معاویه در دوران خلفا ۳
نقش معاویه در قتل عثمان
پیشتر گفتیم، با روی کار آمدن عثمان، موقعیت معاویه، به طور کامل تثبیت شد و تا رسیدن به کرسی خلافت، یک قدم فاصله داشت و آن هم مرگ عثمان بود. از این رو، وقتی اعتراضها بر علیه عثمان اوج گرفت، او در هیاهوی این گیر و دار، در صدد برآمد تا عثمان را به شام بیاورد تا پس از او بتواند کار را بر وفق مراد پیش ببرد اما عثمان نپذیرفت.([۱])
معاویه به عثمان گفت: پیش از اینکه فتنهای بروز کند و برتو هجوم آورند ـ به گونهای که نتوان مانع آن شد ـ بیا با من به شام برویم، که مردم آنجا گوش به فرمان ما هستند.
عثمان گفت: من جوار پیامبر را با هیچ چیزی عوض نمیکنم، گرچه به قیمت جانم تمام شود! معاویه گفت: پس اجازه بده در بازگشت به شام، سپاهی به اینجا گسیل کنم تا در موقع خطر، از تو دفاع کند. عثمان این را پذیرفت. معاویه گفت، به خدا قسم تو را خواهند کشت.
به گفتهی «ابن ابی الحدید» از همان روز معاویه خود را برای به دست گرفتن مقام خلافت آماده کرد؛ زیرا از وضعیت موجود دریافت که عثمان، به زودی به دست انقلابیون به قتل خواهد رسید و از طرفی، مردم شام ـ که در زیر سیطره او قرار داشتند ـ گوش به فرمان او بودند و خونخواهی عثمان و مظلومیت خلیفه، بهترین وسیله برای مقابله با خلیفهی بعدی بود.
او میدانست که در میان استانداران عثمان، هیچ یک نیرومندتر و در امور نظامی، با تدبیرتر و در راه دلجویی از عرب، تواناتر از او نیست به همین دلیل برای خلافت دندان طمع تیز کرد.([۲]) در واقع، شورش بر ضد عثمان، برای معاویه، امری دو پهلو بود.
معاویه تصمیم گرفت تا درخواستهای پی در پی و عاجزانه عثمان را برای حمایت از او و فرستادن نیرو، پشت گوش اندازد و منتظر بماند تا ببیند سرنوشت نزاع داخلی عثمان با صحابه به کجا میانجامد. به عبارت روشنتر، اگر عثمان بر جای میماند، معاویه همچنان بر مسند قدرت باقی بود. اگر هم کشته میشد، راه برای یک جنگ داخلی که به بهانه خونخواهی عثمان آغاز میشد و معاویه امید پیروزی در آن را داشت.
برای بسیاری از صحابه، در همان روزهای آغازین مشخص بود که معاویه، در انتظار کشته شدن عثمان نشسته است. خود عثمان نیز این را در یافته بود اما نتوانست در آن شرایط درباره آن تصمیم جدی بگیرد.
به نوشته یعقوبی، زمانیکه عثمان در محاصره بود، بارها به معاویه نامه نوشت و از او درخواست کمک کرد اما معاویه از فرستادن نیرو خودداری کرد. این تعلل به قدری بود که عثمان حقیقت ماجرا را دریافت. معاویه در آخرین روزها ۱۲ هزار سپاه را از شام روانه مدینه کرد اما به فرمانده آنها گفت که در فلان نقطه بمانند تا دستور از طرف او برسد. در این فاصله کسی را نزد عثمان فرستاد. وقتی عثمان فرستادهی معاویه را دید، پرسید کمک آوردهای؟ گفت نه، آمدهام تا از وضعیت تو آگاه شوم. عثمان گفت: خیر، آمدهای تا من کشته شوم.([۳])
چند روز بعد، خبر قتل عثمان به شام رسید و این نیرو نیز به شام باز گشت داده شد. به گفتهی «جویریه»، معاویه از روی عمد، در یاری عثمان کوتاهی کرد تا کشته شود. به محض اینکه عثمان کشته شد و پیراهن خونین او توسط زن عثمان برای معاویه فرستاده شد، تلاش او برای تحمیق مردم شام، برضد مردم مدینه و اصحاب پیامبر، آغاز شد.([۴]) او حتی تصمیم گرفت با همسر عثمان ازدواج کند! تا کار خونخواهی راحتتر باشد اما زن عثمان از این کار ابا کرد و حتی برای منصرف کردن معاویه دندانهای خود را شکست.([۵])
آری! معاویه پیوسته مترصد مرگ یا قتل عثمان بود تا به آرزوی دیرینه خود دست یابد. از این رو، پس از آگاهی از محاصره خانه عثمان او را کمک نکرد تا هرچه زودتر، سایه عثمان از سرش کوتاه شود و او به آرزوی خود برسد.([۶])
امیرمؤمنان در نامهای به معاویه مینویسد:
به خدا سوگند، پسر عموی تو را جز تو کسی نکشت و من امیدوارم که تو را ـ مانند گناه او ـ به او ملحق سازم.([۷])
امیرمؤمنان معاویه را به کوتاهی در باره عثمان متهم کرده و به او نوشت:
تو زمانی به یاری عثمان میشتافتی که در واقع برای خودت کاری کرده باشی؛ و وقتی او را خوار میکردی که در آن پیروزی تو باشد.([۸])
«ابوطفیل» نیز به معاویه گفت: چرا با آنکه اهل شام با تو بودند، به عثمان کمک نکردی؟ «ابوایوب انصاری»، در صفین، نامهای به معاویه نوشت و در پاسخ او ـ که انصار را متهم به قتل عثمان کرده بود ـ گفت: قاتل او یزید بن اسد است که تو او را برای حمایت از عثمان فرستادی امّا در راه ماند و به او کمک نکرد.([۹])
«شبث بن ربعی» نیز در نامهای به معاویه، او را متهم به کوتاهی در حمایت از عثمان کرد و نوشت:
تو دوست داشتی عثمان کشته شود تا آن را بهانه قرار دهی.([۱۰])
«شهرستانی» مینویسد:
در اصل تمام عمّال معاویه، در شهرهای گوناگون از حمایت عثمان خودداری کردند.([۱۱])
وقتی سران جمل در بصره گرد آمده بودند، تصمیم گرفتند تا به شام رفته و به معاویه بپیوندند اما این مسئله که عثمان از معاویه یاری خواسته و او خودداری کرده بود، آنها را به وحشت انداخته و از رفتن به شام بازداشت.
