چکیده
در این مقاله سعى شده است که یک سوال بسیار اساسى مربوط به صدر اسلام پاسخ داده شود و آن پرسش، در چرائى توقف غدیر در غدیر مىباشد براساس بعضى از مطالب در تعدادى از آثار آیتالله جعفر سبحانى به مسئله پاسخ داده شد. مهمترین عامل، «اجتهاد در برابر نص» را مىتوان با شواهد زیاد ذکر کرد. قبیلهگرایى در حوادث صدر اسلام یکى از اسباب تأثیرگذار بوده است نکته اثرگذار دیگر به لحاظ ضرورت، سکوت امام على (ع) و غلاف کردن شمشیر است. مىتوانیم جوسازى همراه با قلدرى و کینه تورى را چهارمین علت براى توقف غدیر در غدیر نام ببریم.
مقدمه
بسیارى از مطالب و مباحث است که با یک خبر واحد و یا شهادت یک جمع اندک پذیرفته شده و در آن شک و شبههاى باقى نمانده است. اما یک سوال بسیار اساسى مرتبط با صدر اسلام در موضوع غدیر با آن همه شواهد و قرائن، چرا مورد بحث و تردید قرار گرفت.
حدود صد هزار شنونده اى که از زیارت خانه خدا و اعمال حج بر مىگردند و با رحلت پیامبر (ص) فاصله چندانى نداشتند، شنیده اند، شواهد ظاهرى موافقت با ولایت امام على (ع) در غدیر نیز وجود داشته است.
رقباى آن حضرت بعد از رحلت پیامبر (ص) در غدیرخم به ایشان تبریک گفته اند. حال مهم این است که ببینیم چرا این موضوع سرنوشت ساز امامت و جانشینى رسول خدا (ص) در غدیر مختل شد و عده اى از اصحاب و یاران پیامبر (ص) مانع تحقق آن شدند.
این مقاله به دنبال بیان برخى از واقعیات آن زمان و تحلیل آن بر محور کتب ارزشمند آیتالله جعفر سبحانى که بیشتر وجهه تاریخى دارند تنظیم شده است.
یکى از سوالات مهم مربوط به تاریخ صدر اسلام که جنبه اعتقادى و کلامى نیز دارد آن است که در برگشت از سفرحج سال دهم هجرى حدود صد هزار نفر از مسلمانان و صحابى رسول خدا (ص) همراه با ایشان حضور داشتند و ثانیاً بین این سفر و رحلت پیامبر (ص) هفتاد روز بیشتر فاصله نشد و ثالثاً افرادى با پیامبر اسلام (ص) بودند که قرآن حداقل درباره بسیارى از آنان فرموده است: «تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ (صف (۶۱):۱۱.) با این حال چه اتفاقى افتاد که سخنان صریح پیامبر (ص) در غدیرخم و در منطقه جُحفه به زودى فراموش شد؟ نه تنها از یاد بردند بلکه با مخالفت تمام دربرابر اهلبیت پیامبر (علیهم السلام) موضع گرفته شد و آنان را به کلى منزوى نمودند؟ ما در این مقاله کوتاه به دنبال آن هستیم که با بیان چند سرفصل و توضیحات مختصرى بتوانیم تا حدودى این سوال تاریخى را با عنایت و لطف خداى متعال پاسخ دهیم و عوامل زمینه ساز توقف غدیر در غدیر را به شرح زیر ذکر کنیم.
۱. اجتهاد در برابر نص
ابتدا لازم است دو واژه «اجتهاد» و «نص» را توضیح دهیم.
اجتهاد:… استنباط مستقل فردى درباره مساله اى قضائى یا فقهى براساس تفسیر و مصادیق اصول چهارگانه شریعت (در مقابل تقلید) (آذرتاش، ۱۳۸۱، ۹۸.)
نَص: به فتح نون و تشدید در اصول اطلاق شود بر هر لفظى که راجع در دلالت بر مقصود باشد و غیر از معانى خود را فرستاند و محتمل غیر معناى خود نباشد در مقام اطلاق پس لفظ اگر اطلاق شود و معناى مطابقى خود را برساند و لفظاً احتمال غیر از آن چه فهمیده مىشود ندهد، نص است. (سجادى، ۱۳۸۱، ۴:۴۵۹.)
