گسترش تشیع در عصر امویان

 
با وجود همه اختناق ها و ستم هایی که در دوران امویان بر شیعیان وارد شد، گسترش تشیع متوقف نشد، زیرا مظلومیت خاندان پیامبر، باعث تمایل قلوب مردم به سوی آنان می شد و همواره افراد جدیدی به سلک شیعیان در می آمدند. این مطلب در پایان دولت اموی کاملا مشهود است. گسترش تشیع در دوران اموی مقاطعی داشته است که هر مقطع مشخصه ی ویژه ی خود را دارد که به سه دوره و مرحله ی کلی می توان تقسیم کرد: الف: از سال ۴۰ ه تا ۶۱ ه، دوران امام حسن و امام حسین علیهماالسلام. ب: از سال ۶۱ ه تا حدود ۱۱۰ ه، دوران امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام. ج: از سال ۱۱۰ ه تا ۱۳۲ ه، تا پایان حکومت امویان، دوران امام صادق علیه السلام. عصر امام حسن و امام حسین علیهم السلام از زمان امیرالمؤمنین علیه السلام، به تدریج شیعه شکل گروهی به خود می گیرد و صف شیعیان کاملا مشخص می شود. بدین دلیل امام حسن علیه السلام در صلح نامه، یکی از مواد صلح را تامین امنیت شیعیان پدرش قرار می دهد و این که نباید متعرض آنان شوند. (۱) شیعه به تدریج تمرین می کند که اطاعت از امام، وابسته به حاکمیت بالفعل امام نیست، از این رو هنگام بیعت مردم با امام حسن علیه السلام، آن جناب شرط می کند که باید در جنگ و صلح از ایشان اطاعت کنند. همچنین مشخص می شود که امامت لزوما مساوی با حاکمیت نیست و حاکم ستمگری چون معاویه نمی تواند امام و اطاعتش واجب باشد؛ چنان که امام در خطبه ای که بعد از صلح در مسجد کوفه، به پافشاری معاویه و در حضور او ایراد کرد، فرمود: «خلیفه کسی است که به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل کند و کسی که کارش ظلم است، نمی تواند خلیفه باشد، بلکه پادشاهی است که ملکی به دست آورده، مدت کمی بهره مند می شود بعد لذتش قطع می گردد، ولی باید حساب پس بدهد» (2). از دیگر ویژگی جامعه ی تشیع در این مقطع، اتحاد و یک پارچگی شیعه است که از جایگاه رهبران شیعه ناشی می شود. تا شهادت امام حسین علیه السلام هیچ انشعابی در شیعه نمی بینیم. حسنین علیهماالسلام در میان مسلمانان دارای جایگاهی بودند که هیچ یک از ائمه ی طاهرین علیهم السلام بعد از آنها، جایگاه آن دو بزرگوار را نداشتند. اینان یگانه ذریه پیامبر بودند. امیرالمؤمنین در جنگ صفین هنگامی که دید امام حسن علیه السلام با تندی پیش می رود، فرمود: «به جای من شما این جوان را نگه دارید (از پیکار او جلوگیری کنید) تا مرا درهم نریزد، که من حریص هستم این دو جوان (حسن و حسین علیهماالسلام) کشته نشوند؛ زیرا با مرگ آن دو، نسل پیامبر قطع می شود» (3). حسنین علیهم السلام در میان صحابه پیامبر نیز احترام ویژه ای داشتند. این مطلب در بیعت مردم با امام حسن علیه السلام روشن می شود که صحابه پیامبر خلافت حضرت را پذیرفتند و هیچ یک اعتراضی نکردند؛ از این رو در خلافت امام حسن علیه السلام جز از طرف شام مشکلی نمی بینیم. آن گاه که حضرت صلح کرد و خواست از کوفه خارج شود و به مدینه برگردد، مردم به شدت می گریستند، در مدینه نیز از گزارشی که یکی از قریشیان به معاویه می دهد، جایگاه آن جناب روشن می شود؛ مرد قریشی در گزارش خود به معاویه چنین نوشته بود: «یا امیرالمؤمین! حسن نماز صبح را در مسجد می خواند و بر سجاده اش می نشیند، تا این که خورشید طلوع کند. آن گاه به ستونی تکیه می دهد، هر کس در مسجد باشد، به خدمتش می رسد و با او گفت و گو می کند تا این که آفتاب بالا آید، و دو رکعت نماز می گزارد و بر می خیزد و می رود و از حال همسران پیامبر جویا می شود و بعد به منزلش می رود…» (4) امام حسین علیه السلام نیز مانند برادر بزرگوارش احترام بالایی داشت. به طوری که حتی عبدالله بن زبیر، دشمن سرسخت اهل بیت علیهم السلام، نمی توانست موقعیت امام حسین علیه السلام را انکار کند. تا آن جناب در مکه بود، مردم توجهی به ابن زبیر نداشتند و کار او بالا نمی گرفت، از این رو دوست داشت که امام هر چه زودتر از مکه برود. از این رو به امام حسین علیه السلام عرض می کرد: «اگر من نیز مثل تو جایگاهی در عراق داشتم، به سرعت به آن جا می رفتم». (5) جایگاه