نکته سنجی های « زمخشری » در تفسیر « کشاف

نکته سنجی های « زمخشری » در تفسیر « کشاف
ابوالقاسم محمود بن عمر بن محمد بن عمر زمخشری ( ۱) ملقب به «« جارالله » (2) که او را امام کبیر مسلّم در تفسیر و حدیث و نحو و لغت و بلاغت (۳) و فخر خوارزم (۴) می خوانند ، و توانمند در هر علم و دانش ، سرآمد در هوش و قریحه (۵) به حساب می آورند ؛ در سال (۴۶۷ هـ ) در « زمخشر » خوارزم به دنیا آمد (۶) و در شب عرفه ی سال (۵۳۸ هـ ) در گرگان خوارزم درگذشت . (۷) از خراسان و عراق و حجاز دیدن کرد و به هر جا روی می نمود ، بزرگان و دانشوران به دیدارش می شتافتند . (۸) او بارها به زیارت خانه ی خدا شتافت و در آنجا مجاور شد ، شریف مکه سید فاضل ، علی بن عیسی بن حمزه ی حسنی ، مقدم او را گرامی می داشت و از وی بهره می گرفت . « شریف » این علامه ی زائر را چنین می ستاید. (۹) جمیع قُرَی الدنیا سوی القریه التی تبواها داراً فداءُ « زمخشَرا » و احر بان تُزهی « زمخشر » بامریء اذ عد فی اسد الشّری زَمَخَ الشری (۱۰) زمخشری در یکی از سفرهایش به حج با تشویق شریف مکه که او را می گوید : « در غیاب تو بر آن بودم تا به خوارزم آیم و مرا در رسیدن به غرض و مراد یاری دهید » (11) تفسیر نامور و بی نظیر (۱۲) خود را در جوار خانه ی خدا ، در طول دو سال و سه ماه (۱۳) تحت عنوان « الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل ، و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل » می نویسد . خود وی تفسیرش را چنین معرفی می کند .(۱۴) ان التفاسیر فی الدنیا بلا عدد و لیس فیها ـ لعمری ـ مثل کشافی ان کنت تبغی الهدی فالزم قراءته فالجهل کالدّاء و الکشاف کالشافی اهمیّت این تفسیر که جاودانگی با عزت زمخشری مدیون آن است ، مرا بر آن داشت که گفتارم را به گوشه هایی از نکته سنجینها و راز و رمزهای این اثر گرانبها اختصاص دهم؛ زیرا « هو المِسکُ ما کرّرته یتضوَّع »(16) این نکته سنجی ها را در مقاله ی حاضر ، می توان در مسائل زیر محصور کرد : مساله ی اول : در ارتباط با حضور « واو » عطف یا غیبت آن در جمله های مشابه است ، مانند آیا ت زیر : الف ) و اذ نجیناکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب یذبحون ابناء کم و یستحیون نساء کم و فی ذالکم بلاء من ربکم عظیم (بقره / ۴۹ ) ب ) و اذا انجیناکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب یقتلون ابناء کم و یستحیون نساء کم و فی ذالکم بلاء … ( اعراف / ۱۴۱) ج ) و اذ قال موسی لقومه اذکروا نعمه الله علیکم اذا انجاکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب و یذبحون ابناء کم و یستحیون نساء کم و فی ذالکم بلاء … ( ابراهیم / ۶ ) چنان که ملاحظه می شود مضامین هر سه آیه ، یکی است با تفاوتهای بسیار جزئی از جمله : ۱ ـ فعل نجات در آیه ی « بقره » ، « نجیناکم » و در « اعراف » ، « انجیناکم » و در « ابراهیم » ، « انجاکم » است . ۲ ـ فعل پس از « سوء العذاب » در سوره ی « اعراف »، «یقتلون» و در دو سوره ی دیگر، « یذبّحون » است . ۳ ـ فعل « یُذبّحون » تنها در سوره ی ابراهیم همراه حرف عطف آمده است . « زمخشری » در ارتباط با مسأله ی « فصل و وصل » در این آیات و نکته ی نهفته ی آن چنین متذکر می شود: در صورتی که فعل پس از « سوء العذاب » فاقد « واو » عطف باشد ، آن را تفسیر و توضیح « سوء العذاب » می گیریم، و در صورت حضور « واو » عنایتی بیشتر متوجه معطوف خواهد بود و به منزله ی فردی بارز از جنس عذاب که تفوّقی آشکار دارد ، و گویا می توان جنسی دیگر به حساب آورد ، تلقی می شود . این عنایت بیشتر محصول حضور « واو » عطف است و بس . (۱۷) سخن « زمخشری » در این مورد نکته ای زیبا و لطیفه ای مطبوع است . و از وی برای رمزگشاییهایش به « لله درّه » یاد می کنیم . شبیه نکته ی « جارالله » را در « معانی القرآن » « فرّاء » می توان دید ، نص عبارت وی چنین است : « فمعنی الواو انهم یمسهم العذاب غیر التذبیح ، کانه قال : یعذبونکم بغیر الذبح و بالذبح . فاذا کان الخبر من العذاب او الثواب مجملاً فی کلمه ثم فسرّته فاجعل بغیر الواو ، فاذا کان اولّه غیر آخره فبالواو » (18) خلاصه ی کلام « فرّاء » آن است که در صورت حضور « واو » عطف، عذاب فرعون تنها در «معطوف» محصور نمی شود . بر خلاف حالت غیبت « واو » که عبارت پس از « سوء العذاب »، بیان و تفصیل به حساب می آید و در ظاهر چیزی جز « تذبیح » نباشد . این دو قرآن شناس برجسته اگر چه با این نکته سنجی خویش ، دری بر روی یکی از لطایف کلام الهی گشوده اند، اما هنوز مطلب به پایان نیامده و پرسش های زیر در این ارتباط بی جواب مانده است : اولاً، هر سه آیه یک مطلب را ارائه می دهند و یک خبر را گزارش می کنند و آن برخورد ستمگرانه و سخت فرعون با بنی اسرائیل است. تردیدی نیست این برخورد یا محصور در « ذبح فرزندان » بنی اسرائیل بوده که تناسب با حضور « واو » ندارد ؛ یا محدود به آن نیست و حضور « واو » را می طلبد . بنابراین حضور و غیبت «واو » هر دو ـ در این آیات چه معنی دارد ؟ ثانیاً ، چرا حضور « واو » به آیه ی سوره ی « ابراهیم » اختصاص یافته است ؟ شاید در پاسخ این پرسش ها بتوان چنین اظهار نظر کرد . در مجموع آیات ، انحصار واقعی عذاب فرعون در« تذبیح » مورد نظر نیست ، زیرا در واقع فرعون جز « ذبح فرزندان » ستمهای زیاد دیگری را روا می داشت، بنابراین حذف « واو » در آیات مربوطه ، تنها یادآوری مساله ی « تذبیح » است و اکتفا بدان ، نه انحصار واقعی چنان که ظاهر ساختار جمله آن را نشان می دهد . اما حضور « واو » در آیه ی ابراهیم که موسی در آن قومش را مخاطب قرار می دهد تا عذاب های گذشته ی فرعون را ـ که چشیده اند و کشیده اند ـ در برابر چشم آورند و نعمت خدا را ارج نهند، برای یادآوری همه ی ستمها است به صورت مجمل و مفصّل . مسأله ی دوم : از نکته ها ، در ارتباط با همنوایی لفظ و معنی است . « زمخشری » ذیل آیه ی : « فکبکبوا هم و الغارون » ( شعراء /۲۴ ) که استقرار خدایان دروغین و پیروانشان را در دوزخ گزارش می کند ،چنین می آورد: واژه «کبکبه» تکرار شده ی کلمه ی «کبّ» به معنی بر روی زمین غلتیدن است. این تکرار حرف یا واج از این روی صورت گرفته است تا تکرار مصداق و معنی را نشان دهد و با آن هماهنگ گردد ، گویا آلهه و پیروانشان در ورود به دوزخ مکرر بر روی می غلتند تا آنگونه در قعر آن جای می گیرند . (۱۹) مساله ی سوم : در ارتباط با لطایف تکرار است . « زمخشری » ذیل آیه ی : « شهدالله انه لا اله الله الا هو و الملائکه و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم » (آل عمران / ۸ ) تکرار « لا اله الا هو » را چنین توجیه می کند : اولی برای اثبات وحدانیت و اختصاص آن به ذات الهی است ، دومی : که ذکرش پس از خبر اثبات وحدانیت و عدل آمده ـ اختصاص هر دو صفت