تعامل شیعه با اشاعره در بغداد (۳)

پیامدهای مکتب اشاعرهپیدایی و پذیرش یک اندیشه و فکر، برخاسته از یک نیاز است که گاه افق آینده در این رویکرد تأثیرگذار است و برای رسیدن به مطلوبی فراتر از وضع موجود، تلاش می شود؛ و گاه برخاسته از بحران و تلاشی به منظور رهایی از پیامدهای تخریب کننده است؛ به تعبیری دیگر زمانی برای رسیدن به جایگاه و مرتبه ی بالاتر و زمانی برای خلاصی از مشکلات، اندیشه هایی مطرح می شود؛ اما در هر صورت پس از پیدایش و شکل گیری آن فکر و تبدیل شدن به یک مکتب، پیامدها و دستاوردهای نیز خواهد داشت؛ به خصوص اینکه بررسی مقدار دستیابی به اهداف، پیش از پیدایی بسیار ضروری است. در این زمینه مناسب دیده شد وضعیت مکتب کلامی اشاعره پس از توسعه و گسترش نیز مورد بررسی اجمالی قرار گیرد تا زمینه بهتری برای بررسی تعامل آنان با امامیه فراهم گردد؛ زیرا امامیه در دوره آل بویه در بروز و ظهور حوادث نقشی محوری داشته و از سویی در تقابل با اهل حدیث و از جمله حنابله و اشاعره بودند. با این وصف، توجه به پیامدهای گسترش مکتب اشعری در تبیین تعامل کمک مؤثری خواهد بود. در ادامه مهم ترین پیامدها را از نظر می گذرانیم.
1. چالش فراروی فلسفه دانش فلسفه از دانش هایی است که با کاربرد عقل و منطق ارتباط تنگاتنگ دارد و از سویی اشاعره نسبت به کاربرد وسیع و گسترده ی آن برای درک مسائل فرامادی مخالف بودند و در حقیقت اشعری برای اعتراض به چنین کاربردی، از معتزله جدا شد؛ بر این اساس می توان گفت: مکتب فکری اشعری با رویکرد حدیثی و سنتی خود، فلسفه را در تنگنا قرار داد و غزالی که خود زمانی از فیلسوفان به شمار می آمد، با آن به مخالفت برخاست و در این زمینه نسبت به دیگر عالمان اشعری تلاش بیشتری کرد (لنگرودی، ۱۳۶۸، ص ۱۵۵).برخی فلسفه ی فارابی را آمیزه ای از حکمت ارسطویی و نوافلاطونی دانسته اند که رنگ اسلامی و به ویژه شیعی دوازده امامی آن آشکار است (شریف، ۱۳۶۷، ص ۴۰۰) و برخی نیز ابن سینا را شیعه دانسته اند (کربن، ۱۳۶۱، ج۱، ص ۲۲۹-۲۳۰).
2. رکود اجتهاد با رویکردهای عقلانی در بین عالمان و اندیشمندان مسلمان، به تدریج تفسیر و تبیین متون دینی نیز بر اساس برداشت های عقلی و درک بشری صورت گرفت و زمینه ی اجتهاد اصطلاحی فراهم شد و عالمان قاری و محدث به «فقیهان» تغییر نام داده، روند علوم و دانش های اسلامی با اجتهاد و ارائه نظر و برداشت های عالمان همراه شد. امامیه نیز در این زمینه با اجتهاد همراهی کردند؛ به ویژه آنکه پس از غیبت صغری ارتباط شیعیان با امام قطع شد و نیاز به اجتهاد فزونی یافت. اما اشاعره با روند دیگری با این جریان به مخالفت برخاستند و به احتمال بسیار به دلیل تلاش حنابله و اشاعره در این دوره، اجتهاد به فراموشی سپرده شد و در نتیجه عالمان و اندیشمندان مسلمان به تقلید و پیروی بدون تحقیق کشانده شدند (لنگرودی، همان، ص ۱۵۶)؛ البته گفتنی است امامیه نیز در قرن پنجم هجری به تقلید و پرهیز از اجتهاد کشیده شدند و شاید این مسئله تحت تأثیر تعامل بین آنان و اشاعره و حنابله باشد.
