بدعت و سنت از دیدگاه فرق اسلامى و جریانهاى تکفیرى
فریده اصغرى*[۱]
چکیده
سنت و بدعت، دو واژهاى است که همواره در محافل علمى و دینى مطرح بوده و دانشمندان مسلمان درباره معنا و مصادیق آن بحث و تبادلنظر کردهاند. با ظهور وهابیت در قرن دوازدهم هجرى، این واژهها معناها و مصادیق جدیدى پیدا کردند. تکفیرىها به صورت چشمبسته، هر چیزى را که در چند دهه اول تاریخ اسلام سابقه نداشته است، «بدعت» اعلام کرده و مسلمانان را به دلیل انجام آنها بدعتگذار و کافر خواندهاند.
(سؤال) این نوشتار در پى یافتن پاسخ این سؤال است که آیا هر چیزى که در صدر اسلام سابقه نداشته، بدعت است؟
(فرضیه) با توجه به معیارهایى که در قرآن کریم و سنت مورد قبول مسلمانان آمده است، اگر انجام عملى نوظهور، تصرف در شریعت نباشد و داخل در اطلاق، عموم و یا فحواى دلیل شرعى باشد، دیگر بدعت اصطلاحى نخواهد بود.
(هدف) ابطال ادله تکفیرىها به منظور جلوگیرى از تکفیر مسلمانان به بهانه بدعت؛ ایجاد اتحاد و یکدلى میان مسلمانان، برقرارى امنیت و آرامش در سراسر کشورهاى اسلامى، ضرورت امروز جامعه اسلامى و بشرى است.
(روش) دستیابى به چنین هدف بزرگى با مراجعه به آیات قرآن کریم و سنت صحیح و مورد قبول تمام گروههاى اسلامى و سیره مسلمانان در تمام اعصار قابل دسترسى است.
(یافته) بر اساس آیات قرآن کریم و سنت صحیحى که حتى وهابىها نیز مجبور به پذیرش آن هستند و همچنین سیره مسلمانان در تمام اعصار، هر چیز نو و جدیدى، بدعت نیست.
کلید واژگان: بدعت، سنت، بدعتگذار، وهابیت تکفیرى.
مقدمه
یکى از مشکلات جدى مسلمانان شیعه و سنى در عصر حاضر، وهابیت تکفیرى است که آشنایى با عقاید و نقد آنها، یکى از نیازهاى جدى جوامع مسلمان است.
واژه «بدعت» از کلمات پرکاربرد نزد وهابیت تکفیرى است که با مراجعه به فتواهاى تکفیریان درمىیابیم که بسیارى از اعمالى که در بین مسلمانان «سنت» است، از منظر آنان، عملى نوبنیان و بدعت بوده، چون ریشه در فعل سلف ندارد.
تمامى مذاهب اسلامى، بدعت را حرام مىدانند و بدعتگذار را فاسق و گناهکار معرفى مىکنند. دلیل عمده حرمت، روایتى است که شیعه و سنى، از پیامبر خدا (ص) نقل کردهاند که: «کلّ بدعه ضلاله وکلّ ضلاله فى النار؛[۲] هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش است.»
بدعت در لغت به معناى کار نو و بىسابقه است و در اصطلاح شرعى به معناى نسبتدادن چیزى به دین است درحالىکه درواقع مطابق با هیچیک از دستورهاى کلى دین و شریعت نباشد.
با توجه به معانى فوق، بسیارى از اعمالى که مسلمانان انجام مىدهند و به اعتبارى زیرمجموعه برنامه کلى اسلام است، اگر آن را به دین نسبت ندهند، بدعت نبوده و حرمت را به دنبال نخواهد داشت؛ حال آنکه وهابیت تکفیرى انجام هر عمل دینى را که پیامبر (ص) و صحابه او انجام نداده و یا نقل نکردهاند، حرام و بدعت مىداند؛ در نتیجه شمار بسیارى از فرق مسلمانان را بدعتگذار و مشرک مىدانند.
در این نوشتار، ابتدا معانى لغوى و اصطلاحى سنت و بدعت بیان شده، آنگاه با استفاده از آیات، روایات و گفتار علماى فریقین معانى آنها روشن شده است. در ادامه مصادیقى از فتواهاى وهابیت تکفیرى دال بر تهمت بدعت بر مسلمانان را ذکر کرده و به نقد آن پرداخته است.
مفهومشناسى
از آنجا که براى رفع شبهه و اشتباه در هر بحث حساس و اختلاف برانگیز، نیازمند شفافسازى معنا و مفهوم لغوى و اصطلاحى موضوع هستیم، براى روشنشدن معانى این بحث نیز لازم است اقوال ذکر شده درباره این لغات را متذکر شویم.
معناى لغوى سنت
طریحى درباره معناى سنت آورده: «والسنه فى اللغه: الطریقه و السیره و الجمع، سنن کغرفه و غرف؛[۳] «سنت» در لغت به معناى راه و روش مىباشد که جمع آن «سنن» است، مثل: غرفه و غرف.»
ابنمنظور متوفاى ۷۱۱ به نقل از لحیانى مىگوید: «وسُنَّهُ الله: أَحکامه و أَمره و نهیه؛[۴] سنت خداوند به معناى احکام، اوامر و نواهى خداوند است.»
وى در ادامه افزوده: «و سَنَّ الله سُنَّه أَى بَین طریقاً قویماً؛ خداوند براى مردم سنت نهاد، یعنى راه صحیح و درستى را بیان کرد.»
همچنین ابنمنظور و زبیدى به نقل از شَمِر آوردهاند: «السُّنَّه فى الأَصل سُنَّه الطریق، و هو طریق سَنَّه أَوائل الناس فصارَ مَسْلَکاً لمن بعدهم؛[۵] سنت در اصل به معناى طریق و راه است وآن همان راهى است که انسانهاى نخستین بنا نهادهاند و مسلک و راه عبور براى آیندگان، قرار گرفته است.»
و باز زبیدى مىنویسد: «و السُّنَّهُ: السِّیرَهُ حَسَنَه کانتْ أَو قَبِیحَه؛[۶] سنت شامل سیره خوب و بد مىشود.»
صاحب تهذیب اللغه متوفاى ۳۷۰ مىنویسد: «و السُّنّه الطریقهُ المستقیمه المحموده، و لذلک قیل: فلانٌ من أهل السنّه[۷]؛ سنت عبارت از راه پسندیده مستقیم است و اینکه مىگویند فلانى اهل سنت است یعنى اهل راه مستقیم و پسندیده است».
این واژه، درباره مطلق راه و روش نیز به کار مىرود، گرچه شیوه پسندیده نباشد؛ چنانکه در حدیثى آمده: «و من سنّ سنّه سیئه کان علیه وزرها ووزر من عمل بها؛[۸] هر کس راه و روش بدى از خود به یادگار گذارد، علاوه بر گناه عمل خویش، در گناه عاملان به آن نیز، شریک مىباشد.»
معانى دیگرى نیز براى سنت ذکر شده؛ کسائى مىگوید: «معناها الدوام، فقولنا: سنه، معناها الأمر بالإدامه من قولهم: سننت الماء إذا والیت فى صبه …[۹]؛ معناى سنت عبارت از دوام و استمرار است که سنت یعنى ادامهدادن که این معنا از گفتار اعراب گرفته شده مىگویند: «سنّت الماء اذا والیت فى صبّه»؛ عرب به ریزش پیاپى آب، سنت مىگوید.
معناى اصطلاحى سنت
طریحى مىنویسد: «و فى الصناعه هى طریقه النبى قولا و فعلا و تقریرا أصاله أو نیابه …؛[۱۰] سنّت عبارت است از قول، فعل و تقریر پیامبر.»
ابنمنظور انصارى مىنویسد: و قد تکرّر فى الحدیث ذکر السنه و ما تصرف منها، و الأصل فیه الطریقه و السیره، و إذا أطلقت فى الشرع فإنما یراد بها ما أمر به النبى و نهى عنه و ندب إلیه قولا و فعلا مما لم ینطق به الکتاب العزیز، و لهذا یقال فى أدله الشرع: الکتاب و السنه أى القرآن و الحدیث؛[۱۱] در احادیث، کلمه «سنت» و مشتقات آن زیاد تکرارشده و معناى اصلى سنت، همان طریقت و سیره است و در اصطلاح شرع، عبارت از اوامر و نواهى و مستحباتى است که در قرآن نیامده، ولى رسول اکرم به آن دستور داده است و از اینرو مىگویند ادله شرعى عبارت از «کتاب» و «سنت» است که مراد قرآن و حدیث است.
ابنحجر مىنویسد: و معنى قوله: «سنه أى شریعه و طریقه لازمه.»[۱۲] سنّت در اصطلاح فقها، اصولیین و محدّثان به معانى مختلفى آمده است:
شوکانى مىنویسد:
واما معناها شرعا أى فى اصطلاح أهل الشرع فهى قول النبى و فعله و تقریره و تطلق بالمعنى العام على الواجب و غیره فى عرف أهل اللغه و الحدیث و أما فى عرف أهل الفقه فإنما یطلقونها على ما لیس بواجب و تطلق على ما یقابل البدعه کقولهم فلان من أهل السنه؛[۱۳] معناى شرعى و اصطلاحى همان قول و فعل و تقریر نبى مکرم و در عرف اهل لغت و حدیث به معناى عام به واجب و غیرواجب اطلاق مىشود و در عرف فقیهان به هرچیزى که واجب نیست و سنت به آنچه که در مقابل بدعت است، اطلاق مىگردد.
سنت در نزد محدثان قرون نخستین اهل سنت، به مفهوم آثار پیامبر (ص)، صحابه و تابعین بود که به آنان اصحاب اثر مىگفتند و از زمان شافعى تاکنون، سنت به قول، فعل و تقریر پیامبر اطلاق مىشود.[۱۴]
لفظ اهلسنت از ابتدا بر گروه عامه مسلمانان اطلاق نمىشده، بلکه از زمان احمدبنحنبل این لفظ کمکم بر اهلسنت شایع و بعد هم بهصورت مطلق بر این گروه گذارده شد. چنانکه که احمدبنحنبل پیوسته مطرح مىکرد: «أصول السنه عندنا التمسک بما کان علیه أصحاب رسول الله (ص) و الاقتداء بهم و ترک البدع و کل بدعه فهى ضلاله و ترک الخصومات فى الدین[۱۵]؛ سنت نزد ما آثار رسول خداست و اصول سنت تمسک به چیزهایى است که اصحاب پیامبر بدانها معتقد بودند.»