حضرت طوری بود که با بیعت نکردنش، حکومت یزید مورد سؤال قرار می گرفت؛ بدین سبب آنان این قدر در بیعت ایشان پافشاری داشتند. این دو بزرگوار میان بنی هاشم احترام و جایگاه ویژه ای داشتند، طوری که هیچ یک از بنی هاشم در زمان آنان نه تنها داعیه رهبری نداشت، که حتی سروری بنی هاشم را نیز هیچ وقت ادعا نمی کرد. هنگامی که امام حسن علیه السلام بر اثر سم معاویه از دنیا رفت، ابن عباس در شام بود. معاویه به او گفت: «ابن عباس، حسن وفات کرد و تو سرور بنی هاشم شدی». ابن عباس گفت: «تا زمانی که حسین هست نه. (۶)» حتی ابن عباس با آن جایگاه علمی و سیاسی که داشت و حبرالامه و مفسر قرآن بود و از لحاظ سنی هم از امام حسن و امام حسین علیهما السلام بزرگ تر بود، به آنان خدمت می کرد. مدرک بن ابی زیاد نقل می کند: «ابن عباس مرکب حسن و حسین علیهما السلام را آماده کرد و رکاب آنان را گرفت تا سوار شدند. گفتم: تو چرا رکاب آنان را می گیری، در حالی که از آنان مسن تر هستی. گفت: احمق!، نمی دانی اینها چه کسانی اند؟ اینان فرزندان رسول خدایند. آیا نعمت بزرگی نیست که خدا به من توفیق داده تا رکاب آنان را بگیرم؟». (7) تأثیر نهضت کربلا در روند توسعه تشیع پس از شهادت امام حسین علیه السلام، شیعیان به سبب از دست دادن مهم ترین تکیه گاه خود، به شدت ترسیدند و از حرکت مسلحانه در مقابل دشمن، ناامید شدند. با وقوع حادثه دل خراش عاشورا، در کوتاه مدت، ضربه خرد کننده ای بر نهضت شیعه وارد شد. با انتشار خبر این حادثه در سرزمین های اسلامی آن روز، به ویژه در عراق و حجاز، رعب و وحشت شدیدی بر محافل شیعه حکم فرما شد؛ زیرا مسلم شد که یزید آماده است حتی با کشتن فرزند پیامبر و اسیر کردن زنان و فرزندان او حکومت خود را استحکام بخشد و در راه تثبیت پایه های حکومت خویش از هیچ جنایتی دریغ نمی کند. آثار این ترس و وحشت در کوفه و مدینه نمایان بود و با بروز «فاجعه حره» و سرکوبی شدید و بی رحمانه نهضت مردم مدینه توسط نیروهای یزید، شدت یافت. اختناق شدیدی در عراق و حجاز مناطق سکونت شیعیان به ویژه کوفه و مدینه حاکم شد و تشکل و انسجام شیعیان از هم پاشید. امام صادق علیه السلام در ترسیم این وضع اندوه بار می فرماید: «پس از شهادت امام حسین علیه السلام، مردم از اطراف خاندان پیامبر پراکنده شدند، جز سه نفر: ابو خالد کابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم». (8) مسعودی مورخ نیز در وصف این دوره می گوید: «علی بن الحسین امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار، عهده دار شد (۹) ». این وضع تا پایان حکومت یزید ادامه داشت. بعد از مرگ یزید نهضت های شیعی شروع شد که تا زمان تثبیت حکومت امویان در زمان خلافت عبدالملک، دوام داشت. این مدت فرصت خوبی برای گسترش تشیع بوده است. یکی از مهم ترین تأثیرهایی که نهضت کربلا داشت، از بین رفتن مشروعیت حکومت امویان در افکار عمومی بود. بد نامی حکومت به جایی رسید که جایگاه خلافت به پایین ترین درجه، پایین آمد و دیگر مردم به عنوان نهادی مقدس به آن نمی نگریستند. شعر زیر خطاب به قبر یزید در حوارین، حاکی از این بدنامی است: ایها القبر بحوارینا قد ضمنت شر الناس اجمعینا. (۱۰) (۱۱) در این زمان مسلمانان، به جز مردم شام، اعم از شیعه و سنی با حکومت امویان مخالف بودند و شورش های شیعی و سنی زیادی به وقوع پیوست. (۱۲). یعقوبی می نویسد: «عبدالملک بن مروان به فرماندارش حجاج بن یوسف نوشت، مرا به ریختن خون آل ابی طالب مبتلا نکن؛ زیرا سفیانیان را دیدم که در نتیجه کشتن آنان به چه سرنوشتی دچار شدند.» (13) سرانجام نیز خون امام حسین علیه السلام کاخ امویان را واژگون کرد. مقدسی می گوید: «چون خداوند ستم و بیداد بنی امیه را بر خاندان پیامبر بدید، لشکری را که از بخش های گوناگون همین خراسان گرد آمده بود، به سیاهی شب تاریک بر سر ایشان فرستاد». (14) از طرف دیگر، مظلومیت امام حسین علیه السلام و شهیدان کربلا، محبت خاندان پیامبر را در قلب مردم نشاند و جایگاه آنان را به عنوان اولاد پیامبر و یگانه سرپرستان اسلام مستحکم کرد. بیشتر قیام های دوران اموی به نام و برای خون خواهی