مجمع جهانی شیعه شناسی

اعمال و رفتار حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) در طول سالهای متمادی زندانهای ظلمانی بنی عباس

حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام) به مدت طولانی در زندانهای تاریک و دلگیر هارون الرشید (لعنه الله علیه) زندانی بودند و بدین ترتیب دوستان و شیعیان از دیدار ایشان و بهره مندی از علوم الهی حضرت بی نصیب ماندند.

مدت حبس این امام همام بیش از ده سال و تا چهارده پانزده سال ذکر شده است.(۱)

در کتاب کافی درباره زندانی شدن و شهادت این امام همام (علیه السّلام) چنین نقل شده است:

«وُلِدَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى (ع) بِالْأَبْوَاءِ سَنَهَ ثَمَانٍ وَ عِشْرِینَ وَ مِائَهٍ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ تِسْعٍ وَ عِشْرِینَ وَ مِائَهٍ وَ قُبِضَ (ع) لِسِتٍّ خَلَوْنَ مِنْ رَجَبٍ مِنْ سَنَهِ ثَلَاثٍ وَ ثَمَانِینَ وَ مِائَهٍ وَ هُوَ ابْنُ أَرْبَعٍ أَوْ خَمْسٍ وَ خَمْسِینَ سَنَهً وَ قُبِضَ (ع) بِبَغْدَادَ فِی حَبْسِ السِّنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ وَ کَانَ هَارُونُ حَمَلَهُ مِنَ الْمَدِینَهِ- لِعَشْرِ لَیَالٍ بَقِینَ مِنْ شَوَّالٍ سَنَهَ تِسْعٍ وَ سَبْعِینَ وَ مِائَهٍ وَ قَدْ قَدِمَ هَارُونُ الْمَدِینَهَ مُنْصَرَفَهُ مِنْ عُمْرَهِ شَهْرِ رَمَضَانَ ثُمَّ شَخَصَ هَارُونُ إِلَى الْحَجِّ وَ حَمَلَهُ مَعَهُ ثُمَّ انْصَرَفَ عَلَى طَرِیقِ الْبَصْرَهِ فَحَبَسَهُ عِنْدَ عِیسَى بْنِ جَعْفَرٍ ثُمَّ أَشْخَصَهُ إِلَى بَغْدَادَ فَحَبَسَهُ عِنْدَ السِّنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ فَتُوُفِّیَ (ع) فِی حَبْسِهِ وَ دُفِنَ بِبَغْدَادَ فِی مَقْبَرَهِ قُرَیْشٍ وَ أُمُّهُ أُمُّ وَلَدٍ یُقَالُ لَهَا حَمِیدَهُ.»(۲)

«ابو الحسن موسى بن جعفر علیه السلام به سال ۱۲۸ و به قولى در ۱۲۹ در ابواء (منزلى است میان مکه و مدینه) متولد شدند و در ششم ماه رجب سال ۱۸۳ به سن ۵۴ یا ۵۵ سالگى در بغداد به شهادت رسیدند. در زندان سندى بن شاهک زندانی بودند و هارون الرشید آن حضرت را در بیستم شوال سال ۱۷۹ از مدینه بیرون بردند و در ماه رمضان زمانى که هارون از عمره باز می گشت به مدینه آمدند سپس هارون به حج رفت و آن حضرت را با خود برد، آنگاه از راه بصره بازگشت و امام را نزد عیسى بن جعفر زندانى کرد، باز ایشان را به بغداد فرستاد و نزد سندى بن شاهک زندانى کرد، آن حضرت در زندان سندى در بغداد به شهادت رسیدند و در قبرستان قریش به خاک سپرده شدند. مادر ایشان ام ولد و حمیده نام داشت.»(۳)

 

همین نقل در اعلام الوری باعلام الهدی با کمی تفاوت چنین آمده است:

«وُلِدَ (ع) بِالْأَبْوَاءِ مَنْزِلٌ بَیْنَ مَکَّهَ وَ الْمَدِینَهِ لِسَبْعٍ خَلَوْنَ مِنْ صَفَرٍ سَنَهَ ثَمَانٍ وَ عِشْرِینَ وَ مِائَهٍ وَ قُبِضَ بِبَغْدَادَ فِی حَبْسِ السِّنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ لِخَمْسٍ بَقِینَ مِنْ رَجَبٍ سَنَهَ ثَلَاثٍ وَ ثَمَانِینَ وَ مِائَهٍ وَ لَهُ یَوْمَئِذٍ خَمْسٌ وَ خَمْسُونَ سَنَهً وَ أُمُّهُ أُمُّ وَلَدٍ یُقَالُ لَهَا حَمِیدَهُ الْمُصَفَّاهُ وَ کُنْیَتُهُ أَبُو الْحَسَنِ وَ هُوَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ وَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ وَ أَبُو عَلِیٍّ وَ یُعْرَفُ بِالْعَبْدِ الصَّالِحِ وَ الْکَاظِمِ وَ کَانَتْ مُدَّهُ إِمَامَتِهِ خَمْساً وَ ثَلَاثِینَ سَنَهً وَ قَامَ بِالْأَمْرِ وَ لَهُ عِشْرُونَ سَنَهً وَ کَانَتْ فِی أَیَّامِ إِمَامَتِهِ بَقِیَّهُ مُلْکِ الْمَنْصُورِ أَبِی جَعْفَرٍ ثُمَّ مُلْکُ ابْنِهِ الْمَهْدِیِّ عَشْرَ سِنِینَ وَ شَهْراً ثُمَّ مُلْکُ ابْنِهِ الْهَادِی مُوسَى بْنِ مُحَمَّدٍ سَنَهً وَ شَهْراً ثُمَّ مُلْکُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُلَقَّبِ بِالرَّشِیدِ وَ اسْتُشْهِدَ بَعْدَ مُضِیِّ خَمْسَ عَشْرَهَ سَنَهً مِنْ مُلْکِهِ مَسْمُوماً فِی حَبْسِ السِّنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ وَ دُفِنَ بِمَدِینَهِ السَّلَامِ فِی الْمَقْبَرَهِ الْمَعْرُوفَهِ بِمَقَابِرِ قُرَیْش‏.(۴)