پیروان وى کمکم لفظ اهلسنت را براى خود استعمال کردند و غلبه استعمال این لفظ بر دیگر الفاظ، باعث کنار رفتن کلمات دیگر براى اهل سنت شد.
سنت در قرآن
واژه سنت در آیاتى از قرآن کریم به خداوند نسبت داده شده است که به تعدادى از آن اشاره مىشود:
… وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ …؛[۱۶] و شما را به سنتهاى پیشینیان رهبرى کند.
صاحب تفسیر آلاءالرحمن درباره سنت در آیه شریفه، مىنویسد:
التى شرعها اللَّه و سنها لهم لصلاحهم فاتخذوها بإیمانهم و طاعتهم للَّه سننا متبعه مما اقتضت المصلحه ان یسن لکم أیضا فى شریعه الإسلام[۱۷]؛ همان سنتهایى که خداوند براى شما تشریع کرده و راهى براى اصلاح شما قرار داده است، پس براى خدا به آن ایمان بیاورید و اطاعت کنید از تمام سنن الهى که طبق مصالحى، خداوند تشریع کرده است.
قرطبى درباره این آیه مىنویسد: «أى لیبین لکم أمر دینکم و مصالح أمرکم، و ما یحل لکم و ما یحرم علیکم. و ذلک یدل على امتناع خلو واقعه عن حکم الله تعالى؛[۱۸] تا خداوند، امور دینى، مصالح امور، حلال و یا حرام را براى شما تبیین کند و این روشنگر این است که هر حادثهاى در جهان هستى، ناشى از حکم خداست.»
شوکانى نیز اینگونه معنا کرده و در ادامه افزوده: «أى طرقهم، و هم الأنبیاء و أتباعهم لتقتدوا بهم؛[۱۹] راه آنان، که همان انبیا و پیروان آنان که به ایشان اقتدا مىکنند.»
ابنکثیر سنن را راههاى پسندیده و دنبالهروى شریعتى که خداوند دوست دارد و راضى است، معنا کرده است.[۲۰]
آیاتى دیگر مانند:
سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا؛[۲۱] این سنّت و طریق الهى است که در گذشته نیز بوده است و هرگز براى سنّت الهى تغییر و تبدیلى نخواهى یافت.
سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلًا؛[۲۲] این سنت (ما درباره) پیامبرانى است که پیش از تو فرستادیم و هرگز براى سنت ما تغییر و دگرگونى نخواهى یافت.
سنت در مصحف شریف به گذشتگان نیز منسوب است: وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّهُ الْأَوَّلِینَ[۲۳]؛ روش اقوام پیشین نیز چنین بود.
سنت در اصطلاح فقهاى شیعه
علامه مظفر مىنویسد:
سنت در اصطلاح فقها گفتار، سیره و تقریر پیامبر است، اما چون نزد فقهاى شیعه امامیه ثابت شده که سخنان ائمه معصومین همانند سخنان پیامبر اکرم (ص) حجت و واجبالاتباع است، سنت را شامل گفتار، کردار تقریر معصوم مىدانند، زیرا ائمه معصومین (علیهم السلام) بهعنوان یک راوى ثقه ناقل سخنان رسول اکرم (ص) نیستند، بلکه این بزرگواران از طرف خداوند متعال به زبان رسول اکرم منصوب شدهاند تا احکام واقعى را براى مردم بیان کنند، احادیث اهل بیت (علیهم السلام) از قبیل روایت و نقل سنت و یا از باب اجتهاد و استنباط از مصادر تشریع (کتاب و سنت) نیست، بلکه خود آنان از مصادر تشریع مىباشند و گفتارشان حکایت از سنت نیست، بلکه خود سنت است.[۲۴]
امام على (ع) نیز سنت را در مقابل بدعت ذکر فرموده است: «أحْیوا السنّه و أماتُوا البدعَه؛[۲۵] آنان سنت را زنده کرده و بدعت را میراندهاند.»
بنابراین سنت در اصطلاح به معانى مختلف آمده: در مقابل کتابالله، فعل، کلام و تقریر معصوم؛ در فقه در مقابل بدعت و منظور از این سنت، عملى است که مطابق عمل صاحب شریعت باشد، امّا در عرف فقیهان بیشترین کاربرد سنت به معناى «استحباب» است.
در علمالحدیث، سنت، شناخت و شناسایى سیره رسولالله بوده و هر آن چیزى است که به پیامبر منسوب است، اعم از فعل، قول، تقریر، صفات و ویژگیهاى اخلاقى و ظاهرى ایشان قبل از بعثت و بعد از آن[۲۶] و نیز به معناى مقابل قرآن، از اینرو پارهاى از کتابهاى حدیثى مهم عامه، «سنن» نامیده شده؛ مانند: سنن نسایى، سنن ابنماجه، سنن بیهقى؛ گاه سنت در کتب اصحاب حدیث به معناى عمل صحابه آمده است.
معناى لغوى بدعت:
خلیل بن احمد فراهیدى متوفاى ۱۷۵، درباره کلمه بدعت مىنویسد:
«البدع، إحداث شىء لم یکن له من قبل خلق و لا ذکر و لا معرفه. البدع: الشىء الذى یکون أوّلًا فى کلّ أمر کما قال الله: ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ أى لست بأوّل مُرْسَل، و البدعه اسم ما ابتدع من الدین و غیره، و البدعه ما استحدث بعد رسولالله من الأهواء والأعمال[۲۷]؛ «بَدْعْ» بهمعناى ایجاد چیزى است که هیچ وجود خارجى، بیانى و شناختى درباره آن نباشد.
بدع بهمعناى چیزى است که در هر کارى اولین و نوظهور باشد، چنان که خداى تعالى به پیامبر اکرم (ص) فرموده بگو: ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ[۲۸]؛ اما بدعت، اسم امورى نوپدید درباره دین و غیردین است و موضوعاتى است که از روى هوا و هوس بعد از رسول خدا ایجاد شد.
ابنفارس متوفاى ۳۹۵ بدعت را این گونه معنا مىکند: « (بدع) … أحدهما ابتداء الشىء وصنعه لا عن مثال والآخر الانقطاع والکلال؛[۲۹] بدعت، در یک معنا، پدید آوردن و ساختن چیزى بدون نمونه قبلى است و در معناى دیگر، جدا شدن و ضعف و فرسودگى است؛ البته مقصود از بدعت در اینجا، معناى اول است.»
راغب اصفهانى متوفاى ۴۲۵، صاحب المفردات فى غریب القرآن، مىنویسد:
الابداع إنشاء صنعه بلا احتذاء واقتداء … والبدعه فى المذهب إیراد قول لم یستن قائلها وفاعلها فیه بصاحب الشریعه وأماثلها المتقدمه وأصولها المتقنه؛[۳۰]
ابداع به معناى ایجاد صنعت بدون دنبالهروى و یا تقلید است …
و بدعت در مذهب بهمعناى وارد کردن اعتقادى است که معتقدان و انجامدهندگانش آن را از راه سنت از صاحب شریعت و قوانین و اصول از پیش تعییین شده آن به دست نیاورده باشند.
فیروز آبادى متوفاى ۸۱۷ آورده: «البدعه- بالکسر- الحدث فى الدین بعد الإکمال أو ما استحدث بعد النبى من الأهواء و الأعمال؛[۳۱] بدعت، نوآورى در یک دین بعد از کامل شدن آن، یا چیزى است که بعد از پیامبر اکرم (ص) از روى هوا و هوس ایجاد شده است.»
جوهرى متوفاى ۳۹۳ اینچنین تعریف کرده: والبدعه الحدث فىالدین بعد الاکمال ..[۳۲]؛
بدعت، نوآورى در یک دین بعد از کمال دین است.»
ابنمنظور متوفاى ۷۱۱ به دو معنا ذکر کرده: «و البِدْعهُ: الحَدَث و ما ابْتُدِعَ من الدِّینِ بعد الإِکمال[۳۳]؛ بدعت، نوآورى و آن چیزى است بعد از کمال دین به وجود مىآید.»
و أُبْدِعتِ الإِبلُ[۳۴]؛ به معناى خستگى و درماندگى، زمانىکه شتر از لاغرى و بیمارى و خستگى، زانو زند.
البته ظاهراً معناى دوم نیز به معناى اول بر مىگردد، که گویا خستگى در بدن حیوان او را از حالت عادى حرکت باز داشته، یعنى یک مسئله جدید برایش بهوجود آمده است.
معناى اصطلاحى بدعت:
شکى نیست که بدعت حرام است و هیچ مسلمان آزادهاى در حرمت آن تردید ندارد؛ اما مهم این است که محدوده و مفهوم آن روشن و یک قانون کلى در مواقع شک در مصادیق بیان شود.
تعاریف مختلفى از علماى شیعه و سنى درباره بدعت آمده که به تعدادى از آن اشاره مىشود:
ابنرجب حنبلى متوفى: ۷۹۵ مىنویسد: «و المراد بالبدعه ما أحدث مما لا أصل له فى الشریعه یدل علیه و أما ما کان له أصل من الشرع یدل علیه فلیس ببدعه شرعا و إن کان بدعه لغه[۳۵]؛ بدعت، امر نوظهورى است که دلیلى در شریعت بر آن وجود نداشته باشد و اگر دلیلى در شرع باشد، شرعاً به او بدعت گفته نمىشود گرچه در لغت آن را بدعت نامند.»
ابنحجر عسقلانى متوفاى ۸۵۲ مىگوید: «البدعه: أصلها ما أحدث على غیر مثال سابق، و تطلق فى الشرع فى مقابل السنّه فتکون مذمومه[۳۶]؛ بدعت آن امر نوظهورى است که بدونسابقه ایجاد شود؛ در شرع در مقابل سنت اطلاق شده و امرى مذموم است.»
