مجمع جهانی شیعه شناسی

رابطه ایمان و عمل در شیعه (۱)

۱. رابطه مفهومی ایمان و عمل در رابطه‌ مفهومی ایمان سخن بر سر این است که ماهیت ایمان چیست؟ با مراجعه به روایات و متون کلامی، به این تعریف از ایمان می‌رسیم که ایمان عبارت است از معرفت قلبی، اقرار زبانی و عمل جوارحی. حال این سؤال مطرح می‌شود که کدام یک از این مؤلفه‌ها جزو ذات ایمان به شمار می‌آیند و کدام یک لازمه خارج از ذات ایمان؟ به این ترتیب پرسش اصلی در باب رابطه ایمان و عمل این است که آیا تکوّن ذاتیِ مفهوم ایمان عمل را دربرمی‌گیرد؟ (رک: ایزوتسو، ۱۳۸۰: ۲۱۵). در این مورد مى‌توان به چهار احتمال اشاره کرد: «1. اعمال جزو حقیقت ایمان باشند. ۲. اعمال اجزاى عرضى ایمان باشند که از عدم آنها عدم ایمان لازم نیاید. ۳. اعمال آثار خارجى و نشانه ایمان باشند و اطلاق نام ایمان بر آنها مجازى باشد. ۴. اعمال به‌طور کلی از حقیقت ایمان خارج باشند و ارتکاب معصیت ضررى به ایمان نرساند» (حنفى، ۱۹۸۸: ۵/‌77). از میان این احتمالات، احتمال سوم به رابطه مفهومى کارى ندارد و به رابطه تلازمى مربوط مى‌شود. احتمال چهارم نیز جز مرجئه، چندان طرفدارى ندارد؛ به این ترتیب دو دیدگاه اصلى در این زمینه وجود دارد: یکى اینکه عمل جزو ذات ایمان و یکى از اجزاى تشکیل‌دهنده آن است؛ دیگرى اینکه عمل خارج از حوزه مفهومى ایمان است. ابتدا به دیدگاه کسانی می‌پردازیم که قائل به جزئیت عمل هستند و دیدگاه آنان را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم و آنگاه به دیدگاه قائلان به عدم‌جزئیت عمل خواهیم پرداخت. جزئیت عمل خوارج و معتزله عمل را یکى از مؤلفه‌های ایمان می‌دانستند. ابن‌حزم دیدگاه خوارج را این گونه بیان مى‌کند: «ایمان عبارت است از معرفت قلبى، عمل جوارحى و اقرار زبانى. اطاعت از خدا در تمام اوامر و نواهى کبیره و صغیره ایمان است و ترک هر یک از اوامر یا ارتکاب هر یک از نواهى کفر است» (1416: ‌4/227). اینان در دیدگاه خود چنان راه افراط پوییدند که حضرت على(علیه السّلام) آنان را سرزنش مى‌کند که به کسانى نسبت کفر مى‌دهند که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنان را مسلمان به شمار مى‌آورد (ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷). دیدگاه معتزله را قاضى عبدالجبار معتزلى چنین بیان می‌کند: «ایمان عبارت است از تصدیق قلبى و زبانى به همراه عمل» (1408: ‌139) وی تأکید مى‌کند که عمل عنصر حقیقى مقوّم ایمان است و کسى که عمل نداشته باشد ایمان ندارد. به این ترتیب معتزله و خوارج در مسئله «جزئیت عمل در ایمان» هم‌عقیده‌اند؛ با این تفاوت که خوارج مرتکب گناه کبیره را کافر مى‌نامیدند، اما معتزله بر این عقیده بودند که مرتکب کبیره نه مؤمن است نه کافر بلکه فاسق است و حکمى متفاوت با احکام کافر و مؤمن دارد. زیدیه نیز تحت تأثیر معتزله عمل را جزو ایمان به شمار مى‌آورند، جز اینکه متقدمان آنان ارتکاب گناه کبیره را کفر نعمت مى‌دانستند نه کفر و شرک مصطلح، اما متأخران آنان همان مذهب معتزله را دارند (شیخ طوسى، ۱۳۶۲: ‌293). ائمه مذاهب نیز جز ابى‌حنیفه که عمل را خارج از ایمان مى‌داند ، به جزئیت عمل در کلیت ایمان عقیده دارند. مالک بن‌انس مى‌گوید: «ایمان عبارت است از اعتراف و عمل»؛ شافعى