مذکور را جمعاً به خدا نشان می دهد. سپس وی دنباله ی آیه را : « العزیز الحکیم » موّید نکته ی فوق به حساب می آورد . زیرا « عزیز » به معنی متفرد و غیر مغلوب است، و « حکیم » به معنی آن که کارهایش بر مبنای حکمت و داد باشد و از عدل در امور روی برنتابد . (۲۰) نگارنده در این مورد می افزاید : نکته ی جالب توجه در این است که خداوند پس از اثبات وحدانیت و تفرّد برای خویش ، صفت عدل را پیش می کشد و بر حضور آن، خود ، فرشتگان و صاحبان علم و معرفت را گواه می گیرد . زیرا معمولاً تجربه نشان داده است که شخص متفرّد و بی رقیب دیری نمی پاید که گرفتار خودبیی و کبر و غرور و زورگویی می گردد، و قوانین و مقررات را زیر پا می گذارد و به تعدی و تجاوز به حقوق دیگران روی می آورد ، چنان که امروز آن را از قدرت های بی رقیب جهانی می بینیم، اما خداوند که آفریدگار عالم است و خالق زمین و آسمان، در جای دیگر می نشیند ؛ او برپای دارنده ی عدل و قسط است و حیات بخش آنها، رمز عدل و داد است و متجلی در آن صفات . دیگر نکته ی جالب ، عرضه ی « تفرد وحدانیت » و « عدل و قسط » در اسلوب کنایی در پایان آیه است که معمولاً برهانی بلاغی محسوب می شود و بلیغ تر از تصریح . مسأله ی چهارم : در راستای فراهنجاری همنشینی و همخوانی کلمات در نظم کلام است از آن جمله آیه ی : « الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه و النهار مبصراً ان الله لذو فضل علی الناس و لکنَّ اکثر الناس لا یشکرون » (مؤمن / ۶۱ ) « زمخشری » ذیل این آیه نکات زیر را یادآور می شود : الف ) « ابصار » ـ بینا شدن ـ در حقیقت صفت مردمان در روز است نه خود « روز » بنابراین اسنادش به « نهار » مجاز است . ب ) « لیل و نهار » با در نظر گرفتن و ملحوظ داشتن همنشینی « لتسکنوا فیه » و « مبصراً» که اولی به صورت « مفعول له » و دومی به صورت « حال » آمده است ، داخل در صنعت مقابله اند که شکل با هنجار و روشن آن در ظاهر ، همخوانی و همرنگی عبارات پشت سر« لیل » و « نهار » است ، بدین معنی که هر دو در قالب « حال » چون « ساکناً » و « مبصراً » یا در قالب «مفعول له » چون : « لتسکنوا فیه » و « لتبصروا فیه » آورده شوند . «زمخشری » راز و رمز این ناهنجاری ظاهری را چنین بیان می کند : عبارتها هر چند به ظاهر همخوانی و همگرایی ندارند ؛ اما در معنی همخوانی آنها موجود است و از این جهت « مقابله » برقرار. دیگر این که چنانچه به منظور همخوانی عبارت ها، فراهنجاری شکلی آنها از بین می رفت ، هر دو در این صورت حالت حقیقت یا مجاز را می یافتند . در صورت اول که « مبصراً » به « لتصبروا فیه » تغییر شکل دهد ، فصاحت و بار معنی اسناد مجازی از بین می رود ؛ و در صورت دوم که « لتسکنوا فیه » به « ساکنا » مبدل گردد ، اختلاط حقیقت و مجاز و عدم تشخیص آنها از یکدیگر پیش می آید ، زیرا « ساکنا » هم از سر حقیقت می تواند برای لیل به کار رود و هم از سر مجاز (۲۱) « زمخشری » در ذیل همین آیه بیرون از نکته ی فراهنجاری ظاهری ، به نکاتی دیگر نیز اشاره دارد از جمله انتخاب « لذو فضل » به جای « مفضل » و « متفصل » و دیگر جانشین کردن « اکثر الناس » به جای « اکثرهم » . باعث اولی را ملحوظ داشتن فضلی نامحدود که با هیچ فضلی برابر نباشد می داند که جز از راه اضافه تحقق نیابد ، همچنان که موجب دوم را که تکرار انسان است ، تخصیص کفران نعمت پروردگار به وی به حساب