حَدیث ثَقَلَیْن یا ثِقْلَیْن حدیثی مشهور و متواتر از پیامبر اسلام(ص) است درباره جایگاه هدایتگری قرآن و اهلبیت(ص) و لزوم پیروی از آنان. طبق این حدیث، قرآن و اهلبیت به عنوان دو چیز گرانبها، همواره در کنار یکدیگرند تا در کنار حوض کوثر به پیامبر اکرم(ص) ملحق شوند.
حدیث ثقلین مورداستناد متکلمان شیعه برای اثبات ولایت و امامت امامان شیعه(ع) بوده است. عالمان شیعه، بهاستناد این حدیث میگویند هر ویژگی و صفت کمالی که برای قرآن ذکر شده، در خصوص اهلبیت نیز صادق است. برخی از برداشتهای کلامی از این حدیث عبارتاند از: اثبات امامت امامان شیعه و استمرار آن تا روز قیامت، عصمت اهلبیت، لزوم پیروی از آنان، مرجعیت علمی، رهبری و ولایت آنان، و عدم اختلاف میان اهلبیت و قرآن.
از نظر عدهای از عالمان اهلسنت نیز این حدیث بر مَوَدّت اهلبیت، احسان و احترام به آنها، بزرگداشت آنان و ادای حقوق واجب و مستحب آنها تأکید میکند. برخی از عالمان اهل سنت، دلالت حدیث بر تمسک به اهلبیت را پذیرفتهاند؛ اما معتقدند تصریحی بر امامت و خلافت آنها ندارد.
بهگفته عالمان شیعه و اهلسنت، حدیث ثقلین تنها یک بار، بیان نشده و در موارد متعددی از پیامبر(ص) نقل شده است. تکرار این حدیث از پیامبر(ص) را دلیل اهمیت و جایگاه آن دانستهاند. حدیث ثقلین در منابع متعدد حدیثی شیعه و اهلسنت نقل شده و شیعه و اهلسنت بر مضمون و صحت آن اتفاقنظر دارند.
این حدیث با سندهای گوناگون، از بیش از بیست تن از اصحاب پیامبر(ص) نقل شده است. سید هاشم بَحرانی در غایَهُالمَرام، ۸۲ حدیث با این مضمون از منابع مختلف شیعه، همچون کافی، کمالالدین، عیون اخبار الرضا(ع)، بَصائِرالدرجات و ۳۹ حدیث از منابع اهلسنت، همچون صحیح مسلم، سُنَن تِرْمِذی، سنن نِسائی، سنن دارَمی و مسند احمد بن حنبل نقل کرده است.
درباره مصادیق عترت و اهلبیت در این حدیث، عالمان شیعه تصریح کردهاند که مراد امامان دوازدهگانه شیعه هستند. در برخی روایات نیز به این مطلب تصریح شده است؛ اما عالمان اهلسنت در تبیین مصادیق آن اختلافنظر دارند؛ گروهی از آنان اصحاب کساء را اهلبیت و عترت پیامبر(ع) شمردهاند و بعضی آلعلی، آلعقیل، آلجعفر و آلعباس را که صدقه بر آنها حرام است، اهلبیت پیامبر معرفی کردهاند.
کتابهای متعددی درباره این حدیث به صورت مستقل چاپ و منتشر شده است از جمله آنها موسوعهُ حدیثِ الثَّقلین در چهار جلد است.
اهمیت حدیث ثقلین
حدیث ثقلین حدیثی مشهور[۱] است از پیامبر(ص) که متواتر[۲] و موردقبول همه مسلمانان[۳] شمرده شده است. تکرار این حدیث از سوی پیامبر(ص) در موارد مختلف را دلیل اهمیت و جایگاه این حدیث دانستهاند.[۴] متکلمان شیعه از این حدیث برای اثبات ولایت و امامت اهلبیت(ع) بهره بردهاند.[۵] میان فرقهها و مذاهب مختلف، حدیث ثقلین در مباحث کلامی، در مسئله امامت و جانشینی پیامبر(ص)، موردتوجه بوده و آن را بهجهت دلالت بر تمامی مسائل و مباحث امامت، بینظیر دانستهاند.[۶]
در عَبَقاتالانوار آمده این حدیث به دلیل فراوانی سندها و اعتبار و استحکام متن آن، از دیرباز موردتوجه عالمان و محدثان بوده و گروهی از آنها درباره آن، کتاب و رسالههای مستقلی نگاشتهاند.[۷] به نظر برخی محققان، این حدیث از سده نخست قمری، در جوامع حدیثی شیعه و اهلسنت نقل شده است. پس از آن نیز در منابع تاریخی، رجالی، کلامی، اخلاقی، فقهی و اصولی، به فراخور بحث، از آن یاد شده است.[۸]
به گزارش نویسنده مقاله «حدیث ثقلین» در دانشنامه جهان اسلام، عالمان شیعه از دیرباز در مجموعههای حدیثی خود این حدیث را نقل کردهاند؛ اما در کتابهای کلامی متقدم، در بحث امامت و خلافت، کمتر بدان استناد شده است. با این حال، گروهی از عالمان شیعه در بحثهای کلامی بدان استناد کردهاند؛ برای نمونه شیخ صدوق در اثبات خالی نبودن زمین از حجت و شیخ طوسی در بحث ضرورت وجود امامی از اهلبیت در همه زمانها، به این حدیث تمسک کردهاند. علامه حلی در کتاب نهجالحق در اثبات خلافت امام علی(ع) و فیض کاشانی نیز در بحث از جایگاه قرآن، از این حدیث بهره بردهاند.[۹]
گفته شده میر حامدحسین هندی (درگذشت ۱۳۰۶ق) با اختصاص فصولی گسترده به سند و دلالت حدیث ثقلین در کتاب عبقات الانوار، در شناساندن آن جایگاه ممتازی دارد و پس از او، بیشتر از پیش به این حدیث توجه شد تا جایی که در دوران معاصر، مهمترین حدیثی است که برای لزوم و ضرورت تمسک به اهلبیت به آن استناد میشود.[۱۰]
حدیث ثقلین در مباحثی همچون جایگاه قرآن، حجیت احادیث اهلبیت، حجیت ظواهر قرآن، مطابقت قرآن و احادیث اهلبیت و مقدم بودن قرآن بر کلام اهلبیت مورداستناد متکلمان شیعه بوده است.[۱۱]
این حدیث را با توجه به تأکید بر جایگاه و مرجعیت علمی اهلبیت، گشایش راهی جدید در مباحثات بین مذاهب اسلامی دانستهاند؛ چنانکه مباحثه و گفتوگوی سید عبدالحسین شرفالدین با شیخ سلیم بُشری با چنین رویکردی بود.[۱۲]
متن حدیث ثقلینن
حدیث ثقلین در منابع مختلف شیعه[۱۳] و اهلسنت[۱۴] با عبارتهای گوناگون از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است.[۱۵] این حدیث در کتاب کافی، از کتب اربعه و اصلی شیعه، چنین نقل شده است: «…إِنِّی تَارِکٌ فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا: کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی. أَیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکُمْ سَتَرِدُونَ عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکُمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَیْنِ وَ الثَّقَلَانِ کِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَهْلِکُوا وَ لَاتُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُم؛ من در میان شما دو چیز باقی میگذارم که اگر آنها را دستاویز قرار دهید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهلبیتم هستند. ای مردم بشنوید! من به شما رساندم که شما در کنار حوض بر من وارد میشوید. پس من از شما درباره رفتارتان با این دو یادگار ارزشمند سؤال خواهم کرد؛ یعنی کتاب خدا و اهلبیتم. بر ایشان پیشى نگیرید که هلاک میشوید و به ایشان چیزى نیاموزید که آنها از شما داناترند.»[۱۶]
متن این حدیث براساس کتاب بَصائرالدرجات، از منابع حدیثی شیعه، از امام باقر(ع) چنین است: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا: کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض؛ ای مردم، بهراستی من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم که اگر به آندو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد. آندو کتاب خدا (قرآن) و عترت و اهلبیتم هستند. همانا آندو هرگز از هم جدا نمیشوند تا اینکه کنار حوض بر من وارد شوند.»[۱۷]
