مجمع جهانی شیعه شناسی

آزادی بیان از نگاه امام علی علیه السلام

آزادی بیان از نگاه امام علی علیه السلام

از دیدگاه مفسران، «بیان» از نظر لغوی معنای گسترده ­ای دارد و به هر چیزی گفته می ­شود که مبین و آشکار کننده باشد؛ بنابراین – ­علاوه بر این که نطق و سخن را شامل می­ شود- معنای کتابت و خط و انواع استدلالات عقلی و منطقی – که مبین مسایل مختلف و پیچیده است- نیز در مفهوم «بیان» گرد آمده است.[۱]

بیان، یک موهبتی الهی است و هر کسی می‌تواند و حق دارد آزادانه از آن بهره‌مند گردد. این اصل نه تنها در آیاتی از قرآن کریم به رسمیت شناخته شده، بلکه حتی گاهی خاموشی و کتمان واقعیات و حقایق، به شدت مذمت شده است. می ­فرماید:

إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ‏ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ­لِلنَّاسِ فِی­الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ­وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون؛[۲] کسانى که دلایل روشن، و وسیله هدایتى را که نازل کرده‏ ایم، بعد از آنکه در کتاب براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مى‏ کند؛ و همه لعن‏ کنندگان نیز، آنها را لعن مى‏ کنند.

امیرمؤمنان علی علیه­ السلام شاگرد مکتب قرآن نیز بر آزادی بیان مهر تأیید زده و اصولاً تضارب آراء را بستر پیدایش و رویش نظرات صحیح و درست می‌داند.

می­ فرماید:

اضْرِبُوا بَعْضَ‏ الرَّأْیِ‏ بِبَعْضٍ‏ یَتَوَلَّدُ مِنْهُ‏ الصَّوَابُ؛[۳] رأی‌‏ها را به هم بزنید (و درکارها از رأی‌ها و نظرات مختلف بهره گیرید) که زاییده شود از آن صواب و درستی کار.

و نیز می­ فرماید:

امْخَضُوا الرَّأْیَ‏ مَخْضَ‏ السِّقَاءِ یُنْتِجُ‏ سَدِیدَ الْآرَاءِ؛[۴] رأی‌ها را مانند جنبانیدن مشک به هم زنید تا رأیی درست و محکم برای‌تان به بار آورد.

حضرت‌ در دوران‌ فرمانروایی‌اش‌ چنان‌ فضایی‌ پدید آورد که‌ دشمنان‌ و مخالفان‌ نیز آزادانه‌ سخن‌ می‌گفتند. آن‌ بزرگوار حتی‌ مردم‌ را به‌بیان‌ کاستی‌ها تشویق‌ می‌کرد و می‌فرمود:

فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَهٍ بِحَق؛‏[۵] پس از گفتن سخن‌ حق‌ دریغ‌ نکنید..

همچنین حضرت از اصحاب دعوت می‌نمودند که آزادانه و بدون هیچ واهمه‌ای افکار و اندیشه‌های خود را بیان نمایند و از دو‌رویی و مصلحت­ اندیشی در بیان نظرات خود بپرهیزند:

فَلَا تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَهُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ‏الْبَادِرَهِ وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَهِ؛[۶] بنا‌بر‌این آن‌گونه که با زمامداران ستمگر سخن می‌‏گویید با من سخن مگویید، و آن چنان که در پیشگاه حکام خشمگین و جبار خود را جمع و جور می‌‏کنید، در حضور من نباشید و به طور تصنعی (و منافقانه) با من رفتار منمایید.

آن‌ حضرت‌ در اوج‌ فرمانروایی‌ و اقتدار، چنان‌ فروتن‌ بود که‌ مخالفان‌ و موافقان‌ زیر پرچمش‌ احساس‌ امنیت‌ می‌کردند و انتقادها و پیشنهادهایشان‌ را مطرح‌ می­ کردند.

در گیر و دار جنگ‌ جمل‌، حارث‌ بن‌ حوث‌، پرسش‌ انتقادگونه‌ای‌ از امام‌ کرد و گفت‌: آیا طلحه‌ و زبیر، با آن‌ پیشینه‌ درخشان‌ در راه‌ باطل‌ گام ‌برمی‌دارند؟ پرسش‌ بسیار عمیق‌ می‌نمود و در زمان‌ بسیار حساس‌ ابراز شده‌ بود؛ زیرا از سویی‌ حق‌ بودن‌ امام‌ در این‌ جنگ‌ با پرسش‌ رو به ­رو می‌شد و از سوی ‌دیگر، پاسخ‌ تفصیلی‌ بدان‌ به‌ فرصتی‌ مناسب‌ نیاز داشت‌. امام‌ ـ­ب ی‌ آنکه‌ خشمگین‌ گردد- پاسخ‌ داد:

یَا حَارِ…جُزْتَ عَنِ الْحَقِّ إِنَّ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ لَا یُعْرَفَانِ بِالنَّاسِ وَ لَکِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّبَاعِ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ الْبَاطِلَ بِاجْتِنَابِ مَنِ اجْتَنَبَه؛[۷] ای حار… حقیقت بر تو اشتباه شده است. حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی­ توان شناخت. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل باطل را بشناسی.

