تکفیر از نگاه علماى اسلام
از هشدارهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام درباره کسانى که شهادتین را بر زبان دارند، آگاه شدیم. اکنون فرصت آن رسیده است که با هشدارهاى علما و دانشمندان در مورد تکفیر اهل قبله آشنا شویم. ما در اینجا به بخشى از کلمات عالمان اشاره مىکنیم.
خواهید دید تندروترین عالمان سنّى از تکفیر اهل قبله برائت مىجستند.
۱. فقیهان قرن دوم و سوم و مسئله تکفیر
فقیهان بزرگ اهل سنّت مانند ابنابىلیلى، ابىحنیفه، شافعى، سفیان ثورى و داوود بن على همگى مىگویند: مسلمانى را نمىتوان به دلیل یک عقیده یا یک فتوا تکفیر کرد؛ بلکه خطاکار یک پاداش و غیر خطاکار دو پاداش دارد.[۱]
۲. ابنزاهر سرخسى و مسئله تکفیر
احمد بن زاهر سرخسى، شاگرد ویژه ابوالحسن اشعرى، رئیس فرقه اشاعره مىگوید: شیخ ابوالحسن اشعرى، استاد ما، در خانه من بسترى بود. آنگاه که احساس کرد مرگ او فرارسیده است، به من گفت: تمام شاگردان و علاقهمندان مرا احضار کن. همه را خبر کردم و آنان همگى گرداگرد استاد جمع شدند. او گفت:
«اِشهدوا علىّ أنّى لا أقول بتکفیر أحد من أهل القبله بذنب، لأنّى رأیتُهم کلَّهم یشیرون الى معبود واحد و اسلام یشملُهم و یعُّمهم»:[۲]
گواه باشید من أحدى از اهل قبله را به دلیل گناهى که از آنها سر مىزند، تکفیر نمىکنم؛ زیرا مىبینم همگان به معبود یگانه اشاره مىکنند و اسلام همگان را در بر مىگیرد.
۳. بغوى و مسئله تکفیر
بغوى (۵۱۶ ه. ق) در شرح حدیث بخارى (أمرتُ أن اقاتل الناس حتى یشهدوا أن لا اله الاّ اللّٰه…) مىگوید: این حدیث دلیل بر
این است که در معاشرت مردم، ظاهر کار آنان مقیاس ایمان و کفر است، نه بواطن آنها.[۳]
۴. قاضى عیاض و مسئله تکفیر
قاضى عیاض (م ۵۴۴ ه.) در کتاب الشفا بتعریف حقوق المصطفى مىنویسد:
«یحب الاحتراز من التکفیر فى اهل التأویل، فأنّ استباحه دماء المسلمین الموحدِّین خطر، والخطاء فى ترک الف کافر، اهون من الخطاء فى سفک محجمه من دم مسلم واحد»:
باید از تکفیر مسلمانانى که ظواهر قرآن را تأویل مىکنند (لابد مقصود صفات خبریّه مانند یداللّٰه و وجهاللّٰه است) دورى جست؛ زیرا مباحشمردن خون مسلمانانى که موحدند، بس خطرناک است. ترک تکفیر هزار کافر آسانتر از آن است که از مسلمانى به اندازه خون حجامت ریخته شود.
سپس اضافه مىکند: هرگاه شهادتین را در زبان جارى کردند، به فرموده پیامبر صلى الله علیه و آله جان و مال آنها محترم است؛ مگر اینکه بحق اینکار انجام گیرد؛ مانند: قصاص.[۴]
۵. شهرستانى و مسئله تکفیر
محمّد بن عبدالکریم شهرستانى (م ۵۴۸ ه.) نویسنده کتاب ملل و نحل، در کتاب دیگر خود، نهایه الاقدام فى علم الکلام، در این مورد مىنویسد:
آنچه بر یک فرد عامى لازم است به آن معتقد شود، این است که بگوید خدا در ملک خود شریک ندارد و در صفات خود براى او نظیرى نیست و همتایى در افعال ندارد و محمد صلى الله علیه و آله رسول اوست که براى هدایت مردم خود فرستاده است. هرگاه بر همه اینها اعتراف کرد و چیزى را که پیامبر آورده است، انکار نکرد، او مؤمن خواهد بود.[۵]
۶. ابنعساکر و مسئله تکفیر
حسن بن هبهاللّٰه معروف به «ابنعساکر» (م ۵۷۱ ه.) مؤلف تاریخ شام، پس از نقل روایاتى در مورد تکفیر مىگوید:
«فهذه الاخبار تمنع من تکفیر المسلمین؛ فمن اقدم على التکفیر، فقد عصى سیدالمرسلین»:[۶]
این روایات مانع از آن است که مسلمانان را تکفیر کنیم. هرکس مسلمانى را تکفیر کرد، با گفتار سید رسولان به مخالفت برخواسته است.
