مجمع جهانی شیعه شناسی

بطلان یکسان انگاری اندیشه ها از نگاه امام علی

یکی از مبانی پلورالیسم دینی، «نسبیت در حقیقت» است؛ یعنی یکسان دیدن اندیشه­ ها در حقانیت و مطابق با واقع دانستن همه معرفت­ های متکثر بشری در عرض یکدیگر. این مبنا نیز به نوبه خود منجر به حق و صراط مستقیم دانستن همه ادیان می­ شود.[۱]

اما بررسی سخنان امیرالمؤمنین نشان می ­دهد که این نوع نگاه به معارف بشری صحیح نمی ­باشد. حال برای بررسی بیشتر به بیان عباراتی از حضرت در این زمینه می­ پردازیم.

الف) امام ­علیه ­السلام افکار را دارای بار ارزشی متفاوت و برخی را حق و برخی را باطل و گمراهی می­ داند:

مَا اخْتَلَفَ‏ دَعْوَتَانِ‏ إِلَّا کَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلَالَهً؛[۲]

دو دعوت به اختلاف نرسد جز اینکه یکی باطل باشد.

ب)  در نخستین سخنرانی خود به سال ۳۵ قمری، پس از بیعت مردم مدینه با وی، خطاب به آنها می­ فرماید:

الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّه؛[۳]

انحراف به راست و چپ گمراهى و ضلالت است و راه میانه و مستقیم جادّه وسیع الهى است.

این سخن اشاره به یکی بودن راه مستقیم دارد که دو طرف آن ضلالت و گمراهی محسوب می­ شود. حضرت این نکته را به عنوان یک قاعده کلی مطرح می­ کند که همه معارف و مسایل اعتقادی، اخلاقی و رفتاری را شامل می ­شود.

در ادامه نیز، به معرفی و بیان ویژگی­ های این جاده میانه و مستقیم، پرداخته، می­ فرماید:

عَلَیْهَا بَاقِی‏ الْکِتَابِ‏ وَ آثَارُ النُّبُوَّهِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّهِ وَ إِلَیْهَا مَصِیرُ الْعَاقِبَهِ هَلَکَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى‏ مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَک؛[۴]

که قرآن مجید -کتاب جاویدان الهى- و آثار نبوّت بر آن قرار دارد و راه ورود به سنّت پیامبر از همین­جاست و پایان کار به آن منتهى مى ‏شود.

پس حضرت نخست مى‏ فرماید: کتاب جاویدان الهى بر این جادّه قرار گرفته، سپس مى‏ گوید: آثار و دلایل و نشانه‏ هاى نبوّت و اعجاز پیامبر صلی­ الله­ علیه­ و آله در همین جادّه است و آنگاه مى ‏افزاید: راه ورود به سنّت و تعلیمات آن حضرت نیز از همین جاست و سرانجام مى‏ فرماید: براى رسیدن به سر منزل مقصود نیز باید از همین‏ راه استفاده کرد.

بنابراین نمی ­توان گفت که تمامی معارف و آموزه ­های اعتقادی مختلف، بهره­ مند از حقانیت و ادیان گوناگون نیز، همگی صراط­ه ای مستقیمی هستند که می­ توانند انسان را به ساحل نجات برسانند. بلکه هر نوع رویگردانی از راه میانه و چرخش به راست و چپ، چه در بعد اعتقادات و چه در اخلاق و رفتار، گمراهی و ضلالت است که انسان را به ورطه هلاکت سوق می­ دهد.

حضرت در جای دیگری، درباره افراط و تفریط در حب و بغض نسبت به اهلبیت، که خود نوعی چرخش به راست و چپ و انحراف از راه میانه است، می­ فرماید:

وَسَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إلَى‏ غَیْرِ الْحَقِّ، وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إلَى‏ غَیْرِ الْحَق‏، وَخَیْرُ النَّاسِ فِیَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوه؛‏[۵]

و به زودى دو گروه درباره من هلاک (و گمراه) مى‏ شوند: دوست افراطى که محبّتش او را به غیر حق مى‏ کشاند و دشمن افراطى که از سر دشمنى قدم در غیر طریق حق مى‏ نهد. بهترین مردم درباره من، گروه میانه­ رو هستند، از آنها جدا نشوید.

