مفهومشناسی عزتمفهوم ‹‹عزت›› به گفته راغب اصفهانی در کتاب وزین ‹‹مفردات القرآن›› به معنای آن حالتی است که انسان را مستحکم و شکستناپذیر میسازد و نمیگذارد آدمی در پیچ و خم زندگی، مقهور عوامل درونی و بیرونی شده و شکست بخورد.[۱] به همین جهت، زمین صفت و سختی که نفوذناپذیر است «ارض عزاز» میگویند و به چیزی که وجودش کمیاب باشد، ‹‹عزیزالوجود›› میگویند. مثلاً به گوشت نایابی که نمیتوان به آن دست یافت ‹‹تعزّزاللّحم›› میگویند، و نیز به کسی که پرصلابت است و هرگز مقهور کسی نمیشود، ‹‹عزیز›› میگویند.[۲]در قرآن کریم نیز واژه ‹‹عزّت›› هم در معنای فوق بکار رفته است. مانند:‹‹فان العزّه لله جمیعاً›› (نساء / ۱۳۹) یعنی شکستناپذیری و قاهریّت تنها از آن خداوند است. و هم به معنای ‹‹صعوبت و سختی›› بکار رفته است. مانند ‹‹عزیز علیه ما عنتم››[3] سخت و گران است بر او رنج شما. و به علاوه معنای ‹‹غیرت و حمّیت›› نیز آمده است. مانند: ‹‹ بل الذین کفروا فی عزّه و شقاق››[4] بلکه آنها که کافر شدند گرفتا رغیرت هستند. و همچنین در معنای ‹‹ غلبه و سیطره›› نیز بکار برده شد، مانند: ‹‹ و عزّنی فی الخطاب››[5]یعنی در سخن گفتن بر من غلبه کرد.[۶]
عزّت در قرآنواژه عزت ۹۲ بار در قرآن تکرار شده و یکی از اسماء حسنی خداوند ‹‹عزیز›› است.قرآن کریم تمام عزّت را تنها از آن خداوند میداند ‹‹ولله العزه جمیعاً››[7] و عزیز واقعی را فقط خدا مینامد و بس؛ زیرا تنها موجود قاهر و شکتناپذیر این عالم که مقهور چیزی نمیشود، فقط خداوند است؛ وسایر مخلوقات بخاطر فقر ذاتی و محدودیتشان قابل شکست میباشند. و چون تمامی عزت از آن اوست، لذا همه مخلوقات میبایست مقام عزت را تنها از او مطالبه نمایند تا سهمی از عزت نصیب آنان نماید. (من کان یرید العزّه فلله العزه جمیعاً) همانطوری که همین کار را با ایمانآورندگان انجام داده و سهمی از عزّتش را به آنان عطا فرمود: ‹‹ و للّه العزه و لرسوله و للمؤ منین))[۸] عزت خاص خداوند و رسول او و مؤمنین است. اگر پیامبر و مؤمنین عزیزند، این عزت را در پرتو عزت خداوند کسب نمودهاند؛ زیرا بندگی و اطاعت از خداوند عزیز، عزّتآفرین است. لذا در حدیثی از پیامبر اکرم نقل شده است که فرمود: ‹‹ ان ربکم یقول کل یوم انا العزیز، فمن اراد عزّ الدارین فلیطع العزیز››[9]پروردگار شما همه روزه میگوید: منم عزیز و هر کس عزت دو جهان خواهد، باید اطاعت عزیز کند.در آیه دیگری نیز عزّت و ذلّت انسان را به دست خدا میداند و میفرماید: ‹‹الذین یتّخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزه فانّ العزّه للّه جمیعا››[10]آنان که به جای مؤمنین، کفار را ولیّ و دوست خود برمیگزینند و عزت خود را در نزد آنها جستجو میکنند، این را بدانند که عزّت تنها به دست اوست.