«ابن عباس» نیز در نامهای به معاویه نوشت:
تو علاقهمند بودی عثمان کشته شود. او بعدها در پاسخ نامهای به یزید ـ که او را متهم به قتل عثمان کرده بود ـ نوشت: من در این ماجرا نقشی نداشتم اما پدر تو در حمایت از او تعلل کرد و زمانی که او کمک خواسته بود، نیروهای خود را از یاری او بازداشت.([۱۲])
ابن عباس، در نامهای به معاویه مینویسد:
به خدا سوگند! تو مترصد مرگ عثمان بودی و نابودی او را میخواستی و مردم را از یاری او بازداشتی، نامه و استمداد و استغاثه او به تو رسید اما به آن اعتنا نکردی در حالی که میدانستی مردم تا او را نکشند، رها نخواهند کرد. تو خواستی که او کشته شود. اگر عثمان مظلوم کشته شد، بزرگترین ستمگر تو بودی.([۱۳])
«عبدالله بن سعد بن ابی سرح»، والی عثمان در مصر ـ پس از کشته شدن او ـ به عسقلان رفت و در آنجا ماندگار شد و نخواست در کنار معاویه باشد. او میگفت: دوست ندارد با مردی (معاویه) باشد که میداند او دوست داشته که عثمان کشته شود.([۱۴]) حتی عمروعاص معاویه را متهم میکرد که با عدم حمایت نکردن عثمان، او را خوار کرده است.([۱۵])
آیا طراح نامه به کارگزار مصر، معاویه بود؟ بر اساس یک نظریه، همانند دیگر توطئهها، معاویه طراح اصلی نامهای بود که عثمان به فرماندار مصر نوشته بود.
به گفته «عبدالکریم خطیب»، معاویه طرحی داشت که میان دشمنانش اختلاف ایجاد کند. او برای اثبات ادعای خود، به سخن «مبرد»، در «الکامل»، استناد کرده است که «مبرد» در این کتاب، برای اثبات دخالت معاویه، به پیشینهی او استدلال میکند و مینویسد:
هرگاه معاویه متوجه میشد که یکی از فرماندهان روم، قصد توطئه علیه اسلام را دارد، در اولین فرصت، هدیهای برای او میفرستاد و نامهای به او مینوشت تا پادشاه روم را نسبت به او بدبین کند.([۱۶])
وی در نامه وانمود میکرد که پاسخ نامهی اوست! و چنین مینوشت:
به آن وعدهای که به من دادهای، مبنی بر اینکه مرا یاری کنی و پادشاه روم را زبون سازی، اطمینان کامل دارم! معاویه به فرستادهاش دستور میداد و به روم برود، تا نامه به دست مقامات پادشاهی روم برسد. وقتی مأموران بعد از انجام مأموریت، به شام بر میگشتند، میگفتند: ما فلان فرمانده را دیدیم که به قتل رسیده یا به دار مجازات آویخته شده بود! آن وقت معاویه میگفت: من ابوعبدالرحمن هستم!!([۱۷])
«عبدالکریم خطیب» مینویسد:
این طرحی که معاویه درباره فرماندهان رومی پیاده میکرد، دقیقاً همان طرحی بود که درباره کارگزار مصر پیاده شد با این هدف که به دست محمد بن ابی بکر و یارانش بیفتد.([۱۸])
عثمان به استاندار مصر، «عبدالله بن ابی سرح»، نوشته بود:
وقتی لشکر مصر برگشت، دست فلان کس را قطع کن و فلان کس را بکش و نسبت به اکثر لشکریان دستورات تنبیهی داده بود.([۱۹])
با شناختی که از معاویه و مهارت او در جعل نامههایی که به دشمنانش میفرستاد، به دست آمده است احتمال اینکه نامه به فرماندار مصر نیز دسیسه معاویه باشد، زیاد است تا از این طریق بتواند خشم مصریان را برانگیخته آنها را به مدینه باز گرداند و زمینه قتل عثمان را فراهم کند زیرا همان گونه که گفتیم، او از روی عمد، عثمان را یاری نکرد تا کشته شود. در واقع قتل عثمان برای معاویه، نردبانی بود که او را به بام خلافت میرساند!