ابنحجر در جاى دیگر در معناى بدعت مىگوید:
والمراد بها ما أحدث و لیس له أصل فى الشرع و یسمى فى عرف الشرع بدعه و ما کان له أصل یدل علیه الشرع فلیس ببدعه فالبدعه فى عرف الشرع مذمومه بخلاف اللغه؛ مراد از بدعت چیز جدیدى است که ریشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت نامیده مىشود و هرچه که دلیل و ریشه شرعى داشته باشد، بدعت نیست، بدعت در عرف شرع مذموم و ناپسند است، ولى در لغت چنین نیست.
رفاعه رافع بن بدوى بن على الطهطاوى متوفى ۱۲۹۰ بعد از نقل اقوال، در معناى بدعت مىنویسد: «بدعت در لغت، هر چیز بدیع و در شرع، امر نوظهورى است که بر خلاف فرمان شرع و ادله خاص یا عام آن، ایجاد شود.»[۳۷]
بنابراین مىتوان گفت: بدعت، عقیده بر خلاف سنت معروف رسولالله (ص) است که بهوسیله کسى یا گروهى اختراع شده که مردم را به اشتباه انداخته و از حقیقت دین و شرع دور کنند.
سید مرتضى، متکلم و فقیه نامدار شیعه متوفاى ۴۳۶، در تعریف بدعت مىنویسد: «البدعه: الزیاده فى الدین أو نقصان منه من إسناد إلى الدین؛[۳۸] بدعت افزودن چیزى به دین و یا کاستن از آن با انتساب به دین است.»
فخرالدین طریحى متوفاى ۱۰۸۵، از علماى بزرگ شیعه مىگوید: «بدعت، امر نوظهورى در دین است که ریشه در قرآن و شریعت ندارد و چون گوینده بدعت آن را اختراع کرده، بدعت نامیده شده است.»[۳۹]
اقسام بدعت
بدعت محمود و مذموم
تعدادى از علماى اهل سنت بدعت را به دوگونه حسنه و سیئه تقسیم کردهاند؛ اساس این تقسیمبندى از گفتار خلیفه دوم است. بخارى نقل مىکند که: عبدالرحمن بن عبدالقارى مىگوید: من با عمر بن خطاب در شبى از شبهاى ماه رمضان، وارد مسجد شدم. دیدیم مردم به صورت پراکنده مشغول نماز تراویح هستند، درحالى که عدهاى فرادا و گروهى به جماعت نماز مىخوانند، عمر گفت: اى کاش مىتوانستم اینها را پشت سر یک قارى، گرد آورم، از این جهت ابى بن کعب را براى این کار انتخاب کرد. شب بعد که به مسجد آمد، دید همه پشت سر یک نفر اقتدا کردهاند، در این هنگام کسى گفت: این بدعت است، عمر در پاسخ گفت: «این بدعت نیکویى است.»[۴۰]
ابنتیمیه متوفاى ۷۲۸ مىگوید: «و ما خالف النصوص فهو بدعه باتفاق المسلمین و ما لم یعلم أنه خالفها فقد لا یسمى بدعه … و قد تکون حسنه لقول عمر نعمت البدعه هذه؛[۴۱] به اجماع مسلمین هر آنچه که مخالف نص باشد، بدعت است و اگر مخالف نص نباشد، بدعت نیست … و به سبب گفتار عمر: نعمت البدعه هذه؛ بدعت حسنه است.»
ابنحجر نیز از شافعى نقل مىکند که: «البدعه بدعتان: بدعه محموده و بدعه مذمومه، فما وافق السنّه فهو محمود و ما خالف السنّه فهو مذموم؛[۴۲] بدعت دوگونه محمود و مذموم است. هر آنچه که موافق با سنت باشد، پسندیده و مخالف آن، ناپسند است.»
اقوال علما در عدمجواز تقسیم بدعت
ابواسحاق شاطبى متوفاى ۷۹۰، مىگوید: «هر بدعتى گمراهى است، مطلق و عام است و البته استثنایى هم در آن وارد نشده.»[۴۳]
ابنرجب حنبلى متوفاى ۷۹۵ مىنویسد: «کل بدعه ضلاله» شامل همه اقسام بدعت مىشود و استثنایى هم ندارد ….[۴۴]
کُحلانى متوفاى ۱۱۸۲ مىنویسد: «با توجه به جمله عمر در «نعم البدعه»، باید گفت: در بدعت هیچچیز قابل مدح نیست، چون همه بدعت گمراهى است ….[۴۵]»
صالحالفوزان، عضو گروه دائم فتواى سعودى، مىنویسد: تقسیمبندى حسنه و سیئه از بدعت نداریم، چون به دلیل گفتار پیامبر «کل بدعه ضلاله، و کل ضلاله فى النار، همه نوع بدعت سیئه است.»[۴۶]
بنابراین روشن مىشود که تقسیم بدعت به دو دسته پسندیده و ناپسند با معناى واقعى بدعت که افتراء علىالله مىباشد، تطبیق ندارد؛ زیرا افترا همیشه سیئه است.
بدعت در قرآن
قانونگذارى حق اختصاصى خداست:
از نگاه قرآن، تشریع، حق اختصاصى خداوند است: … إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ[۴۷]؛ … حکم تنها از آن خداست. او فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا، ولى بیشتر مردم نمىدانند!
مفاد آیه شریفه جاى هیچگونه تردیدى نمىگذارد که حقیقت معناى کلمه حکم، فقط از آن خداست که مدبر واقعى امور عالم است، و به قرینه أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ مراد از واژه حکم، قانونگذارى است.
بدعت، افترایى بر خداوند متعال:
خداوند مشرکان را بهدلیل بدعت در حلال و حرام و نسبت آن به خدا، سرزنش کرده است: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ؛[۴۸] آیا روزىهایى را که خداوند بر شما نازل کرده، دیدهاید، که بعضى را حلال، و برخى را حرام کردهاید؟!» بگو: «آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا مىبندید (و از پیش خود، حلال و حرام مىکنید؟!)
ابنکثیر مىنویسد:
… و قد أنکر اللّه تعالى على من حرم ما أحل اللّه أو أحل ما حرم بمجرد الآراء و الأهواء التى لا مستند لها و لا دلیل علیها، ثم توعدهم على ذلک یوم القیامه فقال: وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَهِ …)[۴۹] خداوند کسانى را که تنها به صرف اعتقادات و هواى نفسانى، بدون مستند و دلیلى از ناحیه خداوند جل جلاله، حلال او را حرام و حرامش را حلال مىکنند، رد کرده و اینان را به قیامت وعده مىدهد که: آنانکه به خدا دروغ مىبندند، درباره مجازات روز قیامت چه گمان کردهاند؟
بدعت، نسبت دروغ به خداوند:
خداوند در این آیه تآکید دیگرى کرده است:
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ)؛[۵۰] بهدلیل دروغى که بر زبانتان جارى مىشود (و چیزى را مجاز و یا ممنوع مىکنید) نگویید: «این حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببندید، به یقین کسانىکه به خدا دروغ مىبندند، رستگار نخواهند شد!
ابنکثیر در تفسیر این آیه مىنویسد:
ویدخل فى هذا کل من ابتدع بدعه لیس له فیها مستند شرعى، أو حلل شیئا مما حرم اللّه، أو حرم شیئا مما أباح اللّه بمجرد رأیه و تشهیه … أما فى الدنیا فمتاع قلیل، و أما فى الآخره فلهم عذاب ألیم؛[۵۱] این افترا: اختراع هر چیز نوظهور و بدعتى که مستند شرعى نداشته باشد، حلالکردن حرام
خداوند و یا حرامدانستن هر چیز مباح به مجرد اعتقاد و دوست داشتن آن، شامل مىشود … که منفعتى اندک در دنیا نصیب این افراد مىشود ولى عذاب دردناک آخرت، برایشان مهیاست.
قرطبى نیز در تفسیر خود از ابنوهب نقل کرده که: «أن التحلیل و التحریم إنما هو لله عز و جل و لیس لأحد أن یقول أو یصرح بهذا فى عین من الأعیان إلا أن یکون البارىء تعالى یخبر بذلک عنه»؛[۵۲] حلال و حرام کردن فقط از ناحیه خداوند تبارک و تعالى است و کسى حق ندارد بدون آنکه خداوند به او خبر داده باشد، در هیچ موردى بگوید این حلال و یا حرام است.
علامه طباطبایى مىنویسد: «… خطابهاى این آیات، متوجه مؤمنان است و این احتمال را تأیید مىکند که مراد از جمله مورد بحث، نهى از بدعت در دین باشد، یعنى چیزى از حلال و حرام داخل در دین نکنید و چیزى که از دین نباشد و به وسیله وحى نرسیده باشد، در میان جامعه باب نکنید، زیرا این، افتراى به خداست، هر چند بابکنندهاش آن را به خدا نسبت ندهد.»[۵۳]
با بررسى چند آیه از قرآن کریم درباره بدعت دانستیم که: در این آیات، بدعتگذاران بهشدت نکوهش شده و قانونگذارى تنها مختص خداوند بارىتعالى است و حتى پیامبران نیز نمىتوانند از پیش خود چیزى از شریعت را تغییر بدهند و باید فقط تابع وحى الهى باشند. در آیات الهى، بدعت، دستکارى در شریعت و نسبت دادن دروغ به خداوند شمرده شده که عدم رستگارى و عذاب الهى را به دنبال دارد.
سردمداران وهابیت تکفیرى، هر امر و کار جدیدى که در عصر نبى مکرم (ص) بدان عمل نمىشده، بدعت مىنامند و به دنبال آن، برچسب تکفیر مىزنند؛ این اقدام با روح
آیات قرآن منافات دارد، زیرا یکى از ارکان و شاخصههاى بدعت، انتساب یک عمل به شارع مقدس و انجام آن به عنوان یک عمل شرعى مىباشد و واضح است تمامى مواردى را که وهابىها بدعت مىشمارند یا به عنوان یک عمل عرفى بدون انتساب به شرع انجام مىگیرد و یا آنها مشمول عمومات و اطلاقات آیات و روایات مىشود که از مصادیق سنت محسوب مىشود و ارتباطى به بدعت ندارد.