حضرت موسى بن جعفر (سلام اللَّه علیه) روز هفتم ماه صفر سال یک صد و بیست و هشت در ابواء که نام منزلى بین مکه و مدینه است متولد شد و در بیست و پنجم ماه رجب سال یک صد و هشتاد و سه در زندان سندى بن شاهک در شهر بغداد به شهادت رسید. حضرت موسى بن جعفر (علیهما السّلام) در هنگام وفات پنجاه و پنج سال داشت و مادرش ام ولد بود و او را حمیده المصفاه می گفتند، کنیه آن جناب ابو الحسن که در بین اهل حدیث به ابو الحسن اول معروف است و هم چنین به ایشان ابو ابراهیم و ابو على هم می گفتند و به عبد صالح و کاظم نیز معروف بودند.

مدت امامت آن حضرت سى و پنج سال به طول انجامید، در سن بیست سالگى منصب امامت به ایشان رسید، زمان او مصادف بود با ابو جعفر منصور و مهدى و هادى و هارون الرشید و در زمان هارون هنگامى که پانزده سال از خلافت وى گذشته بود با زهر کین در زندان سندى مسموم و شهید شدند و در مقابر قریش واقع در بغداد دفن گردیدند.(۵)

در کتب تاریخی به موارد ذیل به عنوان علل اصلی زندانی نمودن حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام) توسط هارون الرشید ملعون اشاره شده است:

والایی شخصیت حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام)، کینه هارون الرشید نسبت به ایشان، حرص بر خلافت و ترس از جایگاه حضرت موسی بن جعفر(علیه السّلام) در میان مردم، بغض و کینه نسبت به شیعیان امیرالمومنین (علیه السّلام)، سخن چینی غمازان از امام (علیه السّلام) نزد هارون الرشید (لعنه الله علیه).

قرشی در کتاب خود به نام حیاه الإمام موسى بن جعفر (علیه السّلام) درباره زندانی که حضرت در آنجا در بند بودند، چنین می نویسد:

«سجن (ع) فی المحبس المعروف بدار المسیب الواقع قرب باب الکوفه و فیه کانت وفاته‏ «۱» و قال بعض المؤرخین إنه حبس فی بیت السندی و انه کان مع أهله و عیاله، و لم نعلم أن دار السندی هل هی دار المسیب أم غیرها؟»(۶)

زندان حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) واقع در دارالمسیب بغداد نزدیک باب الکوفه بوده است و در آنجا حضرت به شهادت رسیدند. بعضی از مورخان گفته اند ایشان در منزل سندی حبس بوده است و با اهل خانواده و عیالش بود و نمی دانیم که آیا منزل سندی در دارالمسیب بوده است یا خیر؟

در این مجال سعی می شود به اموری که حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام) در این حبس طولانی در زندان بدان اهتمام داشتند؛ پرداخته شود.

۱. عبادت حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) در زندان

از جمله اعمالی که از حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام) در روزهای متمادی و شبهای طولانی زندان نقل شده است عبادت خداوند، سجده های طولانی، نماز و روزه های پی در پی و دعا به درگاه پروردگار متعال است. در حدیثی از عیون أخبار الرضا (علیه السّلام) درباره عبادت حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) و نماز و روزه و سجده های طولانی ایشان به درگاه الهی آمده است:

«حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى الْیَقْطِینِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْغَرَوِیِ‏ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الْفَضْلِ بْنِ الرَّبِیعِ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى سَطْحٍ فَقَالَ لِی‏ ادْنُ فَدَنَوْتُ حَتَّى حَاذَیْتُهُ ثُمَّ قَالَ لِی أَشْرِفْ إِلَى بَیْتٍ فِی الدَّارِ فَأَشْرَفْتُ فَقَالَ مَا تَرَى فِی الْبَیْتِ فَقُلْتُ‏ ثَوْباً مَطْرُوحاً فَقَالَ انْظُرْ حَسَناً فَتَأَمَّلْتُ وَ نَظَرْتُ فَتَیَقَّنْتُ فَقُلْتُ رَجُلٌ سَاجِدٌ فَقَالَ لِی تَعْرِفُهُ قُلْتُ لَا قَالَ هَذَا مَوْلَاکَ قُلْتُ وَ مَنْ مَوْلَایَ فَقَالَ تَتَجَاهَلُ عَلَیَّ فَقُلْتُ مَا أَتَجَاهَلُ وَ لَکِنِّی لَا أَعْرِفُ لِی مَوْلًى فَقَالَ هَذَا أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (ع) إِنِّی أَتَفَقَّدُهُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ فَلَا أَجِدُهُ فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ إِلَّا عَلَى الْحَالِ‏ الَّتِی أُخْبِرُکَ بِهَا إِنَّهُ یُصَلِّی الْفَجْرَ فَیُعَقِّبُ سَاعَهً فِی دُبُرِ الصَّلَاهِ إِلَى أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ ثُمَّ یَسْجُدُ سَجْدَهً فَلَا یَزَالُ سَاجِداً حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ وَ قَدْ وَکَّلَ مَنْ یَتَرَصَّدُ لَهُ الزَّوَالَ فَلَسْتُ أَدْرِی مَتَى یَقُولُ الْغُلَامُ قَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ إِذْ یَثِبُ‏ فَیَبْتَدِئُ الصَّلَاهَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُحْدِثَ‏ فَأَعْلَمُ‏ أَنَّهُ لَمْ یَنَمْ فِی سُجُودِهِ وَ لَا أَغْفَى‏ وَ لَا یَزَالُ إِلَى أَنْ یَفْرُغَ مِنْ صَلَاهِ الْعَصْرِ فَإِذَا صَلَّى سَجَدَ سَجْدَهً فَلَا یَزَالُ سَاجِداً إِلَى أَنْ تَغِیبَ الشَّمْسُ فَإِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ وَثَبَ مِنْ‏ سَجْدَتِهِ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُحْدِثَ حَدَثاً وَ لَا یَزَالُ فِی صَلَاتِهِ وَ تَعْقِیبِهِ إِلَى أَنْ یُصَلِّیَ الْعَتَمَهَ فَإِذَا صَلَّى الْعَتَمَهَ أَفْطَرَ عَلَى شَوًى‏ یُؤْتَى بِهِ ثُمَّ یُجَدِّدُ الْوُضُوءَ ثُمَّ یَسْجُدُ ثُمَّ یَرْفَعُ رَأْسَهُ فَیَنَامُ نَوْمَتَهُ خَفِیفَهً ثُمَّ یَقُومُ فَیُجَدِّدُ الْوُضُوءَ ثُمَّ یَقُومُ فَلَا یَزَالُ یُصَلِّی فِی جَوْفِ اللَّیْلِ حَتَّى یَطْلُعَ الْفَجْرُ فَلَسْتُ أَدْرِی مَتَى یَقُولُ الْغُلَامُ إِنَّ الْفَجْرَ قَدْ طَلَعَ إِذْ قَدْ وَثَبَ هُوَ لِصَلَاهِ الْفَجْرِ فَهَذَا دَأْبُهُ مُنْذُ حُوِّلَ إِلَیَّ فَقُلْتُ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تُحْدِثَنَّ فِی أَمْرِهِ حَدَثاً یَکُونُ فِیهِ زَوَالُ النِّعْمَهِ فَقَدْ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَفْعَلْ‏ أَحَدٌ بِأَحَدٍ مِنْهُمْ سُوءاً إِلَّا کَانَتْ نِعْمَتُهُ زَائِلَهً فَقَالَ قَدْ أَرْسَلُوا إِلَیَّ غَیْرَ مَرَّهٍ یَأْمُرُونِّی بِقَتْلِهِ فَلَمْ أُجِبْهُمْ إِلَى ذَلِکَ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنِّی لَا أَفْعَلُ ذَلِکَ وَ لَوْ قَتَلُونِی مَا أَجَبْتُهُمْ إِلَى مَا سَأَلُونِی فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ ذَلِکَ حُوِّلَ (ع) إِلَى الْفَضْلِ بْنِ یَحْیَى الْبَرْمَکِیِّ فَحُبِسَ عِنْدَهُ أَیَّاماً فَکَانَ الْفَضْلُ بْنُ الرَّبِیعِ یَبْعَثُ إِلَیْهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ مَائِدَهً حَتَّى مَضَى ثَلَاثَهُ أَیَّامٍ وَ لَیَالِیهَا فَلَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَهُ الرَّابِعَهُ قُدِّمَتْ إِلَیْهِ مَائِدَهٌ لِلْفَضْلِ بْنِ یَحْیَى فَرَفَعَ (ع) یَدَهُ‏ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ یَا رَبِّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی لَوْ أَکَلْتُ قَبْلَ الْیَوْمِ‏ کُنْتُ قَدْ أَعَنْتُ عَلَى نَفْسِی فَأَکَلَ فَمَرِضَ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ جَاءَهُ الطَّبِیبُ فَعَرَضَ عَلَیْهِ خُضْرَهٌ فِی بَطْنِ رَاحَتِهِ‏ وَ کَانَ السَّمُّ الَّذِی سُمَّ بِهِ قَدِ اجْتَمَعَ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ فَانْصَرَفَ الطَّبِیبُ إِلَیْهِمْ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا فَعَلْتُمْ بِهِ مِنْکُمْ ثُمَّ تُوُفِّیَ (ع).»(۷)

احمد بن عبد اللَّه قروىّ از قول پدرش چنین نقل کرده است: روزى به نزد فضل بن ربیع رفتم. فضل بر بام خانه نشسته بود. به من گفت: نزدیکتر بیا به او نزدیک شدم، فضل به من گفت که داخل اطاقى از خانه روبرو را نگاه کنم.

من هم نگاه کردم. پرسید: چه مى ‏بینى؟ گفتم: پارچه ‏اى مى ‏بینم که به کنارى انداخته ‏اند، فضل گفت: بهتر نگاه کن، خوب دقّت کردم و گفتم: مردى است در حال سجده، پرسید: او را مى‏ شناسى؟ گفتم: نه. گفت: او، سرور و مولاى تو است.

گفتم: مولاى من کیست؟ در پاسخ گفت: اکنون خودت را براى من به نادانى مى ‏زنى؟ گفتم: نه، من خود را به نادانى نمى ‏زنم، بلکه براى خود، مولا و سرورى نمى ‏شناسم، فضل گفت: او موسى بن جعفر است، من شب و روز مواظب او هستم و همیشه او را بر همین وضعیّت که برایت مى ‏گویم؛ مى ‏بینم: نماز صبح را مى ‏خواند پس مدّتى تا طلوع آفتاب مشغول به تعقیب نماز مى ‏شود سپس به سجده مى ‏رود و تا اذان ظهر در سجده مى ‏ماند و کسى را گماشته است تا وقت اذان را به او یادآورى کند، نمى ‏دانم چه موقع آن غلام، به او خبر مى ‏دهد که ظهر شده است ولى مى ‏بینم ناگهان از جایش برخاسته و بدون تجدید وضو مشغول نماز شده است، از همین جا مى ‏فهمم که در این مدّت که در سجده بوده نه به خواب رفته و نه چرت زده است. به هر حال به‏ همین حالت را ادامه مى‏ دهد تا از نماز عصر فارغ شود و چون نمازش تمام مى ‏شود به سجده مى ‏رود و تا غروب آفتاب در سجده باقى مى ‏ماند، وقتى خورشید غروب کرد سر از سجده برداشته و بدون تجدید وضو نماز مغرب را مى ‏خواند و همین طور مشغول نماز و تعقیب است تا از نماز عشاء فارغ شود.

