مجمع جهانی شیعه شناسی

تفسیر به رأی؛ چیستی و چرایی

سرآغازپیش از ورود به اصل مطلب لازم است اشاره ای ولو کوتاه به مفاهیم به کار رفته در الفاظ عنوان داشته باشیم:
الف. تفسیرمعنی لغوی: این کلمه مصدر باب تفعیل از ماده ” فسر ” به معنی بیان و کشف (ابن منظور، ۱۴۰۵ قمری، ج ۵ ص ۵۵) و یا به اشتقاق کبیر، مقلوب از ماده “سفر” به معنی آشکار کردن (طریحی، ۱۴۰۶ قمری، ج ۳ ص ۴۰۱) است. برخی هم آن را هم پیوند با کلمه ” تفسره ” دانسته اند که به معنی آب و ادرار مریض است که طبیب با معاینه دقیق و فحص آن، بیماری مریض را تشخیص می دهد. از این رو مجازا، ظرف شیشه ای محتوی آن را نیز ” تفسره ” گویند. (ابن منظور، ۱۴۰۵ ق، ج ۵: ۵۵؛ راغب، ۱۴۰۴ ق: ۳۸۰) در اینجا مجال بررسی درستی یا نادرستی قول به اشتقاق تفسیر از ” سفر ” نیست، آنچه که اهمیت دارد این است که این دو کلمه ( فسر و سفر ) قرابت معنایی تأمل برانگیزی دارند و آن اینکه هر دو در دلالت بر ظهور بعد از خفا و روشن ساختن امری پنهان، اشتراک دارند، با این تفاوت که اولی برای نمایاندن امری معقول و دومی برای نمایاندن امری محسوس به کار می رود. (راغب، ۱۴۰۴ ق: ۲۳۳ ذیل سفر و مقایسه کنید با راغب، ۱۴۰۴ ق: ۳۸۰ ذیل سفر). شایان ذکر است که باب تفعیل از ماده ” سفر ” استعمال نشده اما باب تفعیل ” فسر ” کاربرد فراوانی دارد و دلالت بر مبالغه و کثرت می کند. (راغب، ۱۴۰۴ ق: ۳۸۰)معنی اصطلاحی: با همه اختلاف نظرها و تنوع آرایی که در تعریف اصطلاحی تفسیر قرآن میان مفسران وجود دارد و بنای نقل و نقد آنها در این مختصر نیست (رک: رجبی، ۱۳۷۹ شمسی صص ۱۲-۲۵) می توان گفت تفسیر، دانشی است که هدف آن شناخت مراد و مقصود حق تعالی از آیات قرآن در حد توان بشری است. بدیهی است برای کشف مراد، باید از ساز و کاری روشمند پیروی کرد تا بتوان از حاصل تفسیر، دفاع علمی نمود و با اطمینان ناشی از قطع یا ظن معتبر، آن را به گوینده کلام که خدای متعال است نسبت داد.
ب. رأیدر لغت، واژه رأی، از فعل مهموز: ” رأی ” به معنی اعتقاد قلبی و جمع آن آراء یا ارآء آمده است. (فراهیدی، ۱۴۰۵ ق، ج ۸: ۳۰۶؛ ابن درید، ۱۹۸۷ م، ج ۱: ۲۳۵) کلمه ” رأی ” به طور مطلق یعنی اعتقاد و دیدگاهی که شخص بدان متعهد است،‌ خواه منشأ آن استدلال عقلی باشد یا دلیل نقلی یا استحسان و ترجیح ظنی و اعم از اینکه، مطابق با واقع باشد یا غیر مطابق با آن.و اما اصطلاح ” رأی ” در تفسیر و حدیث – چنانچه از روایاتی که به زودی نقل خواهیم کرد برمی آید – ناظر به نوع خاصی از رأی (فارغ از درستی یا نادرستی آن) است که تسری آن به تفسیر، موجب سوء فهم قرآن می شود و به همین دلیل تحذیر شدیدی از آن به عمل آمده است. (به بخش ۱ همین مقاله مراجعه شود)
ج. حرف ” باء “حرف جز باء به کار رفته در عنوان ” تفسیر بالرأی ” و عناوین مشابه آن یا باء سببیه است یا باء استعانت و یا باء تعدیه (به روایات مذکور در ادامه مقاله نگاه کنید) توضیح آنکه نهی از تفسیر به رأی یا از آن رو است که مفسر به علت رأیی که بر گزیده رو به قرآن می آورد تا برای آن محملی از قرآن دست و پا کند ( باء سببیه )، یا با بهره گیری و استمداد از رأی و نظر خاص خود اقدام به تفسیر قرآن می کند یعنی رأی خود را پیش فرض تفسیر قرآن قرار می دهد (باء استعانت) و یا به جای دغدغه کشف مراد قرآن، در صدد ارائه آراء خویش است ( باء تعدیه ) (رجبی، ۱۳۷۹ ش: ۵۷ و ۵۸). بدیهی است در هر سه حالت، به جای آنکه قرآن اصل و متبوع باشد، فرع و تابع انگاشته شده و مورد استفاده ابزاری قرار گرفت و این شیوه، در لسان روایات به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است. (به ادامه مقاله، بخش روایی بنگرید)
