كارنامه جنايات اخوان التوحيد از پيدايش تا زوال‏

کارنامه جنایات اخوان التوحید از پیدایش تا زوال‏

کارنامه جنایات اخوان التوحید از پیدایش تا زوال‏

محسن عبدالملکى‏[۱]

 

چکیده‏

اخوان التوحید، از جمله جنبش‏هاى تکفیرى است که در سال ۱۹۱۲ میلادى همزمان با تلاش‏هاى‏ عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود براى یکپارچه سازى کشور عربستان در این منطقه ظاهر شد و در سال ۱۹۳۰ میلادى خاتمه یافت. به شهادت اسناد و کتب تاریخى جنبش اخوان التوحید، بسیارى از مسلمانان مجاور و معاصر خویش را تکفیر نمود و به اقدامات خشونت آمیزى همچون قتل، ذبح، ویرانگرى و غارت اموال علیه آنان مبادرت ورزید. این مقاله سعى دارد گزارشى از اقدامات خشونت آمیز اخوان التوحید از پیدایش تا زوال ارائه دهد.

کلیدواژگان: اخوان، اخوان التوحید، جنایت‏هاى اخوان التوحید، عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود، فیصل الدَّویش، سلطان بن نجاد.

مقدّمه‏

یکپارچه‏سازى سرزمین عربستان، خواسته اصلى عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود، بود. رسیدن به این خواسته، در گرو جنگ‏هاى سخت و طولانى مدت بود. از طرفى، قریب به شصت درصد ساکنان عربستان، بادیه‏نشین و صحراگرد بودند.[۲] زندگى بادیه نشینان با کوچ، جنگ، غارت و راه‏زنى سرشته بود[۳] و تحمل رنج و مشقّت‏هاى ناشى از سفر و جنگ براى آنان امرى آسان بود.[۴] عبدالعزیز فرصت گرانبهاى بادیه‏نشینان را غنیمت شمرد و آبادى‏ها و شهرک‏هایى را در کنار چاه‏ها یا چشمه‏هاى آب بنا نهاد و در سال ۱۳۳۰-. ق/ ۱۹۱۲ م بادیه نشینان را به سکونت در آن‏ها فراخواند.[۵] این شهرک‏ها از باب تیمّن به هجرت مهاجران از دیار شرک مکه به دیار توحید و اسلام مدینه النبى، به «هجره» نامیده شد.[۶] عبدالعزیز با این اقدام سعى کرد سبک زندگى صحرانشینان را از حالت بدوى و بادیه نشینى به زندگى شهرى‏[۷] و از حسّ قبیله گرایى به وطن دوستى‏[۸] و از توزى و جنگ‏هاى قبیله‏اى به پیکار براى توحید و مبارزه با بدعت تغییر دهد. اولین هجره را میان «زلفى» و «کویت» بنا کرد[۹] و «ارطاویه»[۱۰] نام نهاد.[۱۱] قبیله مطیر در این‏ شهرک ساکن شدند و فیصل الدَّویش زعیم و بزرگ این قبیله بود. دومین شهرک را «غَطغَط» نامید و قبیله عتیبه در آن جا گرفتند،[۱۲] زعیم و بزرگ این قبیله سلطان بن نجاد بود. بعدها شهرک‏هایى در مناطق ظبیع، بدع، سنیسف، اخضر، طسم و رویضه بنا شد.[۱۳] تا سال ۱۹۵۰ میلادى ۱۵۲ هجره ساخته شد. فواد حمزه تعداد این هجره‏ها را تا سال ۱۳۴۷ قمرى ۱۲۲ عدد گزارش کرده است.[۱۴]