عزت حقیقی و جاودانه، عزت خداوند و پیامبر و مؤمنان است. و عزّتی که کافران از آن بهرهمندند، ‹‹ تعزّز›› است نه عزت؛ یعنی در حقیقت ذلت و خواری است. چنانچه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ‹‹کلّ عزّ لیس باللّه فهو ذلّ››[11] هر عزتی که از خدا نیست ذلت است.و در آیه دیگر راه دستیابی به عزت و نیز راه ذلّت و زبونی را بیان فرمود: ‹‹من کان یرید العزّه فللّه العزه جمیعا الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه››[12] راه عزت تنها ایمان و عمل صالح است و غیر از این راه، ذلّت و خواری است: ‹‹ان الذین اتخذوا العجل سینالهم غضب من ربّهم و ذلّه فی الحیوه الدنیا››[13]لذا بنیاسرائیل را که از راه ایمان و عمل صالح فاصله گرفتهاند، به عنوان افرادی که ذلیل شدهاند نام میبرد: ‹‹ضربت علیهم الذّله و المسکنه››[14]پس هر کس که از راه عبودیت و بندگی خدا عزت را جستجو نماید، قطعاً به عزت حقیقی دست خواهدیافت. ‹‹فانّه قد تکفّل با عزاز من اعزّه››[15]خداوند عزت بخشیدن هر که او را عزیز دارد بر عهده گرفته است.اساساً فرهنگ قرآنی انسان مسلمان را از پذیرفتن هر نوع ذلّت و خواری، تسلیم فرومایگان شدن، اطاعت از کافران و فاجران نهی میکند؛ تا آنجا که حتّی در فقه ما، یکی از موارد جواز تیمّم با وجود آب، آنجاست که اگر انسان بخواهد از کسی آب بگیرد، همراه با منّت، ذلت و خواری باشد، در اینجا نمازگزار میتواند بجای وضو تیمّم نماید تا ذلّت طلب آب از دیگری را تحمل نکند.[۱۶]اگر در قرآن کریم، تمسخر و تحقیر دیگران، فحش و ناسزاگویی، منّت گذاشتن و امثال آن ممنوع اعلام شده است، همه برای آن است که عزّت و کرامت انسانها در هم نشکند. و این که بر اساس آداب اسلامی انسان مسلمان حق ندارد نقاط ضعف، عیوب و گناهان خود را نزد کسی افشا و اظهار نماید، بخاطر حفظ عزّت نفس است.اگر قرآن میفرماید عزّت خواستن از غیر خدا ممنوع است (ایبتغون عندهم العزّه) و نیز تعریف و تمجید ستمگران از گناهان کبیره شمرده شده است، بخاطر این است که افراد ناشایست عزیز نشوند و افراد شایسته ذلیل نگردند.در بینش اسلامی ریشه همه زشتیها، ستمگریها، تبهکاریها و گناهان ‹‹ذلّت نفس›› معرفی شده و بهترین راه اصلاح این امور نیز عزت بخشی به جامعه اسلامی و عزتآفرینی در افراد جامعه است. امام علی (علیه السلام) میفرماید: ‹‹من هانت علیه نفسه فلاترج خیره››[17]کسی که گرفتار پستی و ذلت نفس باشد، به خیرش امیدی نداشتهباش. و امام صادق (علیه السلام) در روایتی فرمود: ‹‹ان اللّه تبارک و تعالی فوّض الی المؤمن کلّ شیی الّا اذلال نفسه››[18] خداوند همه امور را به خود مؤمن واگذار نمود جز آنکه خود را به ذلت و خواری بکشاند.لازم به ذکر است که در فرهنگ قرآن عزّت بر دو گونه است:الف- عزت ممدوح و شایسته، چنانکه ذات پاک خدا را به عزیز توصیف میکنیم.ب- عزت مذموم و آن نفوذناپذیری در مقابل حق و تکبّر از پذیرش واقعیات میباشد، و این عزّت در حقیقت ذلّت است!و اذا قیل لهم اتق الله اخذته العزه بالاثم فحسبهم جهنم و لبئس المهاد. (بقره / ۲۰۶)قرآن برای بیدار ساختن این مغروران غافل، از تاریخ و سرنوشت اقوام متکبر مثال میآورد (و کم اهلکنا من قبلهم من قرن).[۱۹]