پس‌ از لیله‌ ا­لهریر در جنگ‌ صفین‌، مردی‌ از اصحاب‌ برخاست‌ و گفت‌: «نَهَیْتَنَا عَنِ‏ الْحُکُومَهِ ثُمَّ أَمَرْتَنَا بِهَا فَمَا نَدْرِی أَیُّ الْأَمْرَیْنِ أَرْشَد؛ ما را از داوری‌ باز داشتی‌ سپس‌ خود داوری‌ گماشتی‌. نمی‌دانیم‌ کدام‌ کار راست‌ و استوار است»‌. امام‌ بی‌آنکه‌ از این‌ سؤال‌ برآشوبد، با روی‌ گشاده‌ و گفتاری‌ آمیخته‌ با استدلال‌ به‌ وی‌ پاسخ‌ گفت.‌[۸]

امیرالمؤمنین علیه­ السلام نه تنها در شعار، بلکه در عمل نیز به آزادی اندیشه و بیان پایبند بودند. چنانچه این مسأله را می ­توان در برخورد حضرت با مخالفین فکری و دینی مشاهده کرد.

برای مثال، پیروان «خوارج» گروهی بودند که در اثر جمود فکری و با تفسیر نادرست آیات قران، به مخالفان دینی و سیاسی حضرت تبدیل شدند. آنان با استفاده از جوّ آزاد حکومت علی علیه­ السلام، با شعار «لا حکم الا لله» و اختصاص حکومت و داوری به خدا، حضرت را به خاطر پذیرش جریان حکمیت گنه­کار معرفی می­ کردند و حق رهبری و حکومت آن حضرت را باطل می­ دانستند.[۹]

حضرت على وقتى به مقصود آنها پى برد، براى جلوگیرى از تأثیر منفى این شعار در توده مردم فرمود:

کَلِمَهُ حَقٍ‏ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَهَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْ‏ءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ؛[۱۰] سـخـن حقى است که اراده باطل از آن شده است. آرى درست است که فرمانى جز فرمان خدا نیست، ولى ایـنان (خوارج ) مى­ گویند رهبرى و زعامت سزاوار کسى غیر از خدا نیست، در حالى که مردم بـه زمـامـدار، نـیـازمـنـدنـد خـواه نـیـکـوکـار بـاشـد یـا بـدکـار (اگـر زمـامـدار عادل میسّر نشد امیر فاسق بهتر از هرج و مرج است) تا مؤمن و کافر در سایه حکومتش به کار خود مشغول و از مواهب زندگى بهره­ مند شوند.

یـکـى دیگر از برخوردهاى ناشایست خوارج، شایعه­ پراکنى جهت تضعیف حکومت امیرمؤمنان بود. امـیـرمـؤمـنـان بـراى جـلوگـیـرى از اثـرات مـنـفى این شایعه به مسجد آمد و ضمن خطبه­ اى فرمود:

اى مـردم! آگـاه باشید هر کس گمان کرده که من از پیمان حکمیت برگشته­ ام، دروغ گفته و کسى که وفادارى به آن را گمراهى مى­ داند، خود گمراه است.[۱۱]

همچنین آنان در نماز جماعت به حضرت على علیه السلام اقتدا نمى­ کردند، امّا گاهی برای برهم زدن سخنرانى و نماز آن حضرت به مسجد مى­ آمدند و آشکارا به مقام رهبرى اهانت مى­ کردند و حضرت و پیروانش را کافر مى­ خواندند.

انـس بـن عـیـاض، از امـام صـادق علیه­ السلام و آن حـضـرت از پـدر و اجـدادش چـنـیـن نـقـل مـى­ کـنـد:

ابـن کـواء، یـکـى از سـران خـوارج هـنـگـامـى کـه امـیـرمـؤمـنـان در مـسـجـد مشغول خواندن نماز بود، به گونه­ اى که امام بشنود، این آیه را قرائت کرد: «وَلَقـَدْ اءُوحـِىَ إِلَیـْکَ وَإِلَى الَّذِیـنَ مـِنْ قـَبـْلِکَ لَئِنْ اءَشـْرَکـْتَ لَیـَحـْبـَطـَنَّ عـَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنْ الْخَاسِرِینَ؛[۱۲] بـه تـو و به کسانى که پیش از تو بوده ­اند وحى فرستاده شد که اگر شرک بورزى تمام اعمالت تباه مى ­شود و از زیانکاران خواهى بود.»