بدعت در کتب اهل سنت
-
هر بدعتى، گمراهى است
مسلم از جابربنعبدلله انصارى نقل کرده:
کان رسول الله إذا خطب احمرت عیناه و علا صوته … اما بعد فان خیر الحدیث کتاب الله و خیر الهدى هدى محمد و شر الأمور محدثاتها و کل بدعه ضلاله[۵۴]؛ زمانىکه رسول مکرم اسلام خطبه مىخواند چشمان آن حضرت سرخ مىشد و با صداى بلند مىفرمود: کتاب خدا بهترین سخن و هدایت محمد بهترین هدایت است. بدترین چیزها، بدعتهایى است که در دین پدید مىآید و هر بدعتى، گمراهى است.
در سنن نسائى آمده که: «… کلّ بدعه ضلاله و کلّ ضلاله فىالنار؛[۵۵] نتیجه هر بدعتى، سرگشتگى و آوارگى است و سرانجام آن، آتش است.
ابنحجر عسقلانى مىنویسد: «و فى حدیث العرباض بن ساریه و إیاکم و محدثات الأمور فان کل بدعه ضلاله … أخرجه أحمد و أبوداود و الترمذى و صححه ابنماجه و ابنحبان و الحاکم؛[۵۶] در حدیث عرباض آمده که از کارهاى نو پدید اجتناب کنید، زیرا هر بدعتى گمراهى است
تا آنجا که مىنویسد: این روایت را احمدبن حنبل و ابوداود و ترمذى نقل کرده و ابنماجه و ابنحبان و حاکم نیشابورى آن را صحیح دانستهاند.»
البانى بعد از نقل روایت آورده که: «رواه النسائى و البیهقى فى «الأسماء و الصفات» بسند صحیح عن جابر»؛[۵۷] این روایت را نسائى و همچنین بیهقى در کتاب الأسماء والصفات با سند صحیح از جابر نقل کرده است.
ابنحجر عسقلانى مىگوید:
وقوله کل بدعه ضلاله قاعده شرعیه کلیه بمنطوقها و مفهومها أما منطقوها فکأن یقال حکم کذا بدعه و کل بدعه ضلاله فلا تکون من الشرع لان الشرع کله هدى فان ثبت ان الحکم المذکور بدعه صحت المقدمتان و أنتجتا المطلوب و المراد بقوله کل بدعه ضلاله ما أحدث و لا دلیل له من الشرع بطریق خاص و لا عام؛[۵۸] سخن رسول اکرم (ص) که «کلّ بدعه ضلاله»؛ هر بدعتى گمراهى است؛ از نظر منطوق و ظاهر و از نظر مفهوم و دلالت یک قاعده کلى است؛ زیرا این سخن گویاى این مطلب است که اگر در جایى بدعت یافت شود، محکوم به گمراهى است و از شریعت اسلامى خارج است، چون شریعت سراسر هدایت است و گمراهى ندارد.
اگر ثابت شود که یک حکمى بدعت است، دو مقدمه منطقى آن (این حکم، بدعت است و هر بدعتى، گمراهى است) صحت مىیابد و نتیجه این قضیه (که این حکم خارج از شریعت است) ثابت خواهد شد.
مراد حضرت از جمله
«کلّ بدعه ضلاله»؛
هر بدعتى گمراهى است، عبارت از هر کار جدیدى است که هیچ دلیل خاص و یا عام از شرع نداشته باشد.
-
هر بدعتى مردود است
در دو کتاب معتبر اهل سنت، صحیح بخارى و مسلم، از قول عایشه، از رسول مکرم اسلام (ص) نقل شده که فرمودند:
«من أحدث فى أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد[۵۹]
؛ هر کس در شریعت چیز جدیدى اضافه کند، مردود است.»
همچنین از پیامبر گرامى اسلام (ص) نقل شده که:
«و من عمل عملا لیس علیه أمرنا فهو رد[۶۰]
؛ هر کس عملى را انجام دهد که ما به آن دستور ندادهایم، رد و مورد قبول ما نیست.
بنابراین طبق منابع اهل سنت نیز، بدعت، گمراهى و نتیجه این سرگشتگى، آتش دوزخ دانسته شده و مردود است.
پاسخى اجمالى به استفاده تکفیریان از این روایات:
وهابىهاى تکفیرى با توسعه کلمه بدعت، تحت عنوان، حفظ شریعت اسلام، هر امرى را که حادث شده و در زمان رسول خدا (ص) نبوده، بدعت مىنامند و با استفاده از روایات بالا و … بهدنبال ترویج افکار خود هستند، اما در جواب باید گفت:
– تمام فرق اسلام با کلیت حرمت بدعتگذارى در دین موافق هستند، ولى آیا این مصادیق و اعمالى که وهابىها، بدعت مىدانند، واقعاً بدعت است؟ و یا این مسئله ناشى از عدم درک صحیح آنان از معناى بدعت است، زیرا در مباحث گذشته ثابت کردیم که بدعت ارکانى دارد و انتساب عمل به شارع، یکى از آنان است و مصادیق این اعمالى که آنها بدعت مىشمارند، مشمول عمومات و اطلاقات آیات[۶۱] و روایات[۶۲]
مىشود و با توجه به حجیت عمومات و اطلاقات مىتوان گفت که این موارد از مصادیق سنت بوده و از بدعت خارج است.
همچنین بدعت با معنایى که گذشت- افزودن چیزى بر دین و یا کاستن از آن به نام دین- قطعاً فعلى حرام است، زیرا تشریع مخصوص خداوند متعال است، اما در مواردى که وهابیت مدعى بدعت آنها هستند، این خصوصیت دیده نمىشود.
بدعت در روایات شیعه
در کتاب علماى شیعه روایات فراوانى درباره مذمت بدعت، وجوب مبارزه و بیزارى از آن وارد شده که به تعدادى از آن اشاره مىکنیم:
وجوب مقابله علمى با بدعت:
کلینى از طریق محمدبنجمهور از پیامبر گرامى (ص) نقل کرده که فرمودند:
«إذا ظهرت البدع فى أمتى فلیظهر العالم علمه؛[۶۳]
هنگامى که بدعت در میان امت ظهور کرد، بر عالمان لازم است که با آن عالمانه مبارزه کنند ….»
البته در این روایت تأکید شده است که مقابله با بدعت باید علمى باشد و از برخوردهاى سلبى و غیرعالمانه پرهیز کرد.
نابودى سنت با پدیدآمدن بدعت:
حضرت على (ع) فرمودند:
«ما أحدثت بدعه إلّا ترک بها سنّه، فاتّقوا البدع و الزموا المهیع[۶۴]؛
بدعتى پدید نمىآید، مگر آنکه سنتى متروک گشته، پس بپرهیزید از بدعتها و ملتزم حرکت در راه راست باشید.
در روایت دیگرى نیز حضرت امیر (ع) فرمودند:
«الناس رجلان: متّبع شرعه و مبتدع بدعه لیس معه مناللّه سبحانه برهان سنّه و لا ضیاء حجّه؛[۶۵]
مردم دو گروه هستند، گروهى پیرو شریعت و گروهى بدعتگذار در دین، که نه از جانب خدا برهانى از سنت پیامبران در دست دارند و نه از نور قرآن بهره جسته و از دلیل روشنى استفاده کردهاند.
نهى همنشینى با بدعتگذاران:
امام صادق (ع) فرمودند:
«لا تصحبوا أهل البدع و لا تجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم، قال رسول الله (ص): المرء على دین خلیله و قرینه؛[۶۶]
با بدعتگذاران رفت و آمد نکنید که در نزد مردم، شما یکى از آنان محسوب مىشوید، چون انسان، همکیشِ دوست و رفیق خود خواهد بود.
با دقت در روایات شیعه، پى مىبریم که: بدعت، زمینهساز نابودى سنت است و تشویق و احترام به بدعتگذار نابودى دین را به دنبال دارد. اعلام برائت از آنان واجب و همنشینى با ایشان حرام است و باید با پدیده بدعت، مبارزه کرد.
ارکان بدعت
بدعت در شریعت داراى دو رکن است:
-
تصرف در شریعت
بدعت، امر نوظهورى است که دلیلى از شریعت بر آن دلالت ندارد و رکن اول آن دستکارى و نوآورى در دین است، یعنى نسبت دادن حکمى به شریعت که در آن نیست.
دلیل ما بر اینکه نوآورى در شریعت را از ارکان بدعت دانستیم، آیاتى از قرآن مجید است:
… قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ؛[۶۷] بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا مىبندید (و از پیش خود، حلال و حرام مىکنید؟!)
خداوند کسانى را که به هر دلیلى، در احکام او دخالت کرده و از پیش خود آن را تغییر مىدهند و این تحلیل و تحریم را به او نسبت مىدهند، سرزنش کرده و به آنان وعده قیامت مىدهد.
مضمون این آیه گواهى مىدهد، علت نکوهش این است که تحلیل و تحریم را به خدا نسبت مىدادهاند، و اگر از پیش خود (بدون نسبت به خدا) روزى را به دو نوع تقسیم مىکردند یک امر شخصى حساب مىشد و جاى نکوهش نداشت، زیرا هر فردى حق دارد از غذایى بهره بگیرد و از غذاى دیگر امساک کند، اما نسبتدادن حکم حلال و حرام به شریعت امر دیگرى است که نیازمند دلیل مىباشد.
… وَ رَهْبانِیَّهً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ؛[۶۸] … رهبانیتى که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم، هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعایت نکردند، از این رو ما به کسانى از آنها که ایمان آوردند، پاداششان را دادیم و بسیارى از آنها فاسقند.
از جمله ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ؛ «ما مقرر نداشته بودیم»، استفاده مىشود که رهبانیت عمل مقدس دینى نیست، بلکه یک روش ساختگى و نوعى تصرف در دین و بدعت است.
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ)؛[۶۹] واى بر آنها که نوشتهاى با دست خود مىنویسند، سپس مىگویند: «این،
از طرف خداست.» تا آن را به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مىآورند.
خداوند در این آیه اهل کتاب را نکوهش مىکند که کتاب الهى را دستکارى مىکردند و آن را به خدا نسبت مىدادند و در مقابل این کار، از افراد و مقاماتى پاداش مادى دریافت مىکردند.
جمله هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مبین این است که علت نکوهش این بوده که تحریفها را به خدا نسبت مىدادند.
بنابراین، رکن نخست بدعت، نسبت دادن چیزى به شریعت است که در آن وجود ندارد.