می‌گوید: «ایمان عبارت است از اقرار زبانی و عمل» و احمد بن‌حنبل نیز عمل را جزو ایمان به شمار مى‌آورد (الخمیس، ۱۴۱۶: ۴۱). ناگفته نماند که گرچه اهل سنّت نوعاً ایمان را مرکب از ارکان ثلاثه مى‌دانند، اما تصدیق قلبى و اقرار زبانى را اصل قرار مى‌دهند و عمل را فرع بر آن دو مى‌دانند. از این رو، مرتکب کبیره را کافر و مخلّد در آتش نمى‌دانند، بلکه او را به مشیت الاهى ارجاع مى‌دهند که اگر بخواهد، آن گناه کبیره را مى‌آمرزد و اگر بخواهد ، مؤاخذه مى‌کند؛ ولى سرانجام ، مؤمن گناهکار وارد بهشت خواهد شد، زیرا خداوند مى‌فرماید: «انّ اللّه لا یغفر ان‌ یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء» (نساء: ۱۱۶). روایاتى نیز از رسول خدا مبنى بر خارج بودن مؤمن گناهکار از آتش نقل کرده‌اند (ابن‌منده، ۱۴۲۱: ۳۳۹). به هر حال، دیدگاه غالب اهل سنّت چنین است که از یک سو تحت تأثیر آیات و روایات زیادى که بر جزئیت عمل تأکید دارند، عمل را یکى از ارکان و مؤلفه‌هاى ایمان به شمار می‌‌آورند؛ اما از سوى دیگر، با توجه به سنّت نبوی ، مؤمن گناهکار را نیز از حوزه اهل ایمان خارج نمی‌دانند. خوارج و معتزله براى عقیده خود ادله‌اى آورده‌اند. ادله خوارج بیشتر براى ثابت کردن کفرِ مرتکبِ کبیره است که جهت رعایت اختصار از ذکر ادله آنان صرف‌نظر مى‌کنیم (برای اطلاع بیشتر رک: سید مرتضى، ۱۴۱۱: ‌544 ـ۵۵۲؛ سبحانى، ۱۳۷۰: ‌5/345ـ۳۵۸) و به بیان ادله معتزله اکتفا مى‌کنیم. دلایل جزئیت عمل ۱. اگر عمل جزو ایمان نباشد باید کسى که خدا و رسول را تصدیق مى‌کند مؤمن کامل به شمار آید، هرچند همه واجبات را ترک کند و همه محرمات را مرتکب شود. ۲. برخى آیات قرآن بر جزئیت عمل در ایمان دلالت مى‌کنند؛ مانند «و هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانى کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید، وى را در آتشى درآورد که همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفّت‌آور است» (نساء: ۱۴)؛[۱] «و فرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند و در حالى که به توحید گراییده‌اند دین خود را براى او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات بدهند و دین استوار همین است» (بینه: ۵)؛[۲] معتزله بر این عقیده‌اند: از آنجا که عبارت «ذلک دین القیمه» در این آیه به همه عباداتِ ذکرشده در آیه برمى‌گردد، معلوم مى‌شود که عبادات جزو دین به شمار می‌آیند. همچنین آیه شریفه «چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان» (حجرات: ۱۱)[۳] دلالت مى‌کند بر اینکه فسق با ایمان جمع نمى‌شود. همچنین در آیه: «و خدا بر آن نبود که ایمان شما را ضایع گرداند» (بقره: ۱۴۳)[۴] مراد از ایمان نماز خواندن به طرف بیت‌المقدس است که نشان می‌دهد ایمان با انجام طاعت یکى است و در آیه «مؤمنان همان کسانى‌اند که چون خدا یاد شود، دل‌هایشان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود، بر ایمانشان بیفزاید… همانان که نماز را به پا مى‌دارند و از آنچه به ایشان روزى داده‌ایم انفاق مى‌کنند. آنان هستند که حقّاً مؤمن‌اند» (انفال: ۲ـ۴)،[۵] نیز خوف و خشیت و نماز و انفاق جزو ایمان به شمار آمده‌اند (سید مرتضى، ۱۴۱۱:۵۴۴ـ۵۴۶). سید مرتضى پس از اشاره به