حدیث ثقلین در صحیح مسلم از زید بن اَرقَم چنین نقل شده است: «… وَأَنَا تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ: أَوَّلُهُمَا کِتَابُ اللهِ فِیهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِکِتَابِ اللهِ، وَاسْتَمْسِکُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى کِتَابِ اللهِ وَرَغَّبَ فِیهِ، ثُمَّ قَالَ: «وَأَهْلُ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی، أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی، أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی.»[۱۸] من در میان شما دو چیز گرانبها باقی میگذارم: نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است. پس به کتاب خدا تمسک کنید. پیامبر بر کتاب خدا تشویق و ترغیب کرد و سپس فرمود: و اهلبیتم، خدا را در حقّ اهل بیتم فراموش نکنید؛ اشاره به اینکه مسئولیت الهی خود درباره اهلبیت را فراموش نکنید.[۱۹]
در بعضی از منابع نیز بهجای «ثقلین»، واژه «خَلیفَتَین» (دو جانشین)[۲۰] یا «اَمرَین» (دو امر)[۲۱] نقل شده است. در برخی از منابع بهجای عبارت «عِترتی»، کلمه «سنّتی» آمده است.[۲۲] ناصر مکارم شیرازی، مرجعتقلید و نویسنده تفسیر نمونه، بر این باور است که نقلهایی که در آنها بهجای عبارت «عترتی»، «سنّتی» آمده، نمیتواند قابلاستناد باشد؛ بر فرض صحت نیز منافاتی میان این نقلها و نقلهای دیگر وجود ندارد؛ زیرا پیامبر یک جا به کتاب و سنت توصیه کرده و جای دیگری به کتاب و عترت.[۲۳]
آیتالله جوادی آملی:
انسان کامل معصوم که مصادیق منحصر آن عترت طاهرهاند، عِدل و همتای قرآن است و براساس حدیث متواتر ثقلین، به هیچ وجه از یکدیگر جدایی نمیپذیرند. قرآن تجلّی کتاب تدوینی خدا و انسان کامل معصوم تجلّی کتاب تکوینی اوست. … روایات معصومان(ع) نیز گویای تبیین پیوند ناگسستنی قرآن و عترتاند و همسو با حدیث ثقلین، گواه جداییناپذیری این دو حقیقت و احکام آنها از یکدیگرند … هیچیک [از آندو] را بیدیگری نمیتوان شناخت.[۲۴]
اعتبار حدیث ثقلین
عالمان شیعه حدیث ثقلین را متواتر شمردهاند.[۲۵] از نظر صاحبْحَدائق، فقیه و محدث شیعی در قرن دوازدهم قمری، این حدیث متواتر معنوی میان شیعه و اهلسنت است.[۲۶] به گفته عالمانی چون ملاصالح مازندرانی، از عالمان شیعه قرن یازدهم قمری، شیعه و اهلسنت بر مضمون این حدیث و صحت آن اتفاقنظر دارند.[۲۷] جعفر سبحانی، متکلم شیعی گفته است که هیچکس جز جاهل یا مُعانِد در صحیح بودن این حدیث شک نمیکند.[۲۸]
افزون بر نقل این حدیث در صحیح مسلم[۲۹] مهمترین کتاب حدیثی اهلسنت پس از صحیح بخاری، حاکم نیشابوری محدث اهلسنت هم در المستدرک، آن را از زید بن اَرقم نقل کرده و بر صحیح بودن آن براساس شروط بُخاری و مُسْلم نیشابوری برای صحیحبودن حدیث تصریح کرده است.[۳۰] ابنحَجَر هَیْتَمی، از عالمان شافعیمذهب نیز این حدیث را صحیح دانسته است.[۳۱] عبدالرَّؤُوف مَناوی در کتاب فَیْضُالقَدیر از هیثمی نقل کرده که راویان این حدیث همه ثقه هستند.[۳۲] علی بن عبدالله سَمْهودی، از عالمان شافعیمذهب در جَواهِرُالعِقْدَیْن گفته است احمد بن حَنْبَل در کتاب مُسندش با سند خوب و صحیح، و سلیمان بن احمد طَبَرانی در کتاب مُعْجَمُالکبیر، با سندی که راویان آن ثقه هستند، این روایت را نقل کردهاند.[۳۳]
ابنجوزی، از علمای حنبلیمذهب در قرن ششم قمری، در کتاب العِلَل المُتَناهیه حدیث ثقلین را با سندی خاص نقل کرده و آن را بهجهت ضعیفبودن برخی راویانش، ضعیف شمرده است.[۳۴] عالمانی همچون سَمهودی و ابنحجر هیتمی، ابنجوزی را در ضعیفدانستن سند این حدیث برحق ندانستهاند؛ زیرا این حدیث در صحیح مسلم و غیر آن، با سندهای مختلف نقل شده است.[۳۵]
راویان و منابع
به گفته علامه شرفالدین[۳۶] و جعفر سبحانی[۳۷] از عالمان شیعه، و سمهودی[۳۸] و ابنحجر هیتمی[۳۹] از عالمان اهلسنت، حدیث ثقلین با سندهای گوناگون، از بیش از بیست تن از اصحاب پیامبر(ص) نقل شده است. بعضی بیش از پنجاه صحابی نیز گفتهاند.[۴۰] میر حامد حسین در کتاب عَبَقاتالاَنْوار آورده است که بیش از سی نفر از اصحاب پیامبر(ص) و بیشتر از دویست تن از علمای بزرگ اهلسنت این حدیث را در کتابهای خود نقل کردهاند.[۴۱] او نام راویان اهلسنت از قرن دوم تا سیزدهم قمری را ذکر کرده است.[۴۲] به نظر قوامالدین محمد وشنوی راههای نقل این حدیث به بیش از شصت طریق میرسد.[۴۳]
در منابع شیعی، این حدیث از صحابهٔ متعددی همچون امام علی(ع)،[۴۴] امام حسن(ع)،[۴۵] جابر بن عبدالله انصاری،[۴۶] حُذَیْفه بن یَمان،[۴۷] حُذَیْفَه بن اُسَیْد،[۴۸] زید بن اَرْقم،[۴۹] زید بن ثابت،[۵۰] عمر بن خَطّاب[۵۱] و ابوهُرَیْره[۵۲] نقل شده است. امام باقر(ع)،[۵۳] امام صادق(ع)[۵۴] و امام رضا(ع)[۵۵] نیز این حدیث را از پیامبر نقل کردهاند.
در منابع اهلسنت نیز از صحابهای مانند امام علی(ع)،[۵۶] حضرت زهرا(س)،[۵۷] امام حسن(ع)،[۵۸] زید بن ارقم،[۵۹] ابوذر غفاری،[۶۰] سلمان فارسی،[۶۱] ابوسعید خُدْری،[۶۲] اُمّسَلَمه،[۶۳] جابر بن عبدالله انصاری،[۶۴] زید بن ثابت،[۶۵] حُذَیفه بن اسید،[۶۶] ابوهریره،[۶۷] جُبَیْر بن مُطْعِم،[۶۸] ابورافِع،[۶۹] ضُمَیْره الاسلَمی،[۷۰] اُمّهانی دختر ابوطالب[۷۱] و عَمْرو بن عاص[۷۲] نقل شده است. بهگفته علامه تهرانی، حدیث ثقلین در منابع روایی، بیشتر، از طریق زید بن ارقم نقل شده و علمای اهلسنت نیز این حدیث را بیشتر، از او نقل کردهاند.[۷۳]
سید هاشم بَحرانی در غایَهُالمَرام، ۸۲ حدیث با مضمون حدیث ثقلین از منابع مختلف شیعه همچون کافی، کمالالدین، اَمالی صدوق، اَمالی مفید، اَمالی طوسی، عُیونُ اَخبارِ الرِّضا، بَصائرالدرجات[۷۴] و ۳۹ حدیث از منابع اهلسنت[۷۵] جمعآوری و نقل کرده است. از جمله منابع معتبر اهلسنت که حدیث ثقلین را نقل کردهاند، عبارتاند از: صحیح مسلم،[۷۶] سُنَن تِرْمِذی،[۷۷] سنن نسائی،[۷۸] سنن دارَمی،[۷۹] مُسند احمد بن حنبل،[۸۰] المُسْتَدرکُ عَلیَ الصَّحیحَین،[۸۱] السُّنَنُ الکبری،[۸۲] مَناقب خوارزمی،[۸۳] المُعجَم الکبیر،[۸۴] کتابُالسُّنه،[۸۵] مَجْمَع الزَّوائِد و مَنْبَع الفَوائِد،[۸۶] فَرائِدالسِّمْطَین،[۸۷] جَواهِرالعِقْدَین،[۸۸] جامع الاصول فی احادیث الرسول(ص)،[۸۹] کَنْزالعُمّال،[۹۰] حِلْیَه الاَولیاء و طبقات الاَصْفِیاء،[۹۱] المُؤْتَلف و المُخْتَلف،[۹۲] اِسْتِجْلاب اِرْتَقاء الغُرَف،[۹۳] اِحْیاء المَیّت بفضائل اهل البیت(ع)[۹۴] و جامع المَسانید و السُّنَن.[۹۵]
زمان و مکان صدور حدیث
بهگفته عالمان شیعه همچون شیخ مفید[۹۶] و قاضی نورالله شوشتری،[۹۷] حدیث ثقلین در موارد متعددی از پیامبر(ص) نقل شده است.[۹۸] به باور ناصر مکارم شیرازی، اینگونه نیست که پیامبر یک بار آن را گفته و راویان متعدد با عبارات مختلف آن را نقل کرده باشند؛ بلکه روایاتْ کاملاً متعدد و متفاوت است.[۹۹] از نظر قاضی نورالله شوشتری در اِحقاقالحق، حدیث ثقلین در چهار جا از پیامبر(ص) نقل شده است: روز عرفه بر روی شتر، در مسجد خَیف، خطبه غدیر در حَجَّهُالوداع و در خطبهای بالای منبر در روز رحلت.[۱۰۰] سید عبدالحسین شرفالدین پنج جا را برای این حدیث نام برده است: روز عرفه، غدیر خم، هنگام بازگشت از طائف، در مدینه بر بالای منبر و در حجره پیامبر هنگام بیماری.[۱۰۱]