آنان صورت می گرفت و انقلابی ها با شعار «یا لثارات الحسین» جمع می شدند. حتی قیام شخصی چون ابن اشعث در سیستان، (۱۵) به نام حسن مثنی (فرزند امام حسن علیه السلام) شکل گرفت. (۱۶) بدین دلیل احادیث مهدی در مقام منتقم آل محمد صلی الله علیه و آله شیوع یافت. (۱۷) و مردم در انتظار انتقام گیرندگان از بنی امیه به سر می بردند (۱۸) و از شدت بی صبری و اوج انتظار گشایش، گاهی نام مهدی را با نام رهبران نهضت ها و قیام ها تطبیق می دادند. (۱۹) از سوی دیگر ا ئمه ی اطهار علیهم السلام و خاندان پیامبر، یاد و خاطره شهیدان کربلا را زنده نگه می داشتند. امام سجاد علیه السلام هر وقت، می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. وقتی علتش را می پرسیدند می فرمود: «چگونه گریه نکنم در حالی که آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند، ولی به روی پدرم بستند؟» روزی خدمتگزار امام عرض کرد: «آیا غم شما تمامی ندارد!» حضرت فرمود: «وای بر تو، یعقوب که تنها یکی از دوازده پسرش ناپدید شده بود، در فراق او آن قدر گریست که چشمانش نابینا شد و از شدت اندوه کمرش خم گشت، در حالی که پسرش زنده بود. ولی من ناظر کشته شدن پدرم، برادرم، عموهایم و هفده نفر از بستگانم بودم که پیکرهایشان در اطرافم نقش زمین شده بود. پس چگونه ممکن است غم و اندوه من پایان یابد؟» (20) امام صادق علیه السلام شاعران را تشویق می کرد که در رثای امام حسین علیه السلام شعر بسرایند و می فرمود: «هر کس در مورد حسین علیه السلام شعر بگوید و بگرید و مردم را بگریاند، بهشت بر او واجب می شود و گناهانش آمرزیده می گردد». (21) بدین ترتیب امام حسین علیه السلام نماد تشیع شد. از این رو در مقاطعی از تاریخ چون دوره ی متوکل، زیارت قبر آن جناب ممنوع شد. (۲۲) عصر امام سجاد علیه السلام دوران امام سجاد علیه السلام را می توان بر ۲ مرحله تقسیم کرد: مرحله ی نخست بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و تزلزل حکومت امویان و سرانجام واژگونی سفیانیان و روی کار آمدن مروانیان و درگیری بنی امیه با هم و گرفتاری شان به قیام ها و شورش ها تا تثبیت حکومت مروانیان و مرحله ی دوم از زمان حکمرانی حجاج و شکست عبدالله بن زبیر (۲۳) در مکه تا شروع نهضت عباسیان مربوط به دوره ی نخست امامت امام باقر علیه السلام نیز می شود. بعد از شهادت امام حسین، بنی امیه از سویی گرفتار قیام های مردم عراق و حجاز بودند و از سوی دیگر، اختلافهای درون گروهی داشتند، حکومت یزید دیری نپایید. یزید پس از سه سال حکومت در سال ۶۴ هجری مرد. (۲۴) بعد از او پسرش معاویه صغیر روی کار آمد. او بیش از ۴۰ روز حکومت نکرده بود که از خلافت کناره گرفت و بدون فاصله از دنیا رفت (۲۵). با مرگ او، اختلاف میان خاندان بنی امیه شروع شد. مسعودی حوادث بعد از مرگ او را که حاکی از رقابت شدید و حرص خاندان اموی بر ریاست است، چنین وصف می کند: «معاویه (دوم) در سن ۲۲ سالگی مرد و در دمشق مدفون شد. ولید بن عتبه ابن ابی سفیان به طمع این که خلیفه شود، جلو رفت تا بر جنازه معاویه (دوم) نماز بخواند که پیش از تمام شدن نماز، ضربه ی مهلکی خورد و کشته شد. آن گاه عثمان ابن عتبه بن ابی سفیان بر او نماز خواند، ولی به خلافت او نیز رضایت ندادند و او مجبور شد به مکه، نزد ابن زبیر، برود» (26) هنوز بیش از سه سال از شهادت امام حسین علیه السلام نگذشته بود که حکومت سفیانیان به پایان رسید. بیشتر مردم سرزمین های اسلامی حتی عده ای از سران و فرماندهان بنی امیه مثل، ضحاک بن قیس و نعمان بن بشیر به ابن زبیر متمایل شده بودند. در این هنگام بود که ابن زبیر امویان ساکن مدینه، از جمله مروان را از آن جا بیرون کرد. آنان راهی شام شدند و چون در دمشق خلیفه ای نبود، امویان در جابیه، مروان بن حکم را به خلافت برگزیدند و خالد بن یزید و بعد از او عمرو بن سعید اشدق را ولی عهد او قرار دادند. بعد از مدتی مروان، خالد بن یزید را بر کنار کرد و پسرش عبدالملک را ولی عهد خود ساخت. به همین دلیل مادر خالد که زن مروان بود، او را مسموم کرد و مروان مرد. عبدالملک نیز عمرو بن سعید را از سر راه خود