عبدالعزیز، گروهى از عالمان و معلمان و صاحبان حرفه را براى آموختن دین و حرفه‏هاى مختلف همچون کشاورزى، تجارت، صنعت به میان شهرک نشینان فرستاد.[۱۵] او امر آموزش‏هاى دینى شهرک نشینان را به شیخ عبدالله بن عبداللطیف‏[۱۶] سپرد.[۱۷] شیخ عبدالله به تهیه و توزیع کتب و اعزام مبلّغان به شهرک‏ها اقدام کرد.[۱۸] دورى از شرک ظاهرى و باطنى، انذار اهل بدعت و ظلم، دعوت به عبادت و توحید، اطاعت اوامر خداوند، وجوب اطاعت نمودن اولى الامر، وجوب اطاعت اوامر و ترک نواهى بر حسب فقه حنبلى، محتواى اصلى کتاب‏ها و فعالیت‏هاى تبلیغى مبلغان بود.[۱۹]

پس از گذشت مدتى از سکونت بادیه نشینان در شهرک‏ها و آموختن تعالیم وهابیت، با عبدالعزیز هم پیمان شدند و با الهام از آیه ۱۰۳ سوره آل عمران‏[۲۰] خود را اخوان نامیدند.[۲۱] بعدها با عنوان اخوان‏التوحید شهرت یافتند. در میان سال‏هاى ۱۹۱۲ تا ۱۹۲۵ میلادى اخوان التوحید همانند شمشیرى برّان در دست عبدالعزیز بود[۲۲] و توانست قبائل متمرّد را مطیع و فتوحات بزرگى را براى عبدالعزیز به ثمر آوردند.

ویژگى‏هاى اخوان‏التوحید

اخوان التوحید به چند ویژگى شهرت یافت:

الف) کافر و مشرک خواندن سایر مسلمانان:

اخوان التوحیدى‏ها بر این باور بودند که تنها آنان سرّ و حقیقت دین را دریافته اند[۲۳] و بادیه نشینان و مخالفین فکرى خویش را اعم از اهل سنّت و شیعیان را خارج از اسلام و کافر مى‏دانستند.[۲۴] برهمین اساس ریختن خون و غارت اموال آنان را خلال مى‏دانستند و تنها سلام همتایان اخوانى خود را پاسخ مى‏دادند و از خوردن ذبیحه دیگران خوددارى مى‏کردند.[۲۵] به عنوان مثال اخوان، هنگام فتح طائف به مسلمانان اهل سنت ساکن در طائف رحم نکردند؛ آنان «شیخ زواوى» مفتى شافعى مذهبان و پسران شیخ عبدالقادر شیبى خادم کعبه را کشتند.[۲۶] اخوانى‏ها از

عبدالعزیز به دلیل تفاهم با شیعیان احساء و قطیف گله‏مند شدند، به همین دلیل از وى خواستند که رفتارش را در برابر آنان تغییر دهد و از آنان بخواهد اسلام بیاورند و در صورت امتناع از پذیرش اسلام، آنان را بکشد.[۲۷] الکسى فاسیلیف درباره وضعیت شیعیان عربستان در عصر اخوان چنین مى‏نویسد:

در سال ۱۹۲۷ م علماى وهابى با تحریک اخوان، نامه‏اى به عبدالعزیز نوشته و از وى خواستندکه شیعیان را از خواندن نماز در اماکن عمومى، دعا براى اهل‏بیت پیامبر، احتفال به وفات پیامبر و اهل بیتش، رفتن به زیارت کربلا و نجف منع کند. آنان از عبدالعزیز خواستند شیعیان را به آموختن دین خدا بر حسب آموزه‏هاى کتاب الاصول الثلاثه محمد بن عبدالوهاب وادار کند و به تخریب ضریح‏هاى شیعه دستور دهد. لکن عبدالعزیز دریافت که این سخنان از سر تندروى و افراط است و بدان عمل ننمود.[۲۸]

ب) خشونت و بى‏رحمى:

حافظ وهبه در این باره مى‏نویسد:

هرگاه نام اخوان بر ساکنان مرزهاى عراق، شرق اردن، و کویت برده مى‏شد رعب دل‏هایشان را فرا مى‏گرفت‏[۲۹] … غالب اخوانى‏ها در مواجهه با دشمن هیچ رحمى نداشتند آنان هنگام جنگ کسى را زنده نمى‏گذاشتند. در واقع آنان پیک مرگ بودند.[۳۰] با آن‏که امیر عبدالعزیز و علما همواره اخوان را به رفق مدارا با مخالفین و پرهیز از قتل اسیران و پناهندگان سفارش مى‏کردند امّا انان به این توصیه‏ها توجهى نداشتند و به رفتار خود ادامه مى‏دادند.[۳۱]

مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، ج‏۷، ص: ۱۰۲

اخوانى‏ها حتى به زنان و کودکان‏[۳۲] و اسراء و پناهندگان رحم نمى‏کردند.[۳۳] سال ۱۹۲۵ میلادى هنگامى که «فیصل الدویش» مدینه را محاصره نمود. اهالى مدینه حاضر به تسلیم شدند. اما خود را از غضب و خشونت فیصل در امان نمى‏دیدند. براى همین نامه‏اى به عبدالعزیز نوشتند و از وى خواستند یکى از فرزندانش را بفرستد تا خودشان را به او تسلیم کنند و از قساوت و خشونت فیصل در امان بمانند.[۳۴] هم‏چنین حامد الگار درباره خشونت اخوان التوحید گفته است:

«اخوان در شهرهایى مانند طائف، بریده و هدى مردم را علنا قتل عام کردند.»[۳۵]

ج) تحجّر و مخالفت با ابزارهاى نو (تکنولوژى روز).

اخوان التوحید معتقد بود صنایع جدیدى همچون تلگراف، تلفن، بى سیم، برق، تلویزیون، ماشین، هواپیما ابزار شیطان‏اند و نباید از آن‏ها بهره برد. عبدالعزیز که به نقش صنایع در رفع دشوارى‏ها واقف بود به وارد ساختن آن‏ها اقدام ورزید. همین مسئله اخوان را از عبدالعزیز گله‏مند ساخت و در نامه اى به عبدالعزیز از این رفتار وى انتقاد نمودند.[۳۶] حافظ وهبه درباره رفتارهاى متحجرانه اخوان چنین مى‏نویسد:

آنان استفاده از عقال را بدعت منکر مى‏دانستند بلکه برخى پا را از این هم فراتر گذارده و گفتند عقال، لباس کفار است و باید با مسلمانانى که چنین لباسى را مى‏پوشند قطع رابطه کرد.[۳۷]

فاسیلیف نیز گفته است:

از همه موسیقى‏ها به جز صداى طبل پرهیز مى‏کردند. اخوان قهوه نمى‏نوشیدند: زیرا در زمان پیامبر نوشیدن قهوه رایج نبود. آنان از کشیدن سیگار همانند خوردن سمّ وحشت داشتند.[۳۸]

د) لباس و ظاهر:

در ظاهر و لباس هم از دیگران متمایز بودند، پیراهنشان قدرى کوتاه تر از سایر افراد بود. دستار سفیدى به سر مى‏بستند. ریش‏هایشان را بلند مى‏کردند و سبیل‏هایشان را مى‏تراشیدند. استفاده از عقال را بدعت مى‏دانستند در عوض عمامه به سر مى‏بستند. آنان از کفش‏هاى متداول استفاده نمى‏کردند بلکه از نوع خاصى که از کفش که بدان صندل گفته مى‏شد استفاده مى‏کردند.[۳۹] این تفاوت بدان دلیل بود که آنان بر این باور بودند که پیامبر نیز چنین لباس مى‏پوشیده است.[۴۰]

عقاید و رفتارهاى تند و افراطى به تدریج راه اخوان را از عبدالعزیز جدا کرد تا آن‏که در سال ۱۳۴۴ ه. ق/ ۱۹۲۵ م سرکردگان اخوان نامه اى خطاب به عبدالعزیز نوشتند[۴۱] و مراتب گلایه و مخالفت خود را در مورد برخى از رفتارهاى عبدالعزیز متذکر شدند؛ از آن جمله: مخالفت با اعزام فیصل‏[۴۲] به همراه فیلبى به لندن؛ مخالفت با اعزام سعود[۴۳] به مصر؛ مخالفت با وارد ساختن ابزارها و صنایع نو همچون ماشین، هواپیما، تلگراف، بى‏سیم به سرزمین اسلام؛ مخالفت با هم نشینى عبدالعزیز با اروپایى‏ها و برقراى ارتباط با آنان؛ مخالفت با اجازه دادن عبدالعزیز به عشائر عراق و عشائر شرق اردن براى برخوردارى از مرتع‏ها و اراضى عربستان؛ مخالفت با سکوت عبدالعزیز درقبال شیعیان احساء و قطیف.[۴۴]