3. پشتیبانی نظری از خلافت سیاستمداران وقت، به تدریج از اشاعره پشتیبانی نمودند که به احتمال زیاد این پشتیبانی برخاسته از نظریه اشاعره درباره حکومت اسلامی است که سبب موفقیت آنان در همراه نبودن حاکمان با اندیشه و مذهب شد؛ زیرا آنان بر این باور بودند که اطاعت از حاکم عادل و فاجر در هر صورت واجب است و گرفتن قدرت از راه غلبه و قیام علیه حکومت ممنوع و نادرست است؛ مثلاً رابطه ی نظام الملک، غزالی، امام الحرمین عبدالملک جوینی (۴۷۸ق)، فخر رازی (۶۰۶ق) و عضدالدین ایجی با حاکمان زمان خود نمونه ای از این همکاری است (همان). نمونه ی بسیار مهم آن نیز ماوردی است که مانند ابن فراء حنبلی کتابی با عنوان الاحکام السلطانیه به قلم آورد و با این اقدام خود، از سلطنت و خلافت پشتیبانی فکری و نظری کرد.
4. چالش جدی عقلگرایان معتزله در قرن چهارم جایگاه خود را از دست دادند و اشاعره قدرت یافتند و از حمایت زمامداران نیز برخوردار شدند. اشعری پیروان خود را به مناطق مختلف فرستاد تا با دشمنان پیکار کنند؛ لذا بیشتر عالمان به او لقب امام اهل سنت و جماعت دادند. گرچه پس از اشعری برخی مانند ابن حزم با او، به دلیل جبرگرایی و سلب اختیار بندگان مخالفت کردند، اما به تدریج مخالفت عالمان کم شد و پیروان اشعری قدرت یافتند (ابوزهره، ۱۳۸۴، ص ۲۸۰)؛ بنابراین با شکل گیری و رشد مکتب اشعری، چالش جدی در برابر معتزله و عقلگرایان به وجود آمد.
5. غرور در جایگاه مذهبی یکی از مشکلاتی که فراروی همه فرقه ها و گروه ها وجود داشته و معمولاً زمینه ساز تعصب، درگیری، خشونت و تقابل است، غرور در حقانیت خود است؛ به گونه ای که هیچ گونه احتمالی، حتی در کوچک ترین مسئله برای حقانیت رقیب داده نمی شود و هر کس اندیشه ها و عملکرد خود را با واقعیتی سازگار می داند و تصور می کند دیگران تماماً در اشتباه و گمراهی به سر می برند. نتیجه چنین رویکردی، کوتاه نیامدن و اصرار بر پذیرش افکار خود توسط طرف مقابل است. همه این مسائل زمینه واگرایی را فراهم آورده و شدت آن روز به روز بیشتر می شود.برای نمونه، اشاعره از این روحیه برخوردار بودند؛ مثلا عبدالقاهر بغدادی از بزرگان این مذهب، گاه اسامی افراد و گروه ها را نیز از راه صنایع لفظی و غیر آن، در جهت تحقیر و استهزای مخالفان به کار می برد (بغدادی، ۱۹۷۷م، ص ۶۵-۶۴/ بغدادی، ۱۹۸۶م، ص ۲۷) و هدف اصلی او اثبات این اصل بود که: امامان و دانایان امت مسلمان در همه علوم، تنها از میان پیروان اشعری ظهور کرده اند (بغدادی، ۱۹۷۷م، ج۲۲، ص ۶۲-۶۵./ بغدادی، ۱۹۸۶م، ص ۵۶).گفتنی است این مسئله و مشکل برای بسیاری از فرقه ها و گروه ها رخ می دهد و اگر هر فرقه ای بر حقانیت خود اطمینان و باور نمی داشت، انشعاب و اختلافی پیش نمی آمد و در نتیجه، اصل باور هر فرد نسبت به درستی اندیشه های خود پذیرفتی و طبیعی است؛ اما سخن درباره افراط و تفریط است که برخی فرقه ها خود را حق قطعی و دیگران را باطل قطعی می پندارند و احتمال درست بودن برخی اندیشه های دیگران را نمی دهند؛ در حالی که به طور یقینی می توان گفت وجود اشتباه در باورهای همه افراد و مذاهب یک امر مسلم و پذیرفتنی است. در این زمینه باید گفت: برخی افراد امامی نیز با این مشکل مواجه بودند و به دلیل عدم پذیرش احتمال درستی باور رقیبان خود، با تعصب شدید برخورد می کردند و برخی مسائل چالش برانگیز از همین مسئله سرچشمه گرفته است.
