مجمع جهانی شیعه شناسی

رابطه ایمان و عمل در شیعه (۲)

۲. رابطه عینی ایمان و عمل در این قسمت، سخن بر سر این است که گرچه از نظر مفهومى عمل جزو ذات ایمان به شمار نمی‌آید و در واقع با نبودنِ عمل اصل ایمان منتفى نمی‌گردد، اما این امر باعث نمى‌شود تا اهمیت رابطه دوسویه ایمان و عمل نادیده گرفته شود. این رابطه ممکن است از نوع اشتراط یا کاشفیت یا تلازم باشد. رساترین تعبیر براى بیان این نوع رابطه در روایتى از حضرت على(علیه السّلام) نقل شده است که مى‌فرماید: «بالایمان یستدل على الصالحات و بالصالحات یستدلّ على الایمان؛ ایمان را بر اعمال صالح دلیل توان ساخت و از اعمال صالح ایمان را توان شناخت» (نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶). در این روایت چند معنى محتمل است: ۱. ایمان انسان را به سوى اعمال صالح راهنمایى و هدایت مى‌کند؛ زیرا تصدیق خدا و رسول و ائمه باعث مى‌شود تا انسان به اعمال صالح و کیفیت آنها علم پیدا کند. علامه مجلسى این قول را ترجیح مى‌دهد (۱۴۰۳: ۶۸/۲۶۳). ۲. ایمان راه و آیین اسلام است و این راه زاد و توشه مناسبی را مى‌طلبد و توشه راه اسلام، اخلاق و اعمال صالح است. ایمان دلالت‌کننده و راهنماى بر آنهاست، همانند دلالت سبب بر مسبب. ۳. براى صحّت و قبولى اعمال به ایمان استناد مى‌شود و به این ترتیب اعمال غیرمؤمن پذیرفته نمى‌شود (همان). ۴. همان‌گونه که مى‌توان از وجود ایمان به اعمال صالح شخص مؤمن پى برد، از اعمال صالح نیز مى‌توان به ایمان شخص پى برد. این همان کشف استلزامى است که ایمان و اعمال صالح با یکدیگر دارند؛ کشف اعمال صالح از ایمانْ کشف معلول از علّت و کشف ایمان از اعمال صالحْ کشف علّت از معلول خویش است. بنابراین هر دو کشف بر مبناى مناسبات علت و معلول مى‌باشد. اگر ایمان وجود نداشته باشد، اعمال صالح قابل اسناد به خدا نخواهد بود و اگر اعمال کسى شایستگى و صلاحیت لازم را نداشته باشد، کشف از آن می‌کند که شخص ایمان ندارد (رک: جعفری، ۱۳۷۹: ۲۶/۱۴). ابن‌ابى‌الحدید در شرح این سخن علوی مى‌گوید: مراد از ایمان در ابتداى جمله (بالایمان یستدل…) معناى لغوى آن است نه اصطلاح شرعى. ایمان در لغت به معناى تصدیق است؛ بنابراین معنای عبارت این است که کسى که وحدانیت خدا و رسالت پیامبر را تصدیق کند، این شهادتین وی دلیلی خواهد بود بر اعمال صالحِ واجب و مستحب. اما مراد از ایمان دوّم (… یستدل على الایمان) معناى شرعى است نه لغوى. معناى شرعى ایمان پیمان قلبى، اقرار زبانى و عمل جوارحى است؛ در این صورت، مؤمن تا زمانى که به همه واجبات عمل نکند و از همه افعال قبیح اجتناب نکند، مؤمن شمرده نمى‌شود. بی‌تردید هرگاه علم یا ظنّ پیدا کنیم که شخص مکلّف اعمال صالح را انجام مى‌دهد و از افعال قبیح اجتناب مى‌کند، مى‌توانیم او را مؤمن بنامیم (۱۳۸۷: ۹/۲۰۱). این روایت به هر معنایى که باشد، اصل وجود رابطه تلازمى امرى مسلّم است. حاصل روایت این است که ادعاى ایمان مستلزم انجام عمل صالح است؛ یعنى وجودِ ایمان گویای وجود اعمال صالح است و در واقع از انسان مؤمن اعمال صالح مطالبه مى‌شود و از سوى دیگر اعمال