بعد از نماز با قدرى گوشت پخته که برایش مى ‏آورند افطار مى‏ کند و تجدید وضو کرده و دوباره به سجده مى ‏رود آنگاه سر بر مى‏دارد و مختصرى مى ‏خوابد سپس بیدار مى‏ شود و تجدید وضو مى ‏کند و تا اذان صبح در دل شب به نماز مى ‏ایستد و نمى ‏دانم چه موقع غلام به او خبر مى‏ دهد که صبح شده است ولى مى ‏بینم به نماز صبح ایستاده است و از زمانى که او را نزد من آورده‏ اند رفتار او به همین منوال است.

راوى گوید: به فضل گفتم: از خدا بترس و در مورد او کارى نکن که باعث شود خدا نعمتش را از تو بگیرد، تو خود مى‏ دانى هر کس به یکى از این خاندان بدى کند، خداوند نعمتهایش را از او باز مى ‏گیرد.

وى در جواب گفت: بارها مرا خواسته و به من دستور داده‏ اند که او را به‏ قتل برسانم ولى من نپذیرفته ‏ام و به ایشان گفته ‏ام که من این کار را نخواهم کرد و حتّى اگر مرا بکشند خواسته آنان را برآورده نمى ‏کنم.(۸)

نقل دیگری از عیون أخبار الرضا (علیه السّلام) بر عبادت مداوم حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) و کثرت سجده های ایشان به درگاه الهی جسم رنجور و نحیف حضرت در زندان و سختیهای محبس اشاره دارد:

حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بَحْرٍ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الْخَرَزِیُ‏ أَبُو الْعَبَّاسِ بِالْکُوفَهِ قَالَ حَدَّثَنَا الثَّوْبَانِیُّ قَالَ: کَانَتْ لِأَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (ع) بِضْعَ‏عَشْرَهَ سَنَهً کُلَّ یَوْمٍ سَجْدَهٌ بَعْدَ انْقِضَاضِ‏ الشَّمْسِ إِلَى وَقْتِ الزَّوَالِ فَکَانَ هَارُونُ رُبَّمَا صَعِدَ سَطْحاً یُشْرِفُ مِنْهُ عَلَى الْحَبْسِ الَّذِی حُبِسَ فِیهِ أَبُو الْحَسَنِ (ع) فَکَانَ یَرَى أَبَا الْحَسَنِ (ع) سَاجِداً فَقَالَ لَلرَّبِیعِ یَا رَبِیعُ مَا ذَاکَ الثَّوْبُ الَّذِی أَرَاهُ کُلَّ یَوْمٍ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ فَقَالَ‏ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا ذَاکَ بِثَوْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (ع) لَهُ کُلَّ یَوْمٍ سَجْدَهٌ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ إِلَى وَقْتِ الزَّوَالِ قَالَ الرَّبِیعُ فَقَالَ لِی هَارُونُ أَمَا إِنَّ هَذَا مِنْ رُهْبَانِ بَنِی هَاشِمٍ قُلْتُ فَمَا لَکَ قَدْ ضَیَّقْتَ عَلَیْهِ فِی الْحَبْسِ قَالَ هَیْهَاتَ لَا بُدَّ مِنْ ذَلِکَ.(۹)

ابوبکر محمد بن علی بن محمد بن حاتم از عبدالله بن بحر الشیبانی از خزری ابوالعباس در کوفه نقل می کند که ثوبانی نقل کرده است: رفتار حضرت موسى بن جعفر (علیهما السّلام) در بیش از ده سال (دوران حبس) این بود که بعد از طلوع آفتاب به سجده مى ‏رفت و این سجده تا هنگام ظهر طول مى ‏کشید و گاهى هارون به پشت بامى که مشرف به زندان بود مى ‏آمد و حضرت را در حال سجده مى ‏دید، (روزى) به ربیع گفت: آن لباس چیست که من هر روز آن را در آن محلّ مى ‏بینم؟ ربیع گفت: یا أمیر المؤمنین، این لباس نیست بلکه موسى بن جعفر است که هر روز بعد از طلوع خورشید تا هنگام ظهر در سجده به سر مى ‏برد، ربیع ادامه داد هارون گفت: او از رهبان و عبّاد بنى هاشم است، گفتم: پس چرا این طور در زندان بر او سخت مى‏ گیرى؟ گفت: آه، چاره ‏اى جز این ندارم‏.(۱۰)

۲. ارتباط حضرت امام کاظم (علیه السّلام) با شیعیان

از برخی احادیث رسیده مشخص می شود حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام) هر چند به صورت معدود اما با برخی از شیعیان ارتباط داشته اند. در کتاب کافی در این باره نقل شده است:

«أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ ابْنِ مُحْرِزٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ (ع) قَالَ: کَتَبَ إِلَیَّ مِنَ الْحَبْسِ أَنَّ فُلَاناً ابْنِی سَیِّدُ وُلْدِی وَ قَدْ نَحَلْتُهُ کُنْیَتِی.»(۱۱)

على بن یقطین گوید: حضرت موسى بن جعفر (علیه السّلام) از زندان به من نوشت: فلانى پسر من است آقا و سرور فرزندان من است، من کنیه خودم را به او بخشیده ‏ام.(۱۲)

حدیث دیگری از کتاب کافی در باب ارتباط حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام) با شیعیان نقل شده است که بدین شرح است:

«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْخُزَاعِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ عَمِّهِ حَمْزَهَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى (ع) وَ هُوَ فِی الْحَبْسِ کِتَاباً أَسْأَلُهُ عَنْ حَالِهِ وَ عَنْ مَسَائِلَ کَثِیرَهٍ فَاحْتَبَسَ الْجَوَابُ عَلَیَّ أَشْهُراً ثُمَّ أَجَابَنِی بِجَوَابٍ هَذِهِ نُسْخَتُهُ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ الَّذِی بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ عَادَاهُ الْجَاهِلُونَ وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ ابْتَغَى مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ بِالْأَعْمَالِ الْمُخْتَلِفَهِ وَ الْأَدْیَانِ الْمُتَضَادَّهِ فَمُصِیبٌ وَ مُخْطِئٌ وَ ضَالٌّ وَ مُهْتَدٍ وَ سَمِیعٌ وَ أَصَمُّ وَ بَصِیرٌ وَ أَعْمَى حَیْرَانُ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَرَفَ وَ وَصَفَ دِینَهُ مُحَمَّدٌ (ص) أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکَ امْرُؤٌ أَنْزَلَکَ اللَّهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ بِمَنْزِلَهٍ خَاصَّهٍ وَ حَفِظَ مَوَدَّهَ مَا اسْتَرْعَاکَ مِنْ دِینِهِ وَ مَا أَلْهَمَکَ مِنْ رُشْدِکَ وَ بَصَّرَکَ مِنْ أَمْرِ دِینِکَ بِتَفْضِیلِکَ إِیَّاهُمْ وَ بِرَدِّکَ الْأُمُورَ إِلَیْهِمْ کَتَبْتَ تَسْأَلُنِی عَنْ أُمُورٍ کُنْتُ مِنْهَا فِی تَقِیَّهٍ وَ مِنْ کِتْمَانِهَا فِی سَعَهٍ فَلَمَّا انْقَضَى سُلْطَانُ الْجَبَابِرَهِ وَ جَاءَ سُلْطَانُ ذِی السُّلْطَانِ الْعَظِیمِ بِفِرَاقِ الدُّنْیَا الْمَذْمُومَهِ إِلَى أَهْلِهَا الْعُتَاهِ عَلَى خَالِقِهِمْ رَأَیْتُ أَنْ أُفَسِّرَ لَکَ مَا سَأَلْتَنِی عَنْهُ مَخَافَهَ أَنْ یَدْخُلَ الْحَیْرَهُ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا مِنْ قِبَلِ جَهَالَتِهِمْ فَاتَّقِ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ خُصَّ لِذَلِکَ الْأَمْرِ أَهْلَهُ وَ احْذَرْ أَنْ تَکُونَ سَبَبَ بَلِیَّهٍ عَلَى الْأَوْصِیَاءِ أَوْ حَارِشاً عَلَیْهِمْ‏ بِإِفْشَاءِ مَا اسْتَوْدَعْتُکَ وَ إِظْهَارِ مَا اسْتَکْتَمْتُکَ وَ لَنْ تَفْعَلَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِنَّ أَوَّلَ مَا أُنْهِی إِلَیْکَ أَنِّی أَنْعَى إِلَیْکَ نَفْسِی فِی لَیَالِیَّ هَذِهِ غَیْرَ جَازِعٍ وَ لَا نَادِمٍ وَ لَا شَاکٍّ فِیمَا هُوَ کَائِنٌ مِمَّا قَدْ قَضَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حَتَمَ فَاسْتَمْسِکْ بِعُرْوَهِ الدِّینِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ الْعُرْوَهِ الْوُثْقَى الْوَصِیِّ بَعْدَ الْوَصِیِّ وَ الْمُسَالَمَهِ لَهُمْ وَ الرِّضَا بِمَا قَالُوا وَ لَا تَلْتَمِسْ دِینَ مَنْ لَیْسَ مِنْ شِیعَتِکَ وَ لَا تُحِبَّنَّ دِینَهُمْ فَإِنَّهُمُ الْخَائِنُونَ الَّذِینَ خَانُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ خَانُوا أَمَانَاتِهِمْ وَ تَدْرِی مَا خَانُوا أَمَانَاتِهِمُ ائْتُمِنُوا عَلَى کِتَابِ اللَّهِ فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ وَ دُلُّوا عَلَى وُلَاهِ الْأَمْرِ مِنْهُمْ فَانْصَرَفُوا عَنْهُمْ فَأَذَاقَهُمُ‏ اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ‏ وَ سَأَلْتَ عَنْ رَجُلَیْنِ اغْتَصَبَا رَجُلًا مَالًا کَانَ یُنْفِقُهُ عَلَى الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِیلِ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَمَّا اغْتَصَبَاهُ ذَلِکَ لَمْ یَرْضَیَا حَیْثُ غَصَبَاهُ حَتَّى حَمَّلَاهُ إِیَّاهُ کُرْهاً فَوْقَ رَقَبَتِهِ إِلَى مَنَازِلِهِمَا فَلَمَّا أَحْرَزَاهُ تَوَلَّیَا إِنْفَاقَهُ أَ یَبْلُغَانِ بِذَلِکَ کُفْراً فَلَعَمْرِی لَقَدْ نَافَقَا قَبْلَ ذَلِکَ وَ رَدَّا عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَلَامَهُ وَ هَزِئَا بِرَسُولِهِ (ص) وَ هُمَا الْکَافِرَانِ عَلَیْهِمَا لَعْنَهُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ* وَ اللَّهِ مَا دَخَلَ قَلْبَ أَحَدٍ مِنْهُمَا شَیْ‏ءٌ مِنَ الْإِیمَانِ مُنْذُ خُرُوجِهِمَا مِنْ حَالَتَیْهِمَا وَ مَا ازْدَادَا إِلَّا شَکّاً کَانَا خَدَّاعَیْنِ مُرْتَابَیْنِ مُنَافِقَیْنِ حَتَّى تَوَفَّتْهُمَا مَلَائِکَهُ الْعَذَابِ إِلَى مَحَلِّ الْخِزْیِ فِی دَارِ الْمُقَامِ وَ سَأَلْتَ عَمَّنْ حَضَرَ ذَلِکَ الرَّجُلَ وَ هُوَ یُغْصَبُ مَالَهُ وَ یُوضَعُ عَلَى رَقَبَتِهِ مِنْهُمْ عَارِفٌ وَ مُنْکِرٌ فَأُولَئِکَ أَهْلُ الرِّدَّهِ الْأُولَى مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ فَعَلَیْهِمْ‏ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ* وَ سَأَلْتَ عَنْ مَبْلَغِ عِلْمِنَا وَ هُوَ عَلَى ثَلَاثَهِ وُجُوهٍ مَاضٍ وَ غَابِرٌ وَ حَادِثٌ- فَأَمَّا الْمَاضِی فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ (ص) وَ سَأَلْتَ عَنْ أُمَّهَاتِ أَوْلَادِهِمْ وَ عَنْ نِکَاحِهِمْ وَ عَنْ طَلَاقِهِمْ فَأَمَّا أُمَّهَاتُ أَوْلَادِهِمْ فَهُنَّ عَوَاهِرُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ نِکَاحٌ بِغَیْرِ وَلِیٍّ وَ طَلَاقٌ فِی غَیْرِ عِدَّهٍ وَ أَمَّا مَنْ دَخَلَ فِی دَعْوَتِنَا فَقَدْ هَدَمَ إِیمَانُهُ ضَلَالَهُ وَ یَقِینُهُ شَکَّهُ وَ سَأَلْتَ عَنِ الزَّکَاهِ فِیهِمْ فَمَا کَانَ مِنَ الزَّکَاهِ فَأَنْتُمْ أَحَقُّ بِهِ لِأَنَّا قَدْ حَلَّلْنَا ذَلِکَ لَکُمْ مَنْ کَانَ مِنْکُمْ وَ أَیْنَ کَانَ وَ سَأَلْتَ عَنِ الضُّعَفَاءِ فَالضَّعِیفُ مَنْ لَمْ یُرْفَعْ إِلَیْهِ حُجَّهٌ وَ لَمْ یَعْرِفِ الِاخْتِلَافَ فَإِذَا عَرَفَ الِاخْتِلَافَ فَلَیْسَ بِضَعِیفٍ وَ سَأَلْتَ عَنِ الشَّهَادَاتِ لَهُمْ فَأَقِمِ الشَّهَادَهَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِکَ وَ الْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَإِنْ خِفْتَ عَلَى أَخِیکَ ضَیْماً فَلَا وَ ادْعُ إِلَى شَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ بِمَعْرِفَتِنَا مَنْ رَجَوْتَ إِجَابَتَهُ وَ لَا تَحَصَّنْ بِحِصْنِ رِیَاءٍ وَ وَ الِ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَا تَقُلْ لِمَا بَلَغَکَ عَنَّا وَ نُسِبَ إِلَیْنَا هَذَا بَاطِلٌ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْرِفُ مِنَّا خِلَافَهُ فَإِنَّکَ لَا تَدْرِی لِمَا قُلْنَاهُ وَ عَلَى أَیِّ وَجْهٍ وَصَفْنَاهُ آمِنْ بِمَا أُخْبِرُکَ وَ لَا تُفْشِ مَا اسْتَکْتَمْنَاکَ مِنْ خَبَرِکَ إِنَّ مِنْ وَاجِبِ حَقِّ أَخِیکَ أَنْ لَا تَکْتُمَهُ شَیْئاً تَنْفَعُهُ بِهِ لِأَمْرِ دُنْیَاهُ وَ آخِرَتِهِ وَ لَا تَحْقِدَ عَلَیْهِ وَ إِنْ أَسَاءَ وَ أَجِبْ دَعْوَتَهُ إِذَا دَعَاکَ وَ لَا تُخَلِّ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عَدُوِّهِ مِنَ النَّاسِ وَ إِنْ کَانَ أَقْرَبَ إِلَیْهِ مِنْکَ وَ عُدْهُ فِی مَرَضِهِ لَیْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِینَ الْغِشُّ وَ لَا الْأَذَى وَ لَا الْخِیَانَهُ وَ لَا الْکِبْرُ وَ لَا الْخَنَا وَ لَا الْفُحْشُ وَ لَا الْأَمْرُ بِهِ‏ فَإِذَا رَأَیْتَ الْمُشَوَّهَ الْأَعْرَابِیَّ فِی جَحْفَلٍ‏ جَرَّارٍ فَانْتَظِرْ فَرَجَکَ وَ لِشِیعَتِکَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِذَا انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ فَارْفَعْ بَصَرَکَ إِلَى السَّمَاءِ وَ انْظُرْ مَا فَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْمُجْرِمِینَ فَقَدْ فَسَّرْتُ لَکَ جُمَلًا مُجْمَلًا وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَخْیَارِ.(۱۳)