« عزّت›› در فرهنگ عاشوراعزّت به عنوان یک خصلت متعالی نفسانی و به معنای نفوذناپذیر بودن، صلابت نفس، شکستناپذیری، مقهور عوامل بیرونی نشدن، کرامت و والایی روح انسانی، در مقابل واژه ذلّت قرار دارد که به معنای تن به پستی و دنانت دادن، ستمپذیری، زیر بار منّت رفتن و تحمّل سلطه باطل است.از زیباترین خصلتها و روحیّاتی که در عاشورا تجلّی نمود، جلوههای گوناگون‹‹ عزّت›› بود. دودمان بنیامیّه میخواستند ذلت بیعت با خویش را بر حسین ابن علی (علیه السلام) تحمیل نمایند، ولی روح بلند حسین (علیه السلام) و یارانش این ذلّت و فرومایگی را تحمّل ننمود و فریاد برآورد که : ‹‹لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل››[20] هیچگاه همانند انسانهای پست و ذلیل، دست بیعت با شما نخواهم داد.امام (علیه السلام) در یکی از شور انگیزترین سخنانش در کربلا فرمود: ‹‹الدّعی و ابن الدّعی قدر کزنی بین اثنتین، بین السلّه و الذله، هیهات منا الذله››[21] یزیدبن معاویه مرا میان کشتهشدن و ذلت مخیّر نمود، ولی من هرگز جانب ذلت و خواری را نمیگیرم. بعد در ادامه فرمود: این را خدا و رسول و دامان پاک عترت و نفوس باعزّت نمیپذیرند. من هرگز اطاعت از ستمگران را بر شهادت عزّتبخش ترجیح نخواهم داد. به خدا قسم آنچه را از من میخواهند، نخواهم پذیرفت (ذلت و خواری را) تا اینکه خدا را آغشته به خون خویش، دیدار نمایم.این سخن بلند و حیاتبخش اوست که در رجزخوانیهای روز عاشورایش میفرمود: ‹‹الموت اولی من رکوب العار››[22]مرگ نزد من از ننگ و خواری برتر است. و باز میفرمود:‹‹موت فی عزّ خیر من حیاه فی ذلّ››[23]مرگ با عزت از زندگی همراه با ذلت برتر و بالاتر است. و در دعاهای بلندشان به ما آموختند که چگونه طلب عزت نماییم: ‹‹اللهم و فی صدور الکافرین فعظّمنی و فی اعین المؤمنین فجلّلنی و فی نفسی و اهل بیتی فذللّنی››[24] خداوندا مرا در نزد بیگانگان عظیم و عزّتمند و در نزد مؤمنین بزرگوار و در نزد خودم حقیر و بدور از تکبّر گردان.در دعای روز عرفه، از فرزندش امام سجاد (علیه السلام) میخوانیم: ‹‹ذللّنی بین یدیک و اعزّنی عند خلقک، وارفعنی بین عبادک…››[25]خدایا مرا نزد خودم حقیر گردان؛ و نزد مردم عزیز گردان؛ و بین بندگان خود رفعت بخش.در فرهنگ عاشورا آموختیم که اگردستیابی به عزّت راهی جز مرگ و کشته شدن نداشته باشد، باید این راه را پیمود تا به ساحل شرافت و عزّت برسیم. لذا امام (علیه السلام) پس از برخورد با سپاه حرّ فرمود: ‹‹ من از مرگ، باکی ندارم، مرگ راحتترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ با عزت، حیات ابدی است؛ و زندگی ذلتبار، مرگ واقعی است. آیا مرا از مرگ میترسانید؟ چه خیال باطلی، هرگز از ترس مرگ، ظلم و ذلت را تحمل نمیکنم. درود بر مرگ در راه خدا. شما با کشتن من نمیتوانید شکوه و عزت و شرافت مرا از بین ببرید. هیچ هراسی از مردن ندارم.››[26]امام حسین (علیه السلام) این روحیّه زیبای عزتمند را به اصحاب و یاران و فرزندانش نیز منتقل نمود. لذا میبینیم قاسم ابن الحسن در آن بیان زیبایش میگوید: ‹‹وقتی زمامداران نظام ما افراد فاسدی همچون یزید و ابن زیاد باشند، در این صورت مرگ برای من از عسل شیرینتر و زندگی با ستمگران مایه ننگ و خواری خواهدبود.››[27]و برادرش عباس ابن علی پذیرفتن اماننامه ابن زیاد را ننگ و ذلّت ابدی تلقی نموده و به شدّت ردّ مینماید. در صورتی که اگر میپذیرفت جان سالم بدر میبرد، فریاد برآورد: مرگت باد ای شمر! نفرین خدا بر تو و امام تو باد. از من میخواهی که زیر بار ستم و ذلت تو بروم و از یاری امامم دست بردارم؟[۲۸]امام (علیه السلام) در آخرین لحظات وداع نیز خطاب به کودکان خردسالش فرمود: ‹‹پس از من دشمن شما را اسیر میکند، ولی هرگز ذلیل نمیشوید. او شما را به اسارت میبرد ولی نمیتواند به ذلّت بکشاند؛ شما خاندان عزت، کرامت و شرافت هستید››[29] و فرزندش امام سجاد (علیه السلام) در خطبه آتشین شام خطاب به رژیم بنیامیه فرمود: ‹‹ای یزید! خیال کردهای با اسیر گرفتن ما و به این سو و آن سو کشیدنمان، ما خوار و ذلیل شدهایم و تو عزیز و شریف گشتهای؟! به خدا قسم نه یاد ما محو میشود؛ و نه وحی ما میمیرد؛ و نه ننگ این حادثه از دامان تو پاک میگردد››.[30]یکی از درسهای حیاتبخش عاشورایی این است که: هم فرد مسلمان باید عزیز زندگی کند و هم جامعه اسلامی باید با عزت و سربلندی به پیش برود. عزّت فردی را خود فرد باید پاسداری نماید و عزّت اجتماعی را در درجه نخست حاکمان و زمامداران جامعه باید حفظ نمایند. در تفکّر عاشورایی، نه فرد حق دارد عزت و آقایی خود را بفروشد و زیر بار حقارت و ذلّت برود و نه جامعه. فلسفه جهاد در اسلام همانا حفظ عزّت جامعه اسلامی است. (جعل الله الجهاد عزّاً للاسلام)[۳۱]و یکی از فلسفههای دعا و نیایش نیز برای حراست از عزّت و آبروست، تا از غیر خدا طلب نکینم و همه حوائج و نیازهایمان را تنها از خداوند مطالبه نماییم. (اطلبوا الحوائج بعزّه الانفس).[۳۲]جمعی از اصحاب خدمت رسول گرامی اسلام عرض نمودند: بهشت را برای ما ضمانت نما، فرمود: ‹‹ان لا تسأل الناس شیئاً››[33]به شرط اینکه هیچگاه دست نیاز به سوی مردم دراز نکنید و عزت و کرامت نفس خود را از دست ندهید.رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که سوار بر مرکب بود، هرگز اجازه نمیداد کسی پیاده پشت سرش حرکت نماید و این را نوعی تحقیر نفس بحساب میآورد.