ابنحجر هیتمی، از عالمان اهلسنت نیز مینویسد زمانها و مکانهای مختلفی برای حدیث ثقلین نقل شده که عبارتاند از: حَجَّهالوداع، مدینه هنگام بیماری پیامبر(ص)، غدیر خم و در خطبهای پس از بازگشت از طائف. بهاعتقاد او، هیچ منافاتی میان این سندها و زمانها و مکانهای مختلف وجود ندارد؛ زیرا احتمال دارد که پیامبر بهجهت اهتمام به شأن و جایگاه قرآن و عترت، در جاهای مختلفی این حدیث را گفته باشد.[۱۰۲]
زمانها و مکانهای مختلفی که برای صدور این حدیث از پیامبر(ص) در منابع شیعه و اهلسنت ذکر شده، از این قرار است:
- در غدیر خم هنگام بازگشت از حجهالوداع؛[۱۰۳]
- در روز عرفه در حَجَّهالوداع بر روی شتر؛[۱۰۴]
- در آخرین خطبهای که در روز رحلت برای مردم خواند؛[۱۰۵]
- در سرزمین منا[۱۰۶] یا در مسجد خیف، در آخرین روز از ایام تشریق در حجهالوداع؛[۱۰۷]
- در خطبهای در روز جمعه بعد از نماز؛[۱۰۸]
- در خطبهای بعد از آخرین نماز جماعت با مردم؛[۱۰۹]
- در بستر بیماری، آنگاه که اصحاب بر بالین پیامبر گرد آمده بودند؛[۱۱۰]
- در حال احتضار.[۱۱۱]
مصادیق عترت و اهلبیت
در بیشتر نقلهای حدیث ثقلین،[۱۱۲] کلمه اهلبیت(ع) بههمراه عترت آمده است؛[۱۱۳] اما در برخی نقلها، فقط عترت[۱۱۴] و در برخی دیگر، فقط اهلبیت(ع)[۱۱۵] ذکر شده است. در بعضی از نقلها هم بهجای کلمه «عترتی»، علی بن ابیطالب و عترت او ذکر شده است.[۱۱۶] در پارهای موارد سفارش به اهلبیت(ع) چند بار تکرار شده است.[۱۱۷]
در بعضی از نقلها که کلمه عترت بدون اهلبیت ذکر شده، از مصادیق عترت سؤال شده و در پاسخ، عترت همان اهلبیت پیامبر معرفی شدهاند.[۱۱۸] در دستهای از نقلهای شیعه از حدیث ثقلین، در توضیح اهلبیت(ع)، به دوازده امام شیعه تصریح شده است.[۱۱۹] از جمله در روایتی، از پیامبر(ص) سؤال شد اهلبیت شما کیاناند؟ پیامبر(ص) پاسخ داد: علی(ع)، دو نوهام و نُه تن از فرزندان حسین(ع) که امامانی امین و معصوم هستند. آگاه باشید که آنها اهلبیت و عترت من و از گوشت و خون من هستند.[۱۲۰] امام علی(ع) نیز در حدیثی، در پاسخ از مصادیق عترت در حدیث ثقلین، تصریح کرد که منظورْ من، حسن، حسین و نُه تن از ائمه از نسل حسین است که آخرین آنها مهدی است.[۱۲۱]
علمای شیعه همچون شیخ صدوق[۱۲۲] و شیخ مفید[۱۲۳] تصریح کردهاند که مراد از عترت و اهلبیت در حدیث ثقلین، امامان دوازدهگانه شیعه هستند.[۱۲۴] آیتالله بروجردی در مقدمه کتاب جامع احادیث الشیعه آورده است که علمای شیعه اتفاقنظر دارند که مقصود از عترت و اهلبیت، کسانی هستند که دربردارنده همه علوم شرعی و اسرار دینی و در گفتار و عمل، معصوم از خطا و گناه هستند. آنها همان امامان شیعه هستند.[۱۲۵]
مصادیق عترت در منابع اهلسنت
عبدالرؤوف مناوی در کتاب فیضالقدیر، اهلبیت را همان بیان و توضیح عترت، و مراد از آنها را اصحاب کساء دانسته است.[۱۲۶] ابنابیالحدید معتزلی نیز در شرح نهجالبلاغه مینویسد پیامبر(ص) در حدیث ثقلین، مراد از عترت خود را اهلبیتش بیان کرده و در جای دیگری، اصحاب کساء را اهلبیت خود معرفی کرده و گفته است: «اللهم هؤلاءِ اهلُ بَیتی.»[۱۲۷] حاکم حَسکانی از براء بن عازب انصاری نقل کرده که پیامبر(ص)، عترت خود را علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) ذکر کرد.[۱۲۸] سَمهودی نیز گفته است از میان اهلبیت، علی بن ابیطالب امام و عالم آنها و سزاوارترین شخص برای تمسک و پیروی است.[۱۲۹] در برخی از منابع اهلسنت، از زید بن ارقم نقل شده که اهلبیت پیامبر کسانیاند که صدقه بر آنها حرام است و آنها آلعلی، آلعقیل، آلجعفر و آلعباس هستند.[۱۳۰]
عترت در کتابهای لغت به معنای نسل و خویشاوندان نزدیک،[۱۳۱] فرزند و ذریه[۱۳۲] یا خویشاوندان مخصوص[۱۳۳] آمده است.
وجه نامگذاری به ثقلین
حدیث ثقلین به سبب کاربرد واژه «ثقلین» در آن، به این نام مشهور شده است.[۱۳۴] ثقلین به دو صورت «ثَقَلَیْن» و «ثِقْلَیْن» خوانده میشود؛ اولی به معنای چیز گرانبها و باارزش و دومی به معنای چیز سنگینوزن است.[۱۳۵] در خصوص دلیل نامگذاری قرآن و اهلبیت به ثقلین نظرات مختلفی بیان شده است. در مقدمه کتاب جامع احادیث الشیعه، نُه وجه ذکر شده است[۱۳۶] که برخی عبارتاند از:
- ابوالعباس ثَعْلَب، ادیب و زبانشناس برجسته در قرن سوم قمری، در سؤال از وجه نامگذاری ثقلین گفته است به جهت اینکه تمسک و پیروی از قرآن و اهلبیت ثقیل و سخت است، ثقلین نامیده شدهاند؛[۱۳۷] زیرا آندو به بندگی و اخلاص و عدالت و نیکی امر میکنند و از فحشا و مُنکَرات و پیروی از هوای نفس و شیطان نهی میکنند.[۱۳۸]
- از نظر برخی جهت نامگذاری قرآن و عترت به ثقلین این است که عمل به حقوق قرآن و اهلبیت و رعایت حرمت آنها سخت و سنگین است.[۱۳۹]
- به اعتقاد گروهی از عالمان اهلسنت، به جهت بزرگداشت قدر و منزلت قرآن و اهلبیت، به آن دو ثقلین گفته شده است؛[۱۴۰] زیرا به هر چیز گرانبها و باارزش ثقیل گفته میشود.[۱۴۱]
- از نظر عدهای همچون سَمهودی، به جهت اینکه قرآن و اهلبیت معدن علوم دینی و اسرار و احکام شرعی هستند، پیامبر آن دو را ثقلین نامید. به همین جهت نیز به پیروی و تمسک و یادگیری از اهلبیت ترغیب کرده است.[۱۴۲]
ثقل اکبر و ثقل اصغر
در بعضی از نقلهای حدیث ثقلین، قرآن، ثقل اکبر و اهلبیت، ثقل اصغر نامیده شدهاند.[۱۴۳]
درباره چرایی توصیف به ثقل اکبر و اصغر، نظرات گوناگونی ارائه شده است: ابنمیثم بَحرانی گفته است از آنجا که قرآنْ اصلی است که باید از آن تبعیت و پیروی کرد، ثقل اکبر نامیده شده است.[۱۴۴] از نظر میرزا حبیبالله خویی، اهلبیت نیز همانند قرآن باید پیروی شوند. او معتقد است احتمال دارد چون قرآن معجزه رسالت پیامبر و اساس دین است، ثقل اکبر و از عترت بزرگتر شمرده شده است. همچنین ممکن است به این جهت که قرآن حجت بر تمام مردم، اعم از پیامبر و ائمه(ع) است، ولی اهلبیت فقط حجت بر امت هستند، قرآن ثقل اکبر و اهلبیت ثقل اصغر خوانده شدهاند.[۱۴۵] از نظر عبدالله جوادی آملی، مفسر قرآن، اهلبیت از نظر عالَم ظاهر و در مدار تعلیم و تفهیم معارف دین، ثقل اصغرند؛ اما بهلحاظ مقامهای معنوی و در عالم باطن، از قرآن کمتر نیستند.[۱۴۶] امام خمینی در وصیتنامه سیاسیالهیاش، از اهلبیت(ع) با عنوان «ثقل کبیر» یاد کرده است که از هر چیز بزرگتر است، جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است.[۱۴۷]
استناد عالمان شیعه برای اثبات باورهای شیعه در باب امامت
به طور کلی گفته شده هر ویژگی و صفت کمالی که برای قرآن ذکر شده، به استناد حدیث ثقلین، درباره اهلبیت نیز ثابت و جاری است. بعضی از این ویژگیها عبارتاند از مبین بودن، فرقان بودن، نور بودن، حبلالله و صراط مستقیم بودن.[۱۴۸] علمای شیعه برای اثبات برخی از باورهای شیعه به حدیث ثقلین استناد کردهاند. برخی از آن باورها از این قرار است:
امامت امامان شیعه
حدیث ثقلین را از دلایل امامت امامان شیعه دانستهاند.[۱۴۹] از جمله دلایلی که برای دلالت حدیث ثقلین بر امامت امام علی(ع) و دیگر امامان ذکر شده، عبارتاند از:
- تصریح به جداناپذیری قرآن و اهلبیت در حدیث ثقلین دلالت دارد که اهلبیت به قرآن علم دارند و در گفتار و عمل با آن مخالفت نمیکنند. این مطلب دلیل بر برتری و فضیلت اهلبیت است و اشخاص برتر و افضل، به امامت سزاوارترند.
