مقدمهاز زمانى که بشر متوجه رابطه تولید نسل و آمیزش جنسى شد و بنا به دلایل و ضرورتهایى درصدد پیشگیرى از باردارى برآمد، به تناسب ارتقاى سطح فکر و دانش و پیشرفت علم پزشکى، از روشهاى مختلفى براى تنظیم خانواده بهره جست. تاریخچه استفاده از روشها و شیوههاى گوناگون جلوگیرى از باردارى به قدمت مساله تشکیل خانواده است و از قدیم الایام تدابیرى براى جلوگیرى از باردارى اندیشیده شده است: در جوامع ابتدایى به طور عمده از روشهاى جادویى و طلسمى بهره مىجستند; مثلا زنان بعضى از قبایل مصر در قرن ششم میلادى لولههایى را که حاوى کبد گربه بود به پاى چپ خود مىبستند و بر این باور بودند که با این عمل زن حامله نمىشود.زنان برخى از قبایل افریقا براى جلوگیرى از حاملگى از باروت و کف دهان شتر محلولى تهیه کرده و مىنوشیدند تا بدین طریق از باردارى ناخواسته جلوگیرى شود.چینیها از سه روز بعد از قاعدگى به مدت چهارده روز قورباغه نابالغ مىبلعیدند و زنان یونانى به منظور پیشگیرى از حاملگى رحم شتر را مىخوردند. در قرون وسطى از موادى چون برگ بید، آهن زنگ زده و خاک رس و غیره استفاده مىشد. اینها همه نمونههایى از تلاش بشر به منظور تنظیم خانواده بود. (۲) امروزه روشهاى تنظیم خانواده به صورت علمى درآمده و از روشهاى متنوعى (از قبیل: روشهاى فیزیکى، شیمیایى، هورمونى، طبیعى و برخى روشهاى متفرقه) براى پیشگیرى از باردارى استفاده مىشود. هر یک از این روشها عوارض خاصى دارد که آشنایى با آنها و نوع تاثیرگذارى و پیامدهایشان در اظهار نظر فقهى تاثیر بسزایى دارد; زیرا شناخت موضوع حکم با تمام خصوصیات دخیل در آن براى صدور حکم فقهى ضرورى است. هر چند در این مختصر، مجال کافى براى بحث و بررسى دقیق در مورد هر یک از این روشها و نحوه عملکردشان نیست، (۳) اما شایسته است که ابتدا، هر یک از آنها را با توجه به مکانیسم عملشان تقسیمبندى کرده و سپس حکم فقهى هر یک را مورد بررسى قرار دهیم.به طور کلى، روشهاى تنظیم خانواده به چهار دسته تقسیم مىشود که هریک از آنها را به طور مستقل مورد بررسى قرار داده و احکام فقهى هر یک را ارائه مىکنیم.۱) روشهاى جلوگیرى از تشکیل نطفه و احکام فقهى آنبرخى از روشهاى تنظیم خانواده از لقاح اسپرم با تخمک و تشکیل نطفه جلوگیرى مىکنند. در این روشها استفاده از شیوههاى فیزیکى (از قبیل: کاندوم، دیافراگم، اسفنج و کاپ دهانه رحم)، شیمیایى (مانند: قرصها و افشانههاى مولد کف، کرمها، پمادها و خمیرها، که از یک لوله به داخل واژن فشار داده مىشوند، و شیافها و ژلهها) و هورمونى (مثل: قرصهاى ترکیبى یا مختلط و قرصهاى ادوارى) که به نحوى از ملاقات اسپرم و تخمک ممانعتبه عمل مىآورد متداول است.یکى دیگر از روشهاى بسیار قدیمى تنظیم خانواده که از نظر مکانیسم عمل با این روشها مشابهت دارد روش «عزل» یا آمیزش ناتمام است. در این روش جماع قبل از انزال منى پایان مىیابد. از آنجا که در زمانهاى سابق تنها این روش در جوامع اسلامى و بعضا غیر اسلامى متداول بوده، در کتب حدیث و فقه تنها در مورد این روش بحثشده و آراى فقهى مختلف درباره آن ارائه شده است. ناگفته پیداست که با داشتن حکم شرعى درخصوص این روش مىتوان حکم سایر روشهاى مشابه را نیز از آن استنباط کرد.الف: جواز عزل در منظر روایات و کلام فقهادر روایات متعددى که از طریق شیعه و سنى نقل شده عمل عزل به عنوان یکى از راههاى تنظیم خانواده جایز شمرده شده است و فقهاى بزرگ به تبعیت از این روایات فتوا صادر نمودهاند. ابتدا نمونههایى از روایات مزبور را نقل کرده و آنگاه به نظریه برخى فقها در این باره اشاره مىکنیم. در صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) نقل شده است: عن احدهما علیهما السلام انه سئل عن العزل فقال: اما الامه فلاباس، و اما الحره فانى اکره ذلک الا ان یشترط علیها حین یتزوجها. (۴) «از امام(ع) درباره حکم شرعى عزل سؤال مىشود، امام(ع) مىفرماید: عزل نسبتبه کنیز اشکالى ندارد اما نسبتبه زن آزاد، این کار را نمىپسندم; مگر اینکه به هنگام ازدواج با وى شرط شود.»در صحیحه دیگرى محمدبن مسلم از امام باقر(ع) نظیر حدیث قبل را نقل مىکند با این تفاوت که حضرت فرمودهاند: الا ان ترضى او ان یشترط ذلک علیها حین یتزوجها. (۵) «مگر اینکه زن راضى شود و یا این امر در هنگام ازدواج با وى شرط گردد.»در برخى روایات عزل به طور مطلق جایز شمرده شده است; یعنى حتى اگر زن رضایت ندهد و در هنگام ازدواج هم مرد با او شرط نکرده باشد، ظاهر این دسته روایات بر جواز عزل از سوى مرد دلالت دارد; مثلا در صحیحه محمدبن مسلم آمده است: قال: سالت ابا عبدالله(س) عن العزل; فقال: ذاک الى الرجل یصرفه حیثیشاء. (۶) «محمدبن مسلم مىگوید: از امام صادق(ع) در مورد حکم شرعى عزل پرسش نمودم، حضرت فرمود: آن (منى) در اختیار مرد است هر جا که بخواهد مىتواند آن را خالى کند.»روایات متعدد دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد که علاقهمندان مىتوانند به کتب مربوطه مراجعه نمایند. (۷) مساله جواز عزل در کتب روایى اهل سنت نیز مورد توجه قرار گرفته است. در حدیثى، جابر در زمینه عزل نقل مىکند: کنا نعزل على عهد رسول الله(ص) و القرآن ینزل. (۸) «ما در زمان پیامبر خدا و در دورانى که قرآن نازل مىشد، عزل مىکردیم.»همانگونه که مىدانیم در دوران پیش از اسلام و نیز در عصر بعثت پیامبر اسلام(ص) مردم در زمینه مسائل مختلف زندگى (از قبیل: عبادات، معاملات و سیاسات) آداب و رسوم خاصى داشتند. برخورد اسلام با این آداب و رسوم متفاوت بوده است; یعنى هر کدام را که با دستیابى به کمال انسان منافاتى نداشته به صورت صریح یا ضمنى تایید فرموده، و هر کدام را که با احکام مترقى اسلام ناسازگار بوده مورد مخالفت قرار داده است.منظور جابر در روایت مذکور این است که اگر عزل با حکم خداوند متعال مخالف بود (چون مسلمانان در عصر نزول قرآن این عمل را انجام مىدادند و باب وحى بسته نبود) مىبایست قرآن به صورت صریح یا غیر صریح از آن نهى مىفرمود یا شخص پیامبر اکرم(ص) با توجه به وحى الهى و فرمان خداوند متعال مسلمانان را از این کار منع مىفرمود; ولى از آنجا که نه قرآن در این زمینه نهى دارد و نه پیامبر(ص) از آن نهى فرموده، پى مىبریم که عزل با قوانین شرع مقدس اسلام مخالفتى ندارد.در حدیث دیگرى ابوزبیر مىگوید: کنا نعزل على عهد رسول الله(ص) فبلغ ذلک رسولالله(ص) فلم ینهنا. (۹) «ما در دوران پیامبر خدا(ص) عزل مىکردیم، خبر این کار به پیامبر اسلام(ص) رسید ولى حضرت ما را از این عمل منع و نهى نفرمودند.»در این حدیث، سنت پیامبر(ص) به روش تقریر بیان شده است. یکى از اقسام سنت، تقریر معصوم(ع) است، بدین معنى که کسى در حضور معصوم(ع) کارى انجام دهد یا حکمى از احکام الهى را بیان کند و معصوم(ع) در شرایطى باشد که قدرت و امکان مخالفتبا آن عمل یا حکم را داشته باشد (مثلا تقیه نکند) اما سکوت کند و مخالفتى ابراز نکند. این سکوت معصوم بیان کننده آن است که آن عمل یا حکم شرعى ابراز شده از سوى شخص مزبور، با حکم و فرمان خداوند مخالفتى ندارد; زیرا اگر با حکم خدا مخالف بود بر معصوم(ع) لازم بود که از جهت ارشاد جاهل یا نهى از منکر با آن عمل یا حکم ابراز شده مخالفت ورزد.