اما اگر نظریهاى تازه مطرح شود که نوآورى در دین نباشد، و هیچگونه ارتباطى به شریعت نداشته باشد، بدعت به شمار نمىرود. نوآورىهایى که پاسخگوى روح تنوعطلب انسان است، مانند: فوتبال، والیبال، استفاده از فناورىهاى جدید و … بدعت نخواهد بود. اینها بدعت لغوى هستند، نه شرعى، چون به شرع نسبت داده نمىشود.
اگر با دید بسته وهابیت به احکام شرع نگاه کنیم نباید هیچ تغییرى در زندگى دینى و دنیایى مسلمانان ایجاد کنیم؛ باید لباس، وسیله رفت و آمد، ظرف طبخ غذا، وسایل سرگرمى و بازى و … همان باشد که در صدر اسلام بوده، همانگونه زندگى کنیم که آنان مىکردند و …. واضح است که این رفتار، از نظر هیچ عالم دینى صحیح نیست و علماى شیعه و تمام فرق دیگر اهل سنت با این جمود فکرى، مخالفت کرده و در کتابهاى خود به نقد آن پرداختهاند.
اگر فردى عملى انجام دهد و آن را به خداوند نسبت بدهد، این بدعت است، وگرنه در تمام مواردى که مربوط به زندگى روزمره انسانى است مادامى که مشمول ادله صریح حرمت نباشد، اصالهالإباحه شامل آن خواهد شد؛ یعنى شارع مقدس با تأسیس این اصل، مباحبودن آنها را امضا کرده است.
-
فقدان دلیل در مشروعیت آن
با توجه به تعریف اصطلاحى بدعت، موارد نوظهور در صورتى بدعت نامیده مىشود که دلیلى خاص و یا به صورت عام، در منابع اسلامى وجود نداشته باشد؛ زیرا اگر دلیلى در شریعت موجود باشد، دیگر بدعت نخواهد بود. مانند: مجهزکردن ارتش کشورهاى اسلامى به وسایل مدرن و سلاحهاى پیشرفته، که از عموم برخى از آیات قرآنى استنباط مىشود مانند: وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ؛[۷۰] هر نیرویى که مىتوانید، براى مقابله با دشمن آماده، همچنین اسبهاى ورزیده، براى میدان نبرد تهیه کنید تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.
از دستور عام این آیه شریفه وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ «تا مىتوانید نیرو تهیه کنید» مىشود مشروعیت تهیه تجهیزات مدرن نظامى را استفاده کرد.[۷۱]
یکى از مواردى که موجب حفظ و پایدارى شریعت اسلامى است، عموماتى است که در لسان ادله موجود است که تطبیق آنان بر جزئیات و مسائل مستحدثه، باعث تداوم آن خواهد بود. از اینرو اگر امرى در زندگى فردى یا اجتماعى حادث شود و آن را به دین نسبت دهیم، اگرچه دلیل خاصى از قرآن و روایات وجود نداشته باشد، ولى داخل در عمومات ادله باشد، از بدعت خارج مىشود؛ بهطور مثال اگر مسلمانان، در صدد مجهز کردن خود به وسایل مدرن نظامى و هواپیماهاى جنگى برآیند، دستور صریح قرآن مبنى بر «تهیه نیرو»، مشمول عموم این آیه شریفه مىشود حال آنکه در صدر اسلام مصادیق وسایل جنگى منحصر به شمشیر و نیزه و امثال آن بوده است.
بدعت فقط یک نوع است که حرام مىباشد و آن دستکارى در شریعت و نسبتدادن آن به دین است.
وهابیت تکفیرى و اتهام بدعت به مسلمانان
اتهام بدعت به مسلمانان، از پدیدههایى است که وهابیت تکفیرى، بنا نهاده و به هر چیزى که با افکارشان تطبیق نکند، برچسب بدعت و شرک زده و ریختن خون مسلمانان به نظر آنان، بدعتگرا، مباح است. در ذیل به نمونههایى از این افکار اشاره مىشود:
جشن میلاد نبى (ص):
بنباز، مفتى اعظم سابق سعودى برگزارى مراسم میلاد رسول مکرم اسلام (ص) را بدعت دانسته و مىنویسد:
لایجوز الأحتفال بمولد الرسول (ص) و لا غیرِه؛ لأنّ ذلک من البدع المحدثه فى الدین، لأنّ الرسولَ (ص) لم یفعله و لاخلفاؤُه الراشدون و لاغیرُهم من الصحابهِ (رضى الله عنها) و لا التابعونَ لهم بإحسان فى القرونِ المُفَضَّلهِ؛[۷۲] مراسم میلاد پیامبر گرامى (ص) جایز نیست، و بدعت در دین محسوب مىشود؛ زیرا رسول مکرم اسلام، خلفاى راشدین، صحابه و دیگر تابعین، چنین مراسمى را انجام نمىدادهاند.
رفت و آمد و دعا در جوار قبر پیامبر:
شیخ صالح فوزان، عضو هیئت افتاى سعودى در مورد دعا در کنار قبر رسول الله (ص) به قصد اجابت آن مىنویسد:
من البدع التى تقع عند قُبّهِ الرسول (ص) کثرهُ التردّدِ علیه، کلما دخل المسجد ذهب یسلم علیه، و کذلک الجلوسُ عنده، و من البدعِ کذلک، الدعاءُ عند قبر الرسول (ص) أو غیرِه من القبورِ، مظنّهً أنّ الدعاءَ عنده یستجاب؛[۷۳] رفتوآمد فراوان در کنار قبر رسول اکرم (ص) و نشستن در آنجا و سلام گفتن به حضرت، بدعت بهشمار مىآید و همچنین دعاکردن در کنار قبر پیامبر و یا قبور دیگر به نیت اجابت، از بدعتها به حساب مىآید.
هدیه ثواب نماز و قرآن به رسول الله (ص):
گروه دائم افتاى سعودى درباره اهداى ثواب اعمال به پیامبر (ص) مىنویسد:
«لا یجوز إهداءُ الثوابِ للرسول (ص)، لا ختمُ القرآنِ و لا غیرِه، لأنّ السلفَ الصالحَ من الصحابه (رضى الله عنها)، و مَنْ بعدُهم، لم یفعلوا ذلک، و العباداتُ توقیفیهٌ؛[۷۴] اهداى ثواب و ختم قرآن به رسول گرامى (ص) و غیر آن حضرت، جایز نمىباشد، چون اصحاب پیامبر و دیگران چنین کارى نکردهاند.
مراسم سوگوارى پیامبران و صالحان:
همین گروه فتواى سعودى در پاسخ به سؤالى پیرامون مراسم سوگوارى مىنویسد:
لایجوز الإحتفال بمن مات من الأنبیاء و الصالحین و لا إحیاء ذکراهم بالموالدِ و … لأنّ جمیع ما ذکر من البدع المحدثه فى الدین و من وسائل الشرک[۷۵]؛ مراسم سوگوارى و همچنین بزرگداشت پیامبران و صالحان جایز نیست … چون بدعت در دین و از وسایل شرک به حساب مىآید.
فرستادن درود قبل و بعد اذان بر پیامبر اسلام (ص):
آنان حتى ذکر صلوات و سلام بر نبى مکرم اسلام (ص) را قبل، بعد و هنگام اذان از موارد بدعت در دین مىدانند.[۷۶]
زینىدحلان، مفتى مکه مکرمه متوفاى ۱۳۰۴، مىنویسد: محمدبن عبدالوهاب از درود فرستان به پیامبر گرامى (ص) بهویژه شب جمعه و بر بالاى منابر، ممانعت مىکردند، و از شنیدن صلوات اذیت مىشد و کسانى را که درود مىفرستادند با شدیدترین صورت
مجازات مىکرد. مرد صالح نابینایى که اذان مىگفت و پس از اذان به رسول اکرم (ص) صلوات فرستاد، آن را نزد محمد بن عبدالوهّاب آوردند و او دستور داد وى را به جرم درود بر حضرت، کشتند.
وى با بىشرمى در اینباره مىگوید: «إنّ الربابه فى بیت الخاطئه (الزانیه) أقلّ إثماً ممّن ینادى بالصلاه على النّبى فى المنائر؛ گناه زنانى که در خانه فساد در حال زنا هستند، از کسانى که بر بالاى منارهها بر پیامبر صلوات مىفرستند، کمتر است.»[۷۷]
وى بر پیروانش تلبیس مىکند که تمامى این کارها براى حفظ توحید است؛
با اینکه درود به پیامبر گرامى (ص) نص قرآن و دستور الهى است که مىفرماید: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً.[۷۸] در آیه شریفه هیچگونه قید مکانى و زمانى براى درود به حضرت ذکر نشده؛ یعنى هر وقت و هر کجا مىشود به پیامبر گرامى درود فرستاد.
برگزارى مجلس بزرگداشت اموات:
شیخعثیمین، از مفتیان و علماى بزرگ سعودى مىنویسد: اجتماع نزد مصیبتدیده و همچنین خواندن قرآن براى میت، توزیع خرما و گوشت، از بدعتهایى است که باید از آن اجتناب کرد، چون این کار باعث نوحهسرایى، گریه و حزن داغدیدگان مىشود و تلخى مصیبت براى همیشه در قلب آنان مىماند و من این افراد را نصیحت مىکنم که از کار خود، دست برداشته و توبه کنند.[۷۹]
اهداى ثواب نماز به اموات:
شوراى مذکور سعودى در اینباره مىنویسد: «لا یجوز أن تَهَبَ ثوابَ ما صلّیتَ للمیت؛ بل هو بدعهٌ؛ لأنّه لم یثبُت عن النبى (ص) و لا عن الصحابهِ (رضى الله عنها)؛[۸۰] هدیه کردن ثواب نماز به میت، بدعت محسوب مىشود، چون از رسول اکرم (ص) و اصحاب در اینباره چیزى نرسیده است.»
موارد بسیار دیگرى را مىتوان برشمرد از جمله: آغاز جلسات با آیات قرآن،[۸۱] قرائت قرآن و دعا به صورت دستهجمعى[۸۲]، گفتن «صدق اللّه العظیم» بعد از ختم قرآن،[۸۳] دستکشیدن به پرده کعبه[۸۴] و ذکر با تسبیح، چون در شرع مطهر وارد نشده و بهتر است به جاى تسبیح، با انگشتان دست ذکر گفته شود[۸۵]، جشن تولد نوزادان و سالگرد ازدواج[۸۶] که معتقدند بر پایى این مراسم از عادات و سنتهاى اسلامى نیست، بلکه از دشمنان به ارث رسیده است و موارد متعدد دیگر.