ج) حضرت در خطبه دیگری نیز می­ فرماید:

تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِیَّهُ فِی حُکْمٍ مِنَ الْأَحْکَامِ فَیَحْکُمُ فِیهَا بِرَأْیِهِ ثُمَّ تَرِدُ تِلْکَ الْقَضِیَّهُ بِعَیْنِهَا عَلَى غَیْرِهِ فَیَحْکُمُ فِیهَا بِخِلَافِ قَوْلِهِ ثُمَّ یَجْتَمِعُ الْقُضَاهُ بِذَلِکَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِی اسْتَقْضَاهُمْ فَیُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِیعاً وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِیُّهُمْ وَاحِدٌ وَ کِتَابُهُمْ وَاحِدٌ؛[۶]

گاه مسأله (و دعوایى) مطرح مى‏ شود و قاضى به رأى خود در آنجا حکم مى‏ کند، سپس شبیه همان دعوا نزد قاضى دیگرى عنوان مى‏ گردد، او درست بر خلاف اوّلى حکم مى ‏کند، سپس همه این قضات (با آن آراى ضدّ و نقیض نزد پیشوایشان که آنان را به قضاوت منصوب کرد، گرد مى‏ آیند و او رأى همه آنها را تصدیق و تصویب مى‏ کند در حالى که خداى آنها یکى و پیامبرشان یکى و کتاب­شان (نیز) یکى است.

در این خطبه، گر چه، عالمانی که با تکیه بر دلایل سست و بی پایه دچار اختلاف در فتوا می ­شوند، به شدت مورد سرزنش قرار می­ گیرند؛ اما به نظر می­ رسد، آنچه بیش از ارائه دیدگاه ­های گوناگون، مایه شگفتی امام است، تأیید این دو دیدگاه و حق دانستن هر دوی آنهاست. مذمت امام متوجه آن نگاه و تفکری است که دیدگاه ­های گوناگون و آراى ضدّ و نقیض و ناسازگار با هم را، حق و حکم الله شمرده، مطابق با واقع مى‏ داند و بر همه آنها مهر تأیید می­ زند.

حضرت اندیشه حق ­انگاری آرای گوناگون و ناسازگار را، با اعتقاد به خدای واحد و پیامبر واحد و کتاب واحد ناسازگار می­ داند. زیرا لازمه این اعتقاد توحیدی این است که حق منحصر در این امور باشد؛ در حالی­که حق دانستن نظریات گوناگون و ناسازگار با هم به معنای پذیرش این نکته است که: حق، منحصر در توحید و نبوت و قرآن نیست.

بنابراین اعتقاد به صحّت و حقانیت آراى متناقض و تصویب فتاواى مختلف و همه را حکم واقعى الهى دانستن، یک انحراف و اشتباه و گمراهى است نه یک واقعیّت.

در ادامه، امام با تحلیل بسیار دقیق و با طرح پرسش­ هایی به پیامدهای ناسازگار این اندیشه با آموزه­ های دینی می ­پردازد و آن را ابطال می­ کند و راه را برای رسیدن به حق و رهایی از اختلاف روشن می سازد.

می­ فرماید:

أَفَأَمَرَهُمُ اللَّهُ [تَعَالَى‏] سُبْحَانَهُ بِالاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ؛[۷]

آیا خداوند سبحان به آنها دستور اختلاف و پراکندگى داده است و آنها اطاعت فرمان او کرده ‏اند! یا این که آنها را از اختلاف بر حذر داشته و آنها عصیان نموده ‏اند.

این عبارات حضرت، ابطال می­ کند آن دیدگاهی را که معتقد است «اولین کسی که بذر پلورالیسم را در جهان کاشت، خود خداوند بود»[۸]؛ یا اینکه می­ گوید هدف از آفرینش، همین بحث ­ها و اختلاف­ ها و حیرانی­ هاست. آنچه جنگ حق و باطل می ­نامند، بازی زرگری است، نعل وارونه می ­زنند، تا القاء حیرانی کنند.[۹]

سپس در ادامه می­ فرماید:

أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِیناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ أَمْ کَانُوا شُرَکَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ یَقُولُوا وَ عَلَیْهِ أَنْ یَرْضَى أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِیناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ ص عَنْ تَبْلِیغِهِ وَ أَدَائِهِ؛[۱۰]

یا این که دین ناقصى نازل کرده و در تکمیل آن از آنها کمک خواسته است! یا این که آنها شریک­ هاى خدایند و حق دارند بگویند (و حکم صادر کنند و قانون بنویسند) و بر خداوند لازم است رضایت دهد یا این که خداوند سبحان دین کاملى نازل کرده، ولى پیامبر در تبلیغ و اداى آن کوتاهى نموده است؟!