6. تضعیف حنابله ابواسحاق نامه هایی به نظام الملک نوشت و از کارها و فتنه های حنابله شکایت کرد. نظام الملک به فخرالدوله نامه نوشت که برحنابله و دشمنان ابن قشیری خشونت به خرج دهد؛ لذا در سال ۴۶۹ هجری شریف ابوجعفر بزرگ حنابله دستگیر شد. خلیفه به تشکیل جلسه و صلح بین آنان نظر داد؛ زیرا فتنه رخ داد و برخی کشته شدند. پس از صلح، شایعه کردند که ابواسحاق از مذهب اشعری دست کشیده و این مسئله سبب ناراحتی ابواسحاق شد و به نظام الملک نامه نوشت. حنابله گفتند او در ابطال مذهب اشعری به نظام الملک نامه نوشته است، در حالی که چنین نبود. نظام الملک به دلجویی از ابواسحاق و زندانی نمودن ابوجعفر و برخورد شدید با حنابله دستور داد؛ با این حال نظام الملک درخواست ابواسحاق مبنی بر تغییر مذهب و انتقال پیروان حنابله را ـ به ویژه با وجود پیروان بسیار ابن حنبل در قسمتی از بغداد ـ ناممکن دانست. بسیار دور از ذهن است که ابواسحاق درخواست ابطال مذهب را کرده باشد، بلکه او از گروهی که خود را به ابن حنبل نسبت می دادند و او از آنها دور بود، شکایت داشت (سبکی، ۱۴۱۳ق، ج۴، ص ۲۳۵).تفاوت امامیه و اشاعره
1. اختلاف در نظریه دولت و حکومت هر دو فرقه در نظریه پردازی در زمینه ی مسائل سیاسی و حکومتی اشتراک دارند، اما درباره جایگاه خلافت، خلیفه و سلطنت از یک سو و مسائل جانبی مانند خروج و قیام علیه حکومت و خلافت، اختلاف دیدگاه جدی دارند که در موضع گیری و برخوردهای آنان تأثیر بسیاری داشته است.
2. امامیه بر خلاف اشاعره پیرو عقل زیستن بودند امامیه عقل زیستن (راسیونالیسم اسلامی) را قبول داشتند و ابزار دست حکومت ها و قدرتمندان نشدند، اما اشاعره بر خلاف عقل زیستن عمل کرده، با حکومت های زمان خود کنار آمدند. امامیه در آغاز هماهنگ با عقل زیستن عمل می کردند و با حکومت های جائر- مگر در موارد ضروری ـ سازگاری نمی یافتند، اما در دوره های بعد، مسیر را از عقل زیستن به سوی عقل نظری برای دخالت دادن عقل در اثبات اندیشه های خود، در پیش گرفتند (العروی، ۱۹۹۷م، ص ۷۹)؛ گرچه آن را به طور چشمگیر و آشکار وارد عرصه اجتهاد ننمودند.
3. عدم باور امامیه به سد باب اجتهاد امامیه بر اساس جایگاهی که پس از آغاز دوره غیبت کبری برای محدثان و فقیهان قائل بودند، ناخودآگاه به اجتهاد و دوری از تقلید باور پیدا کردند؛ زیرا بر اساس باور آنان، تقلید از افرادی که سحن آنان به خدا، رسول خدا(ص) و امامان(ع) پیوند ندارد، به هیچ روی درست نیست؛ بنابراین امامیه از همان آغاز به سد باب اجتهاد باور نداشتند، اما فرقه های دیگر مانند اشاعره به دلیل عدم باور به جایگاه فرامادی برای رهبر، انسان ها را مساوی قلمداد کردند و با اجتهاد یک نفر، سازگاری یافتند، اما فرقه امامیه به اجتهاد باور داشتند و از همان آغاز بر آن تأکید داشتند.
4. عدم مخالفت امامیه با فلسفه بر خلاف اشاعره امامیه با فلسفه مخالفت نداشت، بلکه آن را برای تبیین باورهای خویش به خدمت گرفت؛ چه اینکه دانشمندانی فیلسوف در میان شیعیان مشاهده می شود؛ بنابراین یکی از مسائل اختلافی و تفاوت های آنان، دیدگاه مثبت و منفی فلسفه است.عوامل تقابلرویکرد میان امامیه و اشاعره، بیشتر بر اساس تقابل و مخالفت با یکدیگر پی ریزی شده بود. در ادامه به مهم ترین عوامل تقابل می پردازیم.