- در حدیث ثقلین، اهلبیت عِدْل و نظیر قرآن قرار داده شدهاند. ازاینرو، تمسک و پیروی از آنها همانند قرآن واجب است. پیروی از شخصی بدون قید و شرط واجب نیست، مگر پیامبر و امام معصوم.
- در برخی نقلها به جای ثقلین، واژه «خلیفتین» (دو خلیفه) آمده است. روشن است که خلافت شخص، به امامتش و انجام هر چیزی است که امت بدان نیازمندند.
- در حدیث آمده است که هرکس از ثقلین پیروی کند، هرگز گمراه نخواهد شد. پیامبر عدم گمراهی امتش را به صورت دائمی، مبتنی بر پیروی از ثقلین کرده است.[۱۵۰]
برخی گفتهاند اگر شیعه غیر از حدیث ثقلین، دلیلی بر جانشینی و خلافت امام علی(ع) نداشت، این حدیثْ شیعه را در مقابل مخالفان کفایت میکرد.[۱۵۱]
استمرار امامت
به باور محمدحسن مظفر، فقراتی از حدیث دلالت دارد که تا روز قیامت همواره باید شخصی از عترت پیامبر(ص) باقی باشد. آن فقرات عبارتاند از:
- عبارت «اِن تَمَسَّکْتُم بِهِما لَن تَضِّلّوا» (با تمسک به ثقلین، هرگز گمراه نخواهید شد): هرگز گمراه نشدن مبتنی بر این است که آنچه به آن تمسک میشود، همیشه وجود داشته باشد.
- براساس عبارت «لَن یَفتَرِقا» (جداناپذیری قرآن و عترت)، اگر در زمانی، کسی از عترت نباشد، جدایی میان قرآن و عترت رخ داده است. پس باید همواره شخصی از عترت وجود داشته باشد.[۱۵۲]
از نظر ناصر مکارم شیرازی، این عبارت که «این دو همیشه با هم هستند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند» بهخوبی نشان میدهد که در تمام طول تاریخ، فردی از اهلبیت(ع) به عنوان پیشوای معصوم باید وجود داشته باشد. همانگونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتاند.[۱۵۳]
لزوم پیروی از اهلبیت(ع)
عالمان شیعه میگویند در حدیث ثقلین، اهلبیت(ع) در کنار قرآن قرار داده شده و جداییناپذیر دانسته شدهاند. پس همانطور که تبعیت از قرآن بر مسلمانان واجب است، تبعیت از اهلبیت(ع) نیز واجب است. همچنین از آنجا که پیامبر(ص) در تبعیت از آنها قیدوشرطی بیان نکرده است، پیروی از آنها به صورت مطلق و در تمام رفتار و گفتارشان واجب است.[۱۵۴]
عصمت اهلبیت(ع)
از نظر عالمان شیعه، حدیث ثقلین با توجه به تصریح به عدم جدایی قرآن و اهلبیت(ع)، بر عصمت اهلبیت دلالت دارد؛ زیرا ارتکاب هرگونه گناه یا خطا، موجب جدایی اهلبیت از قرآن خواهد شد.[۱۵۵] همچنین پیامبر(ص) در این حدیث تصریح کرده است که هرکس به قرآن و اهلبیت تمسک کند، گمراه نخواهد شد. اگر اهلبیت معصوم نباشند، پیروی بدون قیدوشرط از آنها موجب گمراهی خواهد بود.[۱۵۶] بهاعتقاد ابوالصلاح حلبی، فقیه و متکلم امامیِ قرن چهارم و پنجم قمری، وجوب مطلق اطاعت از اهلبیت(ع)، دلیل بر عصمت آنهاست.[۱۵۷] اثبات عصمت اهلبیت(ع) از حدیث ثقلین در قالب برهان اینگونه تبیین شده است:
- اگر کسی همواره با قرآن باشد، از گناه و اشتباه مصون و محفوظ است؛ زیرا قرآن از هر خطا و اشتباهی مصون است.
- براساس حدیث ثقلین، اهلبیت همواره با قرآن هستند و تا روز قیامت از همدیگر جدا نمیشوند.
- پس اهلبیت همانند قرآن معصوم هستند.[۱۵۸]
بهگزارش سید علی حسینی میلانی، برخی از محققان اهلسنت همچون ابنحجر هیتمی نیز دلالت حدیث ثقلین بر طهارت و عصمت اهلبیت(ع) را پذیرفتهاند.[۱۵۹]
مرجعیت علمی اهلبیت(ع)
عالمان شیعه حدیث ثقلین را بیانگر مرجعیت علمی اهلبیت دانستهاند؛[۱۶۰] زیرا دعوت پیامبر(ص) به تمسک به کتاب و اهلبیت، تصریح دارد که مرجعیت علمی منحصر در اهلبیت(ع) است و مسلمانان باید در حوادث و پیشامدهای دینی به آنان مراجعه کنند.[۱۶۱] بنابراین بیانات و نظرات اهلبیت، همانند قرآن، برای مسلمانان حجت است.[۱۶۲]
همچنین گفته شده این حدیث دلالت دارد که قرآن و اهلبیت هرکدام حجت و دلیل مستقل و معتبر هستند. ازاینرو، اگر از هرکدام دستوری برسد، در هر زمینهای که باشد، مثل عقاید، احکام فقهی و اخلاق، حجت و سند است.[۱۶۳]
در برخی از نقلهای حدیث ثقلین، در پایان حدیث آمده است: «فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَهْلِکُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُم؛ بر آنها پیشى نگیرید که هلاک میشوید و به ایشان چیزى نیاموزید که آنها از شما داناترند.»[۱۶۴] در مقدمه کتاب جامع احادیث الشیعه با استناد به این نقل، هفت نکته درباره مرجعیت و علم اهلبیت(ع) از حدیث ثقلین استفاده شده که عبارتاند از:
- وجوب فراگرفتن از عترت پیامبر(ص) برای در امان ماندن از گمراهی،
- احاطه علمی عترت پیامبر(ص) به احکام الهی بهجهت دستور رسول خدا به فراگرفتن از آنان،
- عدم اطلاع غیر اهلبیت بر تمام تکالیف شرعی و احتمال گمراه شدن در صورت سؤال نکردن از اهلبیت،
- عدم احاطه و تسلط غیر اهلبیت بر قرآن و اختصاص استنباط احکام الهی به عترت پیامبر(ص)،
- عدم صلاحیت غیر عترت برای تعلیم احکام الهی،
- حرام بودن رد سخن عترت پیامبر(ص) به سبب اعلمیت آنها،
- اعلم بودن عترت پیامبر(ص) در تمام علوم دینی و غیردینی.[۱۶۵]
سید کمال حیدری الاهیدان شیعه، با تکیه بر حدیث ثقلین، نامحدود بودن علم امامان را تبیین کرده است.[۱۶۶]
برتری اهلبیت
گفته شده از حدیث ثقلین، بهروشنی برتری اهلبیت بر دیگران به دست میآید؛ زیرا پیامبر(ص) فقط آنها را در کنار و ردیف قرآن قرار داده است. ازاینرو، همانگونه که قرآن کریم بر مسلمانان برتری دارد، اهلبیت نیز از دیگران برترند.[۱۶۷]
ولایت و رهبری