می آورد . (۲۲) مسأله ی پنجم : نکته سنجی در راستای گزینش یکی از دو عضو خانواده ی لغت است که به ظاهر از اولویتی کمتر برخوردار می باشد ، از آن جمله آیه ی : « فلعلّک تارک بعض ما یوحی الیک و ضائق به صدرک ان تقولوا لو لا انزل علیه کنزٌ او جاء معه ملک انما انت نذیرٌ و الله علی کل شیءٍ وکیل » (هود / ۱۲) آیه در ارتباط با کافرانی است که از سر عناد و لجاج ، نه طلب هدایت و راهنمایی ، آیاتی را از پیامبر چون فرو فرستادن گنج و فرشته از آسمان ، می طلبیدند و رسول خدا از در میان گذاشتن آیات هدایت و دعوت الهی و گفتمان با چنین کوردلان و خفته خردان کراهت داشتند . در این آیه چنان که ملاحظه می شود، واژه ی « ضائق » که از ریشه ی « ضِیق » آمده، در مقایسه با « ضیّق » که تقریباً هم معنی هستند ـ از شهرتی کمتر برخوردار است و در استعمال و تداول مردم تا حدودی محجوب و دور از دسترس ، و از سوی دیگر جز این یک مورد در قرآن نیامده است . « زمخشری » به اقتضای شیوه ی کارش در نکته سنجی ها و زیبایی شناسی های تفسیرش ، در کنار گزینش « ضائق » به جای « ضیّق » در این آیه توقف می کند و علت گزینش را در اصول زیر جستجو می نماید : الف ) « ضائق » و « ضیق » هر چند عضو یک خانواده اند و صفتهای فاعلی به ظاهر یکسان ؛ اما آنها در حقیقت دو تا ساخت متفاوت هستند با ابعاد مختلف در معنی . ب ) « ضائق » ساختی است که اصالت و ریشه در اسم فاعل دارد با القای مفهومی حدوثی و ناپایدار در زمانی محدود ؛ ولی « ضیق » ساختی است با پایه و مایه ای از صفت مشبّهه و مضمونی نسبتاً استمراری و فراحدوثی . از آنجا که کراهت رسول خدا از روبرو شدن و گفتگو با کفار و سیه دلان در مقاطعی خاص عارضی است و او بالطبع بر راهنمایی و دعوت گم گشتگان و کوردلان پای می فشارد و حریص می باشد ، چنان که نظایر « افانت تکره الناس حتی یکونوا مومنین » ( یونس / ۹۹ ) و « ما علیک الا یزکی » ( عبس / ۷ ) از آن خبر می دهد ؛ بنابراین گزینش « ضائق » به جای « ضیّق » در آیه ی مورد نظر ، زیبا و بلیغ آمده است که عروض و حدوث حالت نادر رسول خدا را در این گاه به خوبی منعکس می سازد . « زمخشری» آنگاه در تایید رمزگشایی خویش ، نمونه هایی را در مورد تفاوت ابعاد معنوی امثال این دو ساختار و دو وزن ارائه می دهد . (۲۳)
پی نوشت ها:

۱ ـ وفیات الاعیان ۱۶۸/۵ در طبقات المفسرین ۳۱۵/۲ به جای « عُمَر » دوم از سر اشتباه « احمد » آمده است . ۲ ـ انباه الرواه علی انباه النحاه ۲۶۸/۳ . ۳ ـ وفیات الاعیان ۱۶۸/۵ ۴ ـ انباه الرواه ۲۶۸/۳ . ۵ ـ بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین و النحاه ۲۷۹/۲٫ ۶ ـ انباه الرواه ۲۶۶/۳ زمخشری از زادگاهش چنین یاد می کند : دهی گمنام از روستاهای خوارزم ، از پدر ـ خداوند او را رحمت کناد ـ شنیدم که عربی گذارش به آن ده افتاد . از اسم ده و کدخدایش پرسید : گفتند : ده « زمخشر » و کدخدا « ردّاد » است . اسامی را خوش نیامد و گفت : « خیری در ( شر ) و ( رد ) نمی بینم » . سپس از آنجا دور شد . ( وفیات ۱۷۱/۵ معجم البلدان ۱۴۷/۳ ) در ماخذ اخیر اسم کدخدا « رداء » ذکر و ضبط شده است . ۷ ـ معجم الادباء ۱۲۹/۹ الکامل فی التاریخ ۹۷/۱۱ . ۸ ـ انباه الرواه ۲۶۶/۳ بغیه الوعاه ۲۷۹/۲ معجم الادباء ۱۲۶/۱۹ مختارات شعراء العرب، مقدمه محقق ، به نقل از« مناقب الادباء» ابن الانباری . به گفته ی « یاقوت » هنگامی که « زمخشری » سر