1. پیوند امامیه با عقلگرایان اشاعره از درون مکتب اعتزال جدا شدند، اما این جدایی به صورت کامل نبود و ایشان هنوز به برخی باورهای اعتزال پایبند بودند؛ با این حال در روند جریان های موجود در بغداد، در کنار حنابله و در برابر اعتزال قرار گرفتند و در نتیجه همراهی و همدلی معتزله با برخی باورها و رفتارهای امامیه، این مسئله را تداعی نمود که امامیه و معتزله با هم می باشند.
2. برآمدن آل بویه شیعی پیش از برآمدن دولت شیعی آل بویه، تقابل اشاعره بیشتر با معتزله رقم خورد، اما در دوره آل بویه این تقابل رنگ شیعی جدی به خود گرفت؛ زیرا اشاعره احتمال خطر از سوی آل بویه، برای براندازی خلافت را پیش بینی می کردند و به ویژه اینکه برخی پشتیبانی های آل بویه از انجام مراسم مذهبی شیعی برای آنان مشکل ساز بود؛ بنابراین هدف اساسی اشاعره، مقابله با دولت شیعی بوده است.
3. پیوند امامیه با آل بویه در دوره های پیش، جریان اهل سنت از سوی خود آل بویه در خطر بود، اما در اینجا مسئله پیوند امامیه با آل بویه مطرح شد و حمایت آنان از یکدیگر و تشکیل اتحادیه سه ضلعی آل بویه، امامیه و معتزله در برابر اهل سنت، اشاعره و دیگر فرقه های سنی را بیشتر در معرض خطر قرار داد؛ بنابراین اشاعره در صدد مقابله با این جریان بر آمدند.
4. نفوذ عالمان امامی در دربار خلافت در کنار پیوند این سه گروه رقیب اهل سنت، حضور مقتدرانه عالمان امامی مانند سید مرتضی و شیخ مفید و به دست آوردن مناصب کلیدی، مثل «امیرالحاج» سبب وحشت بیش از پیش اهل سنت و اشاعره گردید و در نهایت، به مقابله با آنان کشیده شد. گرچه ممکن است در پاره ای موارد به دلیل نفوذ طرف مقابل و نیاز به یکدیگر، این مسئله سبب تأثیر در تعامل و همکاری نیز شده باشد، اما در نهایت و به طور کلی بحث رقابت مطرح است؛ بنابراین می توان آن را به عنوان عامل تقابل بر شمرد.
5. تعصب برخی امامیان و حنابله گروه های تندرو حنابله و امامیه سبب بروز تنش های گسترده و ایجاد ناامنی در بغداد شدند که در نهایت، نارضایتی اجتماعی را در پی داشت. اشاعره نیز برای پشتیبانی از سنت و اهل حدیث و خلافت، در کنار آنان و در برابر امامیه قرار گرفتند و تقابل جدی آنان را رقم زدند.در سال ۴۰۶ هجری در آستانه محرم، بین عوام فتنه ای رخ داد و سبب آن، این بود که اهل کرخ نسبت به «باب الشعیر» برخوردی داشتند و بین آنان درگیری رخ داده و فخر الملک نیز سید مرتضی و دیگران را برای آرام کردن مردم فرستاد و آنان این مسئله را به مردم تذکار داده که چرا سفهای مردم چنین کرده اند، و قرار بر این شد که در عاشورا مراسم سوگواری و عزا برگزار نشود (ابن جوزی، ۱۳۸۵، ج۱۵، ص ۱۱۱). این مسئله گویای این مطلب است که بزرگان و مردم دانای شیعه، مصالح را رعایت می کرده و بر اساس نظر عالمان و اندیشمندان خود حرکت می کرده اند، اما برخی افراد (گروه افشار) با تحریک مردمان دیگر، به تندروی خود ادامه می دادند، تا حدی که گاه عالمان شیعه نیز با اقدامات آنان مخالفت می کرده اند.