حضرت در اینجا نیز اشاره می­ کند که اعتقاد به حقانیت آرای مختلف، از احتمالات زیر نشأت می­ گیرد:

یا اینکه خیال می­ کنند خداوند متعال دین ناقصی را فرستاده که تنها بخشی از حقایق را بیان کرده و بخش دیگر را باید بیرون از دین جستجو کنیم. همان­طوری­که کثرت­ گرایان امروزی مدعی هستند که: راه رسیدن به حق و کمال و سعادت تنها یک راه نیست، راه ­ها فراوان است، آنچه پیامبران الهی به آن دعوت می کنند، یکی از آن راه ­هاست.

یا اینکه می­ پندارند که آنان نیز شریکان خداوند متعال در تشریع احکام­ اند و خدا هم باید آراء آنان را، حتی اگر مخالف با دین باشد، تأیید کند و بدان رضایت دهد.

یا اینکه می­ گویند دین خدا کامل بوده، ولی پیامبر در انجام رسالت کوتاهی کرده و همه واقعیت­ ها و حقایق وحیانی را نتوانسته به انسان­ ها برساند. چنان­که پیروان پلورالیسم دینی می­ گویند: «اولین کسی که بذر پلورالیسم را در جهان کاشت خود خداوند بود که پیامبران مختلف فرستاد، بر هر کدام ظهوری کرد و هر یک را در جامعه ­ای مبعوث و مأمور کرد و بر ذهن و زبان هر کدام تفسیری نهاد و چنین بود که کوره پلورالیسم داغ شد.»[۱۱]و معتقدند به اینکه پیامبران الهی، چون از محیط و جامعه ­ای که در آن برانگیخته شده ­اند، تأثیر می­ پذیرند، تفسیر هر کدام از وحی و دین، سازوار با همان محیط و شرایط زمان خویش است، بنابراین، می­ توان گفت: آنچه ارائه شده، تمام حقیقت وحی است.

مسلم و روشن است که این پندارهایی که منشأ پیدایش حق ­انگاری همه آراء شده، از نگاه اسلام مردود است و هیچ مسلمانى چنین سخنى نمى‏ گوید که دین خدا (اسلام) ناقص است و خداوند از بندگانش براى تکمیل آن یارى مى ‏طلبد. بلکه به عکس آیات قرآن با صراحت، این آیین را از هر نظر کامل مى ‏شمارد و مى ‏فرماید: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم»[۱۲].

حضرت نیز به آیات قران استناد می­ کند و می­ فرماید:

وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ یَقُولُ‏ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ فِیهِ [تِبْیَانُ کُلِ‏] تِبْیَانٌ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ؛[۱۳]

{چگونه ممکن است دین را ناقص دانست} حال آن که خداوند سبحان مى‏ فرماید: «ما چیزى در قرآن فروگذار نکردیم» و «در قرآن بیان همه چیز آمده است».

از سویی دیگر حضرت با عبارت دیگری می­ فرماید که این اختلافات قابل توجیه نیست و برای اینکه حربه را از قاضیانی که ممکن است با استناد به آیاتی، آرای متفاوت و متناقضی را ابراز کنند، می ­فرماید:

وَ ذَکَرَ أَنَّ الْکِتَابَ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِیهِ؛[۱۴]

خداوند فرموده بخش­ هاى قرآن یکدیگر را تصدیق و تأیید مى‏ کنند و هیچ گونه اختلافى در آن وجود ندارد!