۱٫ بررسی روایاتدر این بخش به جهت اهمیت روایات مربوط به نهی از تفسیر به رأی، اهم روایات فریقین را با طرق نقل آنها – اگرچه ذکر سلسله سند اطاله آمیز باشد – ذکر و سپس به نقد سندی و متنی آنها می پردازیم:
۱-۱٫ روایات تفسیر به رأی در منابع امامیهدر منابع امامیه، عمده روایات مربوط به این باب که با مختصر اختلاف در لفظ، بر نهی از تفسیر به رأی دلالت می کنند، عبارتند از:اول. شیخ صدوق از محمد بن موسی متوکل از علی بن ابراهیم بن هاشم از پدرش از ریان بن صلت از علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از علی (علیه السلام) از رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی قدسی روایت می کند:”ما آمن بی من فسربرایه کلامی و ما عرفنی من شبهنی بخلقی” (صدوق، ۱۳۸۷ ق: ۶۸)دوم. شیخ صدوق از امام علی (علیه السلام) روایت می کند که حضرت در پاسخ به سائل فرمود: “فایاک ان تفسر القرآن برایک حتی تفقهه عن العلماء” (صدوق، ۱۳۸۷ ق: ۲۶۴)سوم. شیخ صدوق در ضمن روایتی بلند از محمد ابن علی ماجیلویه از محمد ابن ابی القاسم از محمد ابن علی صیرفی کوفی از محمد ابن سنان از مفضل ابن عمر از جابر ابن یزید جعفی از سعید ابن مسیب از عبدالرحمن ابن سمره از رسول گرامی اسلام روایت می کند:”من فسر القرآن برایه فقد افتری علی الله الکذب…” (مجلسی، ۱۴۰۳ ق، ج ۳۶: ۲۲۷ به نقل از کمال الدین صدوق)چهارم. عیاشی از طریق هشام ابن سالم از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند: “من فسر القرآن برایه فاصاب لم یوجروان اخطا کان اثمه علیه” (عیاشی، ۲۰۰۶ م، ج ۱: ۱۷)پنجم: عیاشی از طریق ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند:” من فسر القرآن برایه ان اصاب لم یوجروان اخطا فهو ابعد من السماء ” (عیاشی، ۲۰۰۶ م، ج ۱: ۱۷)ششم. عیاشی از طریق عمار ابن موسی از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که حضرت در پاسخ به مسأله قضا و حکم راندن فرمود:”من حکم برایه بین اثنین فقد کفرو من فسر ( برایه ) آیه من کتاب الله فقد کفر”. (عیاشی، ۲۰۰۶ م، ج ۱: ۱۷)هفتم. سید رضی در ضمن خطبه ۸۷ نهج البلاغه از امام علی (علیه السلام) روایت می کند: “… و آخر قد تسمی عالما و لیس به فاقتبس جهائل من جهال و اضالیل من ضلال و نصب للناس اشراکا من حبائل غرور و قول زور قد حمل الکتاب علی آرائه و عطف الحق علی اهوائه… (۲)هشتم. سید رضی در ضمن خطبه ۱۳۸ نهج البلاغه از امام علی (علیه السلام) روایت می کند: “… یعطفوا الهدی علی الهوی اذا عطفوا الهوی علی الهدی و یعطفوا الرای علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرای”. (۳)