بنابراین فقیه جامع الشرایطى که بتواند از اصول کلى قرآن و اصولى که از روایات به عنوان اصول عملیه و یا قواعد فقهى استفاده شده است احکام جدیدى که در قرآن و روایات به صورت صریح نیامده است به دست بیاورد این عمل را اجتهاد مشروع و استباط احکام الهى به شکل صحیح مىباشد.
موضوعات فراوان جدیدى که در پزشکى، اقتصاد، محیط زیست، روابط بین الملل و… پدید آمده است از این قبیل مىباشد.
بنابراین اگر کسى با این که حکم صریح و روشنى در قرآن وجود دارد و یا آن که برخلاف سخن و عمل واضح پیامبر مکرم اسلام (ص) نظرى بدهد به این حکم داده شده «اجتهاد در برابر نص» مىگویند.
آیتالله جعفر سبحانى این مشکل را یک اصل مىداند و عامل مهمى براى تحقق نپذیرفتن ولایت امام على (ع) ذکر مىکند: «بررسى زندگى یاران رسول خدا (ص) نشان مىدهد که با وجود تمجیدى که از اکثر آنها مىشود بسیارى از بزرگان آنها، صد در صد تسلیم وحى الهى نبودند و گاهى سلیقه خود را بر وحى الهى مقدم مى داشتند. آیات قرآنى و هم چنین احادیث اسلامى، مخالفت هاى آنان را در مواردى با رسول گرامى (ص) ضبط کرده» (سبحانى، ۶، ۱۳۹۰:۷۹.)
یکى از مصادیق فراوانى که براى شاهد سخن ایشان مىتوانیم بیاوریم مربوط به سال ششم هجرى و صلح حدیبیه است. خلاصه ماجرا به این صورت است که پیامبر (ص) در یک رویاى صادقه اى مى بینند که خود و مسلمانان مشغول طواف خانه خدا هستند. علیرغم این که عده اى مخالف رفتن به مکه بودند و از رفتن به آن شهر مى ترسیدند.
رسول خدا (ص) دستور حرکت به سمت مکه جهت انجام اعمال عمره مفرده شدند.
پس از ممانعت از ورود آنان به مکه توسط مشرکین شهر را دور زدند و در سمت حدیبیه در شانزده کیلومترى شهر مستقر شدند. ولى چند روز حداقل پنج سفیر براى مذاکره از طرف دشمن با اردوگاه رسول خدا (ص) تماس حاصل کردند و پیامبر (ص) نیز افرادى را براى مذاکره اعزام کرد. نتیجه این نشست ها امضاء قراردادى شد که داراى حداقل هفت بند بود. با این که حضرت محمد (ص) با اختیار و نظر موافق خود امضا کردند اما بعضى از مسلمانان موضع مخالفت در پیش گرفتند.
آیتاللهالعظمى سبحانى یکى از مواردى که آن را اجتهاد در برابر نص مىدانند در همین موقعیت است.
یاران پیامبر (ص)… فوق العاده ناراحت شدند و حرفهایى که نباید درباره تصمیم رهبرى مانند پیامبر اسلام (ص) بزنند، زدند… پیامبر گرامى (ص) در برابر اعتراض دسته اى از یاران خود، که چرا ما پناهندگان قریش را تحویل دهیم ولى آنان موظف به تحویل فرارى ما نباشند (سبحانى، ۲، ۱۳۶۶:۱۹۷.)
بدیهى است که از نظر قرآن تسلیم بودن در برابر تصمیمات پیامبر اسلام یکى از نشانههاى ایمان است و این مخالفتها چیزى جز اجتهاد در برابر نص نیست.