بعد براى بیان دلیل روشنى از خود قرآن مى ‏افزاید:

فَقَالَ سُبْحَانَهُ‏ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً؛[۱۵]

خداوند سبحان فرمود: اگر این کتاب از سوى غیر خدا بود، اختلافات بسیارى در آن مى‏ یافتند

از مجموع عبارات بالا می ­توان این نتیجه را گرفت که امام علیه ­السلام با بیان منطقی، مسأله حق­ انگاری همه آراء و نظریات مختلف را باطل می­ داند و اندیشه­ هایی را که منشأ چنین ادعایی هستند به نقد می­ کشد؛ زیرا خدا دین کاملى نازل کرده و قرآن، جامع همه نیازهاى انسان­ هاست و پیامبر کمترین کوتاهى در تبلیغ آن نکرده و هرگز خداوند اختلاف را براى امّت اسلامى نپذیرفته و همه جا آنها را دعوت به اتّحاد و وحدت کرده است. و اگر اختلافاتی نیز وجود دارد از افکار نادرست بشر و خودمحوری انسان برخاسته است و این اختلاف چیزی نیست که نازدودنی باشد؛ بلکه می­توان با بازگشت به قران و چنگ زدن به این حبل­ الله از کژاندیشی­ ها و افکار مختلف رهایی یافت. از چشم انداز امام رجوع به قرآن، روشنایی بخش همه تاریکی­ هاست، آن هم با تکیه بر این باور که:

وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ وَ لَا تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِه؛[۱۶]

قرآن ظاهرش زیبا و آراسته و باطنش عمیق و ژرف است، نکات شگفت‏ آورش هرگز تمام نمى ‏شود، اسرار نهفته ‏اش پایان نمى‏ گیرد و ظلمات (جهل و گمراهى) جز در پرتو انوارش بر طرف نخواهد شد!

د) تاریخ به وضوح نشان می­ دهد که در عصر جاهلیت و در آغاز رسالت پیامبر اعظم، غیر از دین حنیف، ادیان و اعتقادات مختلفی در بین مردم وجود داشته است. گروهى رستاخیز و آفریدگار را انکار مى ‏کردند، مى‏ گفتند: «غیر از این زندگى دنیا چیزى نیست، مى‏ میریم و زنده ‏مى‏ شویم، و طبیعت ما را هلاک مى ‏سازد». و گروهى به آفریدگار معتقد بودند اما رستاخیز را انکار مى ‏کردند و دسته دیگر به آفریدگار و نوعى زندگى پس از مرگ اعتقاد داشتند ولى ‏رسالت و نبوت را منکر بودند، بت مى ‏پرستیدند و آنها را شافعان خویش نزد خدا مى‏ دانستند، براى بت­ها حج مى‏ کردند و قربانى مى ‏نمودند، و اکثریت ‏اعراب را این دسته تشکیل می­ دادند.

گروهى نیز معتقد به تناسخ ارواح بودند و درباره بت­ها نیز عقاید عجیب و غریبى داشتند، بعضى آنها را شریک خدا مى‏ دانستند و حتى لفظ ‏«شریک‏» را هم ‏به آنان اطلاق مى‏ نمودند، و بعضى دیگر آنها را وسیله میان خود و خالق ‏مى ‏شمردند. در میان عرب عده ‏اى هم‏ «مجسمه‏» و «مشبهه‏» وجود داشتند که خداى را جسمى مى‏ دانستند که در آسمان­ها قرار داشت!

عده ­ای از اعراب آئین یهود را پذیرفته بودند همچون ‏«پادشاهان یمن‏»، و برخی همچون ‏«بنى تغلب‏» و نصاراى نجران مسیحیت را برگزیده بودند، و جمعى نیز از صائبان و ستاره ‏پرستان بودند.[۱۷]

با نگاه کثرت­ گرایی باید معتقد شد که حداقل بخش اعظم آن اعتقادات در عصر رسالت پیامبر صلی ­الله علیه و آله، حق بوده ­اند و پیروان­شان نیز بر صراط مستقیم. در حالی که توصیفات حضرت علی علیه ­السلام از اوضاع دینی و اعتقادی آن دوران، دلالت بر ضلالت و گمراهی آن ادیان و مذاهب می­ کند که بسیاری از پیروان­شان با آمدن اسلام و گرایش به پیامبر اکرم از این گمراهی و جهالت نجات یافتند.