برداشت و فرزندش را ولی عهد خود کرد. (۲۷) از سوی دیگر امویان گرفتار شورش ها و قیام ها بودند. این قیام ها به دو قسمت تقسیم می شوند: یکی قیام هایی که ماهیت شیعی نداشتند. این قیام ها عبارت بودند از قیام حره و قیام ابن زبیر. قیام ابن زبیر که ماهیتش معلوم است، چون رهبر قیام، ابن زبیر از دشمنان سرسخت خاندان پیامبر بود. او این کینه را از شکست جنگ جمل و حوادث آن روزگار در دل داشت. ولی برادر او، مصعب، تمایل شیعی داشت و با دختر امام حسین علیه السلام، سکینه، ازدواج کرده بود، (۲۸) از این رو کار او در عراق بالا گرفت و شیعیان عراق برای مقابله با امویان به او پیوسته بودند که ابراهیم اشتر بعد از مختار همراه او بود و در کنار وی کشته شد. قیام حره نیز ماهیت شیعی نداشت (۲۹) و امام سجاد علیه السلام در آن هیچ مداخله ای نکرد. هنگامی که مسلم بن عقبه در مدینه از مردم بیعت گرفت و از آنان خواست در جایگاه غلام با یزید بیعت کنند، به امام سجاد علیه السلام احترام کرد و هیچ معترض آن جناب نشد. (۳۰) دیگری قیام هایی هستند که ماهیتشان شیعی است. قیام های شیعی قیام های شیعی عبارت بودند از: قیام توابین و قیام مختار. خاستگاه این دو قیام، عراق و شهر کوفه بود و نیروهای تشکیل دهنده آنها شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام بودند. در سپاه مختار شیعیان موالی (غیر عرب) نیز به فراوانی به چشم می خوردند. هیچ ابهامی در ماهیت قیام توابین نیست. این قیام بر پایه ی انگیزه های درست و شهادت طلبانه بوده و مقصدی جز خون خواهی امام حسین علیه السلام و پاک کردن گناه یاری نکردن حضرت، با کشته شدن در راه مبارزه با قاتل های وی، نداشتند. توابین بعد از خروج از کوفه به سوی کربلا رفتند و به زیارت قبر امام حسین علیه السلام شتافتند و در شروع کارشان چنین گفتند: «پروردگارا! ما فرزند پیامبر را یاری نکردیم، گناهان گذشته ما را بیامرز و توبه ما را بپذیر. به روح حسین علیه السلام و یاران راستین و شهید او رحمت فرست. ما شهادت می دهیم که بر همان عقیده ایم که حسین علیه السلام بر سر آن کشته شد. پروردگارا! اگر گناهان ما را نیامرزی و به دیده رحم و عطوفت بر ما ننگری، زیانکار و بدبخت خواهیم بود…» (31) اما مختار پس از ورود مسلم بن عقیل به کوفه، با او همکاری می کرد که توسط عبیدالله بن زیاد دستگیر و زندانی شد و پس از حادثه ی عاشورا با وساطت عبدالله بن عمر شوهر خواهرش، نزد یزید، آزاد شد. او در سال ۶۴ ه ق به کوفه و بعد از نهضت توابین، قیام خویش را شروع کرد و با شعار «یا لثارات الحسین» توانست شیعیان، به ویژه شیعیان موالی را اطراف خود جمع کند. او با این نیروها توانست قاتل های امام حسین علیه السلام را به سزای عمل شان برساند. طوری که در یک روز دویست و هشتاد نفر از این جنایتکاران را کشت و خانه های چند تن از آنان را که فرار کرده بودند، ویران کرد. از جمله خانه محمد بن اشعث را تخریب کرد و از مصالح آن، خانه حجر بن عدی، یار وفادار علی علیه السلام را که معاویه تخریب کرده بود، بازسازی کرد. (۳۲) درباره ی مختار، اظهار نظرهای متضادی شده است. عده ای او را شیعه حقیقی و برخی وی را دروغگو خوانده اند. ابن داوود در رجالش، درباره مختار چنین می گوید: «مختار پسر ابو عبید ثقفی است. برخی از علمای شیعه او را به کیسانیه متهم کرده اند و در این باره به رد هدیه او توسط امام سجاد علیه السلام استدلال کرده اند؛ ولی این نمی تواند دلیل بر رد او باشد. زیرا امام باقر علیه السلام درباره او فرمود: به مختار بد نگویید؛ زیرا او قاتل های ما را کشت و نگذاشت خون های ریخته شده ما پایمال شود و دختران ما را شوهر داد و هنگام سختی میان ما مال تقسیم کرد.» هنگامی که ابوالحکم، پسر مختار نزد امام باقر علیه السلام آمد، خیلی به او احترام کرد. ابوالحکم درباره پدرش پرسید و گفت: «مردم در مورد پدرم سخنانی می گویند، ولی سخن شما هر چه باشد ملاک است؟» در این هنگام امام مختار را تمجید کرد و بر او رحمت فرستاد و فرمود: «سبحان الله! پدرم به من گفته که مهر مادرم از مالی بود که مختار به پدرم فرستاده بود» و چند بار گفت: «خدا پدرت