بعضى از اصحاب سرشناس رسول اکرم (ص) سخنان تندتر همراه با توهین در این قضیه بیان کردند مثل این تعبیرات: «آن گاه که صلح نامه به امضاء رسید، عمر بن خطاب ختم خود را از این قرارداد، ابراز کرد و گفت: «آیا این قرارداد موجب ذلت و خوارى ما از نظر دینى نیست؟» (سبحانى، ۸۱، ۱۳۹۰:۶.) براساس معاهده امضا شده بین مسلمانان و کفار مکه بنا شد که در این سال ششم اعمال انجام ندهند و سال هفتم به مکه برگردند و سه روز مشرکین مرکز شهر را خالى کنند و به اطراف بروند تا مسلمین با پیامبر خدا (ص) بتوانند با امنیت خاطر عمره مفرده و عبادات خود را در کنار خانه خدا به انجام برسانند. به همین سبب عمره سال هفتم را «عُمر القضا» مى نامند.
مورد آشکار دیگرى که مخالفت رسول خدا (ص) کردند و به دل خواه خویش و اجتهاد در برابر نص عمل کردند موضوع جنگ احد است.
پس از آن مشرکین مکه در نبرد بدر شکست سختى خوردند و حدود صد و چهل نفر کشته و اسیر دادند سال بعد آمدند که جبران شکست سال قبل در بدر بکنند. در چنین وضعیتى هوشیارى مسلمین بسیار ضرورى بود. با این حال که در مرحله اول جنگ به صورت برق آسا پیروزى چشمگیرى به دست آمد و با کشته شدن فرماندهان قبیله بنى عبدالدار و عده اى دیگر دشمن پا به فرار گذاشت اما متأسفانه با این که پیامبر (ص) فرموده بود چه ما پیروز شویم و چه شکست بخوریم شما ۵۰ نفر تیرانداز از روى این تپه موضع خود را ترک نکنید ولى ترک کردند.
با این همه از آنجا که در آغاز جنگ پیروزى از آن مسلمانان بود چهل نفر از این تیراندازان با وجود تأکید پیامبر (ص) با خود گفتند: ماندن ما در این نقطه فایده اى ندارد. فرمانده آنان، هرچه آنان را نصیحت کرد، گوش ندادند و براى گردآورى غنیمت از آن نقطه فرود آمدند.
در نتیجه خالد بن ولید، یکى از سرداران سپاه دشمن وقتى جبل عینین را خالى از تیرانداز دید فرصت را غنیمت شمرد و با فوج فرماندهى خود، به آن نقطه حمله کرد، و پس از کشتن ده نفر باقیمانده، از پشت سر به مسلمانان حمله کرد و پیروزى قبلى به شکست تبدیل شد. (سبحانى، ۸۰، ۱۳۹۰:۶.)
دو مورد دیگر را در تائید نظر آیتاللهالعظمى سبحانى به خوبى مىتوان در این اشاره کرد یکى بحث جیش اسامَه و دوم موضوع نوشتن وصیت نامه است که با اختصار این مورد دیگر را نیز بررسى مىکنیم.
از قرائن به خوبى استفاده مىشود. که تشخیص رسول خدا (ص) پس از برگشت از حجهالوداع و بعد از انتصاب رسمى على بن ابیطالب (ع) در غدیرغم این بود که عده اى مخالف این تصمیم هستند. و درصدد آن هستند که جلو اجرائى شدن این تصمیم را بگیرند.
پیامبر اکرم (ص) طرح جامعى را تنظیم فرمود که از چند بُعد موثر باشد. مهمترین چیزى که ضرورى بود نبودن جمع کثیرى از یاران و از اصحاب و اعزام آنان به منطقهاى که به این زودىها بر نگردند و زمانى که آمدند على (ع) کاملاً در جایگاه خلافت استقرار پیدا کرده باشد.
فرمانده آنان را جوانى به نام «اُسامه بن زید» قرار داد که بسیار جوان بود و از قشر پائین جامعه از لحاظ اقتصادى و موقعیت اجتماعى بود. آنان پس از برگشت اگر مى خواستند نسبت به جوان بودن على (ع) که حدود سى و سه سال سن داشت اعتراضى بکنند با فرماندهى اسامه نسبت به چند هزار نفر از صحابى میان سال و قدیمى پیامبر (ص) پاسخ داده مىشد.
نگه داشتن على (ع) در مدینه و اعزام نکردن او با سایرین نکته خیلى مهمى است. با این که به جز تبوک پیامبر (ص) او را در همه میادین نبرد پیش قدم کرده بود.
