تصاویر بسیاری از برداشتن و پرتاب کردن عمامه روحانیون در کوچه و خیابان در فضای مجازی منتشر شده است. تصویری نشان میدهد یک روحانی عمامهاش را با پارچه به سر خود بسته است تا از دستبرد عمامهپرانها مصون بماند. پس از مشاهده این رخداد بیسابقه، نوبت به تحلیل میرسد. در یکی از رسانههای خارجی که در هفتههای گذشته روند عمامهپرانیها را لحظه به لحظه گزارش کرده تا نکند یک مورد عمامهپرانی از قلم بیفتد برنامهای برای تحلیل این رخداد روی آنتن میرود و کارشناس برنامه که خودش دیرزمانی روحانی بوده است این واقعه را اینطور تحلیل میکند که عمامهپرانی واکنش مردم نسبت به لباسی است که سالها نماد استبداد مذهبی بوده است. به نظرم این چنین تحلیلهای سطحی و ظاهربینانه کاملا برخاسته از امیال سیاسی و نگاه ایدئولوژیک به مسئله است و بیش از آنکه راهگشا و راهنما باشد، رهزن و گمراهکننده است.
گرچه برخی از ناکامیها و نارضایتیها در دهههای گذشته بر موضعگیری مردم نسبت به دستگاه روحانیت اثرگذار بود، اما «عمامهپرانی» ریشههای دیگری هم دارد که در تحلیلها کمتر مورد توجه و التفات قرار میگیرد.
برخلاف تصور عموم مردم که عمامهپرانی را واکنش متقابل به حجاب اجباری قلمداد میکنند و معتقدند حالا که بانوان از حق آزادی در پوشش برخوردار نیستند پس روحانیون نیز نباید از این حق برخوردار باشند، من گمان میکنم حجاب اجباری و عمامهپرانی دو روی یک سکه و معلول یک علتند. ظاهر قضیه این است که حجاب اجباری ریشه در دینداری و عمامهپرانی ریشه در انتقاد و مخالفت با دینداری دارد ولی وقتی دقیقتر به این موضوع مینگریم متوجه میشویم ماجرا چیز دیگری است و باید به جای پیگیری سویههای دینی این واقعه، در پی سویههای فرهنگی آن باشیم.
به نظر میرسد مسئله حجاب اجباری یا عمامهپرانی هر دو نتیجه این واقعیت اجتماعی است؛ طیف وسیعی از شهروندان جامعه ما به شدت نسبت به پذیرش تکثر و تنوع موضع دارند و اساسا دیگری و دیگریها را به رسمیت نمیشناسند و درگیر نوعی انحصارگرایی و فردیت غلیظند که میخواهد همه را مانند خود کند. از قضا جامعه ایرانی همواره جامع اضداد بوده و انواع فرهنگها و قومیتهای مختلف را در خود جای داده است. گرچه این تنوع فرهنگی توانسته ظرفیتهایی برای جامعه و تمدن ایرانی فراهم کند ولی از آن سو در طول تاریخ بسترساز انواع تزاحمات و درگیریها بوده است.
خلاصه کلام اینکه بخشی از جامعه ما نمیتواند تفاوتهای موجود را محترم بشمارد و دیگریها را به رسمیت بشناسد. نتیجه این است که یکی سعی میکند به زور بر سر دیگری حجاب بکشد و دیگری سعی میکند به زور عمامه از سر دیگری بردارد.
نگاه قرآن به مسئله
نکته حائز اهمیت در این رابطه تاکید قرآن بر لزوم تنوع فرهنگی در جامعه است. خداوند که خالق انسانها است به صراحت این پیام را در قرآن کریم اعلام میدارد که: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» یعنی ای مردم، ما شما را زن و مرد آفریدیم و به صورت گروهها و قبائلی مختلف قرار دادیم تا در خلال این تفاوتها و تنوعها هم خودتان و هم غیر خودتان را بشناسید. همچنین در آیات دیگری مرتب به پیامبر(ص) گوشزد میشود که اراده الهی بر این نیست که همه مردم پیرو یک دین واحد باشند و به همین جهت نباید مردم را نسبت به پذیرش دین اجبار و الزام کرد: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» یعنی اگر خدا میخواست همه مردم ایمان میآوردند، حالا که خداوند نخواسته چنین کند آیا توی پیامبر(ص) میخواهی مردم را زور کنی ایمان بیاورند.
علاوه بر این آیات که نسبت به پذیرش تنوع و تکثر در جامعه تاکید دارند، خود سیاق آیات قرآن نیز مبتنی بر به رسمیت شناختن دیگری است. وقتی شما قرآن را مطالعه کنید حجم بالایی از آیات قرآن ناظر به گفتوگو با فرهنگ یهودیت و مسیحیت به عنوان دو دین و فرهنگ مهم و اثرگذار زمان خود است و اساسا معنای بسیاری از آیات قرآن را تنها با در نظر گرفتن این زمینه میتوان دریافت. طبیعی است زمانی انسان با دیگری وارد گفتوگو میشود که دیگری را به رسمیت بشناسد و برای او شانیت تخاطب قائل باشد.
عجیب است از دل اسلامی که با شعار «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَالنَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» پایههای خود را استوار کرده است، قرائتهای انحصارگرایانهای به دست میآید که هزار و چهار صد سال جنگ شیعه و سنی را دامن میزند و مسلمانان به جای تاکید بر آیه اتحاد و اعتصام، حدیث افتراق از پیامبر(ص) جعل میکنند و هر کدام خود را مصداق فرقه ناجیه برمیشمارند.
اینکه اندیشه انحصارگرایی و نفی و ندیدن دیگری از چه زمانی در جامعه ما ریشه دوانده مسئلهای است و اینکه ما امروز از پیامدهای آسیبزا و ویرانگر این اندیشه آزار میبینیم و به روی هم چنگ میکشیم مسئله دیگری است. ای کاش نهادهای تبلیغی و تبشیری به جای دمیدن در آتش افتراق و تلاش برای یکدست و یکرنگ و یکشکل کردن مردم، تلاش خود را معطوف به رسمیت شناختن تکثر جامعه ایران و رفع موانع آن میکردند؛ چنانکه بازتاب آن در قانون اساسی از جمله اصل دوازدهم و سیزدهم قابل مشاهده است. به نظر میرسد با توجه به شرایط موجود کشور، تا زمانی که مسئله تنوع فرهنگی و تکثر اجتماعی مورد پذیرش عموم مردم قرار نگیرد و از کودکی به شهروندان آموزش داده نشود، باید شاهد چنین درگیریها و التهاباتی باشیم.
پس از آسیبشناسی و تحلیل نوبت به بیان راهکار میرسد. به نظر میرسد هر کدام از دستگاهها و نهادهای کشور میتوانند در این زمینه اقدامات موثری انجام دهند. به عنوان مثال، نهاد رسانه میتواند این تنوع و تکثر را به نمایش بگذارد و طیفهای مختلف فرهنگی که از نظر تفکر، زبان، پوشش یا هر امر دیگری با قرائت رسمی جامعه همخوانی ندارند را در قالب رسانه به قاب تصویر بکشد و به جای انکار و ندیدن دیگری، از این طریق، برای آنها رسمیت و شانیت قائل شود.
مصطفی شاکری
منبع: ایکنا
ثبت دیدگاه