6. پیوند اشاعره با حنابله در بغداد چند گروه حضور جدی و تعیین کننده داشتند: معتزله، امامیه، آل بویه، خلافت عباسی، حنابله و اشاعره. گرایش تقریبی سه گروه، مذهب تشیع بود و سه گروه دیگر، مدافع اهل سنت و مخالف باورهای شیعه بودند. طبیعی است در صورتی که جریان های موجود بغداد سنجیده شود، سازگاری اشاعره با حنابله نسبت به شیعیان بیشتر است؛ بر این اساس پیوند حنابله و اشاعره سبب تقویت جبهه ی مقابله ی اهل سنت با شیعیان شد.پیامدهای تقابلتقابل بین امامیه و اشاعره نیز پیامدهایی در بغداد و سرزمین های اسلامی داشته است؛ به ویژه آنکه فرصت بسیار مهم شیعه در این دوره پیش آمد و البته به راحتی از دست شیعیان خارج شد؛ بنابراین توجه به این مسائل ـ که در ادامه خواهد آمد ـ ضروری و مهم است.
1. تضعیف آل بویه دولت آل بویه پس از روی کار آمدن و تسلط بر بغداد، می توانست خلافت عباسی را ساقط کند، اما به دلیل نتایج ناخواسته و از دست رفتن موقعیت خود، دست به این اقدام نزد؛ با وجود این از شعائر و مراسم شیعی مخصوصاً در زمان معزالدوله و عضدالدوله به شدت پشتیبانی کردند؛ و این دو رویکرد متناقض به اقتدار آل بویه آسیب رساند؛ چه اینکه در نهایت سبب موضع گیری اهل سنت مدافع خلافت در برابر آنها شد و حتی گاه به تنش و رویارویی نیز منجر شد و حکومت آل بویه را تضعیف کرد.
2. اقتداریابی خلافت با تضعیف آل بویه، فرصت احیای مجدد برای خلافت فراهم شد و با همکاری حنابله و اشاعره در بغداد و حکومت غزنویان و سلجوقیان در خراسان و مناطق شرقی، اقتدار خلافت بازگشت و در نهایت آل بویه بازیچه ای در برابر قادر و قائم بودند؛ چه اینکه صدور اعلامیه ۴۰۸ هجری علیه عقلگرایان و روافض و دیگر فرقه ها، نشانگر همین حرکت اقتدار گرایانه خلافت است.
3. زمینه سازی برای جایگزین حنابله باورهای ارائه شده از سوی حنابله به طور موقت و گذرا برای اهل سنت در شرایط اولیه، مناسب بودند، اما به تدریج نقاط ضعف و مشکلات آن آشکار شد؛ لذا پس از ارائه باورهایی با محوریت سنت از سوی اشعری، استقبال رو به تزایدی نسبت به آن صورت گرفت. اشعری از پیروان معتزله و شاگرد جبایی بود که از اعتزال توبه کرد و به بغداد آمد. در بغداد به فراگیری دانش هایی دیگر از حنابله پرداخت. کسانی که به نکوهش اشعری می پردازند، از طوایف مختلفی هستد و تنها از میان اصحاب و یاران احمدبن حنبل نیستند. زمانی که حنابله کلام اشعری را دیدند، گفتد: این بهتر از کلام شیخ موفق می باشد. حنابله و اشاعره تا زمان آمدن قشیری به بغداد با هم متحد و دوست بودند، اما پس از آن با هم درگیر شدند (ابن تیمیه حرانی، [بی تا]، ج۳، ص ۲۲۸-۲۲۹)؛ بنابراین زمینه ی گرایش اهل سنت به اشاعره و جایگزینی آنان به جای حنابله فراهم شد.
4. همراه نمودن خلافت با اندیشه های اشعری در آغاز، عمدتاً حنابله در کنار خلافت قرار داشتند، اما به تدریج عالمان اشعری اقتدار علمی و سیاسی خود را آشکار نمودند و در نتیجه مردم گرایش بسیاری به آنان پیدا کردند، و از سوی دیگر خلافت نیز آنان را ملایم تر دید؛ به ویژه آنکه حنابله عقل و منطق را در تفسیر و تبیین دین و متون دینی نادیده می گرفتند، در حالی که برخی مسائل با دیدگاه معتدل عقل و نقل حل می شد؛ بنابراین در نهایت، زمینه ی همراهی بیشتر خلافت با اشاعره فراهم شد و اندکی پس از سقوط آل بویه، در دوره ی سلجوقیان و روی کار آمدن وزیر قدرتمند آنان، مکتب اشعری در بسیاری از قلمروهای اسلامی گسترش یافت.