از نکات مهم این اعزام آن است که در منطقه شامات، در آن مقطع تحول خاصى صورت نگرفته بود که اعزام این همه نیرو ضرورى باشد. پیامبر (ص) تاکیداتى نسبت به این بسیج نیرو داشتند که در هیچ نبردى مثل آن دیده نمىشود. تا جائى که متخلفین را مورد لعن موکد خود قرار داد.
گروهى به کمى سن اسامه اعتراض کردند و رسول خدا (ص) خشمگین شد و فرمود او لیاقت امیرى لشکر را دارد. تجهیز این سپاه در ۲۶ صفر یعنى چند روز قبل از وفات رسول خدا (ص) بود. پیامبر در حالى که در شدت بیمارى بود مى فرمود: «انفذو اجیش اسامه» با این حال آنان از رفتن سستى کردند تا رسول خدا (ص) رحلت کرد. در این، سران صحابه ازجمله دو خلیفه نخست در سپاه بوده اند هیچ تردیدى وجود ندارد. معترض به سن اسامه کسى جز عمر نمىتوانست باشد زیرا پس از آن ابوبکر خلیفه شد و سپاه اسامه را اعزام کرد عمر نسبت به سن اسامه و فرماندهى او معترض بود… در کلمات امیرمومنان (ع) آمده است که، هدف از این سپاه تثبیت ولایت آن حضرت بوده است. (جعفریان، ۱۳۸۶، ۶۷۵:۱.)
باتوجه به تاکیدات مکرر قرآن مبنى بر وجوب اطاعت از پیامبر (ص) مانند آیه: أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ (نساء (۴):۵۹.) و علاوه ضرورت رعایت ادب نسبت به تشخیص آنان را از گمراهى به اوج عزت رسانده است اقتضا مى کرد که اگر نکته اى هم به ذهن آنان خطور مىکند اظهار نکنند و امر خدا و رسولش را مقدم بدارند.
آخرین مورد و نمونه روشنى که حکایت از «اجتهاد در برابر نص» از اصحاب پیامبر (ص) در حضور آن حضرت در روزهاى آخر حیات رسول خدا (ص) دیده مىشود مخالفت با تصمیم نوشتن وصیت نامه است.
روزى که سران صحابه براى عبادت آمده بودند، کمى سر به زیر افکند و مقدارى فکر کرد، سپس رو به آنان نمود و فرمود کاغذ و دواتى براى من بیاورید تا براى شما چیزى بنویسیم! که پس از آن گمراه نشوید در این لحظه خلیفه دوم سکوت را شکست و گفت: بیمارى بر پیامبر (ص) غلبه کرده، قرآن پیش شما است، کتاب آسمانى ما را کافى است.
نظر خلیفه مورد گفتگو قرار گرفت. گروهى با وى مخالفت کرده گفتند حتماً باید دستور پیامبر (ص) اجرا گردد. بروید قلم و کاغذى بیاورید تا آنچه مورد نظر اوست، نوشته شود، و برخى جانب خلیفه را گرفتند و از آوردن قلم و دوات جلوگیرى کردند. پیامبر (ص)، از اختلاف و سخنان جسارت آمیز آنان سخت ناراحت شد و گفت برخیزید و خانه را ترک کنید» (سبحانى، ۱۳۶۶، ۴۹۳:۲.)
نکته عجیب در واقعه اسفبار این است که مخالف پیامبر (ص) تنها عمر بن خطاب نیست، بلکه جمعى هم او را همراهى مىکنند و به نتیجه دل خواه خود نیز مى رسند. این نظر دادن ها در برابر نظر صریح رسول خدا (ص) که ما از آن به «اجتهاد در برابر نص» تعبیر کردیم به یک امر تاحدى عادى تبدیل شده بود ومانع اهداف مهم و تعیین کننده و سرنوشت ساز اسلام شد.
باتوجه به مقدماتى که از کتب آیتالله جعفر سبحانى و یا دیگران تنظیم شد به خوبى مىتوان نتیجه گرفت که حداقل یکى از عوامل مهم در خنثى سازى واقعه مهم غدیر همین جرائت مخالفت با پیامبر در زمان حیات آن حضرت و اظهارنظر در برابر دیدگان آن پیامبر بزرگ و از این مهمتر، برتر دانستن بینش خود در برابر اظهارات شفاف و صریح آن حضرت است.