۲-۱٫ روایات تفسیر به رأی در منابع اهل سنتدر منابع اهل سنت، روایات مربوط به مسأله تفسیر به رأی، با مختصر اختلافی در لفظ، به ابن عباس و در یک مورد به جندب منتهی می شوند:اول. یحیی ابن طلحه یربوعی از شریک از عبدالاعلی ابن عامر ثعلبی از سعید ابن جبیر از ابن عباس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند:”من قال فی القرآن برایه فلیتبوء مقعده من النار”. (طبری، ۱۴۰۶ ق، ج ۱: ۲۷)دوم. محمد ابن بشار از یحیی ابن سعید از سفیان از عبدالاعلی بن عامر ثعلبی از سعید ابن جبیر از ابن عباس از پیامبر روایت می کند:” من قال فی القرآن برایه – او بما لا یعلم – فلیتبوء مقعده من النار” (طبری، ۱۴۰۶ ق، ج ۱: ۲۷)سوم. ابوکریب از محمد ابن بشرو قبیصه از سفیان از عبدالاعلی از سعید ابن جبیر از ابن عباس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می کند:”من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوء مقعده من النار”. (طبری، ۱۴۰۶ ق، ج ۱: ۲۷)چهارم. محمد ابن حمید از طریق حکم ابن بشیراز از عمرو ابن قیس ملائی از عبدالاعلی از سعید ابن جبیر از ابن عباس (موقوفا) روایت می کند:” من قال فی القرآن برایه فلیتبوء مقعده من النار”. (طبری، ۱۴۰۶ ق، ج ۱: ۲۷)پنجم. جریر از لیث از بکر از سعید ابن جبیر از ابن عباس (موقوفا) روایت می کند:”من تکلم فی القرآن برایه فلیتبوء مقعده من النار”. (طبری، ۱۴۰۶ ق، ج ۱: ۲۷)ششم. عباس ابن عظیم عنبری از حبان ابن هلال از سهیل بن ابی حزم از ابوعمران جوینی از جندب از پیامبر نقل شده است:”من قال فی القرآن برایه فاصاب فقد اخطا”. (طبری، ۱۴۰۶ ق، ج ۱: ۲۷)
۲٫ بررسی روایات
۱-۲٫ بررسی سندیبخش نخست روایات (روایات امامیه) ناهی از تفسیر به رأی است. اگرچه براساس معیارهای علم الحدیثی، این روایات، به علت قرار گرفتن رجال ضعیف در طریق برخی از آنها نظیر محمد بن سنان (مامقانی، ۱۳۵۰ ق، ج ۳: ۱۲۴-۱۲۹) و مجهول الحال مانند عبدالرحمن بن سمره (مامقانی، ۱۳۵۰ ق، ج ۲: ۱۴۴) و ارسال سند در برخی دیگر (مانند روایات عیاشی)، محکوم به ضعفند، اما در عین حال، به جهت تعدد طرق نقل آنها در منابع، استواری متن به جهت تبیین نقش محوری قرآن، عدم مخالفت آنها با موازین قرآنی و عقلی و ورود روایات مشابه در متون اهل سنت (نظیر روایات قسم دوم)، به نوعی علم اجمالی نسبت به صحت مضمون این روایات ایجاد می شود.بخش دوم روایات (روایات اهل سنت) ناهی از قول یا تکلم به رأی در مورد قرآن است که موافقت مضمونی با روایات امامیه دارد. این روایات گرچه غالباً به عبدالاعلی بن عامر ثعلبی که تضعیف شده (رازی، ۱۳۷۲ ق، ج ۶: ۲۵-۲۷) ختم می شود (روایات ۱ تا ۴) و برخی موقوف به ابن عباس است (روایت ۵) و برخی در طریق خود سهیل ابن ابی حزم (روایت ۶) را دارد که رجال اهل سنت، نقل او را غیرقابل استناد (رازی، ۱۳۷۲ ق، ج ۴: ۲۴۷ و ۲۴۸) و روایتش را غریب دانسته و شخص او را مورد طعن و جرح قرار داده اند (بغوی ۱۴۰۷ ق، ج ۱: ۳۴)، لیکن تشابه متنی زیادی با روایات امامیه دارد و دست کم می توان از آنها به عنوان قرائن و شواهد مضمونی استفاده کرد.حاصل سخن اینکه اگرچه مجموعه روایات حاکی از منع و نهی از تفسیر به رأی، از لحاظ سند مورد خدشه و ایراد است، لیکن کثرت نقل فریقین، سیره علما در اعتبار بخشی عملی به آنها و نیز عدم مخالفت بلکه موافقت آنها با ظواهر قرآن (به مبحث بعدی مراجعه شود) موجب گردیده این روایات تلقی به قبول گردد.