را رحمت کند، او اجازه نداد حق ما ضایع شود، قاتل های ما را کشت و نگذاشت خون ما پایمال شود». امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «در خاندان ما زنی به گیسویش شانه نزد و حنا به مویش نمالید، تا این که مختار سر قاتل های حسین علیه السلام را فرستاد.» روایت شده هنگامی که مختار سر عبیدالله بن زیاد ملعون را نزد امام سجاد علیه السلام فرستاد، آن حضرت به سجده افتاد و بر مختار دعای خیر نمود. اما روایت هایی که در سرزنش مختار نقل شده از ساخته ها ی مخالفان است. (۳۳) درباره نسبت کیسانیه به مختار و نقش او در ایجاد فرقه کیسانیه آیت الله خویی ضمن دفاع از مختار و رد نسبت کیسانیه به او می نویسد: «برخی از علمای اهل سنت مختار را به مذهب کیسانیه نسبت می دهند و این قطعا سخن باطلی است؛ زیرا محمد حنفیه مدعی امامت برای خود نبود تا مختار مردم را به امامت او دعوت کند. مختار قبل از محمد حنفیه، کشته شد و محمد حنفیه زنده بود و مذهب کیسانیه بعد از مرگ محمد حنفیه به وجود آمد. اما این که مختار را کیسان می خوانند (نه به این دلیل است که مذهب او کیسانی است) بر فرض درستی این لقب برای او پیدایش اش همان روایت کشی از امیر مؤمنان است که ۲ بار به او فرمود: یا کیس، یا کیس؛ سپس آن را به صیغه ی تثنیه در آوردند و کیسان گفته شد.» (34) تثبیت حکومت مروانیان (دوران خفقان) گفتیم که مرحله ی دوم دوره ی امام سجاد علیه السلام، تثبیت حکومت مروانیان بود. بنی مروان بعد از قتل عبدالله بن زبیر در سال ۷۳ ه ق، (۳۵) حکومت خویش را تحکیم بخشیدند و در این راه از وجود سفاکانی چون حجاج بن یوسف استفاده کردند. او برای از بین بردن دشمن از هیچ کاری ابایی نداشت؛ حتی کعبه را مورد هدف قرار داد و با گلوله های آتشین منجنیق، آن را ویران کرد و مخالفان بنی امیه را چه شیعه، چه غیر شیعه هر جا می یافت، می کشت و قیام این اشعث ضد او در سال ۸۰ ه ق، سودی نبخشید (۳۶) و دیکتاتوری وی تا ۹۵ ه ق (۳۷) حجاز و عراق را در برگرفت. امام سجاد علیه السلام در چنین دورانی می زیست و با دعا معارف اسلامی و شیعی را منتقل می کرد. در این هنگام شیعیان یا فراری بودند یا در زندان به سر می بردند یا به دست حجاج کشته می شدند یا به شدت تقیه می کردند. از این رو مردم جرأت نزدیک شدن به امام سجاد علیه السلام را نداشتند و یاران حضرت به غایت اندک بودند. مرحوم مجلسی نقل می کند: «حجاج بن یوسف، سعید بن جبیر را به سبب ارتباطش با امام سجاد علیه السلام به قتل رساند. (۳۸) البته در این زمان بر اثر فشارهایی که بر شیعیان وارد شد، آنان به مناطق گوناگون سرزمین های اسلامی مهاجرت کردند و موجب گسترش تشیع شدند. در همین زمان عده ای از شیعیان کوفه، به منطقه ی قم آمدند و در آن جا ساکن، و سبب گسترش تشیع در آن سامان شدند. (۳۹) دوره ی نخست امامت امام باقر علیه السلام نیز، هم زمان با ادامه اقتدار حکومت امویان بود. در این زمان خلیفه مقتدر و مستبدی چون هشام بن ملک حکومت می کرد که امام باقر علیه السلام را همراه فرزندش امامصادق علیه السلام به شام فرا خواند و از هیچ آزار و اذیتی نسبت به آنان کوتاهی نکرد. (۴۰) در زمان او، زید بن علی بن الحسین علیه السلام قیام کرد و به شهادت رسید. اگر چه در دوره ی عمر بن عبدالعزیز اندکی از سخت گیری و فشار بر شیعیان کاسته شد، ولی مدت خلافتش کوتاه بود و بعد از دو سال و اندکی حکومت، به طرز مرموزی از دنیا رفت. البته بنی امیه با فشار و سخت گیری نتوانستند نور حق را خاموش کنند و فضایل و مناقب امیرالمؤمنین، علی علیه السلام، را از خاطره ها محو سازند و این خواست خدا بود. ابن ابی الحدید می گوید: «اگر خدای تعالی سری در این مرد (علی) قرار نداده بود، حتی یک حدیث هم در فضیلت و منقبت او نقل نمی شد؛ زیرا مروانیان نسبت به ناقلان فضایل آن جناب، خیلی سخت گیر بودند». (41) پی نوشت:
1. ابن شهر آشوب. مناقب آل ابی طالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج ۴، ص ۳۳. ۲. ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضی، قم ۱۴۱۶ ه، ص ۸۲. ۳. نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه ی ۱۶۸، ص ۶۶۰. ۴. بلاذری. انساب الاشراف، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۴ ه، ج ۳، ص ۲۱. ۵. ابن عبد و به اندلسی، احمد بن محمد. العقد الغرید، دار احیاء التراث العربی، بیروت ۱۴۰۹ ه، ج ۴، ص ۳۶۶. ۶. مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۱۱ ه، ج ۳، ص ۹. ۷. ابن شهر آشوب. مناقب آل ابی طالب، موسسه انتشارات علامه، قم، ج ۳، ص ۴۰۰. ۸. شیخ طوسی. اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم ۱۴۰۴ ه، ج ۱، ص ۳۳۸. ۹. اثبات الوصیه، المطبعه الحیدریه، نجف، ط ۴، ۱۳۷۳ ه، ق ص ۱۶۷. ۱۰. ای قبری که در شهر حوارین هستی! بدترین همه مردم را در بر گرفته ای. ۱۱. مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ط اول، ۱۴۱۱ ه، ج ۳، ص ۶۵. ۱۲. همان، ص ۸۱- ۹۹. ۱۳. ابن واضح. تاریخ الیعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم ۱۴۱۴ ه، ج ص ۳۰۴. ۱۴. مقدسی. احسن التقاسیم، ترجمه منزوی، شرکت مولفان و مترجمان ایران، ج ۲، ص ۴۲۶ و ۴۲۷. ۱۵. عبدالرحمن بن محمد بن اشعث از سوی حجاج حاکم سیستان بود. سیستان مرز مسلمانان با هندیان به شمار می رفت و در آنجا مسلمانان با حاکمان هند درگیر بودند. به جهت دشمنی ایی که حجاج با عبدالرحمن داشت، برای از بین بردن او نقشه می کشید. عبدالرحمن با آگاهی از این موضوع در سال ۸۲ ه علیه او قیام کرد. چون عامه مردم از حجاج نفرت داشتند، افراد زیادی از اهل بصره و کوفه به او پیوستند؛ عده ای زیادی از قاریان کوفه و شیعیان همراه قیام کنندگان بودند. بدین ترتیب او از سیستان به سوی عراق روانه شد؛ نخست هدفش متوجه خلع حجاج بود، سپس عبدالملک را نیز از خلافت خلع کرد و سپاهیان حجاج را شکست داد. و تا کوفه پیش آمد، خطر او جدی بود، عبدالملک سپاه بزرگی را از شام به یاری حجاج فرستاد، سپاهیان شام در محلی به نام «دیرالجماجم» -در هفت فرسنگی کوفه- ابن اشعث را شکست دادند. او به سوی هند گریخت و به یکی از امرای آنجا پناهنده شد؛ ولی بالاخره توسط عمال حجاج به قتل رسید. (مسعودی: همان مأخذ: ج ۳، ص ۱۴۸ و یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبدالله. معجم البلدان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ط ۱، ۱۴۱۷ ه ق، ج ۴، ص ۳۳۸.) ۱۶. ابن عنبه. عمده الطالب، فی انساب آل ابی طالب، انتشارات الرضی، قم، ص ۱۰۰. ۱۷. ابوالفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، منشوارات الشریف الرضی، قم، ط دوم، ۱۴۱۶ ه ق، ص ۲۱۶. ۱۸. یعقوبی نقل می کند: عمر بن عبدالعزیز در عصر خلافتش، در جواب اعتراض شخصی به نام عامر بن وائله که مقرری او از سوی حکومت قطع شده بود گفت: به من خبر داده اند، که تو شمشیرت را صیقل داده ای، نیزه ات را تیز کرده ای و تیر و کمانت را آماده نموده ای و منتظر امام قائم هستی، تا قیام کند؛ منتظر باش که هر وقت خروج کرد، مقرری تو را بپردازد (تاریخ الیعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۴ ه ق، ج ۲، ص ۳۰۷. ۱۹. ابوالفرج الصفهانی. همان، ص ۲۱۰. ۲۰. علامه مجلسی. بحارالانوار، المکتبه الاسلامیه، تهران ط دوم، ۱۳۹۴ ه. ق ج ۴۶، ص ۱۰۸. ۲۱. شیخ طوسی. همان مأخذ ج ۲، ص ۵۷۴. ۲۲. طبری، ابی جعفر محمد بن جریر. تاریخ الطبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، ط دوم، ۱۴۰۸ ه ق، ج ۵، ص ۳۱۲. ۲۳. فرمانروایی عبدالله بن زبیر در مکه، از زمانی که از بیعت با یزید خودداری کرد و مردم را به سوی خود فرا خواند، تا سال ۷۲، که به دست سپاهیان حجاج کشته شد، ۱۲ سال طول کشید که ابن عبد ربه در کتاب «العقد الفرید» از آن به آشوب ابن زبیر یاد می کند. بعد از مرگ معاویه، آنگاه که حاکم مدینه از ابن زبیر برای یزید بیعت خواست، او برای فرار از بیعت با یزید، همزمان با امام حسین به مکه رفت، و در آنجا چندان مورد توجه مردم قرار نمی گرفت؛ از این رو اقامت امام حسین را در مکه خوش نداشت و به امام حسین می گفت اگر از من مثل تو دعوت می کردند، من نیز به عراق می رفتم؛ او بعد از شهادت امام حسین پرچم مخالفت با یزید را برافراشت و یزید در سال ۶۲ هجری مسلم بن عقبه را با سپاهی برای سرکوبی