عزالدین ابوحامد معتزلى مىنویسد:
آنها دستور پیامبر (ص) [درباره على] را انکار نکردند، بلکه توجیه و تأویل نمودند. دلیل و بهانه آنها این بود، ما امروز در موقعیتى قرار گرفتهایم که پیامبر (ص) در آن حاضر نیست و فرد حاضر در صحنه بسا به امورى اطلاع مى یابد که شخص غایب از صحنه از آن بى اطلاع است. گاه دستور شخص غیرحاضر به علت آن که از اوضاع جارى بى خبر است و در صحنه حضور ندارد. به خاطر مصلحتى فراگیر، نادیده گرفته مىشود. آن مصلحت به ادعاى آنان فتنه انصار بود که از آن جلوگیرى نمىشد آن ها حکومت را به دست مى گرفتند و آن گاه میان عرب اختلاف و کشتار رخ مى داد [زیرا انصار مى کوشیدند که مهاجران را از مدینه بیرون برانند تا مبادا به کینه هاى قبلى با انصار به جنگ برخیزند]. (غلامى، ۱۳۸۵، ۱۵۷.)
این مصلحت اندیشهاى ادعائى محصول همان روش اجتهاد و نظر دادن در برابر نظر صریح رسول خدا (ص) است. این گروه اگر بر فرض مى خواستند انصار را ساکت کنند مىتوانستند موضوع غدیر و نزدیکى على (ع) به پیامبر (ص) و قریش بودن او و خیلى از فضیلتهاى دیگر ایشان را طرح کنند. علاوه بر دفاع از دیگرى که در جلسه سقیفه نبود کارانى شهرى دانست از این که بخواهند آب به آسیاب خود بریزند.
عزالدین در ادامه مىنویسد: نیز گفتند: [علت مخالفت ما با فرموده رسول خدا (ص) آن است] اگر ما على (ع) را به خلافت نصب مى نمودیم، مردم از اسلام به جاهلیت پیشین باز مىگشتند و مرتدى شدند! آیا سزاوار است که براى پابرجائى فرمان رسول خدا (ص)، که ارتداد امت را در پى داشت، اصل مهم تر را که حفظ دین باشد از دست دهیم! پس چه بهتر که به مصلحت بزرگتر عمل شود، هرچند با مخالفت با دستور پیامبر (ص)!
[بنابراین براى فردى مانند… چندان دشوار نبود که با چنین توجیه، دستور پیامبر (ص) را کنار نهد] او به مخالفت با دستورهاى پیامبر (ص) در حضور وى عادت داشت، چنان که در صلح حدیبیه و نماز خواندن حضرت بر جنازه عبدالله بن ابى مخالفت کرد مهمتر از همه… (غلامى، ۱۳۸۵، ۱۵۷.)
آقاى عزالدین ابوحامد معتزلى با این که خود از اهلسنت مىباشد اما دیدگاه آیتاللهالعظمى سبحانى را در بحث اجتهاد برابر نص توسط عده اى از اصحاب رسول خدا (ص) به خوبى تأکید مىکند. آیتاللهالعظمى سبحانى به ویژه در بدعت ها در موضوع احکام فقهى به تناسب النص و الاجتهاد سید شرف الدین اشاره مىکنند. (سبحانى، ۶۰، ۱۳۹۰:۶.) که حدود صد مورد از تحمیل هاى دیدگاههاى این آقایان در برابر حکم روشن و صریح دین مىبینیم.
۲. قبیله گرائى
آیتاللهالعظمى سبحانى درباره نقش این عامل در زمین گیر کردن غدیر در اثر دیگر خود به نقش قبیله گرایى در کنار زدن على (ع) اشاره کرده است مانند: «بررسى سرگذشت گروهى که در سقیفه بنى ساعده گرد آمده بودند به خوبى نشان مىدهد که در آن روز چگونه از رازها پرده بر افتاد و تعصب هاى قومى و عشیره اى و افکار جاهلى بار دیگر خود را از خلال گفتگوهاى یاران پیامبر (ص) نشان داد و روشن شد که هنوز تربیت اسلامى در جمعى از آنان نفوذ نکرده، اسلام و ایمان جز سرپوشى بر چهره جاهلیت ایشان نبوده است. (سبحانى، ۱۵۹، ۱۳۸۶.)