نتیجهتعامل و به دنبال آن مباحث فکری سیاسی امامیه و اشاعره بیشتر به صورت واگرایی بود تا همگرایی، در زمینه ی همکاری با سلطان جائر، تفاوت میان اشاعره و امامیه آشکار است؛ زیرا اساس تفکر امامیه پیش از دوره ی آل بویه، بر عدم همراهی با حاکمیت و خلافت بود و حاکمان اموی و عباسی را غیرمشروع می پنداشتد و همکاری شیعیان با دربارـ مگر در شرایط خاص ـ روا نبود. همکاری امامیه با آل بویه به شرایط خاص این دوره باز می گردد و رویکرد مصلحت اندیشی، در این تعامل روشن است؛ گرچه این نگاه مصلحتی در میان آل بویه نیز وجود داشته است و ایشان گاه بر اساس مصالح سیاسی خود با امامیه و عالمان آنان برخورد می کردند؛ مثلاً ممنوعیت برگزاری زیارت عاشورا و برخی مراسم شیعی دیگر، نمونه ای از این رویکرد مصلحت اندیشانه ی آل بویه است.اشاعره نسبت به حاکمیت نگاه مثبت داشتند و در اواخر دوره ی آل بویه، ای رویکرد تقویت شده است. رویکرد امامیه پیش از دوره آل بویه تندتر از اشاعره بود و جنبه ی منفی نگاه آنان در تعامل با حکومت ها روشن بود. در دوره آل بویه نگاه امامیه نسبت به حاکمیت تغییر بنیادی یافت و حتی نسبت به فرقه های شیعی و سنی تعدیل گردید؛ در نتیجه، می توان رویکرد هر دو فرقه را در تعامل سیاسی در این دوره بر اساس یک سیاست دانست؛ گرچه در تبیین این سیاست و عملکرد و شیوه ی تحقق آن تفاوت هایی بین آنان وجود داشته است.تقیه یکی از مسائل مهم سیاسی در زمینه ی تعامل فکری سیاسی است که می تواند در جای خود مورد توجه باشد؛ بنابراین با یک بررسی تاریخی در این زمینه می توان گفت: اشاعره به تقیه عمل ننموده و بارها به مخالفت با امامیه و حتی فرقه های اهل سنت پرداختند، و این رفتار برخاسته از تفکر آنان بوده است؛ اما امامیه گاه بر اساس دیدگاه مکتب خود بر اساس تقیه عمل نکرده اند؛ زیرا آنان تقیه را در شرایط وجود خطر برای جان، مال و ناموس مسلمانان واجب می دانستند و در نتیجه، تقیه نکردن شیعیان امامی حتی در دوره آل بویه آنها را با خطرهای بسیاری مواجه کرده است؛ چه اینکه برخوردهای تعصب آمیز برخی شیعیان، گاه به درگیری ها و خونریزی کشیده می شده است و این رفتار بر اساس مکتب آنان نادرست بوده است.در حقیقت، هر دو گروه امامیه و اشاعره در صدد اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر بودند که سبب بروز تش هایی در بغداد شد؛ با این تفاوت که اشاعره اصلی فراتر از امر به معروف ـ که حاکم بر این اصل باشد ـ نداشتند، اما در باور امامیه اصلی مهم تر از امر به معروف به نام «تقیه» وجود داشت که در اولویت قرار داشت؛ زیرا در نبود شرایط تأثیرگذاری، اجرای امر به معروف روا نیست؛ پس عمل به تقیه در اولویت بود. اما بر خلاف این دیدگاه، خود به تقیه عمل نکردند و سبب چالش و بحران و کشتار برخی شیعیان و غیر شیعیان شدند. در مجموع باید گفت: این مسئله نه تنها به تعامل فکری سیاسی این دو فرقه کمک نکرد، بلکه در افزایش چالش و بحران و در نهایت تقابل سیاسی آنان تأثیرگذار بود.