صالح دلیل و نشانه وجود ایمان است و در واقع، ایمان در اعمال و رفتار خارجى فرد تبلور پیدا مى‌کند. از این ‌روست که عبارت «الذین امنوا و عملوا الصالحات» بیش از هر عبارت دیگرى به طور مکرر در قرآن به کار رفته است. کسى که ادعاى ایمان مى‌کند مؤمن به شمار نمى‌آید، مگر آنکه ایمان درونى‌اش در عمل صالح جلوه‌گر شود. نشانه‌بودن عمل بر ایمان از روایات دیگرى نیز استفاده مى‌شود. امام صادق(علیه السّلام) مى‌فرماید: «ایمان ادعایى است که جز با بیّنه ثابت نمى‌شود و بیّنه ایمان عملِ آن است…»[28] (کلینی، ۱۴۰۱: ۲/۴۰). همچنین، امیرالمؤمنین(علیه السّلام) مى‌فرماید: «به ‌درستى که یقین مؤمن در عمل او مشاهده مى‌شود…»[29] (مجلسی، ۱۴۰۳: ۶۸/۳۱۱). علامه مجلسى در ذیل این روایت مى‌گوید: «تصدیق جز به اقرار ظاهر نمى‌شود و اقرار جز به عمل جوارح کامل نمى‌گردد. همانا اعمال گواهان ایمان‌اند» (مرآه العقول: ۷/۲۸۲). در واقع، انجام عمل صالح نشان‌دهنده اعتقاد راسخ و معرفت فرد مؤمن است. کسى که مى‌داند اگر سمّ بخورد مى‌میرد، هیچ‌گاه سمّ نمى‌خورد؛ همین‌طور کسى که مى‌داند و باور دارد که ترک واجبات انسان را به جهنّم سوق می‌دهد، واجبات را ترک نخواهد کرد؛ پس اگر کسى آنها را نادیده بگیرد و ترک کند، نشانه بى‌اعتقادى او به واجبات است، به‌خصوص اگر از روى شهوت مجبور به ترک نشده باشد و عملش خوار شمردن خدا محسوب شود، مثل ترک نماز (فیض کاشانی، ۱۲۴۰۶: ۴/۱۰۴). به عبارت دیگر، فرق است بین گناهى که انسان ناخواسته و از روى ضعف نفس مرتکب مى‌شود و گناهى که از روى بى‌مبالاتى و سهل‌انگارى مرتکب مى‌شود؛ در روایتى از امام سؤال مى‌شود: «چرا زنا کردن را علامت کفر نمى‌دانید، اما ترک نماز را نشانه بى‌ایمانى مى‌دانید؟» امام مى‌فرماید: «زیرا در زنا ممکن است شهوت بر انسان غلبه کند، اما منشأ ترک نماز خوار داشتن خداست» (مجلسی، ۱۴۰۳: ۶۶/۶۷). علاوه بر آنچه بیان شد که بیشتر ناظر به رابطه کاشفیت بین ایمان و عمل بود، این تلازم می‌تواند اَشکال دیگرى نیز به خود بگیرد؛ مثل اینکه ایمان و عمل مکمّل یکدیگر باشند و رابطه آنها از نوع اشتراط باشد؛ یعنی شرط پذیرش هر یک از آنها منوط به وجود دیگرى باشد. در روایت آمده است که «ایمان و عمل مثل دو برادر و دو شریک در کنار یکدیگر هستند و خدا هر یک از آنها را بدون دیگرى قبول نمى‌کند: ایمانِ انسان را بدون عمل و عملِ انسان را بدون ایمان قبول نمى‌کند…»[30] (طه، ۱۴۱۲: ۲۷) بنابراین، میان ایمان و عمل رابطه‌ای دو سویه وجود دارد: از یک سو ایمان منشأ و زمینه‌ساز اعمال صالح است. از این رو، ایمان به درخت و عمل صالح به میوه‌هاى آن تشبیه مى‌شود. وقتى روح ایمان در دل انسان جا پیدا کند، اعمال نیز متناسب با آن انجام خواهد شد. از سوى دیگر عمل موجب تثبیت و تقویت ایمان مى‌شود. از این رو، گاهى ایمان به نور چراغ و عمل به روغن چراغ تشبیه مى‌شود: همان‌طور که نور چراغ به کمک روغن چراغ شعله‌ور مى‌شود نور ایمان نیز به مدد روغن عمل روشن مى‌شود و با استمرار عمل، قلب انسان نورانى مى‌گردد (عزالدین کاشانی، ۱۳۷۶: ۲۸۵). در واقع، عمل صالح زمینه‌سازى