ابـن­ کواء با قرائت این آیه مى­ خواست به امیرمؤمنان گوشه بزند که هر چند سوابق تـو در اسـلام قـابـل انـکـار نـیـسـت، ولى بـا قبول حکمیت کافر شدى و اعمال گذشته­ ات را هدر دادى .

امام با شنیدن این آیه قدرى سکوت کرد تا ابن­ کواء آیه را تمام نمود؛ سپس به نماز خود ادامه داد؛ امّا ابن کواء باز آیه را خواند. امام دوباره سکوت کرد. پس از چند بار که وى آیه را تکرار کرد، امام در جواب او این آیه را خواند: «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقُّ وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَ یُوقِنُونَ؛[۱۳] پـس ایـسـتـادگى کن که وعده خدا حق است و اعمال کسانى که یقین ندارند، تو را سبک و بى­خرد نگرداند».[۱۴]

بـلاذرى در تاریخ خود مى ­نویسد:

«گروهى از خوارج نزد امیرمؤمنان آمدند و گفتند: ما بـراى چـه هـدفـى در جـنـگ جـمـل پیکار کردیم؟ حضرت فرمود: براى احقاق حق. پـرسـیـدنـد: پس جـنـگ مـا بـا اهـل شـام بـراى چـه بـود؟ فـرمـود: بـراى هـمـان هـدفـى کـه بـا اهـل بـصره جنگیدیم. گفتند: اگر چنین است، پس چرا آتش بس را با معاویه پذیرفتى؟ امیرمؤمنان فرمود: عده­ اى از شما با ادامه جنگ مخالفت کردید و من ترسیدم اگر به جنگ ادامه دهم، اخـتـلاف ایجاد شود. آنها گفتند: اى على جنگ با معاویه را دوباره شروع کن . آن حضرت فرمود: مـا بـراى مـدّتـى پـیـمانى با آنان بسته ­ایم و تا آن مدت به پایان نرسد، جنگ با آنان جایز نـیـست. ما از داوران تعهد گرفته ­ایم که بر طبق کتاب خدا حکم کنند و اگر آنان واقعاّ به این وظـیفه عمل کنند، من سزاوارترین مردم براى تصدى حکومت هستم. آنها گفتند: اى على معاویه نیز همین ادعاى شما را دارد».[۱۵]

بنابراین در دوران حکومت علوی، حتی خوارج که جانشین پیامبر را بر اثر پذیرش حاکمیت کافر می ­دانستند، آزادانه به طرح آرای خود می­ پرداختند. اما در مقابل، حضرت على علیه ­السلام در برابر تبلیغات باطل خوارج تنها به روشن­گرى افکار عمومى مى ­پرداخت و بـا ایـن کـه اعـمـال هـرگـونـه سیاستى برایش مقدور بود، کوچک­ترین تغییرى در روش محبت ­آمیز خود نسبت به آنان نداد و درباره آنان فرمود:

لَا نَمْنَعُکُمْ‏ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ تُصَلُّوا فِیهَا وَ لَا نَمْنَعُکُمُ‏ الْفَیْ‏ءَ مَا کَانَتْ أَیْدِیکُمْ مَعَ أَیْدِینَا وَ لَا نَبْدَؤُکُمْ بِحَرْبٍ حَتَّى تَبْدَءُونَا؛[۱۶] 

و می­فرمود اگـر سـکـوت کـنـنـد آنان را جزو جماعت خود مى­ دانیم و اگر لب به اعتراض بگشایند، با منطق جواب آنان را مى ­دهیم و اگر بر ضد ما قیام کنند، به جنگ ­شان مى­ رویم .

این رفتار حضرت علی علیه السلام تا زمانی که خوارج تنها به عنوان یک جریان فکری مطرح بودند، ادامه داشت؛ اما هنگامی که به براندازی و شورش مسلحانه دست زدند، با آنان برخورد کرد.

این نوع آزادی نه تنها برای مسلمان مخالف فراهم بود، بلکه در حکومت امام علی علیه السلام پیروان سایر ادیان نیز آزادانه مخالفت ­های خود را ابراز می ­کردند.