در اینجا هم که راوى مىگوید ما عزل مىکردیم و خبر آن به پیامبر(ص) مىرسید ولى حضرت ما را نهى نمىفرمود و با توجه به اینکه مانعى براى مخالفت پیامبر بزرگوار با عمل عزل وجود نداشته است، پى مىبریم که این کار با احکام اسلام تنافى ندارد.روایات دیگرى نیز در کتب اهل سنت نقل شده که بیانگر آن است که عمل عزل مورد نهى و تحریم واقع نشده است. (۱۰) با توجه به اینگونه روایات است که فقها و صاحبنظران شیعه و سنى عمل عزل را جایز دانسته و کمتر با آن مخالفت کردهاند. مرحوم شیخ طوسى در این باره فرمودهاند: براى مرد کراهت دارد که بدون رضایت همسر خود عزل کند و اگر این کار را انجام دهد گناهى مرتکب نشده، بلکه ترک فضیلتى کرده است. البته اگر در هنگام عقد شرط کند یا در زمان آمیزش از همسرش اجازه بگیرد دیگر کراهتى ندارد. (۱۱) مرحوم شهید ثانى نیز ضمن نقل برخى احادیث صحیح درباره جواز عزل، حکم حرمت آن را مردود و غیر قابل توجیه دانسته است. (۱۲) مرحوم شیخ یوسف بحرانى ضمن جمعآورى و ذکر روایات متعدد در زمینه عزل مىفرمایند: اینها احادیثى هستند که من درباره حکم عزل پیدا کردهام و تو آگاهى به اینکه، این روایات با وجود آنکه تعدادشان هم زیاد هست هیچ دلالتى حتى به نحو اشاره بر حرمت عزل ندارند. (۱۳) بیشتر علماى اهل سنت نیز عزل را جایز دانستهاند. مالک بن انس ضمن نقل احادیثى که دلالتبر جواز عزل مىکند، مىگوید: «مرد با اجازه همسرش حق عزل دارد.» (14) مذهب شافعى نیز، ضمن تاکید بر اینکه وقتى در روایات معتبر از پیامبر خدا(ص) درباره حکم عزل سؤال شده حضرت از آن نهى نفرمودهاند، حکم به جواز آن مىنماید. (۱۵) در فرقه حنفى هم عزل را جایز مىدانند ولى از آنجا که معتقدند یکى از حقوق زن داشتن فرزند است مبادرت به انجام این کار را بدون رضایت زن، عملى مکروه برمىشمارند. (۱۶) همچنان که در مذهب حنبلى نیز تصریح شده است که حتى اگر کسى بدون ضرورت هم عزل کند کار حرامى مرتکب نشده است. (۱۷) امام محمد غزالى فى نفسه با عمل عزل مخالفتى نکرده است و انگیزه فرد را براى این کار در نوع حکم شرعى که بر آن مترتب مىشود، دخالت داده و در این مورد مىگوید: نیتهایى که باعث عزل باشد پنج است:اول، در کنیزکان و آن نگاهداشت ملک باشد تا به سبب باردارى و استحقاق آزادى، مالکیت زایل نشود و قصد استبقاى ملک به ترک آزاد کردن و دفع سببهاى آن منهى نیست.دوم، استبقاى خوبى زن و فربهى اهل تا بدان ممتع باشد و استبقاى زندگانى او از بیم درد زه [درد زایمان] و این نیز منهى نیست.سوم، ترسیدن از بسیارى خرج به سبب فرزندان و احتراز از آنچه محتاج شود به رنج کسب تحمل کردن و در مداخل بر شارع شدن [به راههاى بد افتادن] و این نیز منهى نیست. چه اندکى خرج معین دین است. آرى کمال و فضیلت در توکل است و واثق بودن به ضمان الهى، چنانکه در کلام مجید مىفرماید: «و ما من دابه فى الارض الا على الله رزقها»، لاجرم در آن از اوج کمال دورماندن است و به حضیض نقصان راضى بودن و ترک افضل گفتن; و لیکن از عاقبت کار اندیشیدن و مال نگاه داشتن و ذخیره کردن، با آنچه مناقض توکل است، نمىگوییم که منهى است.چهارم، ترس از زادن دختران، بدانچه اعتقاد کند که در تزویج ایشان تحمل عار است، چنانکه عادت عرب بوده است در کشتن دختران. و این نیتى فاسد است. اگر به سبب آن اصل نکاح یا اصل مباشرت بگذارد، بر آن نیتبزهکار بود، نه به ترک نکاح و مباشرت; پس در عزل همچنین باشد و فساد در اعتقاد اوست که در سنت پیغامبر(ص) عیب مىدانند و او در مثابت زنى باشد که نکاح بگذارد از ننگ آنکه شوى فوق او باشد و به مرد تشبه نماید; پس کراهیتبه ترک نکاح باز نگردد.پنجم، آنکه زن امتناع نماید به سبب تعزز و مبالغت در نظافت که از درد زه و نفاس و شیر دادن است و این عادت زنان خوارج بوده است که ایشان در استعمال آب مبالغت نمودندى تا به حدى که نمازهاى ایام حیض قضا کردندى و در آبدست جاى جز برهنه نرفتندى و این بدعت است مخالفتسنت و فاسد است. (۱۸) ملاحظه مىشود که اکثر علماى اسلام بر جواز عزل به عنوان یکى از راههاى تنظیم خانواده اتفاق نظر دارند. تنها یک فرقه اسلامى است که این عمل را جایز نمىداند.ب: مخالفت فرقه ظاهریه با جواز عزلفرقه ظاهریه یکى از فرقههاى اهل سنت است که برخلاف فرق و مذاهب دیگر با عزل مخالفت کرده است. ابن حزم ظاهرى در این باره مىگوید: عزل عملى مباح قبل از اسلام و در اوایل ظهور اسلام بوده است، اما به دلیل روایتى که جدامه از پیامبر خدا(ص) نقل نموده که عزل یک نوع فرزندکشى پنهانى مىباشد این کار مطلقا حرام شده و حرمت آن تا به امروز هم باقى است و بعد از این هم باقى خواهد ماند و هرکس ادعا دارد که این حرمتبرداشته شده باید برهان و دلیل ارائه کند. مطابق آنچه روایتشده ابن عمر مىگفته اگر بدانم کسى از فرزندانم عزل مىنماید او را عقوبت مىکنم و مىدانیم که عقوبتبر کار حلال جایز نیست (پس عزل کار حلالى نمىباشد که ابن عمر گفته به سبب آن فرزندانم را عقوبت مىکنم.) همچنین نقل شده که عمر بن خطاب و عثمان بن عفان جواز عزل را انکار مىنمودند و عمر به خاطر آنکه برخى فرزندانش عزل نموده بودند آنها را کتک زد. (۱۹) این فرقه براى حرمت عزل به یک حدیث نبوى و سخنى که از عمر و فرزندانش و نیز از عثمان در این مورد نقل شده استناد کردهاند. حال ما به بررسى این ادله مىپردازیم.متن حدیثى که بدان اشاره شده چنین است: عن عائشه عن جدامه بنت وهب اخت عکاشه قالت: حضرت رسولالله(ص) فى اناس فسالوه عن العزل. فقال رسول الله(ص): ذلک الواد الخفى. (۲۰) «عایشه نقل مىکند که جدامه دختر وهب به او گفته: به حضور پیامبر خدا(ص) در بین گروهى از مردم شرفیاب شدم، پس آن مردم از پیامبر اسلام(ص) درباره حکم عزل سؤال کردند، پیامبر(ص) فرمود: عزل زنده به گور کردن فرزند به طور پنهانى است.»در این حدیث از عزل به عنوان زنده به گور کردن فرزند یاد شده که یکى از زشتترین سنتهاى دوران جاهلیتبوده و قرآن کریم هم در موارد مختلف به طور شدید آن را مورد نکوهش قرار داده است. چنانکه در سوره تکویر آمده: «و اذا الموءده سئلتباى ذنب قتلت». استدلال به حدیث مزبور و مانند آن از چند جهت مخدوش و ناتمام است:اول اینکه، حدیث جدامه از نظر سند ضعیف و فاقد اعتبار است. نه تنها هیچ یک از راویان شیعه آن را نقل نکرده و در کتب فقهى خود بدان استدلال ننموده و آن را ضعیف شمردهاند، بلکه برخى از علماى اهل سنت نیز نظر به ضعف حدیث فتوا دادن بر طبق آن را جایز ندانستهاند. (۲۱) دوم اینکه، این حدیث در مقام تنزیل و تجوز است و بر حکمى بالاتر از کراهت دلالت ندارد. همان گونه که در برخى روایات از ریا به عنوان نوعى شرک تعبیر شده و در عین حال هیچ فقیهى به همانندى احکام مترتب بر ریا و شرک نداده است – چون این قبیل روایات بر تنزیل و تحذیر حمل شدهاند – در مبحث عزل نیز با توجه به روایات متعددى که بر جواز و اباحه آن دلالت دارند