حضرت در خطبه ‏اى می­ فرماید :

الیَ أَن بَعَثَ اللهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداًصلى­الله­علیه­وآله…وَأهْلُ الاَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَهٌ، وَأَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَهٌ، وَطَرَائِقُ مُتَشَتِّتَهٌ، بَیْنَ مُشَبِّهٍ للهِ بِخَلْقِهِ، أَوْ مُلْحِد ٍفی اسْمِهِ، أَوْ مُشِیرٍ إِلَى غَیْرهِ، فَهَدَاهُمْ بهِ مِنَ الضَّلاَلَهِ، وَأَنْقَذَهُمْ بمَکانِهِ مِنَ الجَهَالَهِ؛[۱۸]

تا اینکه خدای سبحان ، حضرت محمد را مبعوث کرد … در روزگاری که مردم روی زمین دارای مذاهب پراکنده، خواسته­ های گوناگون، و روش­ های متفاوت بودند؛ عده ­ای خدا را به پدیده ­ها تشبیه کرده و گروهی نام­ های ارزشمند خدا را انکار و به بت­ها نسبت می­ دادند، و برخی به غیر خدا اشاره می­ کردند. پس خدای سبحان مردم را به وسیله محمد از گمراهی نجات داد و هدایت کرد و از جهالت رهایی بخشید.

و در خطبه دیگری که پس از مراجعت از صفین ایراد فرموده و در آن به ‏وضع مردم پیش از بعثت، اشاره کرده، می­ فرماید:

وَ النَّاسُ‏ فِی‏ فِتَنٍ‏ انْجَذَمَ‏ فِیهَا حَبْلُ‏ الدِّینِ‏ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْیَقِینِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِیَ الْمَصْدَرُ فَالهُدَى خَامِلٌ، واَلعَمَى شَامِلٌ. عُصِیَ الرَّحْمنُ، وَنُصِرَ الشَّیْطَانُ، وَخُذِلَ الاِیمَانُ، فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ، وَتَنکَّرَتْ مَعَالِمُهُ، وَدَرَسَتْ سُبُلُهُ، وَ عَفَتْ شُرُکُهُ؛[۱۹]

او را زمانى فرستاد که مردم در درون فتنه‏ ها قرار داشتند، رشته‏ هاى مذهب گسسته و ارکان ایمان و یقین متزلزل شده، راه­ هاى اساسى براى شناخت ‏حق مختلف، و امور مردم ‏پراکنده و متشتت، راه فرار از فتنه‏ ها باریک، مرجع و پناهگاه ناپیدا، هدایت فراموش ‏شده، و گمراهى و نابینائى همه را فرا گرفته بود، خداى رحمان معصیت مى‏ شد، و شیطان ‏یارى مى‏ گردید، ایمان بدون یاور مانده، ارکان آن فرو ریخته و نشانه‏ هایش دگرگون شده، راه­ هاى آن ویران و جاده‏ هاى آن کهنه و فرسوده گشته بود.

بنابراین نمی ­توان به یکسان بودن اندیشه­ ها در حقانیت و مطابق با واقع دانستن همه معرفت­ های متکثر بشری در عرض یکدیگر باور داشت و آن را مبنای حق و صراط مستقیم دانستن همه ادیان قرار داد.

[۱] . عبدالحسین خسروپناه و حسین پناهی آزاد، نظام معرفت­ شناسی صدرایی، ص ۲۲۷

[۲] . نهج ­البلاغه، حکمت ۱۸۳

[۳] . همان، خطبه ۱۶

[۴] . همان، خطبه ۱۶

[۵] . همان، خطبه ۱۲۷

[۶] . همان، خطبه ۱۸

[۷] . همان، خطبه ۱۸

[۸] . عبدالکریم سروش، همان، ص۱۸

[۹] . ر.ک: همان، ص۲۵

[۱۰] . نهج ­البلاغه، خطبه ۱۸

[۱۱] . عبدالکریم سروش، همان، ص۱۸

[۱۲] . مائده، آیه ۳

[۱۳] . نهج ­البلاغه، خطبه ۱۸

[۱۴] . همان

[۱۵] . همان

[۱۶] . همان

[۱۷] . اقتباس از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد ۱، ص ‏۱۱۷-۱۲۰

[۱۸] . نهج ­البلاغه، خطبه ۱

[۱۹] . همان، خطبه ۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.