به عنوان مثال، شخصی یهودی به امام علی علیه ­السلام گفت: شما از دفن پیامبرتان فارغ نشده بودید که اختلاف کردید. حضرت فرمودند:

إِنَّمَا اخْتَلَفْنَا عَنْهُ‏ لَا فِیهِ‏ وَ لَکِنَّکُمْ مَا جَفَّتْ أَرْجُلُکُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتَّى قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمْ- اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَهٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون؛[۱۷]‏  ما درباره آنچه از او رسیده اختلاف کردیم نه در خود او، اما شما یهودیان، هنوز پای شما از نجات از دریای نیل خشک نشده بود که به پیامبرتان گفتید:«برای ما خدایی بساز، چنانکه بت پرستان خدایی دارند!» و پیامبر شما گفت: «شما مردمی نادانید».

نمونه دیگر:

در حالی که امیرمؤمنان در کوفه مشغول خطابه بود و می­ فرمود: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی‏؛ از من بپرسید، پیش از آنکه مرا از دست بدهید»، گروهی نزد آن حضرت حاضر شدند و از آن میان مردی از کنار مجلس برخاست و در حالی که کتابی به گردن آویخته بود ( شبیه عرب­ های یهود)، با صدایی بلند فریاد زد: «ای کسی که مدعی دانش هستی که آن را نداری…» در این هنگام اصحاب آن حضرت با ناراحتی برخاستند تا او را تنبیه کنند. حضرت آنان را از این کار بازداشت و فرمود:

دَعُوهُ وَ لَا تَعْجَلُوهُ فَإِنَّ الْعَجَلَ وَ الطَّیْشَ‏ لَا یَقُومُ بِهِ حُجَجُ اللَّهِ وَ لَا بِإِعْجَالِ السَّائِلِ تَظْهَرُ بَرَاهِینُ اللَّهِ تَعَالَى؛ او را واگذارید و به شتاب وامدارید، زیرا شتاب و عصبانیت، دین خدا را برپا نمی­ دارد و با به شتاب واداشتن پرسنده، برهان­ های خدای متعالی آشکار نمی ­شوند.

آنگاه حضرت به آن مرد فرمود:

سَلْ بِکُلِّ لِسَانِکَ وَ مَبْلَغِ عِلْمِکَ أُجِبْکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى بِعِلْمٍ لَا تَخْتَلِجُ فِیهِ الشُّکُوکُ؛[۱۸] با تمام زبانت و نهایت دانشت بپرس؛ به خواست خدا با دانشی به تو پاسخ می ­دهم که شک­ ها در آن رخنه نکنند.

دل آن مرد نرم شد و چندین پرسش مطرح ساخت. حضرت به پرسش ­هایش پاسخ داد، سپس آن مرد اشعاری درباره مقام بلند علمی امیرمؤمنان سرود.

نمونه دیگر گفتگوی جاثلیق مسیحی با امیرمؤمنان است.[۱۹]

بنابراین امام علی علیه السلام مخالفان و منتقدان مسلمان و غیرمسلمان را تا آنجا که توطئه‌ای در کار نبود، آزاد می‌گذاشتند، ولی با منتقدان توطئه‌گر همان­گونه که گفته شد، برخورد می‌کردند. البته در نگاه حضرت، بیان و اظهار عقیده نیز محدودیت­ هایی دارد. مثلاً علی علیه السلام در موارد بسیاری مسلمانان را از تملّق و چاپلوسی نسبت به فرمانروایان نهی کرد و مردم شهر انبار را از انجام اموری که باعث تحقیر و توهین به خودشان بود، باز داشت.

 

[۱] . ناصرمکارم شیرازی، همان، ج۲۳، ص ۹۹

[۲] . بقره، آیه ۱۵۹

[۳] . عبدالواحد آمدی، همان، حدیث ۳۶۲۲

[۴] . همان، حدیث ۳۶۲۳

[۵] . نهج ­البلاغه، خطبه ۲۱۶

[۶] . همان

[۷] . محمدباقر مجلسی، همان، ج ۲۲، ص ۱۰۵

[۸] . ابن ابی الحدید، همان، ج۱، ص ۲۹۶

[۹] . احمد بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیدالله، ج ۲، ص ۳۴۲

[۱۰] . نهج ­البلاغه، خطبه ۴۰

[۱۱] . مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی، ص ۱۲۴

[۱۲] . زمر، آیه ۶۵

[۱۳] . روم، آیه ۶۰

[۱۴] . علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۶۰

[۱۵] . احمد البلاذری، همان، ج ۲، ص ۳۵۷

[۱۶] . حسین نوری، مستدرک الوسایل، ج ۱۱، ص ۶۵

[۱۷] . نهج­ البلاغه، حکمت ۳۱۷

[۱۸] . محمدباقر مجلسی، همان، ج ۱۰، ص ۱۲۶ – ۱۲۸

[۱۹] . حسن دیلمی، ارشاد القلوب، ترجمه سید عبدالحسین رضایی، ج ۲، ص ۱۸۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.