همین حکم جارى است و به نظر مىرسد که حدیث جدامه – به فرض پذیرش آن از جهتسند – بر چیزى فراتر از حکم به کراهت عزل دلالت ندارد. چنانکه در برخى نوشتههاى اهل سنت نیز بدین مطلب اشاره شده است. (۲۲) سوم اینکه، احتمال دارد که اصلا حدیث جدامه جعلى و ساختگى باشد و با توجه به برخى روایات در این زمینه، چنین احتمالى تقویت مىگردد; زیرا در بسیارى از صحاح و سنن اهل سنت از پیامبر اسلام(ص) نقل شده که فرمودهاند: این عقیده و باور یهود که عزل نوعى زنده به گور کردن نوزاد است، گمانى باطل و باورى بىاساس است. در این قبیل روایات، پیامبر گرامى اسلام(ص)، اولا این اندیشه را به قوم یهود نسبت داده و ثانیا آن را باطل دانسته است. مناسبت دارد که به عنوان شاهد متن یکى از این روایات را ذکر کنیم. عن محمد بن عبدالرحمن بن ثوبان عن جابر قال: کانت لنا جوارى و کنا نعزل فقالت الیهود ان تلک الموؤده الصغرى فسئل رسول الله(ص) عن ذلک فقال: کذبت الیهود لو اراد الله خلقه کم تستطع رده. (۲۳) «جابر مىگوید: ما کنیزانى داشتیم که از آنها عزل مىکردیم، یهودیان مىگفتند این کار نوع کوچکى از زنده به گور کردن فرزند محسوب مىشود. از پیامبر خدا(ص) در این مورد سؤال شد، حضرت فرمودند: یهودیان دروغ مىگویند. اگر خداوند بخواهد فرزندى از این قبیل آمیزش ایجاد کند، نمىتوانى مانع آن شوى.»ملاحظه مىشود که پیامبر اکرم(ص) قوم یهود را در این عقیده که عمل عزل نوعى زنده به گور کردن فرزند است، صریحا تکذیب فرمودهاند. بنابراین اگر نگوییم حدیث جدامه به طور کلى از اعتبار ساقط است، دست کم مىتوانیم ادعا کنیم که از ارزش لازم براى استناد و استدلال برخوردار نیست.چهارم اینکه، این حدیثبا احادیث متعدد و معتبرى که دلالتبر جواز عزل دارند تعارض دارد و چون روایاتى که عزل را جایز دانستهاند از جهت تعداد و سند بر حدیث جدامه برترى دارند، مقدم و معتبرتر از حدیث جدامه هستند.علاوه بر این، روایت دیگرى را علماى شیعه و سنى نقل کردهاند که در آن ضمن حکم به جواز عزل، این پندار که عزل نوعى زنده به گور کردن فرزند است، مردود اعلام شده است. در این روایت نقل شده که حضرت على(ع) و عمر در مورد این امر اتفاق نظر داشتهاند که زنده به گور کردن فرزند محقق نمىشود مگر آنکه مراحل هفتگانه تکاملى دوران باردارى طى شده باشد. متن حدیث چنین است: روى القاضى ابویعلى و غیره باسناده عن عبید بن رفاعه عن ابیه قال: جلس الى عمر على و الزبیر و سعد – رضى الله عنهم – فى نفر من اصحاب رسول الله(ص) و تذاکر و العزل فقالوا: لاباس به. فقال رجل: انهم یزعمون انها الموؤده الصغرى. فقال على(ع): لا تکون الموؤده حتى تمر علیها التارات السبع، حتى تکون من سلاله من طین ثم تکون نطفه ثم تکون علقه ثم تکون مضغه ثم تکون عظاما ثم تکون لحما ثم تکون خلقا آخر. فقال عمر: صدقت، اطال الله بقاءک. (۲۴) «عبید فرزند رفاعه از پدرش نقل مىکند که در بین تعدادى از اصحاب پیامبر(ص)، على(ع) و عمر و زبیر و سعد نزد یکدیگر نشسته بودند و صحبت از عزل به میان آمد. آنها گفتند: عزل اشکالى ندارد. مردى گفت: گروهى مىپندارند که عزل (از نظر ممنوعیت و حکم شرعى) نوع کوچکى از زنده به گور کردن فرزند است. حضرت على(ع) فرمود: زنده به گور کردن فرزند محقق نمىشود مگر اینکه مراحل هفتگانه باردارى سپرى شود و سپس این مراحل را از قول قرآن مجید برشمردند که عبارت است از: عبور از مرحله گل خالص و سپس تبدیل شدن به نطفه، بعد از آن به علقه و آنگاه مضغه (تکهاى گوشت) و سپس آن تکه گوشتبه استخوان تبدیل شود، بعد از آن، بر این استخوان گوشت روییده شود (و پیکر انسان کامل گردد). پس از آن آفرینش دیگرى (با دمیدن روح در بدن) ایجاد مىگردد که در این مرحله اگر کسى این بچه را بکشد، مصداق موؤده تحقق مىیابد. در اینجا عمر، خطاب به حضرت على(ع) گفت: راست گفتى، خداوند مدت بقاى تو را طولانى فرماید.»بنابراین نظریه افرادى چون ابن حزم ظاهرى در حکم به حرمت عزل صحت ندارد.ج: حکم فقهى سایر روشهاى جلوگیرى از انعقاد نطفهبا توجه به آنچه از نظریات علماى شیعه و سنى و روایات فریقین بیان شد، جواز عزل به عنوان یکى از روشهاى تنظیم خانواده، که در زمان پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) نیز رواج داشته، اثبات شد. اکنون نتیجه مىگیریم که مىتوان حکم جواز عزل را به تمام روشهاى دیگر پیشگیرى از باردارى که به نحوى از انعقاد نطفه ممانعتبه عمل مىآورند نیز سرایت داد و گفت: همه روشهاى مزبور جایز است; زیرا دلیلى نداریم که فقط روش عزل را جایز بدانیم. وقتى ثابتشد که عزل به عنوان روشى در تنظیم خانواده از نظر اسلام مباح است، به اصطلاح فقها مىتوان «الغاى خصوصیت» کرد و این حکم را به روشهاى دیگرى که از انعقاد نطفه جلوگیرى مىکنند نیز سرایت داد. بنابراین استفاده از روشهایى از قبیل کاندوم، اسفنج، کاپ دهانه رحم، پمادها، شیافها و انواع قرصهایى که از انعقاد جنین جلوگیرى مىکنند بلامانع است.در روش عزل گفته شد که چون استمتاع جنسى همسر و بخصوص مرد به صورت کامل تحقق نمىیابد بنابراین رضایت مرد به استفاده از این روش شرط حکم به اباحه آن است، اما کاربرد بسیارى از روشهاى دیگرى که مانع تشکیل جنین مىگردند مثل استفاده از قرصها، پمادها و… هیچ گونه تنافى و تعارضى با استمتاع جنسى به صورت کامل از سوى زوجین ندارد. بنابراین بزرگانى همانند مرحوم صاحب جواهر در این باره فرمودهاند: اگر زن بعد از انزال و افراغ منى در رحم کارى کند که نطفه منعقد نشود، هر چند شوهر هم به این کار راضى نباشد، این عمل زن مانعى ندارد. (۲۵) برخى دیگر از فقهاى معاصر نیز مطابق همین نظریه مرحوم صاحب جواهر فتوا دادهاند. مرحوم آیتالله خویى(ره) در این باره فرمودهاند: براى زن جایز است از وسایلى که جلوگیرى از باردارى مىنمایند استفاده کند به شرط آنکه ضرر زیادى در استفاده از آنها وجود نداشته باشد، هر چند شوهرش به این کار راضى نباشد. (۲۶) و نیز در مجمع المسائل مرحوم آیت الله گلپایگانى در پاسخ به یکى از استفتائات چنین آمده است: سؤال ۴۸۶ : «هرگاه زن بدون اذن شوهر براى جلوگیرى از حمل از قرص ضدباردارى استفاده کند، با توجه به اینکه این کار موقتى است و موجب عقیم شدن نیز نمىشود، چه صورت دارد؟»جواب: «در فرض سؤال ظاهرا اذن شوهر شرط نیست.» (27) در زمینه حکم شرعى استفاده از روشهایى که از تشکیل جنین جلوگیرى مىکنند توجه به نکات ذیل ضرورى است:۱- در صورتى که پزشکان متخصص استفاده از برخى روشها را به دلیل عوارض جدى و زیانهایى که به بار مىآورند براى برخى اشخاص تجویز نکنند، استفاده از آن روشهاى زیانبار براى شخص مزبور حرام است. این حکم غیر از حکم اولى کاربرد این روشهاست که گفتیم استفاده از آنها مانع شرعى ندارد.۲- استعمال برخى از این روشها چه بسا مستلزم دیدن یا لمس عورت زن از سوى فردى غیر از همسرش باشد، چنانکه استفاده از دیافراگم توسط پزشک یا شخص آموزش دیده غیر پزشک میسر است، زیرا براى داخل کردن دیافراگم به درون واژن و اطمینان از جاى گذارى مناسب آن تخصص لازم است، حال اگر خود زن یا شوهر او چنین مهارتى نداشته باشند نمىتوانند از دیافراگم براى تنظیم خانواده استفاده کنند و باید از روشهاى مجاز دیگر بهره جویند.