پس از آنکه مصریان با توبه و تعهد خلیفه پذیرفتند که راهی دیار خود شوند، معاویه خود را از هدف دور دید. از این رو دست به توطئه زد.
برخورد معاویه با عمرو عاص و نقش او در قتل عثمان
«طبری» مینویسد:
عمرو عاص از کسانی بود که مردم را علیه عثمان تحریک میکرد. روزی عثمان بر منبر خطبه میخواند، عمرو فریاد زد:
«اتق الله یا عثمان»، تو مرتکب کارهای ناشایستی شدهای ما نیز به آن آلوده شدهایم. تو به پیشگاه خدا توبه کن ما نیز توبه خواهیم کرد.
عثمان گفت: ای پسر نابغه! مگر تو اینجا (مدینه) هستی؟ از آن روز که تو را از حکومت مصر عزل کردم، در جُبّهات شپش افتاده! آن وقت از هر طرف، فریاد توبه کن، توبه کن برخاست. عثمان که چنین دید، دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: بارالها! من اولین توبه کننده هستم و از منبر پایین آمد.([۲۰])
عمرو عاص در ماههای آخر خلافت عثمان، میگفت: اگر چوپانی را ببینم، او را به قیام علیه عثمان دعوت خواهم کرد، چه رسد به رؤسا و اشراف. عمروعاص وقتی آتش فتنه را در مدینه شعلهور کرد، به خانهاش در فلسطین رفت!
برخورد معاویه با عمروعاص
پس از آن که عثمان، عمرو عاص را ازحکومت مصر بر کنار کرد، او کینه عثمان را به دل گرفت و مردم را علیه او تحریک میکرد. معاویه که همیشه دنبال فرصت بود و از نقطه ضعف افراد استفاده میکرد، این بار سراغ عمرو عاص آمد و با او پیمان بست که فرمانداری مصر را به او بازگرداند.
با توجه به اینکه عمرو عاص، دشمنی آشکارش را با عثمان اعلام کرده بود، اگر معاویه خیر خواه عثمان بود، چرا دست دوستی به سوی عمرو دراز کرد؟ انگیزه معاویه در عمل، منافع سیاسی او بود و پیمان میان او و عمرو عاص نیز بر اساس منافع مشترک و در پرتو اندیشههای نزدیک به هم صورت میگرفت.
معیار دوستی با عثمان میزان سود سیاسی و کمک به نقشه از پیش طراحی شده او بود. از این رو، خود را در مسئله عثمان درگیر نکرد، زیرا از دیدگاه او ـ که تنها به وسعت فرمانروایی خود توجه داشت ـ منطقی نبود که در غائلههای عثمان، خود را درگیر کند و فرمانروایی خود را در معرض خطر قرار دهد. از طرفی این توان را در خود میدید که مقام حکومتی خود را از درجه استاندار و کارگزار خلیفه به درجه خلیفه ارتقا دهد و یک حکومت خالص اموی بنیان نهد و آن را برای فرزندان خود به ارث بگذارد.([۲۱])
معاویه با آن هوشیاری که داشت، میدید که تعصب طرفداری از عثمان، ممکن است به زیانش بیانجامد. بنابراین سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفت تا این تراژدی خونین بگذرد و او در فرصت مناسب، نقشه خود را پیاده کند.
نکته آخر
معاویه، پس از رسیدن به قدرت، از شعار انتقام از کشندگان عثمان دست برداشت و چنان آرام به حکومت پرداخت که گویی عثمان کشته نشده است. وقتی معاویه، پس از «عام الجماعهًْ» به خانه عثمان آمد، عایشه دختر عثمان با گریه، خواست معاویه را به خونخواهی پدرش تشویق کند. معاویه، ضمن نصیحت به او گفت: اگر تو دختر عموی امیر مؤمنان باشی، بهتر است تا زنی از مردم عادی باشی!!([۲۲])
نقش طلحه در قتل عثمان
«طبری» به نقل از «عبدالله بن عیاش» مینویسد:
در روزهای محاصره عثمان، روزی پیش او رفتم. دست مرا گرفت و به جایی برد که صدای اعتراض کنندگان میآمد. یکی میگفت، منتظر چه هستید؟ دیگری میگفت عجله نکنید، شاید به راه آید. در این وقت طلحه را دیدم که با ابن «عدیس بلوّی» آهسته سخنانی رد و بدل میکرد. وقتی ابن عدیس برگشت و به یاران خود گفت به هیچ کس اجازه رفتن یا آمدن نزد عثمان را ندهید. عثمان گفت: این سخنی بود که طلحه یادش داد. خدایا! شرّ طلحه را خودت کفایت فرما! او بود که اینها را بر من شورانید، امیدوارم بهرهای از این کار عایدش نشود و خونش ریخته شود.([۲۳])
دشمنی طلحه با عثمان، فقط محدود به زمان حیاتش نبود بلکه بعد از مرگش نیز دست از دشمنی بر نمیداشت! او تا سه روز پس از قتل عثمان، از دفن او جلوگیری کرد. حکیم بن حزام و جبیر بن مطعم، برای دفن او از امام یاری خواستند. وقتی عدهای از بستگان عثمان، جنازهاش را برای خاک سپاری به یکی از باغهای مدینه، معروف به حشّ کوکب ـ که یهودیان، مردگان خود را در آنجا دفن میکردند ـ میبردند، طلحه عدهای را سر راه گماشت تابوت او را سنگباران کنند و آنها نیز چنین کردند!! وقتی امام از جریان با خبر شد، کسی را فرستاد و مانع این کار شد. اطرافیان عثمان توانستند او را در همان جا (حشّ کوکب) به خاک بسپارند.