در تفکر اسلامی هر چیزی که زمینهساز ذلت میشود مورد نهی قرار گرفته است. امام سجاد (علیه السلام) میفرماید: ‹‹ما احب انّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم››[34] دوست ندارم دارای شتران سرخ مو (ثروت کلان) باشم ولی در برابر تحصیل آن لحظهای تن به ذلت بدهم.در تفکر حسینی، شکستی که برای دستیابی به عزّت باشد، شکست نیست، بلکه پیروزی واقعی است. لذا در روز عاشورا میفرماید:… و ان نغلب فغیر مغلبینا››[35] اگر شکست بخوریم و کشته شویم، هرگز شکست نخوردهایم، در این راه ما را شکستی نیست.آن آموزگار بزرگ عزّت و افتخار در اولین خطبهای که هنگام ورود به کربلا ایراد نمود، چنین فرمود: ‹‹ فانّی لا اری الموت الّا سعاده و الحیوه مع الظالمین الّا برما››[36]من مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمیدانم و زندگی با ستمکاران را جز ملامت و نکبت و بدبختی نمیبینم. او مرگ با عزّت را زندگی واقعی میدید و زندگی با ذلت را مرگ و نابودی میدانست.[۳۷]ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: حسین (علیه السلام) چون نمیخواست تن به ذلت بدهد و میدانست که ابن زیاد اگر هم او را نکشد، به خواری و ذلّتش خواهد کشاند، شهادت را بر چنین زندگی برگزید. او شخصیّتی بود که ستمپذیری را ننگ و عار میدانست.[۳۸]حدیث عزّتمندی و شرافت مداری حسین ابن علی (علیه السلام) از آغاز نهضت کربلا تا پایانش این بود که میفرمود: ‹‹ و انّه لا اعطی الدنیّه من نفسی ابداً›› [39]من هرگز تن به ذلت نخواهم داد و زیر بار پستی نخواهم رفت.از اشعار حماسهآفرینی که همواره زمزمه زیر لب آن برترین نمونه عزّت و شرف تاریخ بشریّت بود. این سروده بلند بود که میفرمود:و ان تکن الا بدان للموت انشئتفقتل امرئی بالسیف فی الله افضلاقـــّدم نفسی لا اریـد بقــاء هـالتقلی خمیساً فی الهیــاج عرمرها[۴۰]اگر بدنهای انسانها برای مرگ و مردن آفریده شد، پس کشته شدن انسان با شمشیر در راه خدا برتر و شرافتمندانهتر است. من جان خود را فدا میکنم و ماندن را نمیخواهم و بزودی در نبردی سخت با خصمی بزرگ به مقابله خواهم پرداخت.این جملات و اشعار، اوج عزتمندی پیشوای بزرگ شیعه را میرساند که با کشته شدنش به شیعیانش آموخت که فلسفه زندگی و حیات چیست و پیروزی نهایی از آن کیست؟شیعه حسین ابن علی (علیه السلام) باید معنای مرگ و زندگی را از مولایش بیاموزد که، چگونه وقتی لشکر ابن زیاد راه را بر کاروان آنحضرت بست، و او را به مرگ تهدید نمود فرمود: ‹‹ ما اهون الموت علی سبیل نیل العزّ و احیاء الحق، لیس الموت فی سبیل العزّ الّا حیاه خالد. و لیست الحیاه مع الذل الّا الموت الذی لاحیاه معه››[41]چگونه مرگ و مردنی که برای دستیابی به عزت و شرف و احیاء دین باشد، راحت و سبکی است. مرگ در راه شرافت و عزت جز زندگی ابدی و جاوید نیست و زندگی همراه با خواری و ذلّت جز مرگ و فنا نیست.