اما اگر براى شخصى تنها روش ممکن و کم خطر استفاده از دیافراگم باشد و استفاده از روشهاى دیگر برایش ضرر داشته باشد در این قبیل موارد ضرورى هر چند استفاده از این روش مستلزم دیده شدن عورت توسط غیر همسر است، به دلیل قاعده نفى عسر و حرج استفاده از آن مانعى ندارد; اما باید توجه داشت که به حد ضرورت اکتفا شود و حتى الامکان فرد همجنس مبادرت به انجام این عمل نماید.۳- مرد نمىتواند همسر خود را به استفاده از یک روش خاص جلوگیرى از باردارى مجبور کند مگر اینکه اولا، آن روش خاص ضررى براى زن نداشته باشد. ثانیا، آن روش دور از برخى جوانب و عوارض که مستلزم معصیت هستند باشد. ثالثا، کاربرد غیر آن روش باعث تضییع حق مرد گردد.بدیهى است که در موارد تزاحم، باید آنچه از اهمیتبیشترى برخوردار است (مثل حفظ سلامت همسر) بر سایر موارد مقدم شود.۲) روشهاى از بین برنده نطفه منعقد شده (سقط جنین) و احکام فقهى آنبرخى روشهاى تنظیم خانواده پس از انعقاد جنین از طریق نامساعد کردن محیط رحم از رشد و ادامه حیات جنین جلوگیرى کرده و زمینه از بین رفتن آن را فراهم مىآورند. روشهایى از قبیل مصرف قرصهاى معروف به قرصهاى صبح روز بعد (پس از آمیزش)، کارگذاشتن دستگاه داخل رحمى، (I.U.D) ،عمل جراحى و روشهاى دیگر سقط جنین در این قسم مىگنجند.اینک نظریه صاحبنظران اسلامى را درباره چنین اقداماتى ارائه کرده و سپس روشهاى مذکور را از جهتحکم فقهى مورد بررسى قرار مىدهیم.اقدام به از بین بردن جنین چند صورت دارد:اول، اسقاط جنین پس از دمیده شدن روح در آن (بعد از چهارماهگى) بدون هیچ گونه ضرورتى انجام شود.دوم، اسقاط جنین پس از دمیده شدن روح به دلیل اضطرار تحقق یابد.سوم، اسقاط جنین پیش از دمیده شدن روح به دلیل ضرورت صورت پذیرد.چهارم، اسقاط جنین قبل از دمیده شدن روح بدون ضرورت انجام شود.بدیهى است که این چهار صورت از حکم فقهى یکسانى برخوردار نیستند. صورت اول بنا بر راى همه صاحبنظران اسلامى حرام و ممنوع است و برخى علاوه بر وجوب کفاره، حکم دادهاند که اگر فرد اقدامکننده آگاهانه و به طور عمد چنین کارى انجام دهد، موجب ثبوت حق قصاص بر او مىگردد. (۲۸) در صورتهاى دوم و سوم (یعنى پس از دمیده شدن روح یا پیش از آن به دلیل ضرورت) براى حفظ مصلحت اهم مىتوان اقدام به سقط جنین کرد; مثل اینکه کارشناسان تشخیص دهند که ادامه وجود حمل باعث مرگ مادر خواهد شد. فقهاى مسلمان در مورد صورت چهارم اختلاف نظر دارند. مذهب زیدیه در صورت رضایتشوهر چنین عملى را جایز مىداند و مىگوید از آنجا که روح انسانى در جنین دمیده نشده است، چنین سقط جنینى نظیر عزل است و چنانکه در جواز عزل رضایت مرد شرط است، شرط اباحه اسقاط جنین پیش از چهارماهگى هم رضایتشوهر است و اگر زن بدون رضایت همسر خود اقدام به سقط کند مرتکب معصیتشده است. (۲۹) صاحبنظران مذهب حنفى دو دستهاند: عدهاى به اباحه سقط حمل قبل از چهارماهگى بدون هیچ گونه عذرى اعتقاد دارند و برخى معتقدند که به جز در موارد ضرورت نباید چنین عملى انجام شود. (۳۰) پیروان فرقه ظاهریه معتقدند که بنابر ظاهر روایات چیزى بیش از پرداخت دیه گریبانگیر چنین شخصى نمىشود، ما هم فقط بدان حکم اکتفا مىکنیم. (۳۱) در مذهب حنبلى گفته شده است: اگر زن حامله دارویى بخورد که موجب سقط جنین شود باید دیه بپردازد و نیز یک برده به عنوان کفاره آزاد نماید. (۳۲) ولى درباره حکم تکلیفى آن نظریه صریحى ابراز نکردهاند. هرچند با توجه به لحن کلام و حکم به وجوب کفاره نسبت دادن نظریه تحریم اسقاط جنین به صاحبنظران این مذهب بعید به نظر نمىرسد.در مذهب شافعى برخى معتقدند که اسقاط حمل ظرف چهل روز از شروع حاملگى به شرط اینکه با رضایت زوجین انجام شود و براى زن هم ضررى نداشته باشد مباح و در عین حال عملى مکروه به شمار مىآید ولى پس از چهل روز مطلقا حرام است. (۳۳) امام محمد غزالى اجهاض را مطلقا حرام مىداند و در این زمینه آورده است: و این چون افگانه کردن [سقط کردن] و زنده به گور نهادن نیست، چه آن جنایت استبر موجودى حاصل شده و آن را نیز مرتبتهاست و اول مرتبتهاى وجود آن است که نطفه در رحم افتد و به آب زن بیامیزد و مستعد قبول حیات شود، پس افساد آن جنایتباشد و اگر علقه و مضغه شود، جنایت فاحشتر بود و اگر روح در وى دمیده شود و خلقت استوارى پذیرد، در تفاحش جنایت مزیدى حاصل آید و نهایت تفاحش در آن حال باشد که جنین زنده از مادر جدا شود. (۳۴) فرقه مالکى خارج کردن نطفهاى را که در رحم مستقر گردیده هر چند زمان استقرارش کمتر از چهل روز باشد حرام مىداند و از برخى صاحبنظران این مذهب نقل شده که اگر چهل روز از استقرار نطفه نگذشته باشد، خارج کردن و از بین بردن آن حرام نبوده بلکه کراهت دارد. (۳۵) چنانکه ملاحظه مىشود فقهاى غیر امامیه یک نظریه منقح و با پشتوانه قوى و محکم درباره حکم اسقاط جنین ابراز نکردهاند. علت این امر نداشتن دلیل متقن و قابل قبول از سوى مذاهب مختلف است، زیرا در زمینه سقط جنین روایاتى که از طرق اهل سنت نقل شده که ناظر به لزوم پرداخت غرامت و دیه از سوى فرد جانى مىباشد و از حکم تکلیفى آن سخنى به میان نیامده است. چنانکه ابوهریره دراینباره نقل مىکند: ان امراتین من هذیل رمت احداهما الاخرى فطرحت جنینها فقضى رسول الله(ص) فیها بغره عبد او امه. (۳۶) «زنى به سوى زن دیگرى سنگ پرتاب کرد پس موجب سقط جنین آن زن شد. پیامبر خدا(ص) چنین قضاوت و حکم فرمود که زن پرتاب کننده سنگ باید یک غلام یا کنیز جوان به زنى که جنینش سقط شده، غرامتبدهد.»واژه غره در لغتبه معناى سفیدى پیشانى اسب است و در اصطلاح دیه عبارت است از غلام یا کنیز جوان یا پانصد درهم یا پنجاه دینار که این نظریه بیشتر فقهاى اهل سنت مىباشد. (۳۷) احادیث متعدد دیگرى نیز با بیان مضمون حدیث منقول از ابوهریره در مساله اسقاط جنین حکم به لزوم پرداخت غره به عنوان دیه جنین نمودهاند که در کتب روایى اهل سنت نقل شده است. (۳۸) با توجه به روایت ابوهریره ملاحظه مىشود که تمامى این احادیث در مقام بیان مساله دیه در خصوص اسقاط جنین است و از حکم تکلیفى آن سخنى به میان نیامده است و ظاهرا همین امر باعثبروز اختلاف نظر بین صاحبنظران اهل سنت در حکم تکلیفى اسقاط جنین گردیده است.با در نظر گرفتن روایات و ادله منقول از طریق عامه، اگر درصدد ابراز نظر درباره حکم تکلیفى اسقاط جنین برآییم باید حکم کنیم که برخى فرقهها مثل ظاهریه چون به حرمت عزل به طور مطلق معتقد هستند و آن را نوعى زنده به گور کردن فرزند به حساب مىآورند با استفاده از قیاس اولویتباید حکم به حرمت اسقاط جنین به طور مطلق و در تمامى مراحل آن بدهند ولى این فرقه با تکیه بر صرف ظواهر – که درباره حکم تکلیفى آن سکوت کردهاند – چنین حکمى صادر نکردهاند. اما سایر فرقهها و مذاهب اهل سنتبا توجه به اینکه دلیل معتبرى در این باره ارائه نکردهاند باید نسبتبه حکم حرمت، اصل برائت را جارى کنند; چون دلیلى براى حکم به تحریم اسقاط جنین در دست ندارند. براى اثبات حرمت اجهاض قبل از دمیده شدن روح مىتوان به یکى از ادله ذیل استناد کرد:۱- قرآن: مىتوان به آیهاى از قرآن که صراحتیا ظهور در حکم فقهى اسقاط جنین دارد استناد کرد، اما هیچ فقیهى به چنین آیهاى اشاره نکرده است و آیهاى در این خصوص در قرآن نیامده است.