۷. غزنوى حنفى و مسئله تکفیر
جمالالدین احمد بن محمد غزنوى حنفى (م ۵۹۳ ه) در کتاب اصول الدین مىنویسد:
«لا نکفّر أحداً من اهل القبله بذنب ما لم تستحّله ولا نُخرجُ العبدَ من الایمان الا بجحود ما ادخله فیه، والایمان واحد واهله فى اصله سواء، والتفاضل بینهم بالتقوى»:[۷]
ما احدى از اهل قبله را به ارتکاب گناهى مادامى که آن را حلال نشمرده است، تکفیر نمىکنیم و فردى را از دایره ایمان بیرون نمىبریم؛ مگر اینکه به انکار چیزى برخیزد که باعث ایمان او گشته است. ایمان حقیقت واحد است و مؤمنان در آن یکساناند. تفاوت در تقواست.
۸. فخر رازى و مسئله تکفیر
فخر رازى (م ۶۰۶ ه.) پس از بیان واقعیت کفر، که انکار چیزى است که بالضروره پیامبر آن را آورده است، مىگوید:
«فعلى هذا لا نکفّر أحدا من اهل القبله لأنّ کونهم منکرین لما جاء به الرسول غیر معلوم ضروره، بل ننظر، و باللّٰه التوفیق»:[۸]
بنابراین ما أحدى از اهل قبله را تکفیر نمىکنیم؛ زیرا انکار آنان با آنچه رسول خدا آورده است، ثابت نیست؛ بلکه باید در اینجا صبر و حوصله بهخرج داد و از خداوند توفیق طلبید.
۹. نووى و مسئله تکفیر
ابوزکریّا یحیى بن شرف نووى (م ۶۸۶ ه.) که شرحى بر صحیح مسلم دارد، در این مورد مىگوید:
«و أعلم أنّ مذهب اهل الحق أنه لا یُکفّر أحد من اهل القبله بذنب، ولا یُکفّر اهل الاهواء والبداع»:[۹]
بدان! مذهب اهل حق این است که فردى را از اهل قبله به ارتکاب گناهى تکفیر نمىکنند و افرادى را که به اصطلاح اهل بدعت هستند، تکفیر نمىنمایند.
آنگاه با آن حدیث پیامبر (أمرت أن اقاتل الناس…) استدلال مىکند.
۱۰. ابنتیمیه و مسئله تکفیر
ابنتیمیه (م ۷۲۸ ه) در مورد تکفیر مسلمانان، تحت عنوان «اهل السنّه لا یکفرون اهل السنّه بذنب و بدعه و لا یمنعون الصلاه خلفه» مىگوید:
«و الاصلُ: أَنّ دماءَ المسلمین و أموالهم و اعراضَهم
محرَّمه من بعضهم على بعض لاتحل الاّباذن اللّٰه و رسوله»:[۱۰]
اصل در دماء، اموال و اعراض مسلمانان حرمت است. هیچگاه چیزى از آنان براى برخى حلال نمىشود؛ مگر به اذن خدا و رسول او.
ابنتیمیه براى اثبات قاعده فوق به روایت پیامبر صلى الله علیه و آله در حجهالوداع اشاره مىکند که پیامبر فرمودند:
«ان دمائکم و اعراضکم علیکم حرامٌ کُحرمهِ یومِکم هذا…»:[۱۱]
خون، مال و عرض مسلمانان بر یکدیگر حرام است؛ بهسان حرمت امروز شما….