بنابراین دومین عاملى که در توقف غدیر در غدیر موثر بوده است روحیه قبیله گرایى عرب مىباشد. گرچه علاقه به افراد قبیله خود و بخصوص دوست داشتن وطن نه تنها مغایرت با اسلام ندارد بلکه در بعضى از منابع روایت «حُب الوطن من الایمان» (خوئى، ۳۹۴:۲۱.) داریم. طبق نقل مفسرین آیه «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرٰادُّکَ إِلىٰ مَعٰادٍ» (قصص (۲۸):۸۵.) زمانى نازل شده است که رسول خدا (ص) در زمان آغاز هجرت از مکه به مدینه نسبت به وطن خود دل تنگى مى کرد.
بحث قبیله موضوع دیگرى است. در واقع بر قبائل عرب روح تعصب نسبت به گذشته خود و افراد فعلى خویش به شدت حاکم بوده است، گویا تخرّب که امروز استعمال مىشود معنائى شبیه قبیله گرایى دارد. الخرب: الجماعه من الناس و کل قوم تشاکلت قلوبهم و اعمالهم فهم احزاب و ا» لَم یلق بعضهم بعضا (المنجد، ۱۳۱.)
پس از رحلت پیامبر (ص) و غضب خلافت مکرر در شخص بعضى از اصحاب پیامبر (ص) رقابت با بنى هاشم را به عنوان یک عامل اساسى مشاهده مى کنیم.
على بن ابیطالب (ع) خود در تائید وجود این نظریه مىگوید:
عرب از کار محمد متنفر بود و نسبت به آنچه خداوند به او عنایت کرده، حسادت مى ورزید… آنها از زمان حضرت کوشیدند که کار را پس از رحلت آن حضرت، از اختیار اهلبیت (علیهم السلام) او خارج کنند. اگر قریش نام او را وسیله سلطه خویش قرار نمى داد و نردبان ترقى خود نمىدید، حتى یک روز پس از رحلت آن حضرت، خدا را نمى پرستید و به ارتداد مى گرائید. (غلامى، ۲۹۸، ۱۳۸۵:۲.)
در موارد متعددى در صدر اسلام این روحیه قبیله گرایى سبب شد مصالح مهمى تحت الشعاع آن قرار گیرد در زمان رفتن مسلمانان به منطقه احد در حساس ترین زمان که دشمن چند برابر مسلمین است و مومنان نیاز به تقویت روحیه دارند حدود یک سوم آنان به خاطر بهانه تراشى عبدالله بن اجى که رئیس قبیله بود برگشتند و مسلمانان را تنها گذاشتند یعنى تبعیت از رئیس قبیله را بر پیروى از پیامبر (ص) مقدم داشتند. (یوسفى غروى، ۱۳۸۶، ۳۳۷.) یا زمانى که اشعت در جنگ صفین دست به خاطر شیطنت معاویه عقبنشینى کرد بسیارى با او برگشتند على رغم آن که موضع على بن ابىطالب (ع) روشن بود.
محمد بن جریر طبرى مىنویسد: زمانى عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: مى دانى چرا قریش از خاندان شما جانبدارى نکرد در حالى که پدرت عموى رسول خدا (ص) و تو پسر عموى او هستى؟… زیرا قریش مایل نیست اجازه دهد نبوت و خلافت در اختیار خاندان شما باشد. براى این که بدین وسیله احساس غرور و شادمانى خواهید کرد. (طبرى، ۲۰۶، ۱۳۷۵:۵.)
بنابراین نتیجه مىگیریم دومین عامل اصلى در توقف غدیر در غدیر چیزى جز حاکمیت تعصب و روحیه قبیله گرایى عدهاى از آن مردم به جاى حاکمیت معیارها و شایسته سالارى نبوده است.