«واقدی» مینویسد:
پس از مرگ عثمان، درباره محل دفن او گفتگو شد. طلحه گفت: او را در «دیر سلع» که قبرستان یهودیان بود، به خاک بسپارید.([۲۴]) محاصره خلیفه ۴۰ روز طول کشید، در این مدت طلحه برای مردم نماز میخواند.([۲۵])
محاصره کنندگان آب را به روی عثمان بستند و عثمان گفت:
خدایا! طلحه را از من کفایت کن که او این گروه را برضد من شورانده است. به خدا قسم! من امیدوارم او به هلاکت برسد و خونش بریزد، چون او حرمت مرا شکسته است.
وقتی آب را از او دریغ کردند، او به بالای بام رفت و فریاد زد: ای طلحه! آیا نمیدانی که چاه دومه، از فلان یهودی بود و او بدون بها قطرهای از آن را نمیداد، من آن را به چهل هزار خریداری کردم، سهم خودم را همانند سهم یکی از مسلمانان قرار دادم و خود را بر آنان ترجیح ندادم؟ طلحه گفت: گیرم که اینگونه باشد! عثمان گفت: تا امروز، جز من کسی را سراغ داری که از آن منع شده باشد؟ گفت: زیرا تو همه چیز را تغییر دادی و دگرگون کردی. عثمان گفت: آیا میدانی که پیامبر فرمود: هر که این خانه را خریداری کند و آن را به مسجد بیفزاید، خداوند در عوض، بهشت را به او ببخشد. از این رو من آن را به ۲۰ هزار خریدم و جزو مسجد قرار دادم. طلحه گفت: چنین باشد. گفت: آیا میدانی امروز فقط مرا از نماز خواندن در آن منع کردند؟ گفت: خیر. گفت: چرا؟. گفت: برای اینکه سنت پیامبر را تغییر دادی.
سپس عثمان برگشت و به علی خبر داد که آب را بر او بستهاند تا به فریادش برسد. علی سه مشک پر از آب برای عثمان فرستاد اما به او نرسید! طلحه به علی گفت: تو را با عثمان چه کار؟ میان آن دو، سخنان تندی رد و بدل شد.([۲۶]) امیر مؤمنان به همین اندازه بسنده نکرد بلکه دو فرزندش امام حسن و امام حسین را که از فرستادن آنها به میدانهای جنگ به شدت پرهیز داشت، تا نسل پیامبر را حفظ کند، به کمک عثمان فرستاد و به آنها گفت: با شمشیرهایتان بروید و بر در خانه عثمان بایستید و نگذارید کسی به او برسد.([۲۷])
عجیب اینکه همین طلحه که قاتل عثمان بود، بعدها در لشکری شمشیر میزد که خون خواهان عثمان بودند! و عجیبتر اینکه خون او را از امیر مؤمنان میخواستند!!
امام علی در این باره میفرماید:
«…وَ اللهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمَانَ إِلَّا خَوْفاً مِنْ أَنْ یُطَالَبَ بِدَمِهِ لِأَنَّهُ مَظِنَّتُهُ وَ لَمْ یَکُنْ فی الْقَوْمِ أحْرَصُ عَلَیْهِ مِنْهُ فَأَرَادَ أَنْ یُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فِیهِ لِیَلْتَبِسَ الأَمْرُ وَ یَقَعَ الشَّکُّ…».
به خدا قسم! طلحهًْ بن عبیدالله، برای خونخواهی عثمان شورش نکرد، جز اینکه میترسید خون عثمان، از او خواسته شود؛ زیرا او خود متهم به قتل عثمان است و از او حریصتر، در میان مردم، بر قتل عثمان یافت نمیشد. برای اینکه مردم را دچار تردید کند، دست به اینگونه ادعاهای دروغین زد…([۲۸])
همه حقیقت را میدانستند، که طلحه در کشتن عثمان از همه حریصتر بود. برای همین، مروان در جنگ جمل، او را هدف تیری قرار داد وکشت و بارها میگفت: من انتقام عثمان را گرفتم.([۲۹])
امیر مؤمنان و عثمان
در پایان این فصل، به بررسی ارتباط امام علی و عثمان، و موضع آن حضرت در قبال عملکرد خلیفه سوم و دیدگاه امام درباره شخصیت و عملکرد عثمان میپردازیم.