با اسنادی از على بن سوید نقل شده است: نامه ‏اى خدمت حضرت امام موسى بن جعفر (علیه السّلام) وقتى در زندان محبوس بود نوشتم، در نامه از ایشان احوال پرسیده بودم و مسائل زیادى نیز سؤال کردم مدتى جواب نیامد بعد جوابى با این مضمون رسید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

ستایش خداوندى راست که با بزرگوارى و عظمت و نور خود دلهاى مؤمنین را روشن گردانید و با عظمت و نورش نادانان با او دشمنى کردند و با عظمت و نورش تمام ساکنان آسمانها و زمین با اعمال مختلف و ادیان متضاد به سوى او تقرب جستند. درستکار و گناهکار، گمراه و هدایت یافته شنوا و کر، بینا و کور در درگاه او حیرانند. ستایش خدا را که دین و آئینش را به محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم‏) آموخت.

اما بعد، تو مردى هستى ارتباط خاصى که خداوند برایت با آل محمّد گشاده را حفظ کرده ‏اى، به محبت و مودتى در امر دین برای تو لازم بوده راهنمائى کرده است و در دین بینا نموده که آنها را بر دیگران مقدم می دارى و در گرفتاریها به آنها پناه می بری. در نامه خود سؤالهایى کرده‏ اى که از روی تقیه نمی توانم جواب آنها را بدهم و تکلیف من پنهان داشتن آنها است پس از انقضاى سلطنت ستمکاران که قدرتمند حقیقى بیاید و این دنیاى زشت از متجاوزان جدا شود. چنین صلاح دیدم که آنچه پرسیدی را توضیح دهم مبادا ضعفای شیعیان به واسطه نادانى در حیرت و سرگردانى قرار گیرند. از خدا بپرهیز و این مطالب را با کسانى در میان گذار که شایسته باشند. بترس از اینکه مایه گرفتارى اوصیاء شوى یا اختلاف به وجود آورى با افشاء نمودن اسرارى که در اختیار تو می گذارم هرگز چنین کارى نخواهى کرد ان شاء اللَّه.