ادله معتزله در جواب آنها مى‌گوید: قبول نداریم که لفظ «ذلک» در آیه «ذلک دین القیمه» به همه موارد قبل برمى‌گردد. رجوع «ذلک» به کل یا بعض موارد قبل نیاز به دلیل دارد؛ زیرا لفظ ذلک مفرد است و نمى‌تواند به جمع برگردد؛ پس بهتر است «ذلک» را به «اخلاص» برگردانیم و بگوییم مراد این است که ذلک الاخلاص دین القیمه. در آیه «بئس الاسم الفسوق بعد الایمان» نیز عبارت بعد الایمان دلالت بر بطلان حکم ایمان و زایل شدن نام ایمان نمى‌کند؛ همان‌طور که در آیه مشابه آن «و اهل کتاب دستخوش پراکندگى نشدند، مگر پس از آنکه برهانى آشکار براى آنان آمد» (بینه: ۴)،[۶] که تفرقه بعد از بینه اتفاق افتاده است، حکم بینه باطل نمى‌شود. همچنین وقتى گفته مى‌شود: فلان شخص بعد از فلان شخص آمد، آمدن یکى از آنان آمدن دیگرى را نفى نمى‌کند. علاوه بر اینکه این استدلال مبنى بر آن است که از لفظ «فسوق» تمام مصادیق فسق اراده شده باشد، در حالى که ممکن است مراد از فسق در این آیه کفر باشد. در مورد آیه شریفه «و ما کان اللّه لیضیع ایمانکم»، قبول نداریم که مراد از «ایمانکم» نماز به طرف بیت‌المقدس باشد، بلکه مراد تصدیق است که در تعریف ایمان، بر آن اتفاق نظر وجود دارد. از خود قرآن برنمى‌آید که مراد از ایمان نماز است، و در این گونه موارد به خبر واحد نیز اعتنا نمى‌شود. آیه «انّما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم…» نیز اقتضا نمى‌کند که هر کسى این صفات را نداشته باشد، مؤمن نیست، بلکه مراد تعظیم و تکریم مؤمنانى است که این صفات را داشته باشند؛ مثل اینکه وقتى گفته مى‌شود مرد آن است که خشم خود را کنترل کند، کسى که نتواند خشم خود را کنترل کند از مرد بودن خارج نمى‌شود (همان: ‌546 ـ ۵۴۸). عدم جزئیت عمل مرجئه، اشاعره و امامیه اشتراک نظر دارند که از نظر مفهومى، عمل خارج از ذات ایمان است؛ هرچند جایگاه عمل از نظر مرجئه و امامیه بسیار متفاوت است، به گونه‌ای که برخى روایات شیعى که بر عمل تأکید دارند و حتى گاهى به نوعی جزئیت عمل از آنها برداشت مى‌شود در واکنش به بى‌اعتنایى یا کم‌توجهى مرجئه به عمل بوده‌اند. مرجئه در مقابل دیدگاه افراطى خوارج، که بیش از هر چیز بر عمل و طاعت تأکید مى‌کردند، تصدیق قلبى و زبانى را یگانه معیار ایمان دانستند. یکى از معانى ارجاء تعلیق حکم و معناى دیگر آن تأخیر است، یعنی قرار دادن جایگاه عمل پس از ایمان؛ بغدادى مى‌گوید: «آنان بدین سبب مرجئه نامیده شدند که عمل را بعد از ایمان قرار دادند» (1419: ‌202). اشاعره نیز عمل را از مؤلفه‌های ایمان نمى‌دانستند (اشعری، بی‌تا:۱۰). متکلمان امامیه نیز اتفاق نظر دارند که عمل در شمار مؤلفه‌های ایمان نیست؛ اما در عین حال اخبار و روایات زیادى نیز وجود دارند که جزئیت عمل از آنها برداشت مى‌شود و به سادگى نمى‌توان از کنار آنها گذشت. ابتدا به مجموعه ادلّه قائلان به عدم جزئیت عمل در ایمان مى‌پردازیم و پس از آن، روایات طرف مقابل را بررسی می‌کنیم تا ببینیم آیا وجه جمع یا توجیهی پذیرفتنی وجود دارد یا خیر؟ دلایل عدم جزئیت عمل ۱. معناى لغوى ایمان تصدیق است و در معناى شرعى نیز ایمان معنایی غیر از معناى تصدیق پیدا نکرده است؛ زیرا تغییر معنا خلاف اصل است و جز در مواردى که دلیل وجود داشته باشد قابل اثبات و احراز نیست، و در قرآن و سنّت نیز این لفظ به کار رفته است بدون اینکه مخاطبان عرب نیازمند توضیح و استفسار باشند. در نهایت مى‌توان گفت که این لفظ در معناى شرعى، به تصدیق خدا و رسول تخصیص زده شده و معناى آن گرویدن است (تفتازانى، ۱۴۰۹: ‌5/184). پس معلوم می‌شود عمل جزو حقیقت ایمان نیست. ۲. در این زمینه آیات قرآنی متعددی وجود دارد که در چند دسته قابل ارائه‌اند: الف) آیاتى که عمل صالح را بر ایمان عطف کرده‌اند؛ زیرا عطف دلالت بر مغایرت مى‌کند. از جمله، آیات زیادى که تعبیر «انّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات» را به کار گرفته‌اند (مانند کهف: ۳۰ و ۱۰۷). اگر عمل صالح جزو ایمان یا خود ایمان باشد، تکرارِ بى‌فایده لازم مى‌آید. اگر گفته شود از قبیل ذکر خاص بعد از عام است، احتیاج به دلیلی دارد که سیاق جمله آن را اقتضا کند. همچنین، در آیه شریفه «مساجد خدا را تنها کسانى آباد مى‌کنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز برپا داشته و زکات داده باشند و جز از خدا نترسند» (توبه: ۱۸)[۷] برپا داشتن نماز و دادن زکات بر ایمان عطف شده است. ب) آیاتى که ایمان را شرط صحّت و قبولى اعمال دانسته‌اند، مثل آیه شریفه «پس هر که کارهاى شایسته انجام دهد و مؤمن ]هم[ باشد…» (انبیاء: ۹۴).[۸] از آنجا که مشروط داخل در شرط نیست، از این آیه مغایرت فهمیده مى‌شود. همچنین آیاتى که انجام عمل صالح را شرط ایمان قرار داده‌اند، مثل «و هر که مؤمنانه به نزد خدا رود، در حالى که کارهاى شایسته انجام داده باشد…» (طه: ۷۵).[۹] بنابراین آیه، ممکن است کسى مؤمن باشد، ولى عمل صالح انجام ندهد. ج) آیاتى که حتى به کسانى که مرتکب گناهانى مثل قتل و بغى و ظلم شده‌اند، نسبت ایمان می‌دهند، از جمله «و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو اصلاح دهید و اگر ]باز[ یکى از آن دو بر دیگرى تعدّى کرد، با آن طایفه‌اى که تعدّى مى‌کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد… در حقیقت مؤمنان با هم برادرند…» (حجرات: ۹ـ۱۰).[۱۰] آیه شریفه افرادی را که در حال قتل و نافرمانى هستند و حداقل یک گروه از آنها یاغی است، برادران مؤمن دانسته است. همچنین در این آیه «کسانى که ایمان آورده‌اند ولى مهاجرت نکرده‌اند هیچ گونه خویشاوندى‌ای با شما ندارند، مگر آنکه ]در راه خدا[ هجرت کنند» (انفال: ۷۲)،[۱۱] نیز از کسانی که نافرمانى کرده‌اند و هجرت نکرده‌اند به‌عنوان مؤمن نام برده شده است. به آیات دیگری نیز می‌توان اشاره کرد که در این دسته می‌گنجند، مانند «کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده‌اند» (انعام: ۸۲)[۱۲] و یا «همان‌گونه که پروردگارت تو را از خانه‌ات به‌حقّ بیرون آورد، حال آنکه دسته‌اى از مؤمنان سخت کراهت داشتند» (انفال: ۵ـ۶).[۱۳] د) آیاتى که مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و پس از آن اعمالى را بر آنان واجب کرده‌اند، مثل: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، روزه بر شما مقرّر شده است» (بقره، ۱۸۳)[۱۴] و یا «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا کنید و با راستان باشید» (توبه: ۱۱۱).