ابنتیمیه با توجه به حدیث فوق و دیگر احادیث (مانند: فقد باء بهما أحدهما)، ملاک مسلمانى را اظهار شهادتین و التزام ظاهرى به احکام اسلامى عنوان مىکند و در ادامه مىگوید: «و هذه الاحادیث کلها فى الصحاح»؛ نیز مىگوید: با توجه به منازعاتى که در میان سلف وجود داشت، هیچگاه یکدیگر را تکفیر نمىکردند.
در ادامه به نکته جالبى اشاره مىکند:
در زمان خلافت على بن ابىطالب علیه السلام عدهاى خروج کردند و امیرمؤمنان و ائمه دین از صحابه و تابعین همگى به نبرد با خوارج پرداختند؛ با این حال، على بن ابىطالب و دیگر صحابه (به سعد بن ابىوقاص اشاره مىکند) آنان را تکفیر نکردند. جنگ مسلمین با خوارج، براى دفع ظلم و بغى آنان بود، نه به دلیل اینکه کافر بودند؛ به همین علت صحابه در جنگ با آنان احکام جنگ با کفار را جارى نکردند. وى مىگوید:
«فقاتلهم لدفع ظلمهم و بغیهم لا لأنهم کفار ولهذا لم یُسبِ حرمیهم و لم یغنم اموالهم».[۱۲]
۱۱. ابنقیم جوزى و مسئله تکفیر
ابنقیم جوزى (م ۷۵۱) دومین شخصیت علمى از دیدگاه سلفىها و شاگرد ابنتیمیه در کتاب الطرق الحکمیه مىگوید:
«الفاسق باعتقاده اذا کان متحفّظاً فى دینه فان شهادته مقبوله و ان حکمنا بفسقه… لا نکفرهم کأهل الأهواء کالرافضه و الخوارج و المعتزله»:[۱۳]
فرد فاسق از نظر خود، که محتاط در دین خود باشد، شهادت او صحیح است؛ هرچند محکوم به فسق است. [در ادامه مىافزاید:] ما آنها را تکفیر نمىکنیم؛ مانند گروههاى معروف به اهل الاهواء، رافضهها، خوارج و معتزله.
۱۲. شیخالاسلام سُبکى و مسئله تکفیر
شیخالاسلام تقىالدین سُبکى (م ۷۵۴ ه. ق) مىگوید: تکفیر یک فرد مؤمن بسیار مشکل است. آنکس که در دل ایمان دارد، تکفیر بدعتگزاران را کار خطرناکى مىشمارد. آنگاه که بگویند: لا اله الاّ اللّٰه محمد رسول اللّٰه.[۱۴]
تکفیر در نگاه فقهاى امامیه در اینجا چند گفتار از عالمان شیعه گذشته و حال مىآوریم تا روشن شود هرگز علماى شیعه احدى از اهل قبله را تکفیر نمىکنند.
۱۳. فضل بن شاذان و مسئله تکفیر
او خطاب به کسانى که به شیعه بىمهرى کردهاند، مىگوید:
این گروهى که شما آن را «رافضه» مىخوانید، اگر همه طلاها و نقرههاى جهان را در اختیار آنان بگذارند که خون مسلمانى را بریزد، هرگز چنین کارى را انجام نمىدهد؛ مگر اینکه در رکاب امامى مانند على علیه السلام باشند و به فرمان او به جهاد بپردازند.[۱۵]
۱۴. فقیه نجفى و مسئله تکفیر
صاحب جواهر مىگوید: آن کس که مخالف را تکفیر کند، برخلاف اخبار متواتر فتوا داده است؛ بلکه برخلاف سیره قطعى [بر اینکه اسلام با گفتن شهادتین تحقق مىپذیرد] عمل کرده است.