۲-۲٫ بررسی متنی۱-۲-۲٫ با مقایسه روایات مربوط به تفسیر به رأی و توجه به “روابط جانشینی” (paradigmatic relationship) حاکم بر آنها، می توان، مقصود و مراد از تفسیر به رأی را دریافت (۴) به عنوان مثال در روایات گاهی مسأله “تفسیر به رأی” مطرح است و گاهی مسأله “تفسیر بغیر علم” و گاه “قول بما لا یعلم” که بیانگر قبح اظهارنظر غیر علمی است نه تفسیر عالمانه و روشمند. در لسان روایات، تفسیر به رأی بار سلبی دارد و بر همه انواع تفسیر که مبتنی بر یک دریافت غیر عالمانه است، دلالت می کند اعم از اینکه مبتنی بر رأی شخصی یا هوای نفس باشد.۲-۲-۲٫ با بررسی مضمون روایات و توجه به روابط همنشینی (syntagmatic relationship) مفاهیم به کار رفته در آنها به خوبی روشن می شود که تعبیر ” رأی ” یا ” تفسیر به رأی ” معمولاً با موضوعات و مفاهیمی همجوار شده که بار منفی و سلبی دارند نظیر دروغ بستن به خدا، قول به تشبیه، حکم به رأی نمودن میان دو نفر، عطف کردن حق بر هوی (به مضامین روایات رجوع شود) و این خود گویای آن است که مراد از رأی، به کارگیری عقل و اجتهاد صحیح نیست (۵) اعمال نظر و رأیی که پشتوانه آن یک معرفت روشمند و اجتهاد خردمدار نباشد ولو منتج به نتیجه صحیحی گردد پذیرفته نیست. روایات ناهی از تفسیر به رأی در مقام تعلیم روش تفکر و تفسیر است نه ارزش دهی به نتیجه آن (دقت شود) و به تعبیر علامه طباطبایی (رحمه الله) تفسیر به رأیی که مورد نهی قرار گرفته مربوط به روش کشف است نه خود مکشوف (التفسیر بالرأی المنهی عنه امر راجع الی طریق الکشف دون المکشوف”) (طباطبایی، ۱۳۶۲، ج ۳: ۷۸) چرا که مطابق روایات، اگر نتیجه تفسیر به رأی، صحیح هم باشد باز مفسر به خطا رفته و سزاوار عقوبت دانسته شده است نظیر شخصی که طبابت نمی داند و برای بیماری نسخه می پیچد. چنین شخصی حتی اگر در تشخیص خود درست عمل کرده باشد، مورد شماتت و مستوجب کیفر است، زیرا در امر خطیری دخالت کرده که خارج از حیطه تخصص اوست. این قبیل مداخلات غیر مسؤلانه، موجب هرج و مرج در نظام پزشکی شده و سلامت مردم را به خطر می اندازد. عکس این مسأله نیز صادق است. یعنی اگر پزشک متخصص که اجازه طبابت دارد با رعایت قواعد و اصول حرفه خود، در حد توان خویش مبادرت به مداوای مریض نمود، در صورت بروز خطای انسانی، او را شماتت نمی کنند و مستوجب عقاب نمی دانند. در فرآیند تفسیر قرآن نیز که در حقیقت یک طب روحانی است، مفسر باید تخصص و تعهد کافی داشته باشد. ورود جاهلانه یا غیر متعهدانه در امر تفسیر قرآن حتی اگر در برخی موارد با نتایج صحیحی همراه باشد، موجب هرج و مرج و نابسامانی در این امر بسیار خطیر می شود. آنچه تفسیر قرآن را قابل اعتماد و اعتبار می کند و در سایه آن امید به حصوص نتیجه صحیح نیز می رود، اجتهاد روشمند یعنی تکیه بر قانون مفاهمه از یکسو و شواهد عقلی و نقلی (اعم از قرآن و سنت معتبر) به دور از جانبداری و پیشداوری از سوی دیگر است. از این رو، مفسر به رأی در لسان روایات مستوجب عقاب شدید دانسته شده است. چنین شخصی، حتی با فرض درستی تفسیر، گرفتار خطا در روش شده و این نوع خطا به مراتب خطرناک تر و نگران کننده تر از خطای در نتایج است.۳-۲-۲٫ کلمه رأی در روایات مورد بحث، به ضمیر اضافه شده و نکوهش شدید آن ناظر به اختصاص و انفراد و استقلال به رأی در تفسیر قرآن است. معلوم می شود، نفی مطلق رأی در مورد قرآن، مراد نیست.۴-۲-۲٫ در تعریف و تبیین نظری تفسیر به رأی، طیف گسترده ای از نظرات وجود دارد. تفسیر بدون در اختیار داشتن علوم مورد نیاز، تفسیر متشابهاتی که جز خدا کسی آن را نمی داند، تفسیر براساس یک گرایش مذهبی فاسد، اظهار معنایی بدون دلیل قطعی و استناد آن به خدا، تفسیر براساس استحسانات و خواسته های نفسانی، تفسیر آیات مشکل برخلاف آنچه در بین متقدمان معروف بوده، تفسیر به چیزی که یقین به خلاف آن وجود دارد، تفسیر بدون علم و تثبیت کافی، تمسک به ظاهر غیر مراد یا تمسک به ظاهری که مراد است و جز با نص قابل فهم نیست، معروف ترین تعاریفی است که از این واژه ارائه شده است (طباطبائی، ۱۳۶۲ ش، ج ۳: ۷۹ و ۸۰). با همه پراکندگی هایی که میان این نظرات دیده می شود می توان همه این انحاء تفسیر را مصداقی برای مفهوم عام تفسیر به رأی و وجه مشترک آنها را ابتناء بر جهل یا تجاهل و غفلت یا تغافل دانست.