از نظر جعفر سبحانی، دعوت پیامبر(ص) به تمسک به کتاب و اهلبیت در حدیث ثقلین، دلالت میکند که رهبری سیاسی منحصر به اهلبیت است.[۱۶۸] در برخی از نقلهای حدیث ثقلین، به جای ثقلین، از قرآن و اهلبیت با عنوان «خلیفتَین» (دو جانشین) تعبیر شده است.[۱۶۹] مطابق این نقل، اهلبیتْ خلیفه و جانشینان پیامبرند و جانشینی آنان همهجانبه است و شامل امور سیاسی و رهبری نیز میشود.[۱۷۰] همچنین بیقیدوشرط بودن وجوب پیروی از اهلبیت را از دلایل رهبری سیاسی آنان دانستهاند؛ زیرا وجوب پیروی، همه بایدها و نبایدهای مربوط به زندگی مسلمانان اعم از مسائل عبادی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را شامل میشود. ازاینرو در مسائل سیاسی و مربوط به جامعه و حکومت نیز پیروی از آنان واجب است.[۱۷۱]
عدم اختلاف میان قرآن و اهلبیت
از دیگر برداشتهای کلامی از حدیث ثقلین این است که براساس عبارت «لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»، اختلافی میان قرآن و اهلبیت وجود ندارد.[۱۷۲] از نظر محمد واعظزاده خراسانی، دلیل توافق و هماهنگی قرآن و اهلبیت این است که علم امام مستند به علم پیامبر(ص) است و در نهایت به وحی الهی منتهی میشود. به همین دلیل هرگز اختلافی میان آندو وجود ندارد و آندو همواره با هم موافق و هماهنگ هستند.[۱۷۳]
دلالت حدیث بر تحریفناپذیری قرآن
گفته شده حدیث ثقلین بر مصونیت قرآن از تغییر و تحریف دلالت دارد؛ زیرا پیامبر(ص) در آن تصریح کرده که قرآن و اهلبیت تا روز قیامت باقی هستند و هرکس به آندو تمسک کند، گمراه نخواهد شد. اگر قرآن محفوظ از تغییر نبود، تمسک و پیروی از آن موجب گمراهی میشد.[۱۷۴]
دیدگاه اهلسنت
عالمان اهلسنت نیز برداشتهایی از حدیث ثقلین داشتهاند که برخی از آنها چنین است: از نظر ابنحجر هیتمی و شمسالدین سخاوی، محدث و مفسر شافعیمذهبِ قرن نهم قمری، در احادیث ثقلین بر مودت اهلبیت، احسان و احترام به آنها، بزرگداشت آنان و ادای حقوق واجب و مستحب آنها تأکید و ترغیب شده است؛ زیرا اهلبیت، به لحاظ فخر و حَسَب و نَسَب، شریفترین مردم روی زمیناند.[۱۷۵]
علی بن عبدالله سَمهودی گفته است از این حدیث فهمیده میشود که تا روز قیامت، کسی از عترت وجود دارد که شایستگی دارد به او تمسک شود تا ترغیب مذکور در این حدیث، بر او دلالت کند؛ همچنانکه قرآن چنین است. ازاینرو، آنان (یعنی عترت) اَمان اهل زمیناند و چون از بین بروند، اهل زمین نابود میشوند.[۱۷۶]
به نظر عبدالرؤوف مناوی از عالمان شافعیمذهبِ قرن دهم و یازدهم قمری، حدیث ثقلین تصریح دارد که پیامبر(ص) به امتش وصیت کرد با قرآن و اهلبیت خوب رفتار کنند، آنها را مقدم بر خود بدارند و در دین به آنها تمسک کنند. بهگفته وی، این حدیث دلالت دارد که تا روز قیامت، در هر زمانی، باید کسی از اهلبیت که اهلیت و صلاحیت تمسک و پیروی دارد، وجود داشته باشد.[۱۷۷]
سعدالدین تفتازانی، متکلم اشعریمذهب قرن هشتم قمری معتقد است حدیث ثقلین اشاره به برتری اهلبیت بر دیگران دارد و ملاک برتری آنان علم و تقوا و شرافت نَسَب آنهاست. این مطلب از قرار گرفتن آنان در کنار قرآن و وجوب تمسک به آنان به دست میآید؛ زیرا تمسک به قرآن جز عمل به علم و هدایت قرآن و عترت نیست.[۱۷۸]
فضل بن روزبهان، از عالمان اهلسنت در قرن نهم و دهم قمری هم بر آن است که احادیث ثقلین دلالت بر وجوب تمسک و پیروی از اهلبیت در گفتار و اعمال، بزرگداشت و احترام و مودت به آنها دارد؛ اما تصریحی بر امامت و خلافت آنها ندارد.[۱۷۹]
کتابشناسی
علمای شیعه به جز نقل حدیث ثقلین، به صورت مستقل هم درباره آن کتابهایی نوشتهاند. برخی از این کتابها از این قرار است:
- حدیثالثقلین، نوشته قوامالدین محمد وشنوی قمی: در این نوشته، اسناد مختلف این حدیث بررسی و به اختلاف لفظی بین نقلهای مختلف توجه ویژهای شده است.[۱۸۰]
- حدیثالثقلین، اثر نجمالدین عسکری: این کتاب در یک جلد و به زبان عربی نگاشته شده و کتابت آن در سال ۱۳۶۵ق به پایان رسیده است.
- حدیثالثقلین، اثر سید علی میلانی: این کتاب به زبان عربی و در پاسخ به شبهاتِ مطرحشده توسط علی احمد السالوس درباره حدیث ثقلین تألیف شده است.[۱۸۱]
- حدیث الثقلین و مقامات اهل البیت(ع): این کتاب که توسط جمعی از طلاب بحرینی مدرسه اهلالذکر جمعآوری و تألیف شده، برگرفته از سخنرانیهای مختلف احمد الماحوزی، عالم شیعی بحرینی درباره حدیث ثقلین است.[۱۸۲]
- حدیث الثقلین؛ سنداً و دلالهً: مجموعهسخنرانیهای سید کمال حیدری است که اسعد حسین علی شمری در سه فصلِ بررسی سند حدیث، بررسی دلالت حدیث و پاسخ به شبهاتِ درباره آن، گردآوری و تدوین کرده و مؤسسه اَلهُدیٰ نشر داده است.[۱۸۳]
- موسوعهُ حدیثِ الثَّقلین: این اثر چهارجلدی که مرکز ابحاث العقائدیه تدوین کرده، در دو جلد نخست، آثار شیعیان امامی از قرن اول تا دهم قمری و در جلدهای سوم و چهارم آثار شیعیان زیدی و اسماعیلی تا قرن دهم قمری درباره حدیث ثقلین را بررسی کرده است.
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ نفیسی، «ثقلین، حدیث»، ص۱۰۳.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به: بحرانی، منار الهدی، ۱۴۰۵ق، ص۶۷۰؛ مظفر، دلائل الصدق، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۲۴۰؛ میر حامد حسین، عبقات الانوار، ۱۳۶۶ش، ج۱۸، ص۷.
- ↑ نگاه کنید به مازندرانی، شرحالکافی، ۱۳۸۲ق، ج۶، ص۱۲۴، ج۱۰، ص۱۱۸؛ میر حامد حسین، عبقاتالانوار، ۱۳۶۶ش، ج۱۸، ص۷؛ خرازی، بدایهالمعارف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۹.
- ↑ واعظزاده خراسانی، «مقدمه» در حدیث الثقلین، ص۱۷ و ۱۸.
- ↑ نفیسی، «ثقلین، حدیث»، ص۱۰۲.
- ↑ نفیسی، «ثقلین، حدیث»، ص۱۰۲.
- ↑ میر حامد حسین، عبقات الانوار، ۱۳۶۶ش، ج۲۳، ص۱۲۴۵.
- ↑ حاج منوچهری، «ثقلین، حدیث»، ص۷۳ و ۷۴.
- ↑ نفیسی، «ثقلین، حدیث»، ص۱۰۲ و ۱۰۳.
- ↑ نفیسی، «ثقلین، حدیث»، ص۱۰۳.
- ↑ نفیسی، «ثقلین، حدیث»، ص۱۰۵.