مى‌کند تا انسان به صفاى باطن و قلب پاک دست پیدا کند؛ اما اگر انسان مرتکب گناه شود، قلبش ظلمانى مى‌شود و این ظلمت، مانع از آن مى‌شود که ایمان به حال او نفعى داشته باشد. در ذیل آیه شریفه «او کسبت فى ایمانها خیراً» (انعام: ۱۵۸)، ابوبصیر از امام باقر(علیه السّلام) یا امام صادق(علیه السّلام) نقل مى‌کند که «زیادبودن گناهان و کم‌بودن حسناتِ مؤمنِ گناهکار بین او و ایمانش مانع ایجاد مى‌کند و او از ایمانش هیچ نفعى نمی‌برد» (بحرانی، ۱۴۱۹: ۴/۷۹). علامه طباطبایى در تفسیر آیه «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» (فاطر: ۱۰)، مى‌گوید: «مراد از کلم طیب اعتقادات حقه‌اى است که انسان با پذیرش آنها و التزام عملى به آنها به سعادت مى‌رسد و صعود کلم الطیب به معناى تقرب جستن به خداوند متعال است. برخى نیز آن را به قبول از طرف خداوند تفسیر کرده‌اند. عمل صالح زمینه صعود کلم طیب را فراهم مى‌کند و هرچه عمل صالح بیشتر شود اعتقاد انسان راسخ‌تر مى‌گردد. پس عمل صالح که در مقام بندگى و اخلاص در مقابل خداوند، انجام‌شده باعث مى‌شود تا اعتقادات حق انسان به قرب الاهى برسد» (1393: 17/23 و ۱/۳۰۳). به این ترتیب، معلوم مى‌شود که عمل نقش تعیین‌کننده‌اى در تثبیت ایمان دارد، همان‌طور که صدرالمتالهین مى‌گوید: «ایمان و اعتقاد قلبى کمال عقلى و صورت باطنی‌اى است که جز در پی اعمال شرعى و افعال دینى و عبادات حاصل نمى‌شود» (1366: 1/259). رشید رضا ذیل آیه شریفه «و لو انّهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیراً لهم و اشدّ تثبیتاً» (نساء: ۶۶) مى‌گوید: انجامِ اعمال شرعى ایمان را تثبیت و تقویت مى‌کند و هرچه انسان به طور صحیح به شریعت عمل کند باب معرفت بر او گشوده خواهد شد (رشیدرضا، ۱۳۹۳: ۵/۲۴۲). نکته قابل توجه این است که عمل صالح باید استمرار داشته باشد. مهم‌ترین عاملى که سبب استقرار ایمان و مانع زوال آن مى‌شود، تداوم عمل صالح و خالص بر مبنای علم صائب است؛ زیرا تداوم عملى زمینه ملکه شدن را فراهم مى‌کند و از خطر زوال مصون مى‌سازد (جوادی آملی، ۱۳۸۴: ۷/۱۶۹). در واقع، عمل صالح پشتوانه ایمان است و چه بسا اگر ایمان تقویت نشود، دچار زوال شود؛ همان‌طور که در برخى روایات از برخی ایمان‌ها به ودیعه تعبیر شده است؛ امام رضا (علیه السّلام) فرمود: «به ‌درستى که خداوند… مؤمنان را بر ایمان آفریده است، به طوری که همواره اهل ایمان هستند و مردمى را ایمان عاریتی داده، پس اگر بخواهد ایمانشان را تا پایان نگاه دارد و اگر بخواهد از ایشان باز گیرد… فلانی ایمانش عاریتى بود و همین که بر ما دروغ بست، آن ایمان امانتی از او گرفته شد»[31] (کلینی، ۱۴۰۱: ۲/۴۱۸). امام صادق(علیه السّلام) نیز فرموده‌اند: «همانا بنده صبح کند، در حالى که مؤمن است و شام کند، در حالى که کافر است و گاه صبح کند کافر و شام کند مؤمن؛ مردمى هستند که ایمانشان عاریتی است و سپس از آنها گرفته شود…»[32] (همان). بنابراین، از یک سو ایمان منشأ اعمال صالح مى‌شود و از سوى دیگر اعمال صالح موجب تقویت ایمان و رسیدن به قرب الاهى مى‌شوند. صدرالمتألهین