از دیگر مسائل مربوط به تعامل سیاسی، بحث خروج علیه حاکم مسلما است. به نظر اشاعره قیام با شمشیر و جنگ و فتنه روا نیست، اما دعوت امام مسلمانان به اصلاح جایز است؛ با این حال خروج با شمشیر علیه آنان جایز نیست. اما فرقه ی امامیه خروج بر اساس عدم مشروعیت واقعی خلفا و حاکمان را روا دانسته است؛ در نتیجه تقابل فکر آنان آشکار است. امامیه در بحث راه های اثبات امامت، خروج را به عنوان یکی از این راه های مشروع نپذیرفته است؛ زیرا در دیدگاه امامیه، امام از سوی خدا منصوب شده و شرایط خاصی برای او وجود دارد؛ بنابراین معنای دیگر خروج، بیرون رفتن از اسلام و بندگی خداوند است. به نظر امامیه در صورت عدم حضور امام منصوب و ظلم و ستم حاکم، خروج و قیام در برخی زمان ها جایز و در پاره ای از اوقات واجب است.بین این فرق، درباره ی جهاد نیز اختلاف نظر جدی وجود دارد. می توان گفت: اشاعره مانند مذاهب دیگر، جهاد را به عنوان اصل مهم و اولیه می پنداشتند نه یک ضرورت مصلحتی؛ به تعبیری دیگری باید گفت: امامیه با شرکت در جهاد به همراه مسلمانان، بر اساس نظر شرعی و اولیه ی خود عمل نکردند، بلکه مصلحت اسلام و مسلمانان را در نظر گرفتند و حضور در جهاد را به عنوان یک ضرورت ثانوی انجام دادند؛ و گاه اینگونه توجیه می کردند که: شیعیان بر اساس یک دستور کلی از سوی امام معصوم زمان خود، به همکاری با سلاطین روی آورده اند و در حقیقت پذیرش مسئولیت و کارها در این مسائل با اجازه امام بوده است؛ پس همکاری آنان شرعی است؛ اما اشاعره حاکم را مشروع و در نتیجه همراهی با او را درست و لازم می دانستند.نکته ی مهم و مورد توجه اینکه: امامیه به مسئله جهاد در کتاب های خود اشاره و تصریح کرده اند، اما به نظر می رسد این مسئله بر اساس فرایندی دچار تحول شده و با گذشت زمان، مسئله جهاد به صورت شفاف تر و مفصل تری مطرح گردیده است. اشاعره با وجود چالش های فراروی از سوی گروه های مخالف مانند معتزله و امامیه و حاکمان آل بویه، همچنین از سوی حنابله به تدریج مورد مخالفت قرار گرفتند و در پی آن با مشکلاتی روبرو شدند؛ هر چند چالش هایی مانند مخالفت صاحب منصبان، تعصب حنابله ی سنتی، اتهام های فکری و تعصب شدید پیروان، باعث کندی فعالیت آنان نشد و همچنان در میان رقیبان قدرتمند، پیروز میدان بودند.اشاعره از راه مناظره، گفت و گو، ردیه نویسی و برخی امور دیگر، به مقابله با تشیع و جریان امامیه پرداختند و در هر صورت تعامل چندانی بین آنان وجود نداشته است؛ اما نکته ی اصلی اینجاست که اشاعره از درون اعتزال برخاستند و پس از جدایی از معتزله، عقلایت را رها نکردند و با آنان موارد اشتراکی داشتند؛ بر خلاف حنابله که به طور کلی از اعتزال دوری نمودند.از سوی دیگر اندیشه های اشاعره در پاره ای موارد با امامیه سازگاری داشت که بر محور پیوند میان عقل و نقل است؛ زیرا امامیه نیز بر همین باور بودند؛ از دیگر سو اشاعره با حنابله در زمینه ی حفظ جایگاه سنت و حدیث، اشتراک نظر داشتند و در این باره تحت تأثیر ابن حنبل بودند. در نتیجه، فرضیه ای در اینجا مطرح شده و برخی به دلیل وجود همین شباهت فرضیه را پذیرفته اند. فرضیه این است: امامیه و حنابله جریانی در برابر اعتزال بودند و در دوره ی آل بویه به دلیل ارتباطات فکری بین رهبران و عالمان این دو گروه، گروه جدیدی مکتب اشاعره را بنیانگذاری کردند و به تعبیری، مکتب اشاعره از پیوند میان امامیه و حنابله شکل گرفته است.