هر کس بدعتگذاران را تکفیر نکند، کافر است
در کتاب الدرر السنیه فى أجوبه النجدیه آمده که: هر کس مشرکان دولت ترکیه و پرستشکنندگان قبور از اهل مکه و دیگران که صالحان را مىپرستند، و از توحید خدا به شرک عدول کرده و سنت رسول خدا را با بدعت عوض کردهاند، تکفیر نکند، او نیز همانند آنها کافر است. اگرچه از دین آنان خوشش نیاید و از آنها متنفر باشد، و اسلام و مسلمانان را دوست داشته باشد. زیرا کسى که مشرکان را تکفیر نکند، قرآن را
تصدیق نکرده است، چون قرآن مشرکان را تکفیر کرده و دستور داده است که آنها را تکفیر کنیم، با آنها دشمن باشیم و بجنگیم.»[۸۷]
نقد عقاید وهابیت در اتهام مسلمانان به بدعت
در نقد عقاید وهابیت، مخالفت تفکر وهابیت را از نظر مبانى و اصول مسلم نزد شیعه و سنى، همانند اصاله الإباحه و اصاله الإطلاق و العموم را بحث خواهیم کرد.
مخالفت عقاید وهابیت با اصاله الإباحه
-
فراگیربودن اصل اباحه
یکى از اصولى که در شریعت مقدس اسلام پایه آزادى و کرامت انسانى از آن سرچشمه مىگیرد، اصالهالاباحه مىباشد؛ یعنى اصل اولیه درهر چیز و هرکار و هر اندیشه اباحه است و بس؛ مادامى که فرمان امر و نهى و تحریم و منع از ناحیه شارع مقدس صادر نشده باشد، اصل اباحه جارى است و تنها در موارد که دلیل شرعى و یا عقلى بر منع و تحریم و یا الزام و وجوب باشد، از اباحه خارج مىشود.
با تدبر در آیات قرآن نیز این مسئله بهوضوح مشخص است، به تعدادى از آیات که گواه بر این مطلب است، اشاره مىکنیم:
وَ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ[۸۸]؛ چرا از چیزها [گوشتها] یى که نام خدا بر آنها برده شده، نمىخورید؟! در حالىکه (خداوند) آنچه را بر شما حرام بوده، بیان
کرده است! مگر اینکه ناچار باشید (که در این صورت، خوردن از گوشت آن حیوانات جایز است.) و بسیارى از مردم، به خاطر هوا و هوس و بىدانشى، (دیگران را) گمراه مىسازند و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر مىشناسد.
آیه شریفه به روشنى دلالت دارد که آنچه نیاز به بیان دارد محرمات است، نه مباحات از اینرو لازم نیست که به هنگام شک در مورد خاص، تا زمانىکه در دایره حرام قرار نگرفته، توقف کرد. و از عمل، خوددارى شود.
قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَهً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ[۸۹]؛ بگو: «در آنچه بر من وحى شده، هیچ غذاى حرامى نمىیابم، جز اینکه مردار باشد، یا خونى که (از بدن حیوان) بیرون ریخته، یا گوشت خوک- که اینها همه پلیدند- یا حیوانى که به گناه، هنگام سر بریدن، نام غیرخدا [نام بتها] بر آن برده شده است.» اما کسى که مضطر (به خوردن این محرمات) شود، بىآنکه خواهان لذت باشد و یا زیادهروى کند (گناهى بر او نیست) زیرا پروردگارت، آمرزنده و مهربان است.
این آیه شریفه نیز به وضوح دلالت دارد که حرام نیاز به بیان و مستند به وحى به پیامبر (ص) در کتاب و یا سنت دارد و مباح، مبراى از اعلان است و اگر بعد از جستجو، حکم مسئلهاى را پیدا نکردیم، مىگوییم این خارج از وحى بر نبى (ص) است و حلال مىباشد.
أصاله الإباحه در روایات
اهل سنت، روایات متعددى درباره اصاله الاباحه دارند، از جمله حاکم نیشابورى از ابودرداء نقل مىکند که:
«ما أحل اللّه فى کتابه فهو حلال، وما حرّم فهو حرام، وما سکت عنه فهو عافیه؛ آنچه را که خداوند در کتابش حلال کرده، حلال و آنچه را که حرام کرده، حرام است و آنچه را که بدون حکم گذارده در عافیت (بىاشکال و مباح) است»؛ سپس مىگوید:
هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه؛ یعنى سند این روایت صحیح است و بخارى و مسلم آن را ذکر نکردهاند.[۹۰]
بنابراین، هر چه را خداى عالم ساکت بوده و حلال یا حرام نشمرده است، در عافیت قرار داده شدهایم؛ یعنى همان «کل شىء لک مباح»، «کل شىء لک طاهر»، «کل شىء لک جائز»، «کل شىء لک حلال» است.
در سنن بیهقى نیز عبارت مستدرک را آورده و در ادامه مىگوید که: «فاقبلوا من الله عافیته، فإن الله لم یکن نسیا؛ از سوى خداوند عافیت بطلبید، زیرا خداوند چیزى را فراموش نمىکند.»[۹۱]
یعنى باید این تفضل و امتنان خداوند که شما را در عافیت و مباح قرار داده، پذیرفت و خداوند فراموشکار نیست و اگر قرار بود چیزى حرام یا حلال باشد، و بهوسیله پیامبرش بیان مىکرد.
اقوال علما در أصاله الإباحه
ابنحجر عسقلانى مىنویسد: «إنّ الأصل فى الاشیاء الاباحه حتى یرد الشرع خلاف ذلک؛[۹۲] اصل در اشیا، اباحه است، مگر اینکه در شرع خلاف آن وارد شود.»
همین تعبیر را عینى مىگوید: «شکى نیست که حرمت متأخر از اباحه است، زیرا اصل در اشیا، اباحه است و حرام عارض مىشود و برعکس آن هم جایز نیست.»[۹۳]
ابنتیمیه نظریهپرداز بزرگ وهابیت، به صراحت مىگوید: «وَ مِن المَعْلُومِ أَنَّ الدِّینَ لَهُ «أَصْلَانِ» فَلَا دِینَ إلَّا مَا شَرَعَ اللَّهُ وَ لَا حَرَامَ إلَّا مَا حَرَّمَهُ اللَّهُ؛ واضح است که دو اصل براى دین است: دین به جز آنچه که خداوند مشروع ساخته نیست و حرامى غیر از آنچه خداوند حرام ساخته، نیست.»[۹۴]
این سخن نشان مىدهد که وى نیز در گفتار معتقد به اصاله الاباحه بوده و عقیده دارد چیزى که شریعت حرام نکرده، مباح مىباشد و نمىشود حکم به حرمت آن کرد.
علماى دیگر اهل سنت همانند: سرخسى[۹۵]، ابنقدامه[۹۶]، ابنحزم[۹۷]، النووى[۹۸]، ابنعابدین[۹۹]، شوکانى[۱۰۰] و … اصل در اشیا را مثل شیعه، اباحه دانستهاند.
بنابراین یکى از دلایل محکم بسیار واضح تأیید شده بهوسیله عقل، قرآن و شرع، همین إصاله الإباحه است.
-
گستره حلیت در شریعت اسلامى
در اسلام، انسان درباره اشیاى موجود در خارج، اجازه هرگونه دخل و تصرفى را دارد، مگر در مواردى که دلیلى بر منع وارد شده باشد. پس هرگاه در حلال یا حرامبودن چیزى شک کردیم، با اجراى اصل حلیت حکم به حلال بودن آن مىکنیم.
خداوند در قرآن شریف مىفرماید:
وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا؛[۱۰۱] و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبرى مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.) بنابراین اگر در واقع چیزى حرام بوده و به ما نرسیده باشد، عذاب نمىشویم.
آیتاللهالعظمى مکارم شیرازى مىنویسند: «در علم اصول در مباحث «برائت» به آیه فوق، استدلال شده است، زیرا حداقل مفهوم آیه این است که در مسائلى که عقل قادر به درک آن نیست، خداوند بدون بعث رسولان؛ یعنى بیان احکام و وظائف، کسى را مجازات نمىکند، و این دلیل بر نفى مجازات و عقاب در موارد عدم بیان است، و اصل برائت نیز چیزى جز این نمىگوید که عقاب بدون بیان صحیح نیست».[۱۰۲]
وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ؛[۱۰۳] ما هیچ شهر و دیارى را هلاک نکردیم، مگر اینکه انذارکنندگانى (از پیامبران الهى) داشتند.
آنچه در این آیه آمده است در حقیقت بیان همان قاعده عقلى معروف یعنى «قاعده قبح عقاب بلا بیان» است که در آیه قبل نیز گذشت.[۱۰۴]
این آیات نشان مىدهد که هرگونه هلاک و انذار، قبل از حجت، صحیح نیست، بنابراین در تمام مواردى که وهابیت تکفیرى بدون هیچ دلیل قاطع از کتاب و سنت، رنگ بدعت زده و کفر مسلمانان را ثابت و قتل آنان را جایز مىشمارند، شامل این دو آیه شریفه، اصل «برائت» و «قبح عقاب بلا بیان»، خواهد شد.
در روایتى از رسول مکرم اسلام (ص) آمده که: «ما بال أقوام یرغبون عما رخص لى فیه فوالله لأنا أعلمهم بالله و أشدهم له خشیه»؛[۱۰۵] چه شده که گروهى رغبت به رخصتها و
مباحات خداوندى ندارند؟ به خداوند سوگند، من داناترین آنان به خداوند و خشیت الهى من از همه آنان بیشتر است.