در مقام شمارش مراتب ایمان مى‌گوید: در مرتبه دومِ ایمان که انسان مؤمن از روى اعتقاد قلبى ایمان دارد، ایمانش منشأ اعمال صالح و مبدأ خیر و حسنات و در مرحله بعد موجب اصلاح و تصفیه قلب مى‌شود تا براى دریافت معرفت کامل و رسیدن به ایمان حقیقى آماده شود. پس ایمان هم مبدأ و هم غایت است. ایمان و عمل هر یک مترتب بر دیگرى‌اند و هر عمل صالحى به نوعى ایمان منجر مى‌شود. به این ترتیب، ایمان و عمل به نحو معقولی مترتب بر یکدیگرند. البته ایمان در حدوث، اول الاوائل و در بقاء، آخر الاواخر است (۱۳۶۶: ۱/۲۵۶). در واقع، بر اساس همان ملازمه‌اى که ملاصدرا میان معرفت و عمل قائل است ــ یعنی اینکه افزایش معرفت موجب عمل بیشتر مى‌شود و افزایش عمل موجب تصفیه بیشتر قلب و در نتیجه معرفت بیشتر مى‌شود (رک: ۱۳۹۱: ۲/۲۰۳) ــ مى‌توان گفت در مورد ایمان و عمل نیز این تأثیر و تأثر و رابطه دو طرفه وجود دارد. با توجه به آنچه گفته شد معلوم مى‌شود که در رابطه عینی، عمل داراى اهمیت خاصى است که نمى‌توان آن را نادیده گرفت. البته ناگفته نماند که گرچه رابطه ایمان و عمل دو سویه است، اما ایمان در حکم رکن اصلى و عمل فرع بر آن است؛ مثل سایه جسم که هر جا جسم وجود دارد، سایه آن هم وجود دارد. پس هر جا ایمان وجود دارد، عمل صالح نیز وجود دارد.[۳۳] کتاب‌نامه قرآن مجید، با ترجمه محمدمهدی فولادوند، تهران: دارالقرآن الکریم. ابن‌ابی‌الحدید، عبدالحمید (۱۳۸۷ق)، شرح نهج البلاغه، بیروت: دار احیاء التراث العربی. ابن‌حزم، علی بن‌محمد (۱۴۱۶ق)، الفصل، بیروت: دار الجیل. ابن‌منده، محمد بن‌اسحاق بن‌یحیی (۱۴۲۱ق)، کتاب الایمان، ریاض: دارالفضیله. اشعری، ابوالحسن (بی‌تا)، الابانه عن اصول الدیانه، الطبعه الاولی، بیروت: دار ابن‌زیدون. ایزوتسو، توشیهیکو (۱۳۸۰ش)، مفهوم ایمان در کلام اسلامی، ترجمه زهرا پورسینا، تهران: انتشارات سروش. بحرانی، سید هاشم (۱۴۱۹ق)، البرهان فی تفسیر القرآن. بحرانی، شیخ یوسف (۱۴۱۹ق)، الشهاب الثاقب، تحقیق السید مهدی الرجائی، قم: المحقق. بخاری، محمد بن‌اسماعیل (۱۴۰۷ق)، صحیح البخاری، بیروت: دار القلم. بغدادی، عبدالقاهر (۱۴۱۹ق)، الفرق بین الفرق، تحقیق محمد یحیی‌الدین عبدالحمید، بیروت: المکتبه العصریه. تفتازانی، مسعود بن‌عمر (۱۴۰۹ق)، شرح المقاصد، قم: منشورات الشریف الرضی. ـــــــــــ (بی‌تا)، شرح العقائد النفسیه، تحقیق محمد عدنان درویش، بی‌جا. جعفری، محمدتقی (۱۳۷۹ش)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی. جعفریان، رسول (۱۳۸۰ش)، مرجئه تاریخ و اندیشه‌ها، قم: انتشارات دلیل ما. جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۴ش)، تسنیم، قم: مرکز نشر اسراء. حلّی، علامه حسن (۱۳۹۸ق)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ترجمه ابوالحسن شعرانی، تهران: کتابفروشی اسلامیه. حنفی، حسن (۱۹۸۸م)، من العقیده الی الثوره، قاهره: مکتبه مدبولی. خمیس، محمد بن‌عبدالرحمن (۱۴۱۶ق)، اصول الدین عند الامام ابی‌حنیفه، ریاض: دارالصمیعی. رضا، محمدرشید (۱۳۹۳ق)، تفسیر القرآن الکریم، بیروت: دار المعرفه. سبحانی، جعفر (۱۳۷۰ش)، بحوث