راهش به حج وارد بغداد می شود، شریف ابوالسعادات هبه الله بن الشجری ( ۴۵۰ ـ ۵۴۲ هـ ) از نوادگان علی ابن ابیطالب و فضلای نامدار روزگار ـ به دیدارش می آید و مقدمش را گرامی می شمارد ، میهمان تازه وارد را به ابیاتی از جمله بیت زیر از « متنبی » می ستاید : و استکثر الاخبار قبل لقائه فلما التقینا صغر الخبر الخیر پیش از دیدار ، وصفها و گزارشها را عظیم می شمریدم ، چون دیدار دست داد تجربه و مشاهده ، شنیدنیها را خوار داشت . اما در نقل از « مناقب الادباء » این زمخشری است که به دیدار « ابن الشّجری » می رود . ۹ ـ انباه الرّواه ۲۶۶/۳ و ۲۶۸ . ۱۰ ـ ترجمه ی اشعار : همه ی روستاهای دنیا به جز آنچه « محمود » در آن جای گرفت ، فدای « زمخشر» باد . ۱۱ ـ مقدمه ی « کشاف » از خود زمخشری. ۱۲ ـ وفیات الاعیان ۱۶۸/۳٫ ۱۳ـ مقدمه ی « کشاف ». 14 ـ معجم الادباء ۱۲۹/۱۹٫ ۱۵ ـ ترجمه ی اشعار : تفسیرها در دنیا اگر چه بی شمارند؛ به جان خود قسم « کشّافم » را ندارند. اگر هدایت جویی خواندنش را دریاب نادانی ، درد و «کشاف» هست درمان. ۱۶ ـ شرح جامی بر کافیه ی ابن حاجب ، ص ۲۰، صورت کامل بیت چنین است : اعد ذکر نعمان لنا ان ذکره هو المسک ما کررته یتضوع ترجمه ی شعر : سخن از « نعمان» را دوباره بازگوی که یادش مشکی است؛ هر چه تکرار کنی بوی خوش می پراکند . ۱۷ ـ کشاف ۵۴۰/۲ . ۱۸ ـ معانی القرآن ۶۸/۲ ـ ۶۹ . ۱۹ ـ کشاف ۳۲۲/۳٫ ۲۰ ـ همان ۳۴۶ ـ ۳۴۴/۱٫ ۲۱ ـ همان ۱۷۶/۳٫ ۲۲ ـ همان ۱۷۶/۳٫ ۲۳ ـ همان ۳۸۲/۲٫
منابع و مآخذ : ۱ ـ الاعلام : خیر الدین الزَّکی ، دارالعلم للملایین ، بیروت، لبنان ، چاپ ششم ، ۱۹۸۴ م. ۲ ـ انباه الرواه علی انباه النجاه ، جمال الدین ابوالحسن علی بن یوسف القفطی، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم. دارالفکر العربی ، قاهره ، چاپ اول ، ۱۴۰۶ هـ ، ۱۹۸۶ م. ۳ ـ بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین و النحاه جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم ، المکتبه العصریه ، صیدا، بیروت ، ۱۴۱۹ هـ ۱۹۸۸ م. ۴ ـ طبقات المفسّرین ، شمس الدین محمد بن علی بن احمد الدّاوودی ، دارالکتب العلمیه ، بیروت ، لبنان ، بی تا. ۵ ـ الفوائد الضیائیه ، معروف به شرح جامی بر «کافیه» ابن الحاجب، عبدالرحمن جامی ، طبع محمد کاظم، ایران، بی تا. ۶ ـ الکامل فی التاریخ عزّالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد الشیبانی المعروف به « ابن الاثیر » دار صادر ، بیروت ، بی تا. ۷ ـ الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل: الامام جارالله محمود بن عمر الزمخشری ، افست ایران ، بی تا. ۸ ـ مختارات شعراء العرب ، ابن الشجری هبه الله ، ابوالسّعادات ، تحقیق علی محمد البحاوی ، دارالجیل ، بیروت ، ۱۴۱۲ هـ ۱۹۹۲ م. ۹ ـ معانی القرآن: ابوزکریا ، یحیی بن زیاد الفرّاء دارالسرور ، بیروت ، لبنان ، بی تا. ۱۰ ـ معجم الادبا: شهاب الدین یاقوت بن عبدالله الحموی رومی بغدادی ، دارالفکر ، بی تا. ۱۱ ـ معجم البلدان ، ـــــــــ ، داراحیاء التراث العربی ، بیروت ، لبنان ، ۱۳۳۹ هـ ، ۱۹۷۹ م. ۱۲ ـ وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان : ابوالعباس شمس الدین احمد بن محمد بن ابی بکر بن خلکان تحقیق دکتر احسان عباس ، دارالثقافه، بیروت ، ۱۹۶۸ م. منبع:نشریه پایگاه نور شماره ۲۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.