منابع۱. ابن اثیر، ابوالحسن شیبانی؛ الکامل فی التاریخ؛ تحقیق عبدالله قاضی؛ چ۲، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.۲. ابن تیمیه حرانی، ابوالعباس احمدبن عبدالحلیم؛ بیا تلبیس الجهمیه فی تأسیس بدعهم الکلامیه؛ تحقیق محمدبن عبدالرحمن؛ مکه: مطبعه الحکومه، ۱۳۹۲ق.۳. توحید الالوهیه (کتب و رسائل و فتاوای ابن تیمیه)؛ تحقیق عبدالرحمن العاصمی، چ۲، [بی جا]، مکتبه ابن تیمیه، [بی تا.۴. الصفدیه؛ تحقیق محمد رشاد سالم؛ ریاض: دارالفضیله، ۱۴۲۱ق.۵. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی ابوالفرج؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم؛ بیروت: دارالصادر، ۱۳۸۵ق.۶. ابن عساکر دمشقی، ابوالقاسم علی بن حسن شافعی؛ تبیین کذب المفتری فیما سب الی الامام الاشعری؛ چ۳، بیروت: دارالکتاب العربی، ۱۴۰۴ق.۷. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر دمشقی؛ البدایه و النهایه؛ تحقیق علی شیری؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.۸. ابوزهره، محمد؛ تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمه علیرضا ایمانی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۴ق.۹. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل؛ الابانه عن اصول الدیانه؛ تحقیق دکتر فوقیه، قاهره: دارالانصار، ۱۳۹۷ق.۱۰. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین؛ تحقیق محیی الدین عبدالحمید؛ قاهره: مکتبه النهضه المصریه، ۱۳۶۹ق.۱۱. العروی، عبدالله؛ مفهوم العقل؛ الطبعه الثانیه، بیروت: المرکز الثقافی العربی، ۱۹۹۷م.۱۲. بغدادی، عبدالقاهربن طاهر؛ الفرق و بیان الفرقه الناجیه، چ۲، بیروت:دارالافاق الجدیده، ۱۹۷۷ م.۱۳. جعفری لنگرودی، محمدجعفر؛ تاریخ معتزله؛ تهران: گنج دانش، ۱۳۶۸.۱۴. حلبی، ابوصلاح؛ الکافی فی الفقه؛ تحقیق رضا استادی؛ اصفهان: مکتبه امیرالمؤمنین علی(ع)، [بی تا].۱۵. سبکی، تاج الدین بن علی؛ طبقات الشافیه الکبری؛ تحقیق دکتر محمود الطناحی و دکتر عبدالفتاح محمد الحلو، چ۲، قاهره: هجر للطباعه، ۱۴۱۳ق.۱۶. سید مرتضی، علی بن حسین موسوی؛ رسائل المرتضی؛ قم: سیدالشهداء، ۱۴۰۵ق.۱۷. شریف، میان محمد؛ تاریخ فلسفه در اسلام؛ تهران: نشر دانشگاهی، ۱۳۶۷.۱۸. شوقی احمد، ابراهیم العمرجی؛ المعتزله فی بغداد و اثرهم فی الحیاه الفکریه و السیاسیه؛ قاهره: مکتبه المدبولی، ۲۰۰۰م.۱۹. صدوق، ابوجعفر محمدبن علی ابن بابویه قمی؛ الهدایه؛ قم: موسسه امام هادی(ع)، ۱۴۱۸ق.۲۰. صفدی، صلاح الدین خلیل؛ الوافی بالوفیات؛ تحقیق احمد الارناؤوط و ترکی مصطفی؛ بیروت: داراحیاء التراث، ۱۴۲۰ق.۲۱. طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن؛ الاقتصاد؛ قم: خیام، ۱۴۰۰ق.۲۲. المبسوط، تحقیق سید محمدتقی کشفی؛ تهران: المکتبه المرتضویه، ۱۳۷۸ق.۲۳. النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی؛ قم: قدس و محمدی، [بی تا.۲۴. کربن، هانری؛ تاریخ فلسفه اسلامی؛ ترجمه دکتر اسدالله مبشری؛ تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۱.۲۵. محمود، محمداحمد علی؛ الحنابله فی بغداد، بیروت: المکتب الاسلامی، ۱۴۰۶ق.۲۶.مفید، محمدبن محمد عکبری بغدادی؛ مقنعه؛ چ۲، قم: نشر اسلامی، ۱۴۱۰ق.۲۷. ملطی شافعی، ابوالحسن محمد؛ التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع؛ تحقیق محمد زاهد الکوثری؛ مصر: المکتبه الازهریه للتراث، ۱۴۱۸ق.۲۸. موسوی خویی، سید ابوالقاسم، منهاج الصالحین؛ چاپ ۲۸، قم: مهر، ۱۴۱۰ق.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.