۳. سکوت على (ع)
یکى از چیزهایى که در تثبیت حاکمیت حکومت هاى سه گانه پس از پیامبر (ص) موثر بود سکوت وکنار کشیدن امام على (ع) بود، اگر ایشان اقدامات تند مىکرد بعید نبود که اوضاع این گونه پیش نرود گرچه خسارت آن از جهات دیگر ممکن بود زیاد باشد اما آن حضرت به لحاظ دفع اسفد به فاسد و به جهت هدف بالاتر که حفظ اسلام بود دم فرو بست.
از آیتالله جعفر سبحانى در کتاب فروغ ولایت مىتوانیم براى اثبات این مطلب شاهدى بیابیم «در یکى از روزهایى که على (ع) عزلت گزیده، دست روى دست گذاشته بود، بانوى گرامى وى فاطمه زهرا (س)، او را به قیام و نهضت و بازستانى حق خویش تحریک کرد. در همان هنگام صداى موذن به نداى اشهداَن محمداً رسول الله (ص) بلند شد. امام (ع) رو به همسر گرامى خویش کرد و گفت: آیا دوست دارى که این صدا در روى زمین خاموش شود؟ فاطمه (س) گفت: هرگز، امام (ع) فرمود: پس راه همین است که من در پیش گرفته ام. (سبحانى، ۱۳۸۶، ۱۶۳.)
با همین سیاست و بردبارى مکتب اهلبیت (علیهم السلام) از سنگلاخ هاى فراوانى در عرصه حکومت هاى ۲۵ ساله و سپس اموى و عباسى و دیگران حفظ شده است. و روند رو به تکامل تشیّع را مشاهده مى کنیم.
براى اثبات این عامل سوم از روایات و متون دیگر نیز به خوبى مىشود بهره برد. براى تبیین کامل بحث یک نمونه دیگر را به صورت خلاصه شده مى آوریم:
«دوازده مرد از مهاجرین و انصار که خلافت ابوبکر را نمىتوانستند بپذیرند و بنا داشتند او را از منبر پیامبر (ص) به زیر بکشند ولى در چگونگى آن اختلاف نظر داشتند. بنا شد با امام على (ع) مشورت کنند.
ایشان اشاره کرد به حدیث قبل که بناى سکوت دارند (اوّل بحث آن را آوردیم) والا آنان شمشیرهاى خود را برهنه خواهند کرد و همانطور که من را خانه نشین کردند شما را نیز سرکوب مىکنند و حضرت فرمود: پیامبر (ص) من را در جریان حوادث این روزها از قول جبرئیل قرار داده است که باید تحمل کنم والا من را مى کشند البته حضرت آن را تشویق کرد که به صورت منطقى ابوبکر را در جریان حجت حق بودن امام على (ع) قرار بدهند تا در پیشگاه خدا هیچ عذرى نداشته باشد و به همین صورت عمل کردند» (مجلسى، ۲۰۸:۲۸.)
باتوجه به توضیحات و دو متنى که به عنوان شاهد آورده شد بحث سکوت حضرت و نقش آن در چگونگى تحولات صدر اسلام روشن شد.
۴. جوسازى همراه با قلدرى و کینه توزى:
تحولاتى که پس از رحلت پیامبر (ص) اتفاق افتاد همراه با منطق و مشورت اصولى نبود بلکه به گونه اى پیش بردند که حق طلبان را در عمل انجام شده قرار دادند. طبیعى است وظیفه اولیه و اصلى و شرعى على (ع) و دیگران مجهز کردن بدن مطهر رسول خدا (ص) براى به خاک سپارى بوده است. در آن شرایط هیچگونه خطرى جامعه اسلامى را تهدید نمى کرد و ضرورتى نداشت که عده اى نسنجیده و با عجله کار با این اهمیت را به انجام برسانند. علاوه بر این جو رعب و وحشت ایجاد کردند که کسى نتواند و جرأت نکند مخالفت نماید.