با گفتن آن، خون آنان محترم، نکاح آنها شرعى و مواریث آنان قانونى است.[۱۶]
در مورد دیگر مىگوید: عدم کفر مخالفان بالضروره روشن است و سیره قطعى و ادلّه نقلى بر آن دلالت دارد.[۱۷]
۱۵. شیخ انصارى و مسئله تکفیر
شیخ انصارى مىگوید: مشهور در بیان فقیهان شیعه، پاک بودنِ مخالفانِ مسئله ولایت است و نص و اجماع فقها بر این مطلب گواهى مىدهد. گذشته بر این، سیره بر اسلام و طهارت آنان جارى بوده است و پیوسته امامان ما و پیروان ایشان با آنان معاشرت مىکردند.[۱۸]
۱۶. امام خمینى و مسئله تکفیر
از روایات استفاده مىشود که اقرار به شهادتین، تمام حقیقت اسلام است و هرکس آن دو را بگوید، آثار اسلام بر او مترتب مىشود.[۱۹]
۱۷. آیتاللّٰه خوئى و مسئله تکفیر
انکار ضرورى مستلزم کفر و نجاست منکر است؛ آنجا که ملازم با تکذیب نبى باشد؛ براى مثال، طرف با علم به اینکه آنچه را انکار مىکند جزو دین است، انکار نماید؛ اما اگر این شرط محقق نباشد، منکر آن کافر نیست. مخالفانِ ولایت هرچند منکر امامت امامان هستند، چون یقین ندارند پیامبر صلى الله علیه و آله چنین مطلبى را فرموده است، انکار آنان مایه کفر نیست؛ بنابراین ولایت از ضروریات «مذهب شیعه» است و از ضروریات دین نیست.[۱۲۰]
ما به گفتار همین افراد که از استوانههاى فقه شیعه هستند، اکتفا مىکنیم.
مستندات:
[۱] . ابنحزم، الفِصل فى الملل والاهواء والنحل، ج ۲، ص ۲۶۷.
[۲] . شعرانى، الیواقیت والجواهر، ص ۵۰.
[۳] . بغوى، شرح السنه، ج ۱، ص ۹۶.
[۴] . قاضى عیاض، الشفاء، ص ۲۷۸.
[۵] . شهرستانى، نهایه الاقدام فى علم الکلام، ص ۴۷۲.
[۶] . ابنعساکر، تبیین کذب المفترى، ص ۴۰۵، چاپ سوم، ۱۴۰۴.
[۷] . غزنوى، اصول الدین، ص ۳۰۱-۳۰۴.
[۸] . فخر رازى، محصّل افکار المتقدمین والمتاخرین، ص ۳۵۰.
[۹] . شرح نووى بر صحیح مسلم، ج ۱، ص ۱۳۴.
[۱۰] . ابنتیمیه، مجموع الفتاوى، ج ۳، ص ۲۸۳.
[۱۱] . بخارى، صحیح، ج ۱، ص ۲۴ و ۳۵.
[۱۲] . ابنتیمیه، مجموع الفتاوى، ج ۳، ص ۲۷۸-۲۹۲.
[۱۳] . ابنقیم جوزى، الطرق الحکمیه، ص ۱۴۶-۱۴۷ طریق السادس عشر «الحکم بشهاده الفساق» مکتبه دارالبیان، بیروت.
[۱۴] . شعرانى، الیواقیت والجواهر، ص ۵۳۰.
[۱۵] . ابنشاذان، ایضاح، ص ۲۰۸، انتشارات اعلمى.
[۱۶] . نجفى، جواهر الکلام، ج ۴، ص ۸۳، دارالکتب الاسلامیه.
[۱۷] . همان، ج ۳۰، ص ۹۷.
[۱۸] . شیخ انصارى، کتاب طهارت، ج ۲، ص ۳۵۱.
[۱۹] . امام خمینى، کتاب طهارت، ج ۳، ص ۳۱۷ و ۶۳۵.
[۲۰] . خوئى، کتاب طهارت، ج ۲، ص ۸۶.
منبع: سبحانی، علی رضا، فتنه تکفیر چالش قرن بیست و یکم، صفحه: ۱۰۵، توحید، قم – ایران، ۱۳۹۵ ه.ش.
بازدیدها: ۹







هیچ نظری وجود ندارد