فی الملل و النحل، قم: الدارالاسلامیه. ـــــــــــ (۱۴۱۱ق)، الالهیات، قم: مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه. صدرالدین شیرازی، محمد بن‌ابراهیم (۱۳۹۱ق)، شرح اصول کافی، تهران: مکتبه المحمودی. ـــــــــــ (۱۳۶۶ش)، تفسیر القرآن الکریم، انتشارات بیدار. طباطبایی، محمدحسین (۱۳۹۳ق)، تفسیر المیزان، قم: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات. طوسی، شیخ محمد بن‌حسن (۱۳۶۲ش)، تمهید الاصول فی علم الکلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. طه، علی حسن (۱۴۱۲ق)، بحوث فی معالم الکفر و الایمان من السنه و القرآن، بیروت: الدار الاسلامیه. عاملی (شهید ثانی)، زین‌الدین (۱۴۰۹ق)، حقائق الایمان، قم: مکتبه آیه‌الله المرعشی النجفی. عبدالجبار، قاضی‌ (1408ق)، شرح الاصول الخمسه، القاهره: مکتبه وهبه. فخر رازی، محمد بن‌عمر (۱۴۰۵ق)، تفسیر الکبیر، بیروت: دارالفکر. کاشانی، عزالدین محمود (۱۳۷۶ش)، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح جلال‌الدین همایی، تهران: نشر هما. کاشانی، فیض (۱۴۱۲ق)، کتاب الوافی، اصفهان: مکتبه الامام امیرالمؤمنین. کلینی، محمد بن‌یعقوب (۱۴۰۱ق)، الاصول من الکافی، الطبعه الرابعه، بیروت: دار صعب. لاهیجی، عبدالرزاق (۱۳۶۲ش)، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، تهران: انتشارات الزهرا. مجلسی، محمدباقر (۱۴۰۳ق)، بحار الانوار، بیروت: مؤسسه الوفا. مجلسی، محمدباقر (۱۴۱۲ق)، مرآه العقول، تهران: دار الکتب الاسلامیه. مسلم (۱۴۰۱ق)، صحیح مسلم، بشرح الامام النووی، بیروت: دارالفکر. مرتضی علم الهدی، علی بن‌الحسین (۱۴۱۱ق)، الذخیره، ق: مؤسسه النشر الاسلامی. مفتاح، احمدرضا (۱۳۸۶ش)، «نقش ولایت و عمل در نجات از نظر شیعه»، فصلنامه هفت آسمان، شماره ۳۶. مفید، محمد بن‌محمد (۱۴۰۳ق)، کتاب الامالی، جامعه المدرسین فی الحوزه العلمیه. پی نوشت ها : * استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب. [۱]. «و من یعص اللّه و رسوله و یتبع حدوده یدخله ناراً خالداً فیها و له عذاب مهین»؛ (از ترجمه فارسی محمدمهدی فولادوند استفاده شده است). [۲]. «و ما امروا الاّ لیعبدوا اللّه مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلوه و یؤتوا الزکاه و ذلک دین القیمه». [3]. «بئس الاسم الفسوق بعد الایمان». [4]. «و ما کان اللّه لیضیع ایمانکم». [5]. «انّما المؤمنون الذین اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً و على ربّهم یتوکلون الذین یقیمون الصّلوه و ممّا رزقناهم ینفقون اولئک هم المؤمنون حقّاً». [6]. «و ما تفرق الذین اوتوا الکتاب الاّ من بعد ما جاءتهم البینه». [7]. «انّما یعمر مساجد اللّه من آمن بالله و الیوم الاخر و أقام الصلوه و آتى الزکاه». [8]. «فمن یعمل من الصالحات و هو مؤمن». [9]. «و من یأته مؤمناً قد عمل الصالحات». [10]. «و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امراللّه… انّما المؤمنون اخوه…». [11]. «الذین آمنوا و لم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شىء حتى