- ↑ نفیسی، «ثقلین، حدیث»، ص۱۰۳.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۹۴، ج۲، ص۴۱۵؛ صفار، بصائرالدرجات، ۱۴۰۴ق، ص۴۱۳؛ خزاز رازی، کفایهالاثر، ۱۴۰۱ق، ص۸۷، ۱۳۷، ۱۶۳، ۲۶۵؛ قمی، تفسیرالقمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۷۲، ۱۷۳، ج۲، ص۳۴۵، ۴۴۷؛ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۲۲۹، ج۲، ص۳۰، ۳۱، ۶۲.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج۴، ص۱۸۷۳؛ نسائی، السنن الکبری، ۱۴۲۱ق، ج۷، ص۳۱۰ و ۴۳۷؛ ترمذی، سننالتزمذی، ۱۳۹۵ق، ج۵، ص۶۶۲، ۶۶۳؛ ابنحنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۱۴۲۱ق، ج۱۷، ص۱۶۹، ۱۷۰، ۲۱۱، ۳۰۸، ۳۰۹، ج۱۸، ص۱۱۴، حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۱۸، ۱۶۰.
- ↑ برای آگاهی از سندها و عبارتهای گوناگون حدیث ثقلین نگاه کنید به بحرانی، غایهالمرام، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۳۰۴-۳۶۷؛ شوشتری، احقاقالحق، ۱۴۰۹ق، ج۹، ص۳۰۹-۳۷۵، ج۱۸، ص۲۶۱-۲۸۹؛ میر حامد حسین، عبقاتالانوار، ۱۳۶۶ش، کل جلد ۱۸ و ۱۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۹۴.
- ↑ صفار، بصائرالدرجات، ۱۴۰۴ق، ص۴۱۳، حدیث ۳.
- ↑ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، دار احیاءالتراث العربی، ج۴، ص۱۸۷۳، حدیث ۳۶.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ۱۳۸۶، ج۹، ص۶۳.
- ↑ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۴۰؛ ابنحنبل، مسند احمد بن حنبل، ۱۴۱۶ق، ج۳۵، ص۴۵۶، ۵۱۲؛ هیثمی، مجمعالزوائد، دارالکتاب العربی، ج۹، ص۱۶۳؛ متقی هندی، کنزالعمال، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۱۸۶؛ شوشتری، احقاقالحق، ۱۴۰۹ق، ج۹، ص۳۷۵ ، ج۱۸، ص۲۷۹-۲۸۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۹۴.
- ↑ نگاه کنید به صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۳۵؛ متقی هندی، کنزالعمال، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۱۷۳، ۱۸۷.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۷۶، ۷۷.
- ↑ «فضیلت نیمه شعبان و همتایی آن با شب قدر از منظر آیتالله جوادی آملی»، وبگاه دفتر مرجعیت.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به ابنعطیه، ابهیالمداد، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۱۳۰؛ بحرانی، منارالهدی، ۱۴۰۵ق، ص۶۷۰؛ مظفر، دلائلالصدق، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۲۴۰؛ میر حامد حسین، عبقاتالانوار، ۱۳۶۶ش، ج۱۸، ص۷؛ سبحانی، الالهیات على هدى الکتاب و السنه و العقل، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۰۶؛ شرفالدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۷۰.
- ↑ بحرانی، الحدائق الناظره، مؤسسه النشر الاسلامی، ج۹، ص۳۶۰.
- ↑ مازندرانی، شرحالکافی، ۱۳۸۲ق، ج۶، ص۱۲۴، ج۱۰، ص۱۱۸؛ میر حامد حسین، عبقاتالانوار، ۱۳۶۶ش، ج۱۸، ص۷؛ خرازی، بدایهالمعارف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۹.
- ↑ سبحانی، الالهیات على هدى الکتاب و السنه و العقل، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۰۵؛ سبحانی، سیمای عقاید شیعه، ۱۳۸۶ش، ص۲۳۲.
- ↑ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳، حدیث ۳۶.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۶۰.
- ↑ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۴۳۹ و ۶۵۳.
- ↑ مناوی، فیضالقدیر، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۱۵.
- ↑ سمهودی، جواهرالعقدین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۸۲.
- ↑ ابنجوزی، العلل المتناهیه فی الاحادیث الواهیه، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ سمهودی، جواهرالعقدین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۷۳؛ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۶۵۲.
- ↑ شرفالدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۷۰.
- ↑ سبحانی، الالهیات على هدى الکتاب و السنه و العقل، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۰۵؛ سبحانی، سیمای عقاید شیعه، ۱۳۸۶ش، ص۲۳۲.
- ↑ نگاه کنید به مناوی، فیض القدیر، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۱۴.
- ↑ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۴۴۰ و۶۵۳.
- ↑ نگاه کنید به جمعی از طلاب، حدیث الثقلین و مقامات اهل البیت(ع)، مکتبهالثقلین، ص۵.
- ↑ میر حامد حسین، عبقاتالانوار، ۱۳۶۶ش، ج۱۸، مقدمه، ص۲.
- ↑ نگاه کنید به: میر حامد حسین، عبقاتالانوار، ۱۳۶۶ش، ج۱۸، ص۹-۱۵.
- ↑ وشنوی، حدیثالثقلین، ۱۴۲۸ق، ص۴۱.
- ↑ نگاه کنید به: کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۱۵؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۳۶، ۲۳۷، ۲۳۹.
- ↑ خزاز رازی، کفایهالاثر، ۱۴۰۱ق، ص۱۶۳.
- ↑ صفار، بصائرالدرجات، ۱۴۰۴ق، ص۴۱۴.
- ↑ خزاز رازی، کفایه الاثر، ۱۴۰۱ق، ص۱۳۶، ۱۳۷.
- ↑ خزاز رازی، کفایهالاثر، ۱۴۰۱ق، ص۱۲۸.
- ↑ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۳۴، ۲۳۷.
- ↑ صدوق، الامالی، ۱۳۷۶ش، ص۴۱۵؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ خزاز رازی، کفایهالاثر، ۱۴۰۱ق، ص۹۱، ۹۲.
- ↑ خزاز رازی، کفایهالاثر، ۱۴۰۱ق، ص۸۷.
- ↑ صفار، بصائرالدرجات، ۱۴۰۴ق، ص۴۱۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۹۴؛ عیاشی، تفسیرالعیاشی، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۵.
- ↑ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ نگاه کنید به متقی هندی، کنزالعمال، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۳۷۹، حدیث ۱۶۵۰؛ سمهودی، جواهرالعقدین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۸۱، ۸۵، ۸۶؛ حموی جوینی، فرائدالسمطین، مؤسسه محمودی، ج۲، ص۱۴۷؛ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۱۶۳؛ سیوطی، احیاء المیت بفضائل اهل البیت(ع)، ۱۴۲۱ق، ص۲۳، حدیث ۲۳.
- ↑ قندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ قندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۷۳ و ۷۴.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ۱۸۷۳؛ ترمذی، سننالترمذی، ۱۴۱۹، ج۵، ص۴۷۸، ۴۷۹؛ نسائی، السنن الکبری، ۱۴۲۱ق، ج۷، ص۳۱۰، ۴۳۷؛ دارمی، سننالدارمی، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۲۰۹۰؛ ابنحنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۱۴۲۱ق، ج۳۲، ص۱۰، ۱۱؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۱۸، ۱۶۰؛ بیهقی، السنن الکبری، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۲۱۲، حدیث ۲۸۵۷.
- ↑ نگاه کنید به ترمذی، سننالترمذی، ۱۴۱۹، ج۵، ص۴۷۸؛ دارقطنی، المؤتلف و المختلف، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۱۰۴۶؛ سمهودی، جواهرالعقدین فی فضل الشرفین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۸۶؛ سخاوی، استجلاب ارتقاء الغرف، بیروت، ج۱، ص۳۵۹.
- ↑ قندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۱۱۴.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به ابنحنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۱۴۲۱ق، ج۱۷، ص۲۱۱، ۳۰۹، ج۱۸، ص۱۱۴؛ ابنابیعاصم، کتابالسنه، ۱۴۱۳ق، ص۶۲۹، ۶۳۰؛ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۱۶۳؛ حموی جوینی، فرائدالسمطین، مؤسسه محمودی، ج۲، ص۱۴۶.
- ↑ سخاوی، استجلاب ارتقاء الغرف، بیروت، ج۱، ص۳۶۳؛ سمهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۸۸؛ قندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۱۲۳، ۱۲۴.
- ↑ ترمذی، سننالترمذی، ۱۴۱۹، ج۵، ص۴۷۸؛ ابناثیر، جامع الاصول فی احادیث الرسول(ص)، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۲۷۷، حدیث ۶۵؛ متقی هندی، کنزالعمال، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۱۷۲، حدیث ۸۷۰؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۶۶؛ طبرانی، المعجم الاوسط، ۱۴۱۵ق، ج۵، ص۸۹.
- ↑ ابنحنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۱۴۲۱ق، ج۳۵، ص۴۵۶؛ ابنابیعاصم، کتابالسنه، ۱۴۱۳ق، ص۶۲۹؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۵ق، ج۵، ص۱۵۴؛ متقی هندی، کنزالعمال، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۱۷۲، حدیث ۸۷۲، ص۱۸۶، حدیث ۹۴۵ و ۹۴۶؛ سیوطی، احیاء المیت بفضائل اهلالبیت(ع)، ۱۴۲۱ق، ص۹، ۱۰، حدیث ۷، ص۴۲، حدیث ۵۶؛ ابنکثیر، جامع المسانید و السنن، ۱۴۱۹ق، ج۳، ص۱۵۶.