نتیجهگیریآنچه از این مقاله استنتاج میشود این است که هر مکتب تربیتی برای تربیت انسانها، اصول و راه ورسمی را پیشنهاد مینماید و در مکتب حسین ابن علی (علیه السلام)، اساس تربیت انسانها ‹‹عزّت مداری›› و زندگی همراه با عزّت و شرافت انسانی است. انسانی که در این مکتب پرورش مییابد، فلسفه مرگ و زندگی را بخوبی دریافته و در هر شرایطی بر حفظ عزت پافشاری نموده و هرگز حاضر نمیشود حیات با ذلت و خواری را بر مرگ باعزت و شرافت ترجیح دهد. او ‹‹قتیل العزّه›› نامیده شد تا درس سازشناپذیری و روح عزّتمندی را به پیروانش منتقل سازد.او به انسانها آموخت که نقش عزّت در تربیت، نقش اساسی است به طوری که اگر عزت نباشد انسان به هر زشتی و پستی تن میدهد و به هر گناهی آلوده میگردد. ذلت نفس منشأ همه بدیها و فسادها است. لذا بهترین راه برای اصلاح فرد و اجتماع، انتقال روح عزّت مندی به آنان است. روح عزّت است که انسانها را در برابر خداوند خاضع و فروتن میسازد و در برابر غیر خدا تسلیمناپذیر و سربلند مینماید.حسین ابن علی (علیه السلام) با قیام و نهضتی که در تاریخ برپا نمود و با مکتبی که به عنوان مظهر عزّت و کرامت انسانی آفرید، انسانها را به عزت حقیقی که همان ذلت در برابر ربّ و سازشناپذیری در برابر غیر ربّ بود، رهنمون ساخت.
منابع
۱- قرآن کریم.۲- نهجالبلاغه۳- ابوقاسم الحسین بن محمد الراغب الاصفهانی ‹‹المفردات فی غریب القرآن››،، دارالمعرفه، بیروت.۴- ‹‹ الکافی›› ابوجعفرمحمدبن یعقوب الکلینی،دارالکتب الاسلامیّه، طهران، ۱۳۸۸ ق.۵- السید محمد حسین الطباطبایی ‹‹المیزان فی التفسیر القران››،، دارالکتاب الاسلامی، قم، ۱۲۹۳ ق.۶- امام خمینی ره ‹‹تحریرالوسیله››، انتشارات دارالعلم، قم.۷- ابن شهر ‹‹ المناقب››، آشوب،مکتبه بنی هاشم، تبریز.۸- ‹‹ اسد حیدر، مؤسسه کلمات الامام الحسین (علیه السلام)››، دارالتعارف للمطبوعات،بیروت، ۱۳۹۸ ق.۹- ابوجعفر محمد بن جریر طبری، ‹‹ تاریخ طبری››، دارالمعارف، قاهره.۱۰- المجلسی، ‹‹بحار الانوار››، محمد باقر، چاپ دوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ ق.۱۱- الآمین الآملی، ‹‹اعیان الشیعه››، السید محسن، دارالتعارف، بیروت.۱۲- الخوارزمی، ‹‹مقتل الحسین››، مکتبه المفید، قم.۱۳- الشهرستانی، ‹‹حیاه الامام الحسین بن علی (علیه السلام)››، دارالکتاب العربی، بیروت.۱۴- القاضی نورالله تستوی ‹‹ احقاق الحق و ازهاق الباطل››، مکتبه المرعشی النجفی، قم.۱۵- الصحفیه السّجادیه.۱۶- ‹‹میزان الحکمه››، محمد ری شهری، مؤسسه دارالحدیث، قم، ۱۴۱۶ ه.ق.۱۷- ‹‹غررالحکم و دررالحکم››، عبدالواحد التمیمی الآمدی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۷ ق.۱۸- ‹‹مستدرک الوسایل›› دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ ق.۱۹- شیخ مفید ‹‹الارشاد››، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.۲۰- رضیالدین ابولقاسم علی بن موسی ابن طاووس، ‹‹اللهوف علی قتلی الطفوف››، ترجمه سید احمد قهری زنجانی، انتشارات جهان، تهران.۲۱- شرح ابن ابی الحدید.۲۲- فخرالدین بن محمد الطریحی ‹‹المنتخب فی جمع المراثی و الخطب››، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت.۲۳- نهجالبلاغه، صبحی صالح، دارالکتاب البنانی.