۲- روایات: چنانکه اشاره شد روایتى در زمینه حکم به حرمت اسقاط جنین از طریق غیر امامیه نقل نشده است.۳- اجماع: با توجه به اختلاف آرایى که در این مساله از طرف فقهاى اهل سنت نقل کردیم ضعف ادعاى اجماع بر این حکم روشن است. علاوه بر این هیچ یک از فقهاى عامه بر حرمت اسقاط جنین پیش از دمیده شدن روح در آن ادعاى اجماع نکردهاند.۴- وجوب کفاره: اگر ثابتشود که اسقاط جنین قبل از دمیده شدن روح موجب کفاره است و نیز کفاره در صورتى واجب مىشود که جرمى در کار باشد، بعد از اثبات این دو امر حرمت اسقاط حتمى خواهد بود. اما هیچ یک از دو امر فوق ثابت نیست، زیرا اولا، برخى از صاحبنظران مذهب حنبلى، مثل ابن قدامه، در مساله اسقاط جنین حکم به وجوب آزاد کردن یک برده به عنوان کفاره دادهاند، اما دلیلى براى این حکم ارائه نکردهاند. از نظر فرقه ظاهریه نیز حکم به وجوب کفاره قابل دفاع نیست; زیرا کفاره در قتل واجب مىشود و قتل هم وقتى محقق مىشود که جنین داراى روح انسانى باشد، در حالى که فرض این است که هنوز روح جنین دمیده نشده است. (۳۹) ثانیا، به فرض اینکه وجوب کفاره را در اسقاط جنین قبول کنیم، نمىتوانیم بپذیریم که وجوب کفاره ملازم با ارتکاب معصیت و گناه است، زیرا چنانکه مىدانیم کفاره در قتل خطاى محض نیز واجب است، در حالى که ثبوت گناه و جرم محقق نیست.۵- وجوب دیه: آنچه مسلم است و فقهاى فریقین به اتفاق آرا بدان نظر و فتوا دادهاند این است که هر کس اسقاط جنین کند، حتى اگر هنوز روح در آن دمیده نشده باشد باید دیه بپردازد. حال با توجه به این مطلب آیا مىتوان دیه را قسمى از مجازات به حساب آورد و به وسیله وجوب دیه اثبات کرد که اسقاط جنین حرام است؟در پاسخ به این پرسش که آیا دیه کیفر جانى استیا تعویض مدنى و یا جزایى است که کیفر و عوض را دربرمىگیرد، (۴۰) به طور اجمال مىتوان گفت: صاحبنظران اسلامى درباره این مطلب اتفاق نظر ندارند که عنصر جرم و مجازات در دیه دخالت داشته باشد بلکه بیشتر نظرشان عدم دخالت آن است، پس نمىتوان به طور حتم دیه را جزء کیفر به شمار آورد; زیرا قبول این نظریه نیازمند دلیل معتبرى است که آن هم در دسترس نیست و چنانکه مىدانیم گاه ممکن است دیه واجب شود ولى معصیتى انجام نشده باشد (مثل کسى که از روى خطاى محض مرتکب قتل یا جنایتى دیگر شود)، همان گونه که ممکن استشخصى مرتکب جنایت و گناهى گردد ولى دیه بر او واجب نشود (مانند کسى که کافر معاهدى را مىکشد که کار او حرام است ولى دیه بر او واجب نیست)، پس بین دیه و معصیت تلازم برقرار نیست. لذا حکم به وجوب دیه در اسقاط جنین نمىتواند دلیل بر حرمت آن باشد.از آنچه تا کنون بیان شد استنباط مىشود که مذاهب اسلامى غیر امامیه دلیل معتبرى براى حکم به حرمت اسقاط جنین قبل از دمیده شدن روح در آن ارائه نکردهاند و شاید به همین دلیل باشد که برخى از آن فرقهها چنین اسقاطى را ممنوع و حرام ندانستهاند. به این دلیل مىتوان این فرقهها را ملزم به قبول این نظریه کرد که اسقاط جنین قبل از پیدایش روح در آن مانعى ندارد.اسقاط جنین از دیدگاه فقهاى امامیهفقهاى امامیه با اینکه در کتاب دیات و به منظور بیان مقدار دیه حمل در مراحل مختلف، در مورد از بین بردن نطفه منعقد شده حکم دادهاند; اما کمتر متعرض حکم تکلیفى آن شدهاند. به هر حال، تردیدى نیست که اگر ضرورت و مصلحت اهم در کار نباشد همه فقهاى امامیه به استناد روایاتى که از ائمه معصومین(ع) در این زمینه نقل شده است اسقاط جنین را در هر مرحلهاى (حتى مراحل ابتدایى) حرام مىدانند.مرحوم شیخ صدوق در این باره فرمودهاند: هرگاه زن یک ماه حیض نشود، باید دارویى بخورد تا حیض شود، زیرا وقتى نطفه در رحم قرار مىگیرد به علقه تبدیل مىشود، سپس به مضغه و آنگاه به آنچه خدا بخواهد و هرگاه نطفه در غیر رحم قرار گیرد چیزى از آن آفریده نمىشود. پس هرگاه زن به مدت یک ماه حیض نشود و روزهاى عادت او سپرى شود نباید دارو بخورد. (۴۱) مستند حکم شیخ صدوق به حرمت اسقاط جنین روایت رفاعه بن موسى نخاس است. در این روایت آمده است: رفاعه مىگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم کنیزى را مىخرم و گاهى به سبب فاسد شدن خون یا وجود نوعى باد در داخل رحم حیض نمىشود. پس این کنیز دارویى مىخورد و در نتیجه از همان روز حائض مىگردد، آیا این خوردن دارو جایز است؟ با آنکه نمىدانم آیا بند آمدن خون نشانه باردارى او بوده است و یا چیز دیگرى.امام فرمود: این کار را نکن عرض کردم: مدت یک ماه است که حائض نشده است و اگر این عدم حیض بر اثر باردارى باشد، بار او همانند نطفه مردى خواهد بود که عزل مىکند [یعنى همان گونه که عزل جایز است اسقاط چنین نطفهاى هم که مراحل ابتدایى خود را طى مىکند جایز است]. امام در پاسخ فرمودند: هرگاه نطفه در رحم ریخته شود به علقه تبدیل مىشود، سپس به مضغه و آنگاه به هر چیزى که خداوند بخواهد و هرگاه نطفه در غیر رحم ریخته شود از آن چیزى پدید نمىآید، پس هرگاه کنیز در مدت یک ماه حیض نشود و ایامى که [معمولا] در آن حیض مىشد، سپرى شود به او دارو مخوران. (۴۲) دلالت این روایتبر حرمت اسقاط نطفه منعقد شده روشن است، زیرا پرسشکننده درباره جایز بودن اسقاط آن سؤال کرده و امام(ع) او را از این کار نهى فرموده است. نهى بر عدم جواز دلالت دارد و آنگاه که راوى مورد سؤال را با عزل مقایسه مىکند، امام(ع) مىفرمایند بین آنها تفاوت هست و سرانجام بر نهى از این کار تاکید مىکنند. نکته جالب توجه این است که امام(ع) صراحتا از خوردن دارویى که باعثسقط مىگردد در مواردى که حتى احتمال باردارى وجود دارد نهى کردهاند که این نکته حرمت مؤکد اسقاط جنین را در جایى که انسان بداند نطفهاى منعقد گردیده آشکار مىسازد.روایت دیگرى که بر حرمت روشهایى که نطفه منعقده را از بین مىبرند دلالت دارد، حدیثى است که اسحاق بن عمار از قول امام موسى کاظم(ع) نقل کرده است: اسحاق بن عمار مىگوید: به حضرت عرض کردم: زنى از باردار شدن مىترسد آیا حق دارد دارویى بخورد تا آنچه را در شکم دارد بیندازد؟ امام فرمود: خیر. گفتم: آنچه در شکم دارد نطفهاى بیش نیست. فرمود: اولین مخلوق نطفه است. (۴۳) با اندکى دقت در این دو روایتبه روشنى به این نکته پى مىبریم که اسقاط جنین در هر مرحلهاى ازدیدگاه شیعه مطلقا حرام است و رضایت زن و شوهر هم نمىتواند این حکم حرمت را از میان بردارد. افزون بر دو روایت مزبور، احادیث دیگرى نیز نقل شده است که به نحوى بر حرمت این عمل تاکید کردهاند. (۴۴) در پایان این بحثبار دیگر بر حکم فقهاى شیعه در این خصوص تاکید مىشود. از دیدگاه فقهاى شیعه اسقاط جنین، حتى در آغاز تشکیل آن حرام است و هیچ گونه تردیدى در حرمت آن نیست; حتى اگر احتمال مورد اعتناى عقلا نیز بر باردارى زن وجود داشته باشد، خوردن دارو یا انجام دادن عملى که موجب افتادن جنین شود روا نمىباشد. لذا اگر زنى که احتمال باردارى خود را مىدهد دارویى بخورد یا عملى انجام دهد که باعثسقط جنین شود و بعدا روشن شود که او باردار بوده، کار حرامى مرتکب شده است. دلیل حرمت این کار روایاتى است که به طور صریح یا به طور ضمنى بر تحریم اسقاط جنین دلالت دارد. بنابراین، استفاده از روشها و داروهایى که پس از انعقاد نطفه زمینه سقط را فراهم مىکند. از دیدگاه تمام فقهاى امامیه حرام است. در عین حال، در موارد ضرورى و تزاحم باید مصلحت اهم را مقدم کرد، چنانکه اگر نجات جان مادر منوط به اسقاط جنین باشد، شکى در جواز شرعى آن وجود ندارد.۳) روشهایى با تاثیر نامشخص و احکام فقهى آنبرخى روشهاى تنظیم خانواده با یک مکانیسم مشخص عمل نمىکنند، بلکه بنا به گفته کارشناسان، این قبیل روشها در درجه نخست مانع از رسیدن اسپرم به تخمک و انعقاد نطفه مىشوند و با نامساعد کردن محیط رحم، در مواردى که در مرحله پیشگیرى از تشکیل جنین موفقیتحاصل نشود، نطفه منعقد شده را از بین مىبرند. قرصهاى کوچک (مینى قرصها) و نیز دستگاه داخل رحمى، (U.T.S) از این قبیل به شمار مىآیند. (۴۵) با توجه به اینکه روشن شد استفاده از روشهایى که از تشکیل نطفه جلوگیرى مىکنند از دیدگاه صاحبنظران اسلامى بدون اشکال است و مسلمانان مىتوانند به فراخور حال خود از هر یک از آنها استفاده کنند و با توجه به اینکه استفاده از روشهایى که نطفه منعقد شده را از بین مىبرد به نظر جمیع صاحبنظران امامیه و برخى از صاحبنظران سایر مذاهب اسلامى جز در موارد خاص و ضرورى حرام است، این پرسش باقى مىماند که حکم مشخص فقهى استفاده از اینگونه روشهاى تنظیم خانواده که با یک مکانیسم عمل نمىکنند، چیست؟ آیا استفاده از اینگونه روشها جایز استیا خیر؟در پاسخ مىگوییم مکانیسم عمل این روشها به دو صورت استیا نحوه عملکرد آنها در فرد دقیقا مشخص مىشود (موارد خاص) یا نمىشود (موارد عام). در صورتى که نحوه عملکرد آن در شخص دقیقا مشخص باشد حکم خاص خود را دارد; یعنى یا مشخص مىشود که در این فرد قبل از انعقاد نطفه عمل مىکند که در این صورت استفاده از آن اشکال ندارد یا مشخص مىشود که در این فرد به مقتضاى طبیعتبدنش در مرحله اول موفقیتحاصل نمىشود و در وهله دوم، یعنى مرحله از بین بردن نطفه منعقد شده عمل مىکند. در این حالت استفاده از این روشها در موارد غیر ضرورى براى اینگونه اشخاص از دیدگاه تمامى فقهاى امامیه و برخى از علماى غیر امامیه حرام و ممنوع است.در مواردى که تشخیص دقیق مکانیسم اثر این روشها میسر نیست و با اطمینان نمىتوان گفت که استفاده از این روشها اعثسقط جنین مىشود یا خیر، حرمت استفاده از آن محرز نمىشود و به هنگام شک در حرمت استفاده از آن باید به اصل عملى برائت رجوع کرد و حکم به اباحه استفاده از اینگونه وسایل داد. هرچند بهتر است اگر براى فردى استفاده از روشهاى دیگرى که از انعقاد نطفه جلوگیرى مىکنند ممکن باشد، از روشهایى که نحوه تاثیرشان دقیقا مشخص نیست استفاده نکند، همان گونه که استفاده از این روشها بر روشهایى که تنها از طریق از بین بردن نطفه منعقد شده در پیشگیرى از باردارى تاثیر مىگذارند، ترجیح دارد.۴) روش نازاسازى (عقیم کردن) و احکام فقهى آنیکى از روشهاى تنظیم خانواده بستن لولههاى انتقال دهنده اسپرم در مرد (وازکتومى) یا بستن لوله رحم در زن (توبکتومى) است که ممکن استبه صورت دائمى یا موقت انجام شود; یعنى ممکن است مرد یا زن براى همیشه نازا شوند یا در اثر عمل جراحى، قدرت بارورى مجددا به آنها باز گردد. قبل از بررسى حکم فقهى عقیم کردن، لازم است معناى این اصطلاح را توضیح دهیم. منظور از عقیم کردن در اصطلاح رایج امروز، بستن لوله زن یا مرد یا عملى شبیه این دو است که با استفاده از آن هیچگونه تغییرى در غریزه جنسى و در چهره و حرکات و سکنات و جنبههاى روحى انسان حاصل پدید نمىآید. بنابراین نازاسازى با آنچه در زمانهاى گذشته رواج داشته – که مثلا مردان را با روشهاى خاصى اخته مىکردند و براى همیشه موجب محرومیت آنان از زن و از بین رفتن غریزه جنسى آنان مىگردیدند و در حرکات و چهره آنان دگرگونى ظاهر مىشد – کاملا متفاوت است. در نتیجه، اخصاء (اخته کردن) با تعقیم (نازاسازى)، یعنى بستن لوله بدون ایجاد تغییرى در غریزه و ظاهر شخص متفاوت است.ما بر این اعتقادیم که نازاسازى زن یا مرد با روشهاى جدید پزشکى که هیچ گونه ضرر و زیانى براى آنها ندارد، در صورتى که مورد رضایت زن و شوهر باشد، هیچ دلیلى براى حرمت آن نداریم و اصل اباحه را در این مورد جارى مىکنیم. البته برخى مسائل جانبى از قبیل دیدن یا لمس عورت توسط غیرهمسر در اجراى این روش، غیر از حکم شرعى اصل این روش است که اگر زن یا مرد راهى جز این روش نداشته باشند و تنظیم خانواده هم برایشان ضرورى باشد به حکم قاعده نفى عسر و حرج مىگوییم این نگریستن یا لمس عورت توسط غیرهمسر بدون اشکال است. ولى این حکم با حکم نازاسازى فى حد نفسه متفاوت است که ما معتقدیم نازاسازى چه به صورت موقت و چه به طور دائم جایز است و دلیلى بر حکم به حرمت آن در دست نداریم.عدهاى با عمل نازاسازى مخالفت کرده و آن را حرام مىدانند که در اینجا به بحث و بررسى در مورد برخى از ادله که براى حکم به حرمت این عمل اقامه شده یا ممکن است اقامه شود مىپردازیم تا نقاط ضعف استناد بدانها براى حکم به تحریم این روش مشخص شود.الف: استدلال به قرآن براى تحریم نازاسازىبرخى صاحبنظران مخالف با تنظیم خانواده براى حکم به حرمت نازاسازى به آیه ۱۱۹ سوره نساء تمسک مىکنند که خداوند از قول شیطان چنین نقل کرده است: و لاضلنهم و لامنینهم و لامرنهم فلیبتکن اذان الانعام و لامرنهم فلیغیرن خلق الله و من یتخذ الشیطان ولیا من دون الله فقد خسر خسرانا مبینا. «و البته و البته آنها (مردم) را گمراه مىکنم و به آرزوهاى باطل و دور و دراز سرگرمشان مىکنم [تا از راه خداوند متعال باز مانند و از خیر و سعادت محروم شوند] و به آنها دستور مىدهم تا گوش چهارپایان را چاک بزنند [تا علامتى باشد بر حرمتخوردن گوشت آنها که این از رسوم عرب بوده که اسلام آن را نسخ و باطل اعلام کرده است] و البته فرمانشان مىدهم که در خلقتخداوند دگرگونى و تغییر ایجاد کنند. [اى بندگان بدانید که] هرکس ولایتشیطان را بپذیرد، ضرر و خسارت آشکارى را متحمل شده است.»