- ↑ ترمذی، سننالترمذی، ۱۴۱۹، ج۵، ص۴۷۸؛ ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۵۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۶۷، ۱۸۰؛ سمهودی، جواهرالعقدین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۷۸، ۷۹، ۸۳.
- ↑ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۱۶۳؛ سخاوی، استجلاب ارتقاء الغرف، بیروت، ج۱، ص۳۶۲؛ سمهودی، جواهرالعقدین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۸۷.
- ↑ قندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۱۰۲.
- ↑ سمهودی، جواهرالعقدین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۸۷؛ سخاوی، استجلاب ارتقاءالغرف، بیروت، ج۱، ص۳۶۰، ۳۶۱.
- ↑ سخاوی، استجلاب ارتقاء الغرف، بیروت، ج۱، ص۳۵۱، ۳۵۲.
- ↑ سمهودی، جواهرالعقدین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۸۸؛ سخاوی، استجلاب ارتقاء الغرف، بیروت، ج۱، ص۳۶۳ و ۳۶۴؛ قندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۱۲۳؛ شوشتری، احقاقالحق، ۱۴۰۹ق، ج۹، ص۳۰۹-۳۶۷.
- ↑ نگاه کنید به شوشتری، احقاقالحق، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۵۱.
- ↑ حسینی تهرانی، امامشناسی، ۱۴۲۶ق، ج۱۳، ص۲۶۶.
- ↑ بحرانی، غایه المرام و حجه الخصام، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۳۲۰-۳۶۷.
- ↑ بحرانی، غایه المرام و حجه الخصام، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۳۰۴-۳۲۰.
- ↑ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، دار احیاءالتراث العربی، ص۱۸۷۳.
- ↑ ترمذی، سنن الترمذی، ۱۴۱۹، ج۵، ص۴۷۸، ۴۷۹.
- ↑ نسائی، السنن الکبری، ۱۴۲۱ق، ج۷، ص۳۱۰، ۴۳۷.
- ↑ دارمی، سننالدارمی، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۲۰۹۰.
- ↑ ابنحنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۱۴۲۱ق، ج۱۷، ص۲۱۱، ۳۰۹، ج۱۸، ص۱۱۴، ج۳۲، ص۱۰، ۱۱، ج۳۵، ص۴۵۶.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۱۸، ۱۶۰.
- ↑ بیهقی، السنن الکبری، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۲۱۲، حدیث ۲۸۵۷.
- ↑ خوارزمی، المناقب، ۱۴۱۱ق، ص۱۵۵، حدیث ۱۸۲.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۶۶، ۶۷، ۱۸۰، ج۵، ص۱۵۴، ۱۶۶، ۱۶۹، ۱۷۰، ۱۸۲، ۱۸۶.
- ↑ ابنابیعاصم، کتابالسنه، ۱۴۱۳ق، ص۶۲۹، ۶۳۰.
- ↑ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۱۶۳.
- ↑ حموی جوینی، فرائدالسمطین، مؤسسه محمودی، ج۲، ص۱۴۶.
- ↑ سمهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۷۸، ۷۹، ۸۳ ، ۸۶-۸۸.
- ↑ ابناثیر، جامع الاصول فی احادیث الرسول(ص)، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۲۷۷، حدیث ۶۵.
- ↑ متقی هندی، کنزالعمال، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۱۷۲، حدیث ۸۷۰، ص۱۸۶، حدیث ۹۴۵، ۹۴۶.
- ↑ ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ دارقطنی، المؤتلف و المختلف، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۱۰۴۶.
- ↑ سخاوی، استجلاب ارتقاء الغرف، بیروت، ج۱، ص۳۵۱، ۳۵۲، ۳۵۹، ۳۶۲، ۳۶۳.
- ↑ سیوطی، احیاء المیت بفضائل اهل البیت(ع)، ۱۴۲۱ق، ص۹، ۱۰، ۲۳، ۴۲.
- ↑ ابنکثیر، جامع المسانید و السنن، ۱۴۱۹ق، ج۳، ص۹۸، ۱۵۶.
- ↑ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۰
- ↑ شوشتری، احقاقالحق، ۱۴۰۹ق، ج۹، ص۳۰۹.
- ↑ نگاه کنید به سبحانی، سیمای عقاید شیعه، ۱۳۸۶ش، ص۲۳۲؛ مکارم شیرازی، پیام قرآن،۱۳۸۶ش، ج۹، ص۶۲، ۷۷؛ شرفالدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۷۰.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام قرآن،۱۳۸۶ش، ج۹، ص۶۲.
- ↑ شوشتری، احقاقالحق، ۱۴۰۹ق، ج۹، ص۳۰۹.
- ↑ شرفالدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۷۰.
- ↑ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۴۴۰.
- ↑ نگاه کنید به صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج ۱، ص۲۳۴، ح۴۵، ص۲۳۸، حدیث ۵۵؛ ابنابیعاصم، کتابالسنه، ۱۴۱۳ق، ص۶۳۰؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۱۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۵ق، ج۵، ص۱۸۶؛ سمهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۸۶.
- ↑ ترمذی، سننالترمذی، ۱۴۱۹، ج۵، ص۴۷۸؛ ابناثیر، جامع الاصول فی احادیث الرسول(ص)، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۲۷۷؛ طبرانی، المعجم الاوسط، ۱۴۱۵ق، ج۵، ص۸۹؛ سمهودی، جواهرالعقدین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۷۷؛ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۶۵۳، ۶۵۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲،ص۴۱۵؛ عیاشی، کتابالتفسیر، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۵، حدیث ۹.
- ↑ صفار، بصائرالدرجات، ۱۴۰۴ق، ص۴۱۳؛ قمی، تفسیرالقمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۷۲، ج۲، ص۴۴۷.
- ↑ قمی، تفسیرالقمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳، ۱۷۳.
- ↑ عیاشی، کتابالتفسیر، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۴، حدیث ۳.
- ↑ دیلمی، ارشاد القلوب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۳۴۰
- ↑ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۴۴۰؛ شرفالدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۷۰.
- ↑ ابنحیون، دعائمالاسلام، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۲۷، ۲۸.
- ↑ وشنوی، حدیثالثقلین، ۱۴۲۸ق، ص۴۱.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۹۴؛ صفار، بصائرالدرجات، ۱۴۰۴ق، ص۴۱۳؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۳۴-۲۴۰؛ ترمذی، سننالترمذی، ۱۴۱۹، ج۵، ص۴۷۸، ۴۷۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۱۸.
- ↑ نگاه کنید به صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۶۲، حدیث ۲۵۹؛ ابنکثیر، جامع المسانید و السنن، ۱۴۱۹ق، ج۳، ص۹۸؛ حموی جوینی، فرائدالسمطین، مؤسسه محمودی، ج۲، ص۱۴۴.
- ↑ نگاه کنید به مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج۴، ص۱۸۷۳؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۶۰؛ حموی جوینی، فرائدالسمطین، ج۲، ص۲۵۰، ۲۶۸.
- ↑ صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۶۶.
- ↑ نگاه کنید به: مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، دار احیاءالتراث العربی، ج۴، ص۱۸۷۳؛ ابنحنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ۱۴۲۱ق، ج۳۲، ص۱۱؛ دارمی، سنن الدارمی، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۲۰۹۰ و ۲۰۹۱؛ حموی جوینی، فرائد السمطین، مؤسسه محمودی، ج۲، ص۲۵۰ و ۲۶۸.
- ↑ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۳۷؛ حموی جوینی، فرائدالسمطین، مؤسسه محمودی، ج۲، ص۱۴۵.
- ↑ نگاه کنید به صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۵۷؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۷۹، حدیث ۲۵؛ خزاز رازی، کفایهالاثر، ۱۴۰۱ق، ص ۸۹، ۹۱، ۹۲، ۱۲۹، ۱۷۱.
- ↑ نگاه کنید به خزاز رازی، کفایهالاثر، ۱۴۰۱ق، ص ۱۷۱، ۱۷۲؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۷۹؛ صدوق، معانیالاخبار، ۱۴۰۳ق، ص۹۱.
- ↑ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۵۷؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۴۰ و ۲۴۱.
- ↑ صدوق، معانیالاخبار، ۱۴۰۳ق، ص۹۳.
- ↑ مفید، المسائل الجارودیه، ۱۴۱۳ق، ص۴۲.
- ↑ نگاه کنید به معزی ملایری، جامع احادیث الشیعه، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۴۴؛ شرفالدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۷۹.
- ↑ معزی ملایری، جامع احادیث الشیعه، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۴۴.