امام در زمان عثمان، نقشی بر خلاف آنچه در دوران عمر داشت، پیش گرفته بود؛ زیرا عثمان، ارکان حکومت خود را از خانواده اموی برگزیده بود.
امام به خاطر مصالح اساسی اسلام، در دستگاه خلافت عمرحضور برجستهای داشت و خلیفه نیز در پندگیری از نصایح و هدایتهای او تردید نمیکرد. امام در شخصیت عمر، کسی را میدید که در برابر منافع و مصالح عمومی کوتاه نمیآید و در مورد آن با کسی سازش نمیکند. از این رو امام، پیوسته با مشورتهای حکیمانهاش، عمر را یاری میکرد و تکیهگاه نیرومندی برای عمر بود.([۳۰])
امام دربارهی بیآلایشی عمر، میفرماید: عمر را وقت طواف برگرد کعبه دیدم، پیراهنی به تن داشت که ۲۱ وصله پوست بر آن بود.([۳۱])
برای همین، وقتی عثمان خود را با عمر مقایسه کرد، امام فرمود:
عمر گوش شنوا و چشم بینا داشت؛ اگر کسی را به حکومت میگماشت و دربارهی او سخنی میشنید، فوراً او را احضار کرده و به شدیدترین وجه مجازات میکرد اما تو این کار را نمیکنی. تو ضعیف شده و در برابر بستگانت تسلیم شدهای. سپس افزود: معاویه بدون آنکه از تو نظری بخواهد، به انجام کارهایش میپردازد و به مردم میگوید: این فرمان عثمان است! و تو این را میدانی اما بر او خشم نمیگیری.([۳۲])
دیدگاه امام درباره کارهای خلیفه در یکی از سخنانش آمده است. امام روزی که فرزندان مهاجرین را به نبرد با شامیان، فرا میخواند، اینگونه فرمود:
ای فرزندان مهاجر! برای نبرد با سپاه کفر و باقیماندهی احزاب و دوستان شیطان برخیزید و برای جنگ با معاویه که برای گرفتن خون کسی که خطاهای زیادی را بر دوش کشیده (عثمان) برخاسته است، حرکت کنید. به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، او گناهان دیگران را تا روز رستاخیز به دوش خواهد کشید در حالی که از گناه آنها نیز چیزی کم نخواهد شد.([۳۳])
اما با این وجود، امام از همه توانش برای هدایت عثمان و برگرداندن او از مسیر اشتباهش استفاده کرد. او به عثمان یادآور شد که او با دو خلیفه پیشین، فرق دارد و افتخار دامادی پیامبر را دارد.
در واقع امام، با یادآوری نسبت عثمان با رسول خدا، خواست تا از راه عاطفه، برای بازگرداندن او از خطا بهره ببرد.
امام در یکی از خطبههایش میفرماید:
«إِنَّ النَّاسَ وَرَائِی وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ وَ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِی مَا أَقُولُ لَکَ مَا أَعْرِفُ شَیْئاً تَجْهَلُهُ وَ لَا أَدُلُّکَ عَلَى أَمْرٍ لَا تَعْرِفُهُ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ مَا سَبَقْنَاکَ إِلَی شَیْءٍ فَُخْبِرَکَ عَنْهُ وَ لَا خَلَوْنَا بِشَیْءٍ فَنُبَلِّغَکَهُ وَ قَدْ رَأَیْتَ کَمَا رَأَیْنَا وَ سَمِعْتَ کَمَا سَمِعْنَا وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اللهِ کَمَا صَحِبْنَا وَ مَا ابْنُ أَبِی قُحَافَهَ وَ لَا ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْکَوَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِی رَسُولِ اللهِ وَشِیجَهَ رَحِمٍ مِنْهُمَا وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ یَنَالَا فَاللهَ اللهَ فی نَفْسِکَ فَإِنَّکَ وَاللهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًی وَلَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَهٌ وَ إِنَّ أَعْلَامَ الدِّینِ لَقَائِمَهٌ…
فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللهِ عِنْدَ اللهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِیَ وَ هَدَى فَأَقَامَ سُنَّهً مَعْلُومَهً وَ أَمَاتَ بِدْعَهً مَجْهُولَهً وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَیِّرَهٌ لَهَا أَعْلامٌ وَ إِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَهٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ فَأَمَاتَ سُنَّهً مَأْخُوذَهً وَ أَحْیَا بِدْعَهً مَتْرُوکَهً وَ إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ یُؤْتَى یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَ لَیْسَ مَعَهُ نَصِیرٌ وَ لَا عَاذِرٌ فَیُلْقَى فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَیَدُورُ فِیهَا کَمَا تَدُورُ الرَّحَى ثُمَّ یَرْتَبِطُ فِی قَعْرِهَا وَ إِنِّی أَنْشُدُکَ اللَّهَ أَلَّا تَکُونَ إِمَامَ هَذِهِ الْأُمَّهِ الْمَقْتُولَ فَإِنَّهُ کَانَ یُقَالُ یُقْتَلُ فِی هَذِهِ الْأُمَّهِ إِمَامٌ یَفْتَحُ عَلَیْهَا الْقَتْلَ وَ الْقِتَالَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ یَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَیْهَا وَ یَبُثُّ الْفِتَنَ فِیهَا فَلَا یُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ یَمُوجُونَ فِیهَا مَوْجاً وَ یَمْرُجُونَ فِیهَا مَرْجاً فَلَا تَکُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَیِّقَهً یَسُوقُکَ حَیْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلَالِ السِّنِّ وَ تَقَضِّی الْعُمُر».([۳۴])
همانا! مردم پشت سر من هستند و مرا میان تو و خودشان میانجی قرار دادهاند، به خدا! نمیدانم با تو چه بگویم؟ چیزی را نمیدانم که تو ندانی، تو را به چیزی راهنمایی نمیکنم که نشناسی، تو میدانی آنچه را ما میدانیم. ما به چیزی پیشی نگرفتهایم که تو را آگاه سازیم و چیزی را در پنهانی نیافتهایم که آن را به تو ابلاغ کنیم.