بحث ما در مورد این قسمت از آیه است که خداوند متعال از قول شیطان مىفرماید: «البته مردم را فرمان مىدهم که در لقتخداوند دگرگونى ایجاد کنند». (46) برخى اخته کردن را از مصادیق این دگرگونى و تغییر ذکر کردهاند که از آن جمله مىتوان از عکرمه یاد کرد. مخالفان تنظیم خانواده از این قسمت از آیه براى حکم به حرمت عقیم کردن استفاده کرده و گفتهاند: عقیم کردن زنان با بستن لولههایشان و عقیم کردن مردان با بستن لولههایشان [توبکتومى و وازکتومى] از مصادیق واضحه تغییردادن لقتخداوند مىباشد و از روشنترین مصادیق اضلال و گمراه نمودن شیطان، که در این آیات مبارکات از پیامدها و نتایجسوء متابعتشیطان و پیروى از آن لعین شمرده شده است، پس کسى که بدین دو عمل دستبیالاید، خودش لعین خواهد شد. (۴۷) در پاسخ به این مخالفان مىگوییم آیه بر حرمت نازاسازى دلالت ندارد:اولا، به طور قطع آیه شریفه درصدد تحریم هر نوع دگرگونى در مخلوقات نیست، زیرا تغییر در ساختار جمادات و نباتات حرام نیست. با توجه به سیاق آیه مىتوان گفت چون قرآن فرمان تغییر را از شیطان حکایت مىکند پس آن تغییراتى که به فرمان شیطان انجام مىگیرد ممنوع و حرام است، مثل تغییراتى که مردم را به سوى گناه سوق مىدهد. پس اگر دلیلى در دسترس نباشد که ایجاد دگرگونى در مخلوقى به فرمان و خواستشیطان انجام مىگیرد نمىتوان حکم به حرمت آن داد و این مطلب را بخش قبلى آیه تایید مىکند. آنجا که شیطان گفته است «و من به آنان فرمان مىدهم که گوشهاى چهارپایان را بشکافند»، زیرا مسلما شکافتن گوش چهارپا وقتى حرام است که انگیزهاى شیطانى، مثل جلب رضایت و خرسندى خدایان ساختگى و… در نظر باشد و در غیر این صورت، دلیلى بر حرمت آن وجود ندارد. ثانیا، آیه مزبور در مقام بیان حکم ایجاد تغییر در بدن انسان نیست، بلکه به گفته برخى مفسرین: منظور از تغییر خلق الله، خارج ساختن انسانها از فطرت الهى و ترک دین حنیف است همانطور که خداوند متعال در آیه ۳۰ از سوره روم مىفرمایند: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم» در این آیه نیز تبدیل خلق خدا در ترک دین حنیف استعمال شده است و دلالت صریح بر این معنا دارد و عبارت «تغییر خلق الله» در آیه ۱۱۹ سوره نساء با تعبیر «تبدیل خلق الله» در آیه ۳۰ سوره روم، داراى یک سیاق و معنا مىباشند. (۴۸) دلیل بر این مطلب که مقصود از تغییر و دگرگونى در آیه ۱۱۹ از سوره نساء دگرگون کردن دین خداوند است، روایتى مىباشد که از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در معناى تغییر در این آیه نقل شده که در آن آمده است: «تغییر در این آیه به معناى ایجاد دگرگونى در دین خداوند است.» (49) همچنین از قول مجاهد نقل شده که گفته است: «عکرمه دروغ مىگوید که منظور از آیه اخته کردن است. این تغییر، همان تبدیل دین خداست.» (50) با وجود مخالفتهایى که در تفسیر آیه مزبور صورت پذیرفته، هیچ فقیهى به خود اجازه نمىدهد با استناد به آن حکم به حرمت نازاسازى را صادر کند.ثالثا، آنچه در معناى آیه احتمال داده شده کارهایى از قبیل مثله کردن و اخته کردن است و اگر فرض کنیم که این احتمال نیز مستند قوى و محکمى داشته باشد به گونهاى که بتوان گفت آیه ظهور در حرمت اخته کردن دارد، اما به هیچ وجه نمىتوان از مفاد آیه تحریم تعقیم و بستن لولهها را در مرد یا زن استنباط کرد، زیرا چنانکه اشاره شد کارشناسان بین اخته کردن و عقیم کردن تفاوت محسوس و مشهودى ذکر کرده و گفتهاند: اخته کردن شامل برداشتن هر دو تخمدان یا هر دو بیضه با عمل جراحى یا غیر فعال کردن آن با کمک اشعه X است و بنابراین اخته کردن نه تنها شخص را براى همیشه عقیم مىکند، بلکه موجب قطع تولید هورمونهاى جنسى توسط این غدد مىگردد و در نتیجه مرد براى همیشه از زن محروم مىشود و غریزه جنسىاش از بین مىرود و در چهره، روحیات و حرکات او نیز دگرگونى آشکار مىگردد. ولى در بستن لولهها (وازکتومى) در مرد تولید اسپرماتوزوئید و ترشح هورمونها آسیبى نمىبیند و این عمل موجب ضعف مردانگى و یا ضعف جنسى نمىگردد، بلکه اسپرماتوزوئید تولید شده به وسیله عمل بیگانهخوارى در داخل مجرا نابود مىشود. (۵۱) پس اگر از راه استدلال به این آیه یا از هر راه دیگرى حرمت اخته کردن به اثبات برسد نمىتوان حکم حرمتش را به عقیم کردن نیز سرایت داد، زیرا تفاوت موضوع باعث تفاوت احکام مىشود.ب: عدم دلالت روایات بر حرمت نازاسازىممکن استبرخى از صاحبنظران اسلامى براى حکم به حرمت عقیمسازى به برخى از روایات که از طریق اهل سنت نقل شده است استدلال کنند. این روایات عمدتا در باب اخصاء وارد شدهاند که یکى از آنها را به عنوان نمونه ذکر مىکنیم: از ابن مسعود نقل شده است که مىگفت: ما در یکى از جنگها همراه با پیامبر خدا(ص) بودیم و در آنجا زنانمان همراه با ما نبودند، به پیامبر(ص) عرض کردیم آیا اجازه مىدهید خود را اخته کنیم؟ پیامبر(ص) ما را از این کار نهى فرمود. (۵۲) در پاسخ عرض مىکنیم گذشته از سند این روایات که از طرق امامیه نقل نشده است، چنانکه گفتیم اخته کردن عملى غیر از عقیم کردن است. عقیم کردن، روش جدیدى است که تنها از باردارى پیشگیرى مىکند و هیچ گونه اثر منفى جسمى و روحى ندارد، اما اخصاء که در این روایات از آن نهى شده استبا عقیمسازى کاملا تفاوت دارد و باعث عوارضى از قبیل از بین رفتن غریزه جنسى و تعادل جسمى و روحى مىگردد و لذا از نظر شرعى نمىتوان حکم آنها را یکسان دانست و براى حکم به حرمتبستن لولهها به این قبیل روایات استدلال کرد.ج: استدلال بر حرمت نازاسازى از راه ممنوعیت اضرار به نفسیکى از ادلهاى که ممکن استبراى حکم به حرمت عقیمسازى مورد استناد واقع شود، آن است که گفته شود این عمل از مصادیق ضررزدن به نفس به شمار مىرود که از محرمات شرعى است و لذا حرام مىباشد. این استدلال نیز به دلایلى مخدوش به نظر مىرسد:اولا، چنانکه قبلا گفتیم عمل نازاسازى با شرایط و امکانات موجود به گفته کارشناسان و متخصصان مربوطه هیچ گونه ضرر و عارضه جسمانى یا روانى را متوجه شخصى که عقیم مىگردد نمىسازد. آرى، اگر این عمل براى فردى (به دلیل وضعیتخاصى که دارد) زیانآور باشد حکم شرعى نیز درباره او متفاوت خواهد بود که این مساله غیر از مساله اصلى مورد مبحث ماست. ثانیا، چنانچه بپذیریم که عقیمسازى از برخى جهات مستلزم ضرر است، ولى نمىتوانیم ضرر وارد کردن به خویش را به طور کلى و در همه جا و همه حال حرام بدانیم، بلکه اگر ضرر اندکى را با انگیزه عقلایى رسیدن به منافع و مصالح بالاترى بر خود وارد سازیم، حکم به حرمت چنین اضرارى بعید به نظر مىرسد و مواردى از این قبیل ضررها که نمىتوان به حرمت آنها ملتزم شد بسیار زیادند. مثل اینکه راضى نگه داشتن غریزه به کمک خوردن یا نوشیدن، انگیزه عقلایى دارد و اگر خردمندان را به خوردن و نوشیدن بیشتر وادار مىکند، که گاهى هم از این ناحیه زیانهایى مىبینند، بدان توجه نمىکنند و شرع هم آنها را حرام نکرده است. گویى عقلا تحمل این زیان را با لذت تناول غذا و… مبادله مىکنند و با وجود ضررهایى هم که براى پرخورى بیان شده ولى تا کنون هیچ فقیهى پرخورى را حرام ندانسته است. بنابراین در مواردى که اضرار به نفس داراى انگیزه عقلایى باشد حکم به حرمت مشکل به نظر مىرسد.اگر نازاسازى از روى آگاهى و اختیار زن و مرد انجام شود و این کار هم با انگیزه عقلایى صورت پذیرد مثل اینکه هدف تعلیم و تربیت فرزندان محدود یا طى کردن مدارج علمى و تخصصى جهتخدمتبیشتر به جامعه باشد و فرض کنیم که نازاسازى هم داراى ضرر اندکى است که عقلا بدان اهمیت نمىدهند، هیچ کس به خود اجازه تحریم این عمل را که داراى منافع و مصالح والاى شخصى و اجتماعى مىباشد به دلیل ضرر اندک آن نمىدهد.از مطالبى که بیان شد نتیجه مىگیریم که دلیل قابل پذیرشى براى حکم به حرمت وازکتومى و توبکتومى در دست نیست، لذا مطابق اصل برائتحکم به اباحه و جواز آنها مىشود. البته رعایتبرخى مسائل مثل آگاهى زن و مرد به اینکه شاید پس از عمل، دیگر امکان بازگشتبارورى نباشد و نیز مسائل شرعى مربوط به عمل از قبیل حفظ عورت از نگاه و لمس توسط افراد غیر مجاز (جز در موارد ضرورت) باید مورد توجه قرار گیرد.