[۱۵] این آیه مخاطبان را دارای ایمان وصف می‌کند، اما در عین حال آنان را به رعایت تقوا فرا می‌خواند که جز با طاعت و ترک محرمات حاصل نمى‌شود. معلوم مى‌شود تقوا براى آنان حاصل نشده است و گرنه امر به تحصیل حاصل لازم مى‌آید. ه‍‌) آیاتى که قلب را محلّ ایمان می‌دانند، بدون اینکه چیز دیگرى به آن ضمیمه کنند، مثل «در دل اینهاست که ]خدا[ ایمان را نوشته» (مجادله: ۲۲).[۱۶] اگر اعمال جزو ایمان بودند، قلب محل ایمان به شمار نمى‌آمد. ۳. در روایت معروفى که در منابع روایى اهل سنّت و شیعه آمده است، جبرئیل در هیئت یک اعرابى، از پیامبر درباره معناى اسلام و ایمان سؤال مى‌کند و پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به اعمالى مثل نماز، روزه، زکات و حج مستقل از ایمان اشاره مى‌کند (مسلم، ۱۴۰۱: ‌1/157 و ۱۶۵). ۴. اجماع امّت بر اینکه ایمان شرط عبادات است. شىء نمى‌تواند شرط خودش باشد؛ پس ایمان با عبادات یکى نیست. همچنین اجماع وجود دارد که اگر کسى ایمان بیاورد و قبل از اینکه عملى انجام دهد بمیرد، مؤمن محسوب مى‌شود، پس معلوم مى‌شود عمل جزو ذات ایمان نیست (شهید ثانى، ۱۴۰۹، ‌69-74؛ مجلسى، مرآه العقول: ‌7/139ـ۱۴۰؛ تفتازانى، ۱۴۰۹: ‌5/192-193؛ تفتازانى، بی‌تا: ‌195-196؛ سید مرتضى، ۱۴۱۱: ‌543؛ الخمیس، ۱۴۱۶: ۳۵۵-۳۵۷؛ فخر رازى، ۱۴۰۵: ‌2، ‌29؛ سبحانى، ۱۴۱۱: ۸۱۶). با توجه به دلایلی که ارائه شد متکلمان شیعی عمل را جزو ذات ایمان به شمار نمی‌آورند؛ گرچه در جای خود بر نقش عمل در نجات تأکید می‌کنند. اما سؤالی که پیش می‌آید این است که چگونه دیدگاه رایج شیعی عمل را خارج از ذات ایمان می‌داند و حال آنکه در روایات زیادی چنان بر اهمیت عمل تأکید شده است که جزئیت عمل از آن بر می‌آید. از این رو، به طور جداگانه این روایات را مورد بررسی قرار می‌دهیم تا به یک وجه جمع مناسب و قابل قبول دست پیدا کنیم. ایمان و عمل در روایات ۱. عبدالرحیم قصیر گوید: « نامه‌اى به امام صادق(علیه السّلام) نوشتم و سؤال کردم: ایمان چیست؟… حضرت مرقوم فرمود: ایمان اقرار نمودن به زبان و تصمیم قلبى و عمل نمودن با اعضا و جوارح است… چون بنده گناه کبیره یا صغیره‌اى را که خداى عزّوجلّ از آن نهى فرموده مرتکب شود از ایمان خارج شود و اسم ایمان از او برداشته و اسم اسلام بر او گذاشته شود…»[17] (کلینی، ۱۴۰۱: ۲/۲۷). ۲. عجلان گوید: « به امام صادق(علیه السّلام) عرض کردم: مرا بر حدود ایمان آگاه فرما. فرمود: گواهى دادن به اینکه شایسته پرستشى جز خدا نیست و اینکه محمّد رسول خداست و اقرار نمودن به آنچه او از جانب خدا آورده و نمازهاى پنج‌گانه و پرداخت زکات و روزه ماه رمضان و حجّ کعبه و دوستى ولىّ ما و دشمنى با دشمنان ما و همراه بودن با راستگویان»[18] (همان: ۱۸). ۳. محمد بن‌مسلم گوید: «از امام صادق(علیه السّلام) پرسیدم ایمان چیست؟ فرمود: شهادت به یگانگى خدا و اقرار نمودن به آنچه از جانب خدا آمده و تصدیقى که در دل‌ها مستقر گشته است. عرض کردم: مگر شهادتْ عمل نیست؟ فرمود: چرا، عرض کردم: عمل جزء ایمان است؟ فرمود: آرى، ایمان جز با عمل نباشد و عمل برخى از ایمان است و ایمان جز به وسیله عمل پابرجا نشود»[19] (همان: ۳۸). ۴. ابوعمرو زبیرى گوید: «به امام صادق(علیه السّلام) عرض کردم… به من نمى‌فرمایید که ایمان گفتار و کردار است یا گفتار بدون کردار؟ فرمود: ایمان تمامش کردار است و گفتار هم برخى از آن کردار است که خدا واجب کرده…»[20] (همان: ۳۴). ۵. سماعه گوید: «امام صادق(علیه السّلام) فرمود:… ایمان هدایت است و آن چیزی است که در دل‌ها از صفت اسلام پابرجا مى‌شود و آن چیزی است که از عمل به آن هویدا مى‌گردد…»[21] (همان: ۲۵). علامه مجلسى ذیل این حدیث مى‌گوید: عبارت «ما ظهر من العمل»‌دلالت مى‌کند بر اینکه اعمال‌از اجزاى‌ایمان به‌شمار مى‌آیند (مجلسی، ۱۴۱۲: ‌7/152). 6. امام باقر(علیه السّلام) فرمود: «ایمان آن چیزى است که در دل مستقر شده… و انجام طاعت الاهى و تسلیم در برابر امر خدا بر آن گواه باشد…».[22] شیخ یوسف بحرانى با استناد به این حدیث مى‌گوید: عبارت «صدّقه العمل بالطاعه» اشاره به دخول اعمال در ایمان دارد، به گونه‌اى که عمل دلیل و کاشف تصدیق قلبى خواهد بود و ایمان بدون عمل، ایمان محسوب نمى‌شود. این قول خلاف مشهور بین اصحاب ماست، با این همه مورد تأیید روایات است و برخى از علماى ما نیز به آن عقیده دارند (۱۴۱۹: ‌93). 7. «… ملعون است کسى که بگوید: ایمان گفتار بدون عمل است»[23] (مجلسی، ۱۴۰۳: ۷۶/۳۵۵ و ۶۶/۱۹). ۸. روایات متعددى با این مضمون وجود دارند که «ایمان معرفت قلبى، اقرار زبانى و عمل جوارحى است»[24] (مانند: نهج البلاغه، کلمه قصار ۲۲۷). احادیث مشابه فراوانى در این زمینه وجود دارد که به ذکر همین مقدار بسنده مى‌کنیم. علامه مجلسى بر این عقیده است که در مورد روایاتى که دالّ بر جزئیت عمل هستند چند احتمال وجود دارد: ۱. روایات حمل به ظاهر شود و گفته شود که به نوعى عمل در حقیقت ایمان داخل است. ۲. ایمان عبارت از اصل اعتقادات است؛ اما مشروط به عمل است. ۳. اینکه به ازدیاد ایمان و شدّت و ضعف آن قائل باشیم و قلّت و کثرت اعمال را کاشف از مرتبه‌اى از مراتب ایمان بدانیم؛ زیرا تردیدى وجود ندارد که شدّت یقین در کثرت اعمال صالح و ترک نواهى تأثیر دارد (مجلسی، ۱۴۱۳: ‌7/128). به نظر مى‌رسد که مى‌توانیم از روایات به چند صورت برداشت کنیم: ۱. همان‌طور که علامه مجلسی اشاره کرده است با استناد به ظاهر روایات بگوییم که عمل جزئی از ایمان است. چه بسا اگر ما فقط با این دسته از روایات مواجه بودیم و آیات و روایات معارضى وجود نداشت به همین شیوه عمل مى‌کردیم. ۲. علت آنکه این روایات می‌گویند تمام ایمان به عمل است، آن است که خود ایمان عملی قلبی دانسته شده است. همچنان‌که در برخی روایات از ایمان به‌عنوان نوعی عمل یاد شده است؛ مثل اینکه پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «برترین اعمال نزد خدا ایمان راسخ و جنگ جوانمردانه و حجّ مبرور است»[25] (مفید، ۱۴۰۳: ۹۹). در روایت دیگری از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شد «برترین عمل چیست؟ فرمود: ایمان به خدا و رسول او، گفته شد پس از آن چه؟ فرمود: جهاد در راه خدا…»[26] (بخاری، ۱۴۰۷: ۱/۲۵). در این روایات ایمان در کنار حج و جهاد، نوعی عمل به شمار آمده است. در روایتی که از ابوعمرو زبیری از امام صادق(علیه السّلام) نقل کردیم نیز از ایمان به‌عنوان عمل قلب یاد شده است. ۳. با توجه به اینکه آیات و روایات دیگرى وجود دارند که عمل را جزو ذات ایمان قرار نمى‌دهند، باید در پى وجه جمع بین هر دو دسته روایات باشیم. در این صورت باید روایات را به تأویل ببریم (رک: لاهیجی، ۱۳۶۲: ۱۶۶) و بگوییم تأکید این روایات بر عمل الزاماً دلالت بر جزئیت عمل ندارد، بلکه ممکن است نشان‌دهنده جایگاه عمل در ایمان باشد (مجلسى، همان) یا بنا به شواهد زیادى که وجود دارد این دسته روایات را حمل بر ایمان کامل کنیم (همان: ۱۳۳؛ حلّى، ۱۳۹۸: ‌594). به‌خصوص که به نظر مى‌رسد بى‌توجهى به عمل در جامعه و احیاناً پیامد اباحه‌گرایانه برخى نظریات مرجئه موجب شده‌اند که به گونه‌اى بر عمل تأکید شود که از آن جزئیت عمل در ایمان فهمیده ‌شود (جعفریان، ۱۳۸۰: ‌96). ممکن است گفته شود که تأویل خلاف اصل است و نیاز به دلیل دارد؛ بنابراین، بهترین راه آن است که صحت سند و دلالت روایات مورد نظر را بررسى کنیم. حدیث اول اشکال سندى دارد، زیرا در سند آن شخصى به نام عبدالرحیم وجود دارد که مجهول است، علاوه بر اینکه حدیث به صورت مکاتبه است (مجلسى، ۱۴۱۲: ‌7/145). حدیث دوّم سندش خوب است، اما دلالت آن صریح نیست؛ زیرا آنچه به‌عنوان حدود ایمان بیان شده لزوماً بیانگر اجزای حقیقت آن نیست. در اینجا حدود اعم از اجزا و شرایط است. وقتى حدود چیزى بیان مى‌شود، در واقع خط قرمز آن بیان می‌شود؛ پس تجاوز از این حدود، به خروج از ایمان می‌انجامد. ما نیز عقیده داریم که اگر کسى این حدود را از روى انکار ترک کند از ایمان خارج شده است، اما چه بسا این موارد از شروط ایمان باشد نه حقیقت ایمان (همان). حدیث سوم دلالتش خوب است، اما مرسل است. علاوه بر اینکه شخصى به نام علاء در سند آن هست که مشترک بین مقبول و مجهول است. همچنین این روایت با روایتى که از نظر دلالت متقن‌تر از آن است معارض است (همان). حدیث چهارم نیز به سهولت قابل حمل بر ایمان کامل است. شاهد آن اینکه این ‌روایت به تفصیل وظایف تمام اعضاى بدن را شمرده و معلوم است که وظایف تمام اعضا در حقیقتِ ایمان داخل نیست. به‌خصوص در پایان همین روایت امام مى‌فرماید: «… کسى که خداى عزّوجلّ را ملاقات کند، در حالتى که تمام اعضایش را حفظ کرده و آنچه را خداى عزّوجلّ بر هر یک از آنها واجب ساخته انجام دهد، با ایمان کامل خداى عزّوجل را ملاقات کرده و او اهل بهشت است و کسى که نسبت به برخى از آنها خیانت روا دارد یا از امر خداى عزّوجلّ تجاوز نماید با ایمان ناقص خداى عزّوجلّ را ملاقات کند»[27] (کلینی، ۱۴۰۱: ۲/۳۷). پس لازم نیست بگوییم حدیث را تأویل مى‌بریم، زیرا امام برای کسی بعضی از وظایفش را ترک کرده تعبیر ناقص الایمان را به کار برده است نه بى‌ایمان را. به‌خوبى روشن است که این‌گونه روایات درصدد بیان ایمان کامل بوده‌اند، نه حقیقت ایمان تا جزئیت عمل از آن فهمیده شود. علامه مجلسى در ذیل حدیث پنجم ابتدا مى‌گوید که جزئیت عمل از آن برمى‌آید، ولى در ادامه مى‌گوید مى‌توان آن را حمل بر اظهار شهادتین کرد، همان‌طور که آخر روایت به آن اشاره دارد (مجلسی، ۱۴۱۲: ۷/۱۵۲). در حدیث ششم که بحرانى آن را دالّ بر جزئیت عمل دانسته است ، علامه مجلسى با استناد به عبارت «صدّقه العمل» این احتمال را مطرح مى‌کند که این عبارت مشعر به آن است که عمل خارج از ایمان است و دلیل و نشانه‌اى براى آن محسوب مى‌شود. در واقع ایمان امرى قلبى است و عمل شاهد خارجى آن است. در احادیث هفتم و هشتم و مانند آن نیز اقرار و عمل، شاهد و علامت ایمان