دیدی، چنان که ما دیدیم، شنیدی، چنان که ما شنیدیم، با رسول خدا بودی، چنان که ما بودیم پسر ابو قحافه و پسر خطاب، در عمل به حق، از تو بهتر نبودند، تو به رسول خدا، در خویشاوندی، از آن دو نزدیکتری و داماد او شدی که آنها نشدند. پس خدا را، خدا را، پروا کن! سوگند به خدا، تو کور نیستی، تا بینایت کنند، نادان نیستی تا تو را تعلیم دهند، راهها روشن است و نشانههای دین برپاست…
من تو را به خدا سوگند میدهم که امام کشته شدهی این امت نباشی؛ چرا که پیش از این گفته میشد در میان این امت، امامی به قتل خواهد رسید که دَرِ کشتار، تا روز قیامت گشوده خواهد شد و کارهای امت اسلامی با آن مشتبه شود و فتنه و فساد در میانشان گسترش یابد تا آنجا که حق را از باطل نمیشناسند و به سختی در آن فتنهها غوطهور میشوند. برای مروان، چونان حیوان به غارت گرفته نباش که تو را هر جا خواست براند؛ آن هم پس از سالیانی که از عمر تو گذشته و تجربهای که به دست آوردهای. عثمان از امیر مؤمنان خواست که با مردم صحبت کند تا به من مهلت دهند تا از عهده ستمی که بر آنان رفته برآیم. امام فرمود: آنچه در مدینه است به مهلت نیاز ندارد و آنچه در بیرون مدینه است تا رسیدن فرمانت مهلت دارد.([۳۵])
برخورد امام با عثمان، خالصانه بود. از او دعوت کرد تا هیبت خلافت را که نماد وحدت مسلمانان است به آن باز گرداند و به سیطره گروهی که بر تصمیم خلیفه تسلط دارند، پایان دهد؛ گروهی که در رأس آنها، معاویه بود که امام او را متهم کرد که عثمان را در سیطره خود و مروان قرار داده است.([۳۶])
دعوت معاویه از خلیفه برای انتقال به شام، به این معنا بود که فرصت پیدا کند تا به طور مستقیم بر خلافت تسلط داشته باشد و پس از او، آن را در اختیار بگیرد.
امام از این واقعیت آگاه بود که تأثیر پذیری عثمان، از خویشاوندانش، به ویژه مروان و معاویه، او را به انزوا کشانده است، پس به او فرمود:
سوگند به خدا که مروان، نه صلاح دین خود را میداند و نه مصلحت شخصی خود را میشناسد. قسم به خدا میبینم که او تو را آلوده میکند و آن گاه دستت را نخواهد گرفت و من پس از این برای سرزنش تو نخواهم آمد. تو شرف و افتخارات را از بین بردی.([۳۷])
نائله، همسر عثمان، تحت تأثیر سخنان امام قرار گرفت و به او گفت: من سخنان علی را شنیدم، او با تو دشمنی نمیکند، تو از مروان پیروی میکنی و او تو را به هر کجا که میخواهد، میکشاند.([۳۸])
مظلومیت امیرمؤمنان
هر چند امام علی پس از پیامبر ـ از وقتی که امام علی، از حق الهی خود محروم شد و به گفتهی خودش، میراث او را به تاراج بردند ـ ([۳۹]) مظلوم بود و برای مصالح اصولی اسلام از حق خود چشم پوشید و خار در چشم و استخوان در گلو، جام صبر را سر کشید([۴۰]) اما در دو برهه زیر از دوران حکومتش، بیش از هر زمان، مورد ستم جاهلان و حیلهگران غدّار قرار گرفت:
در زمان حکمیت؛
در این زمان از روی جهل و خرافه، حکمیت را بر امام تحمیل کردند اما پس از آنکه فهمیدند قربانی نیرنگ معاویه و عمروعاص شدند، به جای آنکه شرمگینانه از حضرتش عذرخواهی کنند، گفتند: همگی کافر شدهایم! ما توبه میکنیم و تو نیز!!