شورش مردم مدینه و عبدالله بن زبیر، نخست به مدینه و سپس به مکه فرستاد. ولی مسلم بعد از رخداد حره هنگامی که به سوی مکه روانه بود، در راه مرد و حصین بن نمیر، جانشین او، همراه لشگر شام به مکه آمد و در سال ۶۴ هجری آن جا را با منجنیق گلوله باران کرد و پرده های کعبه سوخت؛ ولی در خلال جنگ خبر مرگ یزید به مکه رسیده و سپاه شام سست شد و حصین به ابن زبیر پیشنهاد کرد که با او بیعت کند و وی را به شام ببرد و آنجا به حکومت بنشاند. ولی ابن زبیر نپذیرفت. بعد از مرگ یزید تمام سرزمین های اسلامی جز اردن با ابن زبیر به عنوان خلیفه بیعت کردند و حکومت او را پذیرفتند؛ ولی بنی امیه در جابیه مروان را به حکومت برگزیدند و او مخالفانش را در شام از سر راه برداشت و بعد از او عبدالملک پسرش خلیفه شد. عبدالملک بعد از شکست دادن مصعب بن زبیر، برادر عبدالله بن زبیر، حجاج ابن یوسف را از عراق برای سرکوبی او به مکه فرستاد. حجاج مکه را محاصره کرد و منجنیق بر کوه ابوقبیس گذاشته و شهر مکه و کعبه را با پرتاب سنگ ویران کرد؛ در این جنگ یاران عبدالله بن زبیر او را رها کردند؛ ولی عبدالله ایستادگی کرد و سرانجام کشته شد. بدین ترتیب کار عبدالله بن زبیر بعد از ۱۲ سال به پایان رسید. (ابن عبدربه اندلسی، احمد بن محمد. العقد الفرید، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۹ ه ق، ج ۴، ص ۳۶۶، مسعودی، علی ابن الحسین. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت ۱۴۱۱ ه ق، ج ۳، ص ۷۸- ۹۶ و شهیدی، دکتر سید جعفر. تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، مرکز نشر دانشگاهی، تهران ششم، ۱۳۶۵ ه. ش ص ۱۸۳.) ۲۴. ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب. تاریخ الیعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۴ ه ق، ج ۲، ص ۲۵۲. ۲۵. همان، ص ۲۵۶. ۲۶. مسعودی. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۱۱ ه ق، ج ۳، ص ۸۵ و ۸۶. ۲۷. همان مآخذ. ۲۸. ابن قتیبه، ابی محمد عبدالله بن مسلم. المعارف، منشورات الشریف الرضی، قم، ط اول، ۱۴۱۵ ه ق، ص ۲۱۴. ۲۹. قیام حره در سال ۶۲ ه رخ داد. مسعودی علت و منشا آن را ناخشنودی مردم از کردار فسق آمیز یزید و شهادت امام حسین معرفی می کند. در مدینه که مرکز خویشاوندان پیامبر و صحابه و تابعین بود، مردم به خشم در آمدند. حاکم مدینه عثمان بن محمد بن ابی سفیان که جوانی خام بود، گروهی از بزرگان شهر مدینه را به نمایندگی از طرف مردم شهر مدینه، به دمشق فرستاد تا از نزدیک یزید را ببینند و از مراحم وی برخوردار شوند تا در بازگشت به مدینه، مردم را به اطاعت از حکومت وی تشویق کنند. به دنبال این طرح عثمان هیئتی از بزرگان مدینه را که عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه نیز در میان آنها بود، به دمشق فرستاد؛ از آن جا که یزید از تربیت اسلامی برخوردار نبود و تدبیر نیز نداشت که ظاهر را رعایت کند، بی پروا در حضور آنان به فسق و فجور خود ادامه داد، ولی از آنان پذیرایی کرد و به هر کدام هدایا و خلعت های گرانبها هدیه نمود، تا در برگشت از او تمجید کنند، ولی تمام این اقدامها نتیجه ی عکس داد و آنان هنگام بازگشت در اجتماع مردم مدینه، اعلام داشتند از نزد کسی برگشته اند که دین ندارد، شراب می خورد، تار و طنبور می نوازد، سگبازی می کند، خنیاگران و زنان خوش آواز در مجلس او دلربایی می کنند و با مشتی دزد و خرابکار به شب نشینی می پردازد؛ آنان خطاب به مردم مدینه گفتند: اینک شما را شاهد می گیریم که او را از خلافت برکنار کردیم. عبدالله بن حنطله گفت: من از نزد شخصی برگشتم که اگر کسی با من همکاری نکند، با همین چند پسرم به جنگ او خواهم رفت؛ او به من عطیه داد و احترام کرد، ولی عطیه ی او را نپذیرفتم مگر برای این که در جنگ با وی از آن استفاده کنم. به دنبال این جریان، مردم مدینه با عبدالله بن حنظله بیعت کردند و حاکم مدینه و همه ی بنی امیه را از شهر بیرون راندند. این گزارش که به یزید رسید، مسلم بن عقبه را که مردی سالخورده و از سر سپردگان بنی امیه بود، با لشگر انبوهی به سوی مدینه فرستاد و به او گفت به آنان سه روز