-
داخل در اصاله الاطلاق و اصاله العموم
منظور وهابىها از اینکه هر امر نوظهورى را بدعت مىدانند، چیست؟ آیا این امر نوظهور، داخل در اطلاق یا عموم ادله شرعى مىشود؟ اگر بدعت شامل اینگونه مسائل نشود، بنابراین بسیارى از بدعتهاى مرسوم در جوامع اسلامى، بدعت نبوده و داخل در اطلاقات و عمومات ادله شرعى مىشوند؛ بهطور مثال از ادله شرعى مستفاد مىشود که احترام و اکرام مؤمن پسندیده است و براین مبنا، راههاى مختلف تعظیم انسانها، مجاز خواهد شد اگرچه این موارد در زمان پیامبر نبوده و نص خاصى هم وارد نشده باشد مثل دست دادن، از جا بلند شدن و … داخل در عموم رحجان اکرام مؤمن مىشود. با توجه به این مطلب، فرستادن صلوات با شنیدن اسم پیامبر، بلند شدن با شنیدن نام گرامى حضرت و … بدعت نخواهد بود.
علاوه بر آنکه ادله شرعى، دال بر استحبابِ گفتنِ ذکر الهى در هر حال و فرستادن صلوات بر پیامبر؛ عام بوده و مقید به کیفیت خاص مثلًا: بلند یا آهستهگفتن نشده، زیرا این امور، داخل در عموم «ذِکْرُ اللّهِ حَسَنٌ فِى کِلِّ حالٍ»[۱۰۶] است. البته اگر کسى اینگونه اعمال را به قصد ورود بگوید، بدعت خواهد بود.
بزرگداشت میلاد پیامبران، و شمول اطلاقات و عمومات قرآن
یکى از موارد بدعتشمارى وهابیت را که بزرگداشت میلاد پیامبر اکرم (ص) مىباشد؛ ذکر و انطباق آن را با اطلاقات و عمومات آیات بررسى مىکنیم تا روشن شود که دیگر موارد اتهام بدعت وهابیت به مسلمانان نیز، از جهل و عدم آگاهى آنان به معارف اسلامى و قرآنى سرچشمه مىگیرد:
شمار زیادى از مسلمانان جهان، روز میلاد پیامبر اکرم (ص) را جشن مىگیرند و گروهى این عمل را بدعت مىنامند! در حالىکه گفتیم: هرگز ملاک بدعت بر آن صادق نیست.
اگر قبول کنیم که این نوع اکرام در شرع وارد نشده، به مدد عقل مىتوانیم درک کنیم که اظهار محبت به رسول مکرم اسلام (ص) و خاندان پاکش، وظیفه هر مسلمان آزاده است و برگزارى اینگونه جشنهاى مذهبى مظهرى از آن عشق و محبت است.
با استفاده از عمومات و اطلاقاتى که در کتاب و سنت وجود دارد، مشروعیت این پاسداشت اثبات مىشود به چند نمونه اشاره مىکنیم:
تعظیم شعائر الهى
خداوند متعال در قرآنکریم مىفرماید: … وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ ..؛[۱۰۷] و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد، این کار نشانه تقواى دلهاست.
هر آنچه که در برنامههاى دینى وارد شده و انسان را به یاد خدا و عظمت آئین او مىاندازد، شعائر الهى است و مىتوان این نتیجه را گرفت که برگزارى موالید پیامبر و ائمه معصومین داخل در عموم «وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ» مىباشد که ریشه در تقواى قلوب دارد.
جشن میلاد از مصادیق احترام به پیامبر أکرم (ص)
خداوند مىفرماید: فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛[۱۰۸] آنان که به پیامبر ایمان آورده و به تکریم او پرداخته و او را یارى مىکنند و از نورى که همراه وى فروفرستاده شده پیروى کنند، آنان رستگارانند.
جواز تکریم و تعظیم از جمله «وَعَزَّرُوهُ» روشن است و اجراى مراسم جشن به مناسبت ولادت رسول اکرم (ص)، از مصادیق این تکریم به حساب مىآید.
پاداش رسالت:
خداوند متعال مىفرماید: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى؛[۱۰۹] اى پیامبر بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىکنم جز دوستداشتن نزدیکانم (اهلبیتم).»
آیه شریفه، محبت و دوستداشتن اهل بیت پیامبر مکرم اسلام (ص) را پاداش رسالت دانسته و بدیهى است که برگزارى مراسم بزرگداشت در قالب جشن میلاد و یا عزادارى در شهادت، نوعى اظهار ارادت به پیشگاه رسول ختمىمرتبت و خاندان پاکش خواهد بود.
جشن و سرور در نزول مائده آسمانى:
در آیه شریفه قرآن آمده: اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَهً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَهً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ؛[۱۱۰] حضرت عیسى گفت: پروردگارا! از آسمان، خوانى براى ما بفرست، تا عیدى براى اول و آخر ما و نشانهاى از جانب تو باشد.
نزول مائده و نعمت زودگذر، در این آیه، شایسته عید و جشن سالیانه است، پس چرا روز ولادت و بعثت پیامبر گرامى (ص) که حیات جاودانه به بشریت اهدا کرد، واجد این خصلت نباشد؟ زیرا خداوند متعال درباره فایده رسالت پیامبر گرامى مىفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ؛[۱۱۱] اى کسانى که ایمان آوردهاید، دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامىکه شما را به سوى چیزى مىخواند، که به شما حیات مىبخشد.
به یقین، محبت به پیامبر اکرم (ص) یکى از اصول اسلام است و هیچکس حق انکار آن ندارد و هر مسلمانى حق دارد که محبتش را به رسول مکرم اسلام (ص) ابراز کند، به شرطىکه با شریعت اسلام تعارض نداشته باشد. برگزارى اینگونه مراسم، یکى از
راههاى ابراز محبت به پیامبر اسلام (ص) و خاندان گرامش است که ایشان بارها و بارها فرمود: «أُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ فى أَهْلِ بیتى؛[۱۱۲] شما را به محبت با اهل بیت خود، به یاد خدا مىاندازم.»
یک تناقض آشکار:
جاى بسیار شگفتى است که همین هیئت عالى فتواى عربستان سعودى که برگزارى اینگونه مراسم را بدعت مىداند، درباره مراسم جشنهاى دولتى معتقد است که: «اگر مقصود از مراسم برگزارى عید، براى مصلحت ملت و تعظیم امور کشور صورت پذیرد، همانند هفته پلیس و آغاز سال تحصیلى، و گردهمایى کارمندان دولتى و امثال آنها که قصد تقرب و عبادت در آن نیست، مانعى ندارد و شامل نهى پیامبر نمىشود.»[۱۱۳]
واضح است که این تفکر، متحجرانه و مخالف با شریعت و فطرت است، زیرا هیچ تفاوتى میان جشن ولادت با جشنهاى دیگر مانند: مراسم دولتى وجود ندارد، و کسانى که جشن میلاد براى فرزندان خود و جشن سالگرد ازدواج مىگیرند، کار خود را به شریعت نسبت نمىدهند و هیچگونه قصد تقرب و یا عبادت ندارند.
نتیجه بحث
یکى از معضلات جامعه اسلامى شیعه و سنى در عصر حاضر، وهابیت تکفیرى است که آشنایى با عقاید و نقد آنها، یکى از نیازهاى جدى جوامع مسلمان است. واژه «بدعت» چون پتکى در دستان تکفیریان بر سر مسلمانان کوبیده شده و آنان بسیارى از افعال و اعمال انجام شده در بین مسلمانان را که برخاسته از سنت است، عملى نوظهور که ریشه در فعل سلف ندارد، مىدانند.
در معناى بدعت گفتیم که: بدعت در لغت به معناى کار نو، بىسابقه و نوظهور است و در اصطلاح شرعى به معناى نسبتدادن چیزى به دین، در حالىکه در واقع مطابق با هیچیک از دستورات کلى دین و شریعت نباشد؛ مطابق این معنا بسیارى از اعمال مسلمانان در صورتىکه آن را به دین نسبت ندهند یا به اعتبارى زیر مجموعه یکى از برنامههاى کلى اسلام باشد، از دایره بدعت خارج است و حرمتى ندارد.
بدعت دو رکن اساسى دارد که اگر عملى داراى این دو خصلت بود، یقیناً بدعت است: تصرفى در شریعت صورت بگیرد، حکمى به شرع نسبت داده شود که در آن نیست و یا دلیلى براى مشروعیت عمل انجامشده، وجود نداشته باشد.
آنان بزرگداشت موالید پیامبران و صالحان و برگزارى مراسم سوگوارى براى آنان، دعا در کنار قبر پیامبر، هدیه ثواب نماز و قرآن به رسولالله (ص) فرستادن درود قبل و بعد اذان بر پیامبر اسلام (ص)، … بدعت دانستهاند. برگزارى موالید پیامبر و ائمه معصومین داخل در عموم «وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ» مىباشد، که ریشه در تقواى قلوب دارد.
در نقد عقاید وهابیت تکفیرى، موضوع بدعت را در قرآن بررسى کردیم و سپس روایاتى از کتب فریقین در اینباره ذکر کردیم؛ در انتها گفتیم که آن افکار باطله، از نظر مبانى و اصول مسلم، نزد شیعه و سنى همانند: اصاله الإباحه و اصاله الإطلاق و العموم، مردود است.
منابع
-
القرآن کریم
-
نهج البلاغه
-
فراهیدى، خلیل بن احمد، العین، تحقیق: د. مهدى المخزومى، د. إبراهیم السامرائى، دار و مکتبه الهلال، (بىتا).
-
السیوطى، عبدالرحمن بن ابىبکر، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، کتابخانه آیهالله مرعشى نجفى، قم ۱۴۰۴ ق.
-
آلوسى، سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، بیروت ۱۴۱۵ ق.
-
طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران ۱۳۷۲٫
-
ابنفارس، أحمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، مکتبه الإعلام الإسلامى، ۱۴۰۴٫
-
سبحانى، جعفر، فى ظلال التوحید، معاونیه شؤون التعلیم و البحوث الإسلامیه فى الحج، ۱۴۱۲٫
-
راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودى، طلیعه النور. (بىجا، بىتا)
-
فیروز آبادى، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، دار العلم للجمیع بیروت، لبنان، (بىتا).
-
جوهرى، اسماعیلبنحماد، الصحاح، تحقیق: أحمد عبد الغفور العطار، دار العلم للملایین، بیروت، لبنان، (بىتا).
-
حنبلى، ابنرجب، جامع العلوم والحکم فى شرح خمسین حدیثا من جوامع الکلم، مؤسسه الرساله، بیروت ۱۴۲۲ ه- ۲۰۰۱ م.