اولین خبرى که به تو می دهم این است که من به زودى در همین شبها از دنیا خواهم رفت نه از این پیشامد ناراحتم و نه پشیمان و نه تردیدى در مقدرات آینده و از قضاى حتمى خداوند دارم. چنگ بزن به دستگیره دین یعنى آل محمّد و عروه الوثقى یعنى امام بعد از امام و راه مسالمت با آنها و رضایت نسبت به آنچه می گویند. به دنبال کیش و آئین کسانى که با تو هم عقیده نیستند مرو و دل به راه و روش آنها مبند که آنها به خدا و پیامبر و امانتهاى خویش خیانت کردند، می دانى چگونه به امانتهاى نزد خود خیانت کردند؟ کتاب خدا را به امانت در اختیار ایشان گذاشتند خیانت کردند و تحریف و تغییر دادند و به نفع فرمانروایان خود کار کردند از آنها فاصله بگیرید خداوند ایشان را مبتلا به ترس و گرسنگى بکند به واسطه این کارهایی که انجام می دهند.

سؤال کردى از آن دو نفر که مال مردى را بزور غصب کردند با اینکه آن مال خود را به فقراء و تهیدستان و درماندگان و در راه خدا خرج می کرد، بعد تنها به همین غصب مال قانع نشدند او را وادار کردند مالش را به منزل آن دو ببرد بعد از اینکه به زور صاحب شدند خودشان شروع به بذل و بخشش کردند، پرسیدى با این کار کافر می شوند یا نه؟

قسم به جان خودم اینها قبل از این کار منافق بودند و مخالف خدا و مسخره‏ کنندگان پیامبر به شمار می رفتند هر دو کافرند، بر آن دو لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم باد. به خدا قسم ذره ‏اى ایمان در دل هیچ کدام از آنها وارد نشد از وقتى که وارد اسلام شدند پیوسته شک و تردید آنها افزایش مى ‏یافت فریبکار و منافق بودند تا ملائکه عذاب جان آنها را گرفتند و به قرارگاه اشخاص ذلیل و خوار بردند.

پرسیدى وضع آن کسانى که حضور داشتند پیش آن مرد در حالى که مال او را به زور می گرفتند و بار گران اطاعت را برگردن او به زور می گذاشتند، بعضى با آنها همکارى می کردند و بعضى مخالف آنها بودند. این گروه از کسانى هستند که در اولین مرتبه مرتد شده از دین برگشتند از این امت، لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم بر آنها باد.

سؤال کرده بودى از مقدار علم ما دانش ما بر سه گونه است: ماضى و غابر و حادث. ماضى که تفسیر شد و غابر نیز نوشته شده است، اما حادث این است که به قلب ما الهام مى ‏شود یا به گوش ما می خورد این نوع برجسته ‏ترین علم ما است. پس از پیامبر ما (صلی الله علیه وآله و سلم) پیمبرى نخواهد آمد. پرسیدى کنیزان اولاددار، آنها آن کنیزان زناکارند تا روز قیامت ازدواج آنها بدون اجازه ولى بوده و طلاق آنها بدون عدّه است اما هر که دعوت ما را پذیرفت این ایمان، گمراهى سابقش را از بین می برد و یقین او موجب از بین رفتن شک در او می گردد.

از زکاتها پرسیدى، شما پیروان ائمه شایسته زکات هستید ما آن را براى شما حلال کردیم، هر که از شما باشد در هر جا سؤال کردى از ضعیفان (که نمی توانند واقعیت را تشخیص دهند) ضعیف کسى است ادله به او نرسیده باشد و از اختلاف نیز خبر نداشته باشد اگر همان قدر فهمید که بین مردم در مورد عقیده اختلاف است او ضعیف شمرده نمی شود (باید تحقیق کند تا واقعیت را دریابد.)

سؤال کردى می توانى براى آنها شهادت بدهى، بین خود و آنها براى خدا شهادت بده اگر چه به ضرر خود یا پدر و مادر یا خویشاوندانت باشد. اما اگر احتمال زیانى براى برادر دینى خود دادى شهادت نده. کسى را که امیدوارى دعوت ما را بپذیرد او را به سوى ما فراخوان، مبادا در جایگاه فسق و فجور وارد شوى، خاندان پیامبر را دوست داشته باش هر چه از طرف ما به تو رسید نگو این باطل است گر چه مخالف آن را از ما شنیده باشى زیرا نمی دانى ما آن حرف را به چه جهت گفته‏ ایم. ایمان آور به آنچه به تو خبر داده ‏اند جستجو نکن از چیزى که از تو پنهان کرده ‏ایم.

از لازمترین حقوق برادر دینى این است که از او پنهان نکنى چیزى را که در دنیا یا آخرت براى او سودمند است، کینه او را به دل نگیرى گر چه بد کرده باشد، دعوت او را بپذیرى هر گاه ترا دعوت کرد و او را با دشمنش تنها نگذارى.

از مخالفین گر چه دشمن او به تو نزدیکتر باشد در بیمارى از او عیادت کن، در خوى و خلق مؤمنین تزویر و تقلب و آزار و خیانت و کبر و بد زبانى و فحش و دستور دادن به این کارها نیست، هر گاه آن مرد بد سیرت اعرابى را دیدى با سپاهى جرار منتظر فرج براى خود و برادران دینى باش وقتى خورشید گرفت و نورش کم شد چشم به آسمان بیانداز ببین خدا با تبهکاران چه می کند کلمه به کلمه براى تو توضیح دادم، درود خدا بر محمّد و آل پاکش.(۱۴)

۳.تعیین حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) به عنوان امام پس از خویشتن

حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) نزد برخی از شیعیان خود به جانشینی حضرت امام رضا (علیه السّلام) اشاره فرمودند. در وصیت خویش نیز این امر مهم را بیان داشته اند.

«أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ وَ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ جَمِیعاً عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ: خَرَجَتْ إِلَیْنَا أَلْوَاحٌ مِنْ أَبِی الْحَسَنِ (ع) وَ هُوَ فِی‏ الْحَبْسِ عَهْدِی إِلَى أَکْبَرِ وُلْدِی أَنْ یَفْعَلَ کَذَا وَ أَنْ یَفْعَلَ کَذَا وَ فُلَانٌ لَا تُنِلْهُ شَیْئاً حَتَّى أَلْقَاکَ أَوْ یَقْضِیَ اللَّهُ عَلَیَّ الْمَوْتَ.»(۱۵)

حسین بن مختار گوید: زمانى که حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) در بصره بود، الواحى از آن حضرت به ما می رسید که دستور من به پسر بزرگترم این است که به فلانى این مقدار بدهد و به فلانى آن مقدار و به دیگرى آن مقدار و به فلانى چیزى ندهد تا خودم بیایم یا خداى عز و جل مرگ مرا برساند همانا خدا هر چه خواهد می کند.(۱۶)

حدیث دیگری که از کتاب الکافی، جلد‏۱، صفحه ۳۱۳ در همین مقاله نقل کرده ایم بر همین امر دلالت دارد.

در وصیت حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) نیز که در کتاب حیاه الإمام موسى بن جعفر (علیه السّلام) ذکر شده است حضرت (علیه السّلام) در وصیت خویش امام پس از خویش را به اسم نام برده اند.(۱۷)

۴. نامه حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام) به هارون الرشید ملعون

حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) پس از طولانی شدن زندان به هارون الرشید چنین نوشتند:

« أما بعد یا أمیر المؤمنین إنه لم ینقض عنى یوم من البلاء إلا انقضى عنک یوم من الرخاء حتى یفضی بنا ذلک إلى یوم یخسر فیه المبطلون.»(۱۸)

«اما بعد، ای هارون همانا روزی با رنج و سختی بر من نگذشته است مگر اینکه تو آن روز را با خوشی و راحتی به پایان رساندی تا اینکه روزی بر پا شود که در آن روز اهل باطل زیان خواهند دید.»

به نقل از احادیث و نقلهای رسیده از امور دیگری که حضرت امام موسی کاظم (علیه السّلام) در زندان به آن اشتغال داشتند ارتباط با علماء، پاسخ به سوالات علماء، مشخص نمودن وکیلی از جانب خویش برای انجام امور شرعی و وصیت در زندان یاد شده است. (۱۹)

پی نوشتها

(۱)زندگانى حضرت امام موسى کاظم (علیه السّلام)، صفحه۱۹۹- عیون أخبار الرضا (علیه السّلام)، جلد۱، صفحه ۹۵

(۲)الکافی، جلد ‏۱، صفحه ۴۷۶

(۳)أصول الکافی، جلد‏۲، صفحه ۳۸۵ – ۳۸۴

(۴) إعلام الورى بأعلام الهدى، صفحه۲۹۴ – بحار الأنوار، جلد ‏۴۸، صفحه ۲ – ۱

(۵) زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام، صفحه ۴۰۱

(۶) حیاه الإمام موسى بن جعفر(علیه السّلام)، جلد۲، صفحه ۴۸۷

(۷) عیون أخبار الرضا (علیه السّلام)، جلد‏۱، صفحه ۱۰۸- ۱۰۶

(۸) عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، جلد‏۱، صفحه ۲۱۶- ۲۱۳

(۹)عیون أخبار الرضا (علیه السّلام)، جلد۱‏، صفحه ۹۵

(۱۰)عیون أخبار الرضا (علیه السّلام)، جلد‏۱، صفحه ۱۹۱ – ۱۹۰

(۱۱) الکافی، جلد‏۱، صفحه ۳۱۳

(۱۲) أصول الکافی، جلد‏۲، صفحه۹۰

(۱۳)الکافی، جلد ‏۸، صفحه ۱۲۶  ۱۲۴ –

(۱۴) زندگانى حضرت امام موسى کاظم (علیه السّلام)، صفحه ۲۲۴ – ۲۲۱

(۱۵)الکافی، جلد۱، صفحه ۳۱۳ – ۳۱۲

(۱۶)أصول الکافی، جلد‏۲ ، صفحه۹۰

(۱۷) حیاه الإمام موسى بن جعفر(علیه السّلام)، جلد‏۲، صفحه ۴۹۵

(۱۸) البدایه و النهایه، جلد‏۱۰، صفحه ۱۸۳ – حیاه الإمام موسى بن جعفر (علیه السّلام)، جلد ‏۲، صفحه ۵۰۰

(۱۹) حیاه الإمام موسى بن جعفر (علیه السّلام)، جلد‏۲، صفحه ۴۹۳ – ۴۹۲

منابع

– اصول الکافی، محمد بن یعقوب کلینى، ترجمه مصطفوى، ۴جلد، کتاب فروشى علمیه اسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۹ ش.

– إعلام الورى بأعلام الهدى، ‏ فضل بن حسن طبرسى، قم، ‏‏آل البیت، ‏۱۴۱۷ ق‏.

– بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

– البدایه و النهایه، أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى، بیروت، دار الفکر،۱۴۰۷ ق./ ۱۹۸۶

– ترجمه زندگانى حضرت امام موسى کاظم علیه السلام، علامه مجلسى، مترجم موسى خسروى‏، تهران‏، اسلامیه، ۱۳۷۷

– حیاه الإمام موسى بن جعفر علیهما السلام‏، باقر شریف قرشى‏، بیروت‏، دار البلاغه، ۱۴۱۳ ق‏.

– زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام (ترجمه إعلام الورى)، فضل بن حسن طبرسى، تهران، اسلامیه، چاپ اول، ۱۳۹۰ ق.

– عیون أخبار الرضا علیه السلام، محمد بن على ابن بابویه، ۲جلد، تهران، جهان، چاپ: اول، ۱۳۷۸ق.

– الکافی، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینى، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.

– متن و ترجمه عیون أخبار الرضا علیه السلام، محمد بن على ابن بابویه، مترجم: حمید رضا مستفید و على اکبر غفارى، ۲جلد، تهران، صدوق، چاپ: اول، ۱۳۷۲

منبع: imamhussain

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.