۵-۲-۲٫ از موارد استعمال کلمه ” رأی ” در روایات به خوبی استفاده می شود که این کلمه به معنی درک عقلانی نیست، بلکه به معنی عقیده و سلیقه شخصی یا گمان و پنداری است که بر انسان غلبه کرده است. (راغب، ۱۴۰۴ ق: ۲۰۹) یعنی عقیده ای شخصی که صاحب آن کوشش می کند شاهدی در تأیید آن از قرآن دست و پا کند و به ناچار برای رسیدن به مقصود، آیات را از معنای متعارف و دلالت ظاهری آن خارج و بر مدعای خود حمل می کند. البته باید توجه داشت که اخذ معنای خلاف ظاهر، همیشه تفسیر به رأی نیست. چنانچه قرینه روشنی از عقل یا نقل برخلاف معنی ظاهر یا معنی حقیقی وجود داشته باشد می توان بدان تمسک کرد. این ضابطه اختصاصی به قرآن ندارد و در تفسیر همه متون حکمفرما است. به عنوان مثال اگر کسی وصیت کند چیزی را به فرزندانش بدهند، مراد، فرزندان واقعی او است و نمی تواند آن را مثلاً به شاگردانش که فرزندان معنوی او هستند تعمیم داد. (مکارم شیرازی، بی تا: ۲۴) همین مسأله در مورد قرآن نیز صدق می کند. در قرآن می خوانیم “السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما…” مسلماً، مراد از قطع ید معنی ظاهری و حقیقی آن است و حمل آن بر این معنی که باید دست دزد را از دزدی کوتاه کرد نه اینکه آن را برید، تفسیر به رأی است. لیکن در صورت وجود دلیل و قرینه قطعی بر اراده معنی خلاف ظاهر، اخذ به آن، عین صواب و تفسیر مطابق ظاهر، تفسیر به رأی خواهد بود. مثلاً در روایات آمده یک عرب بیابان نشین خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شد و با پر حرفی های کنایه آمیز خود، حضرت را آزرده خاطر ساخت. در این حال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین که در مجلس حاضر بود اشاره فرمودند: “یا علی قم فاقطع لسانه” حاضران با اینکه عرب بودند، گمان بردند مراد پیامبر بریدن زبان اوست، اما دیدند علی (علیه السلام) چند درهم به اعرابی داد و او هم مجلس را ترک کرد. ملاحظه می کنیم مراد پیامبر، بریدن زبان نبود بلکه با این بیان از علی (علیه السلام) خواست چیزی به او بدهد تا از شر زبانش آسوده شود و این از مناسبت حکم و موضوع در روایت قابل فهم است. (مراجعه شود “غفاری، ۱۳۶۹ ش: ۲۵۰ و ۲۵۱)اگر در قرآن کریم آمده است که: “الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى‏” (طه ۵)، دلایل عقلی و نقلی می گوید خدا جسم نیست که بر مکانی قرار گیرد. بنابر این می فهمیم مراد از استواء، استیلا و غلبه است. یا هنگامی که گفته می شود خدا سمیع و بصیر است، عقل می گوید مسلماً مراد این نیست که گوش و چشم دارد بلکه مقصود آن است که خداوند، علم فراگیر به جمیع امور دارد و آن هنگام که می گوید: “وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمَى‏ وَأَضَلُّ سَبِیلاً” (اسراء ۷۲) یقیناً، مقصود، کوردلی و نابینایی قلب است که در آخرت تجلی می کند نه نابینایی ظاهری. استخدام این واژه های دو پهلو در قرآن ناشی از تنگناهای زبانی از یکسو و در نظر گرفتن فهم عمومی مخاطبان از سوی دیگر است.۶-۲-۲: شأن مفسر قرآن و فقیه، شبیه یکدیگر است. در برخی روایات این دو مقوله در کنار هم به کار رفته است. مثلاً: “من فسر القرآن برایه فقد افتری علی الله الکذب و من افتی بغیر علم لعنته ملائکه السماء و الارض” ملاحظه می کنیم تفسیر به رأی در کنار افتاء بدون علم قرار گرفته است و بدون شک مراد از افتاء بدون علم همان افتاء به رأی است و گرنه رأی مجتهد جامع شرائط افتاء، هرگز مصداق افتاء بدون علم نیست. (جوادی آملی، ۱۳۸۴ ش، ج ۱: ۱۷۷) تفسیر به رأی هم اینچنین است و لذا نصوص ناهی از تفسیر به رأی هرگز در صدد منع از تفسیر عالمانه نیست. پس همانطور که اجتهاد فقهی بدون داشتن ملکه اجتهاد و بذل جهد علمی، جایز نیست، تفسیر کلام خدا نیز بدون احراز توانایی لازم و فحص کامل دلایل و قراین جایز نیست،‌ چه رسد به اینکه – العیاذ بالله – کسی تعمداً مطلب خلافی را به خدا نسبت دهد.