-
العسقلانى الشافعى، أحمدبن علىبنحجر، فتح البارى شرح صحیح البخارى، تحقیق: محب الدین الخطیب، دار النشر: دار المعرفه، بیروت. (بىتا)
-
طهطاوى، رفاع رافع، نهایه الإیجاز فى سیره ساکن الحجاز، دارالذخائر، بر مبناى برنامه مکتبه شامله الإصدار ۳/ ۴۸، قاهره ۱۴۱۹٫
-
علم الهدى، على بن حسین، رسائل الشریف المرتضى، تحقیق: تقدیم: السید أحمد الحسینى/ إعداد: السید مهدى الرجائى، مطبعه الخیام، قم ۱۴۰۵٫
-
الطریحى، فخرالدین، مجمعالبحرین، طراوت، قم ۱۳۶۲٫
-
ابنکثیر دمشقى، اسماعیلبنعمرو، تفسیر القرآن العظیم، دار الکتب العلمیه، بیروت ۱۴۱۹ ق.
-
مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیه، تهران ۱۳۷۴٫
-
طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم ۱۴۱۷٫
-
القشیرى النیسابورى، مسلم بن الحجاج أبوالحسین، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقى، دار الفکر، بیروت، (بىتا).
-
قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران ۱۳۶۴٫
-
القزوینى، محمدبنیزید، سنن ابنماجه، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقى، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، (بىتا).
-
البخارى، محمدبناسماعیل، صحیح البخارى، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، ۱۴۰۱ ق- ۱۹۸۱ م.
-
الألبانى، محمد ناصر، أحکام الجنائز، چاپ چهارم، المکتب الإسلامى، بیروت، ۱۴۰۶- ۱۹۸۶ م.
-
النسائى، أحمدبنشعیب أبوعبدالرحمن، السننالکبرى، چاپ اول، تحقیق: د. عبدالغفار سلیمان البندارى، سیدکسروى حسن، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۱ ق، ۱۹۹۱ م.
-
الکلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، تحقیق، تصحیح و تعلیق: على أکبر الغفارى، چاپ پنجم، چاپ حیدرى، دار الکتب الإسلامیه، تهران ۱۳۶۳٫
-
الامام علىبنابىطالب، نهج البلاغه، خطب الإمام على (ع)، تحقیق صبحى صالح، ۱۳۸۷- ۱۹۶۷ م، (بىجا).
-
النورى الطبرسى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، تحقیق: مؤسسه آلالبیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، چاپ دوم، مؤسسه آلالبیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، بیروت، لبنان، ۱۴۰۸ ق- ۱۹۸۸ م.
-
المجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار، چاپ: دوم تصحیح شده، مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، ۱۴۰۳- ۱۹۸۳ م.
-
شیخ الصدوق، محمد بن على بن حسین، معانى الأخبار، تحقیق، تصحیح و تعلیق: على أکبر الغفارى، مؤسسه النشر الإسلامى التابعه لجماعه المدرسین، قم ۱۳۳۸ ۱۳۷۹٫
-
ابنشهرآشوب، ابوجعفر محمدبنعلى، مناقب آل أبى طالب، تحقیق: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، مطبعه الحیدریه، نجف اشرف، ۱۳۷۶- ۱۹۵۶ م.
-
البرقى، أحمد بن محمدبنخالد، المحاسن، تحقیق، تصحیح وتعلیق: السید جلالالدین الحسینى (المحدث)، دارالکتب الإسلامیه، تهران ۱۳۷۰- ۱۳۳۰ ش.
-
شیخ الصدوق، محمدبنعلى بنحسین، ثواب الأعمال، تحقیق، تقدیم: السید محمد مهدى السید حسن الخرسان، چاپ دوم، منشورات الشریف الرضى، قم ۱۳۶۸ ش.
-
شیخ الصدوق، محمدبنعلى بنحسین، من لا یحضره الفقیه، تحقیق، تصحیح و تعلیق: على أکبر الغفارى، چاپ دوم، قم، مؤسسه النشر الإسلامى التابعه لجماعه المدرسین، ۱۴۰۴٫
-
الحکیم، محمدتقى، السنه فى الشریعه الإسلامیه، برنامه مکتبه اهل البیت.
-
الشوکانى، علىبنمحمد، إرشاد الفحول إلى تحقیق الحق من علم الأصول، مطبعه مصطفى البابى الحلبى وأولاده، مصر ۱۳۵۶- ۱۹۳۷ م.
-
حسینى قزوینى، سید محمد، وهابیت از منظر عقل و شرع، چاپ دهم، موسسه تحقیقاتى حضرت ولى عصر، قم، (بىتا)
-
ابنتیمیه الحرانى الحنبلى، ابوالعباس أحمد عبدالحلیم، مجموعه الفتاوى، طبعه الشیخ عبدالرحمنبن قاسم، (بىجا، بىتا).
-
بنباز، عبدالعزیز، العثیمین، محمدبنصالح، فتاوى مهمه لعموم الأمه، تحقیق: إبراهیم الفارس، دارالعاصمه، الریاض ۱۴۱۳ ق.
-
الألبانى، محمد ناصر، أحکام الجنائز، چاپ چهارم، المکتب الإسلامى، بیروت، لبنان ۱۴۰۶- ۱۹۸۶ م.
-
محمد بن یزید القزوینى، سنن ابنماجه، تحقیق، ترقیم و تعلیق: محمد فؤاد عبد الباقى، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، (بىتا).
-
ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دارصادر، بیروت ۱۴۱۴ ق.
-
الزبیدى، محمد بن محمد، تاجالعروس، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع تحقیق: على شیرى، بیروت ۱۴۱۴- ۱۹۹۴ م.
-
البلاغى النجفى، محمد جواد، آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، مطبعه العرفان، صیداء ۱۳۵۲- ۱۹۳۳ م.
-
انصارى قرطبى، محمدبناحمد، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبى)، تحقیق و تصحیح: أحمد عبدالعلیم البردونى، دار إحیاء التراث العربى، بیروت، لبنان.
-
الشیبانى، احمدبنحنبل؛ اصول السنه، دارالمنار، الطبعه: الأولى، السعودیه ۱۴۱۱ ه- ق.
-
بنجبرین، عبدالله بن عبدالرحمن بن عبدالله بن إبراهیم بن فهد بن حمد، شرح أصول السنه للإمام أحمد، برنامه المکتبه الشامله الإصدار ۳/ ۴۸٫
-
المظفر، محمدرضا، أصول الفقه، مؤسسه النشر الإسلامى التابعه لجماعه المدرسین، قم (بىتا).
-
الشوکانى، محمدبنعلى بنمحمد، إرشاد الفحول إلى تحقیق الحق من علم الأصول، مطبعه مصطفى البابى الحلبى وأولاده، مصر ۱۳۵۶- ۱۹۳۷ م.
-
الشاطبى، أبوإسحاق، الاعتصام، المکتبه التجاریه الکبرى، مصر (بىتا).
-
الحاکم النیسابورى، محمدبنعبدالله أبوعبدالله، المستدرک على الصحیحین، الوفاه: ۴۰۵ ه-، دارالکتب العلمیه، بیروت ۱۴۱۱ ه– ۱۹۹۰ م.
-
البیهقى، أحمدبن الحسینبنعلى بنموسى أبوبکر، سنن البیهقى الکبرى، مکتبه دارالباز، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، مکه ۱۹۹۴ ۱۴۱۴٫
-
الهیثمى، حافظ نورالدین على بن أبىبکر، مجمع الزوائد الهیثمى، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ۱۴۰۸- ۱۹۸۸ م.
-
العینى، بدرالدینمحمود بن أحمد، عمده القارى شرح صحیح البخارى، دار إحیاء التراث العربى، بیروت (بىتا).
-
ابنتیمیه الحرانى الحنبلى، ابوالعباس أحمد عبدالحلیم، کتب و رسائل و فتاوى شیخالإسلام ابنتیمیه، مکتبه ابنتیمیه، الطبعه الثانیه، تحقیق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم العاصمى النجدى، (بىجا، بىتا).
-
السرخسى، شمسالدین، المبسوط، دار المعرفه للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت ۱۴۰۶- ۱۹۸۶٫
-
ابنقدامه، عبدالله، المغنى، چاپ جدیده بالأوفست، دار الکتاب العربى للنشر والتوزیع، بیروت (بىتا).
-
ابنحزم، احمد بن سعید، الاحکام، بتحقیق أحمد شاکر، مطبعه عاصمه، مصر (بىتا).
-
النووى، یحیى بن شرف، المجموع، دارالفکر، (بىتا).
-
ابنعابدین الدمشقى، عمر بن عبدالعزیز، حاشیه رد المحتار، تحقیق: إشراف: مکتب البحوث والدراسات، چاپ: جدیده منقحه مصححه، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، لبنان، ۱۴۱۵- ۱۹۹۵ م.
-
الشوکانى، محمد بن عبدالله حسن، نیلالأوطار، دارالجیل، لبنان ۱۹۷۳ م.
-
النووى، یحیى بن شرف، شرح صحیح مسلم، دار الکتاب العربى، بیروت، لبنان (بىتا).
-
الطریحى، فخرالدین، مجمعالبحرین، چاپ دوم، چاپخانه طراوت، نشر مرتضوى، قم، ۱۴۰۷- ۱۹۸۷ م.
-
الهمدانى، آقا رضا، مصباح الفقیه، تحقیق: المؤسسه الجعفریه لإحیاء التراث/ محمد الباقرى، نورعلى النورى، محمد المیرزائى، چاپ اول، مکتب الإعلام الإسلامى، قم، رمضان ۱۴۲۱٫
-
الشیبانى، ابوعبدالله أحمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، دار صادر، بیروت، لبنان، (بىتا).
-
دحلان، شیخ الإسلام سید أحمد بن زینى، الدرر السنیه، دار غار حراء، مکتبه الأحباب، (بىجا، بىتا).
-
ابنتیمیه، ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم، کتب و رسائل و فتاوى ابنتیمیه فى الفقه، (بىجا، بىتا).
-
النجدى، عبدالرحمن بن محمد، الدرر السنیه فى أجوبه النجدى، (بىجا، بىتا)