در آغاز حکومت؛ امام مورد ستم سیاسی قرار گرفت. کسانی که خود قاتلین عثمان بودند، با شعار خونخواهی او، در برابر حکومت نوپای امام با استناد به شواهد تاریخی و سخنان بزرگان صحابه ایستادند.
معاویه راه رسیدن به قدرت را در قتل عثمان میدید و قایق مقصود خود را در دریای خون او به حرکت در میآورد تا به ساحل حکومت برسد. از این رو از یاری او خودداری کرد تا خون او ریخته شود و طلحه که به فرموده امیر مؤمنان، حریصترین فرد در کشتن عثمان بود و پس از قتل او نیز دست از دشمنی با او برنداشت و سه روز از دفن او جلوگیری کرد و سرانجام به دستور او جنازۀ عثمان را سنگباران کردند، همه آنها در یک دسیسه سیاسی، امیر مؤمنان را متهم به قتل عثمان کردند و خونبهای عثمان را از او طلبیدند!!
یادآور شدیم که امیر مؤمنان تمام تلاش خود را به کار بست تا از کشتن عثمان جلوگیری کند؛ او حتی فرزندان معصوم خود را ـ که بقای نسل امامت بودند و حتی از فرستادن آنها به میدان نبرد هم خودداری میکرد ـ به یاری عثمان فرستاد تا مانع ریختن خون او شوند.
امام در این باره میفرماید:
… آن قدر از عثمان دفاع کردم، که ترسیدم گناهکار باشم!([۴۱])
در نامهی ۲۸ نهج البلاغه ـ که پاسخ به نامهی معاویه است ـ میفرماید:
«ثُمَّ ذَکَرْتَ مَا کَانَ مِنْ أَمْرِی وَ أَمْرِ عُثْمَانَ فَلَکَ أَنْ تُجَابَ عَنْ هَذِهِ لِرَحِمِکَ مِنْهُ فَأَیُّنَا کَانَ أَعْدَى لَهُ وَ أَهْدَى إِلَى مَقَاتِلِهِ أَ مَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَ اسْتَکَفَّهُ أَمْ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ فَتَرَاخَى عَنْهُ وَ بَثَّ الْمَنُونَ إِلَیْهِ حَتَّى أَتَى قَدَرُهُ عَلَیْهِ… وَ مَا کُنْتُ لِأَعْتَذِرَ مِنْ أَنِّی کُنْتُ أَنْقِمُ عَلَیْهِ أَحْدَاثاً فَإِنْ کَانَ الذَّنْبُ إِلَیْهِ إِرْشَادِی وَ هِدَایَتِی لَهُ فَرُبَّ مَلُومٍ لا ذَنْبَ لَهُ…».
… سپس کار مرا با عثمان یادآوردی، تو باید پاسخ دهی که از بستگان او هستی! راستی کدام یک از ما، دشمنیاش با عثمان بیشتر بود؟ و راه را برای قاتلان او هموار کرد؟ آن کس که به او یاری رساند و از او خواست که به جایش بنشیند و به کار مردم برسد؟ یا آنکه عثمان از او یاری خواست و دریغ کرد و به انتظار نشست تا مرگش فرا رسد؟… من ادعایی ندارم که در مورد بدعتهای عثمان، بر او عیب نمیگرفتم، نکوهش میکردم و از آن عذر خواه نیستم. اگر گناه من ارشاد و هدایت اوست، بسیارند کسانی که ملامت شوند و بیگناهند و بسیارند ناصحانی که در پند و اندرز دادن، مورد تهمت قرار گیرند… .([۴۲])
به راستی، چرا قاتلان عثمان، امیر مؤمنان را به کشتن او متهم کردند؟! علت این تهمت آشکار و ناروا چه بود و چه اهدافی را دنبال میکردند؟
آنها که به خوبی میدانستند امیر مؤمنان، تا چه اندازه برای نجات عثمان تلاش کرد، پس چرا دست به این بهتان ناروا زدند؟
بدون تردید، اهداف و انگیزههای سیاسی در پشت پرده بود که سران ناکثین و قاسطین را در جبههای واحد قرار داد تا دست به توطئهای مشترک بزنند.
واقعیتهای سیاسی نشان میدهد که علی تنها به این سبب گرفتار آن همه دشمنیها و تهمتها شد که خلافت را پذیرفت! و اگر این مقام را نمیپذیرفت، هیچ کس او را به کشتن عثمان متهم نمیکرد.([۴۳])
از وقتی که امام خلافت مسلمانان را عهدهدار شد، مسئولیت خون عثمان به گردن او افتاد! اگر علی، پس از عثمان، به مقام خلافت نمیرسید، در دل هیچ کس از خاندان بنیامیه خطور نمیکرد که علی، در قضیه عثمان دست داشته است.([۴۴])
به گفتۀ «ابن سیرین» تا زمانی که مردم با علی بیعت نکرده بودند، او متهم به ریختن خون عثمان نشده بود و زمانی که با او بیعت کردند، او را متهم کردند.([۴۵])
درخواست خون عثمان، تنها برای قصاص قاتلان او نبود بلکه برای گرفتن انتقام خون او بود در حالی که قصاص، اجرای فرمان الهی است اما انتقام، اجرای سنت نژادپرستانه جاهلی است و به کار بردن واژه انتقام، برای خونخواهی عثمان، از روزهای آغازین خلافت امام رایج شد.([۴۶])
امام میکوشید تا آرامش حاکم شود و پایههای حکومت قوام یابد، آن وقت حکم قصاص را اجرا کند اما این کار برای قاتلان عثمان خوشایند نبود.