۷-۲-۲: عقوبت اقدام کننده به تفسیر به رأی، آتش دوزخ و حاصل تفسیر او ولو صحیح، خطا آمیز تلقی شده است. این بیان تناقض آمیز (paradoxical) این چنین قابل توضیح است که در فرآیند تفسیر به رأی، اگرچه حسن فعلی محفوظ باشد، لیکن به دلیل فقدان حسن فاعلی و تجری هتاکانه و اقدام بی باکانه – به سان قضای جاهلانه – عقوبت سنگینی برای آن وعده داده شده است. (جوادی آملی، ۱۳۸۴ ش، ج ۱: ۱۷۷) چه اینکه اگر کسی بین متخاصمین جاهلانه داوری کند – هر چند داوری او مطابق واقع درآید – ملعون خواهد بود.
۳٫ قرآن و مسأله تفسیر به رأییکی از معیارها و ضوابط نقد حدیث، توجه به نوع رابطه آن با قرآن کریم از حیث موافقت یا مخالفت است؛ چه اینکه، در احادیث صحیح از جمله حدیث جابر جعفی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: “انظروا امرنا و ما جائکم عنا، فان وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به و ان لم تجدوه موافقا فردوه و ان اشتبه الامر علیکم فقفوا عنده” (مجلسی، ۱۴۰۳ ق، ج ۲: ۲۳۶ و ج ۵۲: ۱۲۳)بنابر این، عرضه روایات مذکور بر قرآن می تواند ملاک و محک خوبی برای تشخیص صحت یا سقم آنها باشد.
۱-۳٫ عدم مخالفت روایات با ظواهر قرآنممکن است کسانی ادعا کنند، روایات ناهی از تفسیر به رأی، با آیات قرآن ناسازگار است و تلاش برای فهم قرآن که لاجرم نمی تواند خالی از اظهارنظر و بیان رأی باشد، مورد تأکید قرآن است. در این رابطه با آیاتی نظیر: “أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى‏ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا” (محمد ۲۴)، “کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ…” (ص ۲۹)، تمسک می کنند. اما باید توجه داشت که نهی از تفسیر به رأی، مخالفتی با قرآن کریم ندارد. آیاتی که امر به تدبر در قرآن و مانند آن می کند، گویای ضرورت دستیابی به فهمی صحیح و به دور از تحمیل آراء شخصی است. آنچه مورد تأکید قرآن است، تدبر و غایت فهم و آنچه در روایات، مورد نکوهش شدید قرار گرفته “تفسیر به رأی” است. معلوم می شود این دو رویکرد تفسیری در تقابل با یکدیگر هستند و از باب (تعرف الاشیاء باضدادها) شناخت هر یک تا حدود زیادی می تواند به شناخت دیگری کمک کند. در قرآن کریم هم مبانی و اصول تدبر بیان شده نظیر:”الهی بودن الفاظ قرآن” (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى‏ – نجم ۴)”تحریف ناپذیری قرآن کریم” (وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ – فصلت ۴۱ و ۴۲)”جاودانگی قرآن” (وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَى‏ لِلْبَشَرِ – مدثر ۳۱)”زبان استوار و قابل فهم کلام خدا” (عَرَبِیّاً غَیْرَ ذِی عِوَجٍ – زمر ۲۸) نفی اختلاف و تناقض در قرآن” (وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً – نساء ۸۲)و نیز راهکارهای عملی تدبر ارائه گردیده نظیر:”نفی جزئی نگری” (الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ – حجر ۹۱)”تبعیت از بیانات تفصیلی پیامبر” (وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا – حشر ۷) و (وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ – نحل ۴۴)”نهی تبعیت از متشابهات” (و أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ… – آل عمران ۷) و “کسب طهارت روحی” (لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ – واقعه ۷۹) که همگی ابزارهای سنجش تفسیر تدبری از تفسیر به رأی به شمار می آیند. این خود کاشف عدم مخالفت بلکه موافقت قطعی قرآن با روایات ناهی از تفسیر به رأی است.