- ↑ مناوی، فیضالقدیر، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۱۴.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۶، ص۳۷۵، ۳۷۶.
- ↑ حاکم حسکانی، شواهدالتنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۲۶، ۲۷.
- ↑ سمهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۹۷.
- ↑ نگاه کنید به ابنحنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۱۴۲۱ق، ج۳۲، ص۱۱؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۵ق، ج۵، ص۱۸۲-۱۸۴؛ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۶۵۳، ۶۵۴..
- ↑ جوهری، الصحاح، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص ۷۳۵.
- ↑ ابنمنظور، لسانالعرب، ۱۴۱۴ق، ج۴، ص۵۳۸.
- ↑ ابناثیر، النهایه، ۱۳۶۷ش، ج۳، ص۱۷۷.
- ↑ نفیسی، «ثقلین، حدیث»، ص۱۰۰.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۶۲.
- ↑ معزی ملایری، جامع احادیث الشیعه، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۳۶-۴۱؛
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ۱۴۰۳ق، ص۹۰؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۳۶؛ حموی جوینی، فرائد السمطین، مؤسسه محمودی، ج۲، ص۱۴۵.
- ↑ احمدی میانجی، فی رحاب حدیث الثقلین و احادیث اثنیعشر، ۱۳۹۱ش، ص۸۹.
- ↑ سمهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۹۲؛ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۶۵۳.
- ↑ سمهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۹۲؛ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۶۵۳؛ سخاوی، استجلاب ارتقاء الغرف، بیروت، ج۱، ص۳۶۴.
- ↑ سخاوی، استجلاب ارتقاء الغرف، بیروت، ج۱، ص۳۶۴.
- ↑ سمهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۹۲؛ معزی ملایری، جامع احادیث الشیعه، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۳۶، ۳۷؛ احمدی میانجی، فی رحاب حدیث الثقلین و احادیث اثنیعشر، ۱۳۹۱ش، ص۸۷، ۸۸.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به قمی، تفسیرالقمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳؛ صفار، بصائرالدرجات، ۱۴۰۴ق، ص۴۱۴؛ عیاشی، التفسیر العیاشی، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۴، ۵.
- ↑ بحرانی، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۳۰۳.
- ↑ خویی، مِنهاجُالبَراعه، ۱۴۰۰ق، ج۶، ص۲۱۵، ۲۱۶.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۷۶.
- ↑ خمینی، صحیفه امام، ۱۳۸۹ش، ج۲۱، ص۳۹۳.
- ↑ نگاه کنید به جمعی از طلاب، حدیث الثقلین و مقامات اهل البیت(ع)، مکتبهالثقلین، ص۱۶۰-۱۸۶.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به مفید، المسائل الجارودیه، ۱۴۱۳ق، ص۴۲؛ ابنعطیه، ابهی المداد، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۱۳۱؛ مظفر، دلائلالصدق، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۲۴۱-۲۴۴.
- ↑ نگاه کنید به ابنعطیه، ابهیالمداد، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۱۳۱؛ مظفر، دلائلالصدق، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۲۴۱-۲۴۴.
- ↑ ابنعطیه، ابهیالمداد، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۱۳۲.
- ↑ مظفر، دلائلالصدق، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۲۴۶.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۷۵.
- ↑ نگاه کنید به حلبی، الکافی فی الفقه، ۱۴۰۳ق، ص۹۷؛ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۷۵.
- ↑ نگاه کنید به مفید، المسائل الجارودیه، ۱۴۱۳ق، ص۴۲؛ ابنعطیه، ابهیالمداد، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۱۳۱؛ بحرانی، منارالهدی، ۱۴۰۵ق، ص۶۷۱؛ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۷۵؛ سبحانی، الالهیات على هدى الکتاب و السنه و العقل، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۰۵، ۱۰۶.
- ↑ نگاه کنید به: ابنعطیه، ابهی المداد، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۱۳۱؛ بحرانی، منار الهدی، ۱۴۰۵ق، ص۶۷۱؛ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۷۵؛ سبحانی، الإلهیات على هدى الکتاب و السنه و العقل، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۰۶.
- ↑ حلبی، الکافی فی الفقه، ۱۴۰۳ق، ص۹۷.
- ↑ فاریاب، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۰۳.
- ↑ نگاه کنید به حسینی میلانی، نفحاتالازهار، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۲۶۸، ۲۶۹.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به سبحانی، سیمای عقاید شیعه، ۱۳۸۶ش، ص۲۳۱، ۲۳۲؛ خرازی، بدایهالمعارف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۹، ۲۰.
- ↑ سبحانی، سیمای عقاید شیعه، ۱۳۸۶ش، ص۲۳۱، ۲۳۲.
- ↑ خرازی، بدایهالمعارف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۰.
- ↑ واعظزاده خراسانی، «مقدمه» در حدیث الثقلین، ص۲۰، ۲۱.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۹۴؛ خزاز رازی، کفایهالاثر، ۱۴۰۱ق، ص۱۶۳؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۵ق، ج۵، ص ۱۶۷؛ قندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، ۱۴۲۲ق، ج۱، ص۷۳، ۷۴.
- ↑ معزی ملایری، جامع احادیث الشیعه، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۸۲.
- ↑ الحیدری، علمالامام، ۱۴۲۹ق، ص۱۱۰-۱۵۷.
- ↑ .ربانی گلپایگانی، «اهلبیت»، ص۵۵۶.
- ↑ سبحانی، سیمای عقاید شیعه، ۱۳۸۶ش، ص۲۳۱، ۲۳۲.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۴۰؛ ابنحنبل، مسند احمد بن حنبل، ۱۴۱۶ق، ج۳۵، ص۴۵۶، ۵۱۲؛ هیثمی، مجمعالزوائد، دارالکتاب العربی، ج۹، ص۱۶۳؛ شوشتری، احقاقالحق، ۱۴۰۹ق، ج۹، ص۳۷۵، ج۱۸، ص۲۷۹-۲۸۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، «اهلبیت»، ص۵۶۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، «اهلبیت»، ص۵۶۱.
- ↑ واعظزاده خراسانی، «مقدمه» در حدیث الثقلین، ص۲۲.
- ↑ واعظزاده خراسانی، «مقدمه» در حدیث الثقلین، ص۲۲.
- ↑ خرازی، بدایهالمعارف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۹۴.
- ↑ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۶۵۳؛ سخاوی، استجلاب ارتقاء الغرف، بیروت، ج۱، ص۳۶۷.
- ↑ سمهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین، ۱۴۰۵ق، ج۲، بخش اول، ص۹۴.
- ↑ مناوی، فیضالقدیر، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۱۵.
- ↑ تفتازانی، شرحالمقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۳۰۲، ۳۰۳.
- ↑ نگاه کنید به مظفر، دلائلالصدق، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۲۳۸، ۲۳۹.
- ↑ صداقت ثمر حسینی، «حدیث ثقلین و پژوهش قوام الدین محمد وشنوی درباره آن»، کتابخانه الکترونیک شیعه.
- ↑ «حدیث الثقلین»، وبگاه لوح دانا.
- ↑ جمعی از طلاب، حدیث الثقلین و مقامات اهل البیت، مکتبهالثقلین، ص۳.
- ↑ «حدیث القلین سنداً و دلالهً»، وبگاه مؤسسه امام جواد(ع).
منابع
- ابنابیالحدید، عبدالحمید بن هبهالله، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، مکتبه آیهالله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
- ابنابیعاصم، احمد بن عمرو، کتابالسُّنه، بیروت، المکتب الاسلامی، چاپ سوم، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م.
- ابناثیر، مبارک بن محمد، جامع الاصول فی احادیث الرسول(ص)، تحقیق عبدالقادر ارناووط، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۰ق.
- ابناثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
- ابنجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، العلل المتناهیه فی الاحادیث الواهیه، فیصلآباد پاکستان، اداره العلوم الاثریه، چاپ دوم، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
- ابنحجر هیتمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه، بیروت، مؤسسهالرساله، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- ابنحنبل، احمد بن محمد، مسند الامام احمد بن حنبل، تحقیق شعیب ارناووط و عادل مرشد و دیگران، تحت اشراف عبدالله بن عبدالمحسن الترکی، بیروت، مؤسسهالرساله، چاپ اول، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۱م.
- ابنحیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائمالاسلام، تحقیق آصف فیضی، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ دوم، ۱۳۸۵ق.
- ابنعطیه، مقاتل، ابهی المداد فی شرح مؤتمر علماء بغداد، شرح و تحقیق محمدجمیل حمود، بیروت، مؤسسهالاعلمی، چاپ اول، ۱۴۲۳ق/۲۰۰۲م.
- ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، جامع المَسانید و السُنَن الهادی لِاَقوم سَنَن، تحقیق عبدالملک بن عبدالله دهیش، بیروت، دارُاَخضر، ۱۴۱۹ق.
- ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسانالعرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر-دارصادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ پنجم، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
ثبت دیدگاه