آیتالله جعفر سبحانى در این رابطه مىنویسند: بسیارى از قبایل عرب جاهلى به انتقام جویى و کینه توزى مشهور و معروف بودند و اگر در تاریخ عرب جاهلى مى خوانیم که حوادث کوچک همواره رویدادهاى بزرگى را به دنبال داشته است به این جهت بوده است که هیچگاه از فکر انتقام بیرون نمىآمدند. درست است که آنان در پرتو اسلام تا حدّى از سنت هاى جاهلانه دست کشیدند. و تولدى دوباره یافتند، اما چنان نبود که این نوع احساسات کاملاً ریشه کن شده…. بلکه حس انتقام جویى پس از اسلام نیز کم و بیش به چشم مى خورد. (سبحانى، ۱۳۸۶، ۱۵۳.)
بعد از آن که پیامبر (ص) در شب پنجشنبه دفن شدند، کسانى که در دو روز قبل از آن فرصت پیدا کردند زمینه اى براى حاکمیت خود ولو با غوغا سالارى ایجاد کنند تلاش کردند صبح پنجشنبه به صورت رسمى در مسجد با حضور مردم به حکومت خود رسمیت بدهند. براى به هم زدن اجتماع مخالفان در منزل امام على (ع) چهار مرتبه به منزل على (ع) مراجعه کردند و در نهایت ایشان را به زور به مسجد بردند.
«ابوبکر جوهرى نقل کرده است که على (ع) در آن هنگام که ناخواسته به مسجد برده مىشد تا با ابوبکر بیعت کند مىفرمود: انا عبدالله و اخو رسول الله (ص)… عمر گفت: آزاد نمىشوى مگر این که بیعت کنى…». (عسکرى، ۱۳۹۰، ۱۰۵)
باتوجه به تبیین چهار عامل مورد بحث تا حدى چرائى توقف غدیر در غدیر که عنوان مقاله است از دیدگاه آیتالله جعفر سبحانى روشن شده و با مطالب بزرگان دیگر نظر ایشان را تشریح کرده و به لطف خدا توضیح دادیم.
منابع
قرآن کریم.
۱. جعفر، سبحانى، فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامى، موسسه امام صادق (ع)، قم، ۱۳۹۰.
۲. سجادى، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، چاپ سوم، انتشارات کوشش، تهران، ۱۳۸۱.
۳. المنجد فى اللغه و الاعلام، دارالمشرق، بیروت چاپ ۲۱.
۴. آذرتاش، آذرنوش، فرهنگ معاصر عربى، فارسى، براساس فرهنگ عربى انگلیسى هانس ور، نقش جهان.
۵. مهناج البراعه فى شرح نهج البلاغه، حاجى میرزا حبیب الله الهاشمى الخوئى، الاسلامیه، نوبت چهارم.
۶. جعفر، سبحانى، فروغ ولایت، قم، موسسه امام صادق (ع)، ۱۳۸۶، چاپ پانزدهم، ۱۳۹۶.
۷. جعفر، سبحانى، فروغ ابدیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، شهریور ۱۳۶۶.
۸. یوسف، غلامى، پس از غروب (تحلیل رخدادهاى پس از رحلت پیامبر (ص) تا پایان عصر سومین زمامدار) قم، نجم الهدى، ۱۳۸۵.
۹. محمد هادى، یوسفى غروى، تاریخ اسلام، عصر پیامبر اعظم (ص)، مجمع الفکر الاسلامى، چاپ اول، ۱۳۸۶.
۱۰. محمد بن جریر، طبرى، تاریخ الامم و الملوک، مترجم ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم، ۱۳۷۵.
۱۱. محمد باقر، مجلسى، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه (علیهم السلام).
۱۲. سید مرتضى، عسکرى، سقیفه، انتشارات علامه عسکرى، چاپ هشتم، ۱۳۹۰.
منبع: همایش ملی بررسی اندیشههای علمی آیت الله العظمی جعفر سبحانی (نخستین: ۱۳۹۷: تبریز)، مجموعه مقالات اولین همایش ملی بررسی اندیشههای علمی آیت الله العظمی جعفر سبحانی (مد ظله العالی)، صفحه: ۶۶۱، دانشگاه صنعتی سهند، تبریز – ایران، ۱۳۹۹ ه.ش.


















هیچ نظری وجود ندارد