۲-۳٫ موافقت قطعی روایات با ظواهر قرآناز نظر قرآن تکیه بر آنچه زاییده ظن و گمان و احتمال و قیاس و استحسان و سلیقه شخصی و برداشتهای غیر یقینی و در یک کلمه غیر علمی است و نسبت دادن آن به خدا، نکوهیده و سزاوار عقوبت است. این مهم از آیاتی فراوانی همچون “وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ…” (اسراء ۳۶) و “وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً” (عنکبوت ۶۸) و “قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ” (اعراف ۳۳) و “إِنَّمَا یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ” (بقره ۱۶۹) قابل فهم است. آیات مذکور به خوبی مبانی نظری و چارچوب های تئوریک برای تفسیر صحیح قرآن و دوری جستن از تفسیر به رأی را ترسیم می کند. بنابراین، روایات ناهی از تفسیر به رأی نه تنها مخالفتی با ظواهر قرآن ندارد، که با مضمون آنها موافقت قطعی دارد.
نتیجه گیریحاصل این پژوهش آنکه:۱٫ روایات نهی از تفسیر به رأی اگرچه با الفاظ متفاوت در منابع فریقین آمده اما همگی بر مضمون واحد دلالت دارد و آن بی اعتباری رأی محوری در تفسیر قرآن کریم است. این مسأله با مبانی نقلی (اعم از قرآن و سنت) و موازین عقلی موافقت دارد لذا روایات مذکور با وجود تردیدهایی در ناحیه صدور، تلقی به قبول گردیده است.۲٫ تفسیر به رأی غیر از تفسیر مبتنی بر تدبر و اجتهاد صحیح است. مراد از تفسیر به رأی، تحمیل نظر خاصی بر قرآن براساس ذوق و نظر شخصی است که امری مذموم شمرده شده و مراد از تدبر و اجتهاد صحیح، فحص و بحث کافی از ادله و شواهد فهم قرآن و تلاش برای استخراج مراد جدی آیه است. این کار، گاهی با رویکرد روایی – تاریخی انجام می گیرد و گاه با رویکرد عقلی. بنابراین تفسیر صحیح می تواند صبغه اثری و روایی داشته باشد و می تواند صبغه عقلی به خود بگیرد. تفسیر به رأی در تقابل با هر دو است. شاید تقسیم تفسیر به رأی به دو قسم مذموم و ممدوح در میان قرآن شناسان معاصر معلول همین تمایز باشد. گو اینکه در روایات، تعبیر تفسیر به رأی به صورت مطلق به کار برده شده است.یادداشت ها۱٫ عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق (علیه السلام)۲٫ امام علی (علیه السلام) در خطبه ۸۷ نهج البلاغه صفات برجسته بندگان محبوب خدا را که از جمله آنها نفی هوای نفس و اختیار خویش به قرآن سپردن است، معرفی می کند: “… فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه… قد امکن الکتاب من زمانه فهو قائده و امامه یحل حیث حل ثقله و ینزل حیث کان منزله” و در نقطه مقابل، صفات عالم نمایان بی بهره از علم را چنین بیان می کند که آنان جهل را از این سو و آن سو فراگرفته و علم نام می نهند و مردم را بدان گمراه می کنند و قرآن را بر آراء و اهواء خود حمل می کنند.” و آخر قد تسمی عالما و لیس به فاقتبس جهائل من جهال و اضالیل من ضلال و نصب للناس اشراکا من حبائل غرور و قول زور قد حمل الکتاب علی آرائه و عطف الحق علی اهوائه” و پس از بیانی مفصل این نکته کلیدی را که ریشه در قرآن دارد مطرح می فرماید که: “فلا تقولوا بما لا تعرفون”.