یهاجروا». [12]. «الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم». [13]. «کما اخرجک ربّک من بیتک بالحقّ و اِنّ فریقاً من المؤمنین لکارهون یجادلونک فى الحقّ بعد ما تبیّن کانّما یساقون الى الموت و هم ینظرون». [14]. «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام». [15]. «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین». [16]. «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان». [17]. «… الایمان هو الاقرار باللسان و عقد فى القلب و عمل بالارکان و الایمان بعضه من بعض… فاذا أتى العبد کبیره من کبائر المعاصى او صغیره من صغائر المعاصى الّتى نهى اللّه عزّوجلّ عنها کان خارجاً من الایمان ساقطاً عنه اسم الایمان و ثابتاً علیه اسم الاسلام…». [18]. «… شهاده ان لا اله الا اللّه و انّ محمداً رسول الله و الاقرار بما جاء به من عنداللّه و صلوه الخمس و اداء الزکاه و صوم شهر رمضان و حجّ البیت و ولایه ولیّنا و عداوه عدوّنا و الدخول مع الصادقین». [19]. «… قلت: الشهاده ألیست عملاً؟ قال: بلى، قلت: العمل من الایمان؟ فقال: نعم الایمان لا یکون الاّ بعمل و العمل منه و لا یثبت الایمان الاّ بعمل». [20]. «… قال: قلت الا تخبرنى عن الایمان، أقولٌ هو و عمل ام قولٌ بلا عمل؟ فقال الایمان عمل کلّه و القول بعض ذلک العمل…». [21]. «… و الایمان الهدى و ما یثبت فى القلوب من صفه الاسلام و ما ظهر من العمل به…». [22]. «الایمان ما استقر فى القلب… و صدّقه العمل بالطاعه الى اللّه و التسلیم لامراللّه…». [23]. «… ملعون من قال الایمان قول بلا عمل». [24]. «… الایمان معرفه بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان». [25]. «افضل الاعمال عندالله ایمان لاشک فیه و غزو لاغلول فیه و حجّ مبرور». [26]. «ایّ العمل افضل؟ فقال ایمان بالله و رسوله قیل: ثمّ ماذا؟ قال: الجهاد فی سبیل الله…». [27]. «فمن لقى اللّه عزّوجلّ حافظاً لجوارحه موفّیاً کل جارحه من جوارحه ما فرض الله عزّوجلّ علیها لقى اللّه عزّوجلّ مستکملا لایمانه و هو من اهل الجنّه و من خان فى شىء منها او تعدى ما امر اللّه عزّوجلّ فیها لقى اللّه عزّوجلّ ناقص الایمان». [28]. «الایمان دعوىً لا تجوز الاّ ببینه و بیّنته عمله…». [29]. «انّ المؤمن یرى یقینه فى عمله…». [30]. «الایمان و العمل أخوان شریکان فى قرن لایقبل الله احدهما الاّ بصاحبه و لایقبل ایمان انسان بلاعمل و لا عمل انسان بلا ایمان…». [31]. «ان الله… أعار قوماً ایماناً فان شاء تمّمه لهم و ان شاء سلبهم ایاه… انّ فلاناً کان مستودعاً ایمانه فلما کذب علینا سلب ایمانه». [32]. «… ان العبد یصبح مؤمناً و یمسى کافراً و یصبح کافراً و یمسى مؤمناً و قوم یعارون الایمان ثمّ یسلبونه و یسمون العارین». [33]. لازم است یادآوری شود که در این بحث می‌توان از نقش ایمان و عمل در نجات نیز سخن به میان آورد، اما از آنجا که در مقاله «نقش ولایت و عمل در نجات از نظر شیعه» (مفتاح، ۱۳۸۶) در این باره سخن گفته‌ایم، خوانندگان محترم را به همان مقاله ارجاع می‌دهیم. منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.