مهلت بده، اگر تسلیم نشدند با آنان بجنگ و آن گاه که پیروز شدی ۳ روز هر چه دارند غارت کن و در اختیار سربازان بگذار… سپاه شام مدینه را مورد حمله قرار داد و جنگ خونینی بین دو گروه در گرفت و سرانجام مردم مدینه شکست خوردند و سران نهضت کشته شدند، مسلم به مدت ۳ روز دستور قتل عام مردم شهر را صادر کرد؛ سربازان شام جنایتهایی مرتکب شدند که قلم از بیان آنها شرم دارد؛ مسلم را به خاطر این جنایت ها مسرف نامیدند. پس از پایان قتل و غارت، مسلم به عنوان بردگی برای یزید از مردم بیعت گرفت (ابن عبد ربه اندلسی، احمد بن محمد. العقد الفرید، دار احیاء التراث العربی، بیروت ج ۴، ص ۳۶۲، ابن واضح، احمد ابن ابی یعقوب. تاریخ یعقوبی منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۴ ه ق، ج ۲، ص ۲۵۰، مسعودی، علی بن الحسین: مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ج ۳، ص ۸۲، ابن اثیر: الکامل دار صادر، بیروت، ج ۴، ص ۱۰۲، و ۲۵۵ و ۲۵۶. ۳۰. ابی حنفیه، دینوری، احمد بن داود. الاخبار الطوال، منشورات الشریف الرضی، قم ، ص ۲۶۶. ۳۱. ابن اثیر، عزالدین ابی الحسن بن ابی الکرام. الکامل فی التاریخ. دار صادر، بیروت، ج ۴، ص ۱۵۸- ۱۸۶. ۳۲. اخطب خوارزمی. مقتل الحسین، منشورات المفید، قم، ج ۲، ص ۲۰۲. ۳۳. رجال ابن داوود. منشورات الرضی، قم، ص ۲۷۷. ۳۴. الخویی، سید ابوالقاسم. معجم رجال الحدیث، بیروت، ج ۱۸، ص ۱۰۲ و ۱۰۳. ۳۵. ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب: تاریخ یعقوبی. منشورات الشریف الرضی، قم ۱۴۱۴ ه ق، ج ۲، ص ۲۶۷. ۳۶. در سال ۸۰ ه حجاج، عبدالرحمن بن اشعث را با آن که از او دلی خوش نداشت، به حکومت سیستان و زابلستان فرستاد و بدو دستور داد رتبیل را که به سیستان حمله کرده بود، براند. عبدالرحمن بدان جا رفت و لشگریان را به سرکوبی مهاجمان فرستاد و سیستان را آرام ساخت. بعد از آن چون حجاج از او خواسته بود، باز به تعقیب دشمن بپردازد و ابن اشعث و سربازانش این را نوعی توطئه از سوی حجاج برای از بین بردن به دست دشمن تلقی کردند، بر حجاج شوریدند و به سوی عراق روانه شدند. در خوزستان میان آنان و حجاج نبرد درگرفت. و سپاهیان حجاج نخست شکست خوردند و عبدالرحمن خود را به عراق رساند و کوفه را تصرف کرد و بسیاری از بزرگان بصره نیز با او همکاری کردند. حجاج از عبدالملک امداد خواست؛ از سوی شام لشگری برای او فرستاده شد و با رسیدن این نیرو حجاج دوباره جنگ را آغاز کرد؛ در این نبرد سخت که به رخداد «دیر الجماجم» معروف شده است؛ مردم بصره و کوفه حتی قاریان قرآن به خاطر دشمنی ایی که با حجاج داشتند، به یاری عبدالرحمن برخاستند؛ سپاهیان پسر اشعث چندان انبوه بود که عبدالملک نگران شد و به عراقیان پیغام فرستاد که اگر خواستار عزل حجاج هستند، حاضر است او را عزل کند، ولی اهل عراق سازش را نپذیرفتند و عبدالملک را خلع کردند. بدین ترتیب جنگ را با آنان آغاز کرد و توانست گروهی از سران لشگر ابن اشعث را بفریبد و شبی به آنان شبیخون بزند و سپاه ابن اشعث را پراکنده سازد. از این رو ابن اشعث مجبور شد فرار کرده و به رتبیل پناهنده شود، که بعدها رتبیل در اثر وعده و وعید حجاج او را کشت و سرش را برای حجاج فرستاد. (مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۱۴ ه ق، ج ۳، ص ۱۴۸ و ۱۴۹ و شهیدی، دکتر سید جعفر. تاریخ اسلام تا پایان امویان: مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ط ششم ۱۳۶۵ ه. ش ص ۱۸۵و ۱۸۶). ۳۷. مسعودی، علی بن الحسین. همان منبع، ص ۱۸۷. ۳۸. شیخ طوسی. اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، ۱۴۰۴ ه ق، ج ۱، ص ۳۳۵. ۳۹. یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبدالله: معجم البلدان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ط اول ۱۴۱۷ ه ق، ج ۷، ص ۸۸. ۴۰. الطبری، محمد بن جریر بن رستم. دلائل الامامه، منشورات المطبعه الحیدریه، نجف، ۱۳۸۳ ه. ق، ص ۱۰۵. ۴۱. عبده، محمد، شرح نهج ابلاغه، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، ج ۴، ص ۷۳. منبع: کتاب تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.