نتیجهگیری
در این فصل زندگی سیاسی معاویه، ریشهها و زمینههای دستیابی او به قدرت و علت و چگونگی برخورد خلفا با او را بررسی کردیم و گفتیم که اقتدار سیاسی او و رسیدن او به قدرت، ریشه در سقیفه دارد و زمینه ورود باند اموی به مجموعه حکومت اسلامی. در زمان خلیفه اوّل شکل گرفت.
آنگاه به قوام پایههای قدرت معاویه، در دوران عمر اشاره کردیم و اثبات کردیم که خلیفه دوم برخلاف روحیه خشن و سیره سخت سیاسی که نسبت به کارگزارانش داشت، معاویه را رها گذاشته بود تا به دلخواه خود حکومت کند! و در واقع، او را بعد از خود، برای رویارویی با امیر مؤمنان آماده میکرد.
در بخش سوم، به تثبیت حکومت پادشاهی معاویه در زمان عثمان پرداخته و گفتیم که معاویه در این دوران، خود را کاملاً برای دستیابی به حکومت بعد از عثمان، آماده کرده بود و برای همین زمینهی کشتن او را فراهم کرد.
در پایان نیز، به چگونگی برخورد امام با عثمان و انتقادهای اصلاحی او به عثمان و اینکه چرا علی را متهم به کشتن عثمان کردند، پرداختیم.
[۱]) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۵۷٫
[۲]) ترجمان حیات امام علی از شرح ابن ابی الحدید، ص ۲۳۲ـ۲۳۳٫
[۳]) تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۵٫
[۴]) جعفریان، تاریخ خلفاء، ص۱۷۶٫
[۵]) ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۶، ص۹۰٫
[۶]) سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، ص ۳۸۲٫
[۷]) ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج ۲، ص ۲۳۳٫
[۸]) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۵۷٫
[۹]) همان، ج ۸، ص۴۴٫
[۱۰]) علامه امینی، الغدیر، ج ۹، ص ۱۵۱٫
[۱۱]) شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، دارالسرور، ج۱، ص۲۶٫
[۱۲]) بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الشراف، ج ۴، ص ۱۹
[۱۳]) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۵۸٫
[۱۴]) المعرفهًْ و التاریخ، ج۱، ص ۲۵۴٫
[۱۵]) بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص ۲۸۷٫
[۱۶]) مبرد، الکامل، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ج۲، ص ۳۲۵٫
[۱۷]) همان.
[۱۸]) عبدالکریم خطیب، علی بن ابی طالب، ص ۲۰۹٫
[۱۹]) مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص ۴۹۲٫
[۲۰]) طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملکوک، ج۲، ص ۱۲۶ و ۱۴۸٫
[۲۱]) ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۵، ص ۱۱۳٫
[۲۲]) بلاذی، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص ۱۳۳٫
[۲۳]) طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص ۱۵۵-۱۵۶٫
[۲۴]) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۰، ص۶٫
[۲۵]) بلاذی، احمد بن یحیی، انساب الاشراف.
[۲۶]) الامامهًْ والسیاسهًْ، ج۱، ص ۳۸٫
[۲۷]) همان.
[۲۸]) نهج البلاغه، خطبه ۱۷۴٫
[۲۹]) پاورقی خطبه ۱۷۴ به نقل از تاریخ الامم و الملوک.
[۳۰]) ابراهیم بیضون، رفتارشناسی امام علی در آینه تاریخ، ص۴۴٫
[۳۱]) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص۶۰
[۳۲]) ابن اثیر، ج ۳، الکامل فی التاریخ، ص۱۵۱ـ۱۵۲٫
[۳۳]) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص ۱۹۴٫
[۳۴]) نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴٫
[۳۵]) نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴٫
[۳۶]) رفتار شناسی امام علی در آیینه تاریخ، ص ۵۵٫
[۳۷]) طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج ۴، ص ۳۵۳٫
[۳۸]) همان، ص ۳۶۳ـ۳۶۲٫
[۳۹]) خطبه شقشقیه.
[۴۰]) همان.
[۴۱]) نهج البلاغه ترجمه دکتر محمد دشتی، خطبه ۲۴۰٫ «والله لَقَد دَفَعتُ عَنهُ حَتّی خَشِیْتُ أنْ اَکُوْنَ آثِماً».
[۴۲]) نهج البلاغه، نامه ۲۸٫
[۴۳]) جاسم، سید عزیز، امام علی نماد حکومت حق، ص۲۹۰٫
[۴۴]) عبدالکریم خطیب، ص۲۸۷٫
[۴۵]) ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج ۵، ص۵۵٫
[۴۶]) عبد الکریم خطیب، ص۲۸۹٫
منبع: برگرفته از کتاب معاویه از دیدگاه امام علی؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.