۳٫ در این خطبه امام علی (علیه السلام) به ویژگی های مهدی آخرالزمان (علیه السلام) اشاره می کند،‌ از جمله اینکه ایشان در زمانی که عده ای به نام تفسیر، نظریه های گوناگون خود را بر قرآن تحمیل می کنند، قرآن را بر اندیشه ها و نظریات مسلط می سازد.۴ و ۵٫ ذکر این توصیح ضروری است که برای کشف روابط معنایی چنانچه به تعامل واژه های موجود با یکدیگر در یک زنجیره خطی و افقی توجه کنیم از روش هم نشینی و چنانچه به رابطه آنها با اجزای دیگری که در آن عبارت خاص حاضر نیستند در یک زنجیره عمودی توجه کنیم؛ از روش جانشینی پیروی کرده ایم. (برای آشنایی بیشتر رک. به: باقری، ۱۳۸۰ شمسی، صص ۴۱ تا ۴۷)منابع تحقیق:۱٫ قرآن کریم۲٫ ابن درید، ابوبکر محمد بن حسن (۱۹۸۷ میلادی)، جمهره اللغه، تحقیق د. رمزی منیر بعلبکی، ج ۱، بیروت،‌ دارالعلم للملایین، چاپ اول.۳٫ ابن منظور، محمد بن مکرم (۱۴۰۵ قمری)، لسان العرب، ج ۵، قم، نشر ادب الحوزه۴٫ بغوی، حسین بن مسعود (۱۴۰۷ قمری)، معالم التنزیل، ج ۱، بیروت، دارالمعرفه۵٫ باقری، مهری (۱۳۸۰ شمسی)، مقدمات زبان شناسی، تهران، نشر قطره۶٫ جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۴ شمسی)، تسنیم، ج ۱، قم، نشر اسراء۷٫ رازی، ابومحمد، عبدالرحمن بن ابی حاتم (۱۳۷۲ قمری)، الجرح و التعدیل، ج ۴ و ۶، بیروت، داراحیاء التراث العربی۸٫ راغب اصفهانی، حسین بن محمد (۱۴۰۴ قمری)، المفردات فی غریب القرآن، ایران، دفتر نشر کتاب۹٫ رجبی، محمود (۱۳۷۹ شمسی)، روش شناسی تفسیر قرآن، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه۱۰٫ رضی، محمد بن حسین (۱۳۷۹ شمسی)، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، نشر الهادی، چاپ چهارم۱۱٫ صدوق، محمد بن علی بن بابویه (۱۳۸۷ شمسی)، التوحید، تحقیق سید هاشم حسینی طهرانی، قم، جماعه المدرسین، چاپ اول۱۲٫ طباطبایی، محمدحسین (۱۳۶۲ شمسی)، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم۱۳٫ طبری، محمد بن جریر (۱۴۰۶ قمری)، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، ج ۱، بیروت، دارالمعرفه۱۴٫ طریحی، فخرالدین (۱۳۸۷ شمسی)، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، ج ۳، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی۱۵٫ عیاشی، ابوالنضر محمد بن مسعود (۲۰۰۶ میلادی)، کتاب التفسیر، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، ج ۱، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه۱۶٫ غفاری، علی اکبر (۱۳۶۹ شمسی)، تلخیص مقباس الهدایه، تهران، جامعه الامام الصادق (علیه السلام)۱۷٫ فراهیدی، خلیل بن احمد (۱۴۰۵ قمری)، کتاب العین، تحقیق د. مهدی المخزومی و د. ابراهیم السامرائی، ج ۸، قم، منشورات دارالهجره۱۸٫ مامقانی، عبدالله (۱۳۵۰ قمری)، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج ۳، نجف، مکتبه المرتضویه (چاپ سنگی ۳ جلدی)۱۹٫ مجلسی، محمدباقر (۱۴۰۳ قمری)، بحارالانوار الجامعه لدرراخبار الائمه الاطهار، ج ۳۶، ۲ و ۵۲، بیروت، مؤسسه الوفاء۲۰٫ مکارم شیرازی، ناصر (بی تا)، تفسیر به رأی، قم، مدرسه الامام امیرالمؤمنین (علیه السلام)
منبع مقاله:ایزدی مبارکه، کامران؛ (۱۳۸۹)، گفتارهایی در باب قرآن، فقه، فلسفه، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، معاونت پژوهشی، چاپ اول.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.