هستند، نه اینکه جزء حقیقت ایمان باشند، گرچه ممکن است در موارد خاصى همانند اقرار و عملِ منافقان این علامت یک علامت واقعى نباشد. پس مراد این نیست که هر جا اقرار و عمل باشد، ایمان نیز وجود دارد؛ بلکه مراد این است که در مقام اثبات، هر جا ایمان وجود دارد معمولاً اقرار و عمل نیز وجود دارد. جمع بندى روایات: واقعیت این است که تعداد روایاتى که بر مقام عمل تأکید مى‌کنند زیاد است، اما صرف نظر از اینکه برخى از آنها اشکال سندى دارند، مهم‌ترین نکته‌اى که باید به آن توجه شود بحث دلالت آنهاست. به عبارت دیگر، تأکید بر اهمیت عمل، نقش آن در نجات و رستگارى و تأثیر متقابل ایمان و عمل قابل انکار نیست، منتهى بحث این است که باید ببینیم این ‌روایات درصدد بیان ماهیت ذاتى ایمان هستند یا فقط تصویرى از ایمان کامل ارائه مى‌کنند. توجه به دو نکته ما را در فهم بهتر مسئله یارى مى‌رساند: نخست اینکه چه بسا تأکید زیاد برخى روایات بر عملْ واکنش ائمه اطهار به بى‌توجهى یا کم‌توجهى مرجئه به مقام عمل باشد. روایاتى که در لعن مرجئه وارد شده شاهد این مدعا هستند (مجلسی، ۱۴۰۳: ۶۶/۱۹). نکته دوم و مهم‌تر این است که پذیرش جزئیت عمل به دیدگاه افراطى خوارج منجر مى‌شود که با سیاق بسیارى از آیات قرآن و روایات سازگارى ندارد. از این رو اکثریت قریب به اتفاق علماى شیعه عمل را جزو ذات ایمان نمى‌دانند. اهل سنّت نیز که ایمان را مرکب از ارکان سه‌گانه اعتقاد قلبى، اقرار زبانى و عمل به ارکان دانسته‌اند براى فرار از لازمه آن، که دیدگاه خوارج است، به نوعى دچار تناقض شده و گفته‌اند مرتکب کبیره کافر نیست و مخلد در آتش نمى‌باشد، زیرا در قرآن آمده است که «ان اللّه لایغفر ان‌یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء». در نهایت براى توجیه مسئله، ارکان ثلاثه را به اصل و فرع تقسیم کرده‌اند (ابن‌منده، ۱۴۲۱: ۲۳۹). در واقع، مذهب امامیه مذهب اعتدال است و روایات مختلفى که از ائمه اطهار رسیده هر یک ناظر به ابعاد خاصى هستند. بنابراین، وجه جمع روایات این است که جایگاه عمل در روایات را می‌توانیم از سه زاویه مورد توجه قرار دهیم: ۱. از نظر مفهومى؛ به گواهی آیات و روایات متعددى که در این زمینه وجود دارد و بنا به فهم علماى شیعه، عمل جزو ایمان قرار نمى‌گیرد. ۲. از نظر تلازم و تأثیر و تأثرى که ایمان و عمل با یکدیگر دارند، روایات به وجود چنین رابطه‌اى اشاره می‌کنند و بزرگان شیعه نیز این برداشت را تأیید مى‌کنند. پس در اهمیت و ملازمه ایمان و عمل تردیدى وجود ندارد. ۳. از نظر نقش عمل در ایمان کامل و نجات؛ این تأثیر عمل که آیات و روایات زیادى نیز بر آن تأکید دارند حقیقتى انکارناپذیر است و در واقع، تأکید برخى روایات بر مقام عمل، به گونه‌اى که گاهى جزئیت عمل در ایمان از آنها برمى‌آید، ناظر به تأثیرگذارى عمل در سعادت دنیوى و اخروى مؤمنان است. به این ترتیب اگر مباحث از هم تفکیک شوند و هر کدام در جاى خود مورد توجه قرار بگیرد، از یک سو، اهمیت و تأکید بر عمل که مورد نظر آیات و روایات است محفوظ مى‌ماند و از سوى دیگر، حوزه اهل ایمان تنگ نمى‌شود و تعارضى هم با آیات و روایات دال بر رحمت واسعه الاهى پیش نمى‌آید. ادامه دارد … منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.