یادداشتها:۱) عضو هیات علمى دانشگاه آزاد اسلامى ملایر.۲) محمد نخعى، روشهاى پیشگیرى از حاملگى، نشر شهر آب، ۱۳۷۳، ص ۱۵.۳) براى اطلاع بیشتر در این خصوص مراجعه کنید به:- محمدعلى صراطى، روشهاى جلوگیرى از آبستنى، تبریز: انتشارات نوبل، ۱۳۶۴.- معصومه فلاحیان و حمیدرضا جلیلى، راهنماى تنظیم خانواده براى مردم، انتشارات معاونت پژوهشى وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکى، بىتا.- لوسین لانس، دانستنیهاى پزشکى براى زنان، ترجمه محمد مهدى آل محمد و لطفعلى شجاعى مقدم، انتشارات جان زاده، ۱۳۷۲.- محمد نخعى، همان.۴) شیخ محمد بن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، تهران: دارالکتب الاسلامیه، جلد ۷، ۱۳۹۰ ق.، ص ۴۱۷.۵) همان.۶) شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، بیروت: دار احیاء التراث العربى، جلد ۱۴، ۱۳۹۱ ق.، ص ۱۰۵.۷) شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، جلد ۳، ۱۴۱۱ ق.، ص ۲۷۶; شیخ حر عاملى، همان، صص ۱۰۵ و ۱۰۶.۸) محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، بیروت: دار احیاء التراث العربى، جلد ۳، جزء ۹، ۱۹۵۸م.، ص ۴۲.۹) مسلم بن حجاج قشیرى نیشابورى، صحیح مسلم، بیروت: انتشارات دارالفکر، جلد ۱، ۱۴۰۸ ق.، ص ۶۶۷.۱۰) محمدبن یزید قزوینى، سنن ابن ماجه، بیروت: دار احیاء التراث العربى، جلد ۱، ۱۳۹۵ ه . ق.، ص ۶۲۰.- محمدبن عیسى بن سوره، سنن الترمذى، بیروت: دارالکتب العلمیه، جلد ۵، ۱۴۰۷ ه . ق.، صص ۷۱ – ۷۴.- ابن قیم جوزیه، زادالمعاد فى هدى خیر العباد، بیروت: انتشارات دار احیاء التراث العربى، جلد ۲، جزء ۴، ۱۴۱۱ ه . ق.، صص ۲۰ – ۲۲.۱۱) محمدبن حسن طوسى، النهایه، بیروت: انتشارات دارالکتب العربیه، ۱۴۰۱ ه . ق.، صص ۴۸۲ – ۴۸۳.۱۲) شهید ثانى، الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه، بیروت: انتشارات دارالعالم الاسلامى، جلد ۵، ۱۴۱۱ ه . ق.، صص ۱۰۲ – ۱۰۵.۱۳) شیخ یوسف بحرانى، الحدائق الناضره، قم: انتشارات مؤسسه نشر اسلامى، جلد ۲۳، ۱۴۱۰ ه . ق.، ص ۸۷.۱۴) مالک بن انس، الموطا، بیروت: انتشارات دارالفکر، ۱۴۰۹ ه . ق.، ص ۳۸۱.۱۵) محمدبن ادریس شافعى، الام، بیروت: انتشارات دارالمعرفه، جلد ۷، ۱۳۹۳ ه . ق.، ص ۱۸۳.۱۶) شمسالدین سرخسى، المبسوط، بیروت: انتشارات دارالمعرفه، جلد ۳۰، بىتا، ص ۲۳۰; ابوبکر بن مسعود کاشانى، بدایع الصنایع فى ترتیب الشرایع، بیروت: دارالکتب العلمیه، جلد ۵، ۱۴۰۶ ه . ق.، ص ۱۲۶.۱۷) عبدالله بن احمد بن محمود ابن قدامه و عبدالرحمن بن ابى عمر محمد بن احمد ابن قدامه، المغنى و الشرح الکبیر، بیروت: دارالکتاب العربى، جلد ۸، ۱۳۹۸ ه . ق.، ص ۱۳۲.۱۸) محمد غزالى، احیاء علوم الدین، ترجمه محمد خوارزمى، تهران: شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، جلد ۲، چاپ چهارم، ۱۳۷۶، صص ۱۰۷ – ۱۰۸.۱۹) على بن حزم اندلسى، المحلى بالآثار، تحقیق عبدالغفار سلیمان البندارى، بیروت: دارالکتب العلمیه، جلد ۱۰، ۱۴۰۸ ه . ق.، ص ۸۸.۲۰) مسلم بن حجاج قشیرى نیشابورى، همان.۲۱) محمدبن حجر عسقلانى، فتح البارى (شرح صحیح بخارى)، بیروت: انتشارات دار احیاء التراث العربى، جلد ۹، ۱۴۰۵ ه . ق.، ص ۳۰۸.۲۲) همان، ص ۳۰۹.۲۳) محمدبن عیسى بن سوره، همان، ص ۷۳; احمدبن حسین بیهقى، السنن الکبرى، بیروت: دارالکتب العلمیه، جلد ۷، ۱۴۱۴ ه . ق.، ص ۲۷۰.۲۴) شیخ عباس قمى، سفینه البحار، بیروت: منشورات دارالمرتضى، جلد ۲، ۱۴۰۷ ه . ق.، ص ۶۳۲; ابن قیم جوزیه، همان، ص ۲۲.۲۵) شیخ محمد حسن نجفى، جواهر الکلام، تهران: المکتبه الاسلامیه، جلد ۲۹، ۱۳۶۵ ه . ق.، ص ۱۱۵.۲۶) سیدابوالقاسم خویى، منهاج الصالحین، تهران: مکتبه لطفى، جلد ۲، ۱۳۵۳ ه . ق.، ص ۲۸۴.۲۷) سید محمدرضا گلپایگانى، مجمع المسائل، قم: چاپخانه علمیه، جلد ۲، ۱۴۰۳ ه . ق.، ص ۱۸۹.۲۸) على بن حزم اندلسى، همان، جلد ۱۱، ص ۳۱.۲۹) احمدبن یحیى، البحر الزخار، مطبعه انصار السنه المحمدیه، جلد ۳، ۱۹۴۸ م.، صص ۸۰ و ۸۱.۳۰) شیخ نظام و جماعه من علماء الهند الاعلام، الفتاوى الهندیه فى مذهب الامام الاعظم ابى حنیفه النعمان، قاهره: دارالمعارف قاهره، جلد ۵، ۱۹۶۳ م.، صص ۳۶۵ – ۳۶۷.۳۱) على بن حزم اندلسى، همان، ص ۳۰.۳۲) عبدالله بن احمد ابن محمود ابن قدامه و عبدالرحمن بن ابى عمر محمد بن احمد بن قدامه، همان، ص ۵۵۷; وهبه الزحیلى، الفقه الاسلامى و ادلته، دمشق: انتشارات دارالفکر، جلد ۳، ۱۴۰۹ ه . ق.، ص ۵۵۶.۳۳) وهبه الزحیلى، همان.۳۴) محمد غزالى، همان، ص ۱۰۶.۳۵) وهبه الزحیلى، همان.۳۶) محمدبن اسماعیل بخارى، همان، جلد ۳، جزء ۹، ص ۱۴.۳۷) عوض احمد ادریس، دیه، ترجمه دکتر علیرضا فیض، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۷۲ ه . ق.، ص ۱۸۶.۳۸) محمدبناسماعیل بخارى، همان، جلد ۳، ص ۱۴; مسلم بن حجاج قشیرى نیشابورى، همان، جلد ۲، صص ۱۰۳ و ۱۰۴; محمدبن یزید قزوینى، همان، جلد ۲، ص ۸۸۲.۳۹) على بن حزم اندلسى، همان، ص ۳۰.۴۰) علاقهمندان مىتوانند براى تحقیق گسترده در این خصوص به مباحثى که در این زمینه ارائه شده است از جمله کتاب استدلالى و ارزشمند دیه نوشته دکتر عوض احمد ادریس که با قلم شیوا و عالمانه دکتر علیرضا فیض ترجمه و توضیح داده شده و از سوى سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى انتشار یافته است مراجعه فرمایند.۴۱) شیخ صدوق، همان، جلد ۱، ص ۱۲۴.۴۲) محمدبن یعقوب کلینى، فروع الکافى، بیروت: دار الاضواء، جلد ۳، ۱۴۰۵ ه . ق.، ص ۱۰۸.۴۳) شیخ حر عاملى، همان، جلد ۱۷، ص ۳۹۰.۴۴) علاقهمندان مىتوانند به کتابهاى حدیث در این باره مراجعه فرمایند. کتابهایى چون:- محمد بن یعقوب کلینى، همان، جلد ۷، ص ۳۴۴.- محمدبن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، تهران: دارالکتب الاسلامیه، جلد ۹، ۱۳۹۰ ه . ق. ص ۳۷۹.- شیخ حر عاملى، همان، جلد ۱۷، ص ۳۹۰ و جلد ۱۹، ص ۱۵.۴۵) لوسین لانس، همان، صص ۲۲۵ – ۲۳۰.۴۶) فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، مکتب العلمیه الاسلامیه، جلد ۲، ۱۴۰۲ ه . ق.، ص ۱۱۳.۴۷) محمد حسین حسینى طهرانى، کاهش جمعیت ضربهاى سهمگین بر پیکر مسلمین، تهران: انتشارات حکمت، ۱۴۱۵ ه . ق.، ص ۳۱۷.۴۸) محمد حسین طباطبایى [علامه]، المیزان فى تفسیر القرآن، قم: انتشارات جامعه مدرسین، جلد ۵، ۱۳۶۵، ص ۸۵.۴۹) محمد بن حسن طوسى، التبیان فى تفسیر القرآن، قم: مؤسسه نشر اسلامى، جلد ۳، ۱۴۱۳ ه . ق.، ص ۳۳۴.۵۰) همان.۵۱) لوسین لانس، همان، ص ۲۴۰.۵۲) محمد بن اسماعیل بخارى، همان، جلد ۳، جزء ۷، ص ۵.
منبع : فصلنامه متین ـ شماره ۵ الف