عبدالعزیز براى رفع کدورت و جلب حمایت اخوان، بزرگان اخوان را به شرکت در گردهمایى ۲۵ رجب ۱۳۴۵ قمرى/ ۱۹۲۶ میلادى در ریاض فراخواند.[۴۵] اما بزرگان اخوان در این گردهمایى حاضر نشدند و فرزندان و نمایندگانشان را فرستادند.[۴۶] این گردهمایى با صدور بیانیه اى از جانب علماى نجد و ملقب شدن عبدالعزیزبه لقب «ملک و پادشاه حجاز» پایان یافت. فیصل الدویش اندکى پس از این همایش، مخالفت خود را با حمله به مزرهاى عراق و کشتن تعدادى از مرزداران نشان داد.[۴۷] عبدالعزیز دو گردهمایى دیگر تیز برگزار نمود اما توفیقى نیافت، زیرا سران اخوان شرکت نمى‏کردند و به حمله‏هاى خود به مرزداران و مرزنشینان ادامه مى‏دادند. سر انجام عبدالعزیز ۳۰ مارس ۱۹۲۹ میلادى‏[۴۸] در محلى به نام سبله‏[۴۹] به مصاف اخوان آمد. اخوان التوحید در کمتر از یک روز به شدت شکست خورد و بسیارى از انان کشته شدند سلطان بن بجاد فرار کرد فیصل الدویش به سختى مجروح شد و انتظار مرگ او مى‏رفت. زن و فرزندان فیصل با گریه و خواهش از عبدالعزیز خواستند به فیصل الدویش اجازه دهد در حال آزادى بمیرد. عبدالعزیز درخواستشان را اجابت نمود. فیصل الدویش توسط قومش به ارطاویه منتقل شد.[۵۰] اما این پایان داستان اخوان نبود، زیزا فیصل الدویش سلامتى خود را باز یافت، ضیدان بن حثلین یکى از بزرگان اخوان بود که در جنگ سبله حضور نداشت به حمایت از اخوان برخاست. عبدالله بن جلوى (از وابستگان عبدالعزیز) ضیدان را به پیکار فراخواند و فرزندش فهد را همراه با سپاهى به عیینه فرستاد تا با وى‏ بجنگند. فهد، ضیدان را به مذاکره فراخواند لکن او را فریفت و ضیدان و همراهانش را کشت. قبیله عجمان پس از اگاهى از قتل شیخشان بر آشفتند و به فهد حمله کردند و او را کشتند. پس از این ماجرا قبایل عجمان و فیصل الدویش دوباره گرد آمدند و خود را آماده حرکت و مصافى نو با عبدالعزیز نمودند. اما شکست‏هاى پیاپى در وقعه رضا[۵۱]، وقعه امّ رضمه[۵۲]، وقعه نفیر[۵۳] تعداد یاران و قدرت اخوان را به شدت کاست و انان را پراکنده ساخت. در نهایت فیصل الدویش در ۱۰ ینایر ۱۹۳۰ و برخى از رهبران باقیمانده اخوان همچون نایف بن محمد بن حثلین خود را به مقامات بریتانیا تسلیم نمودند.[۵۴] مقامات انگلیسى آنان را در اختیار عبدالعزیز قرار دادند.

وقایع سال ۱۹۱۲ میلادى‏

فیصل در سال ۱۹۱۲ به ساکنین مرزهاى عراق حمله برد و تعدادى از شترهاى انان را غنیمت گرفت. فیصل الدویش، شترهاى فهد الدغیم بن هذال و قبیله‏اش را غارت نمود. در میانه راه تشنگى بر انان غلبه کرد و سى نفر از یاران فیصل هلاک شدند و شتران در بیابان رها شده و به نزد صاحبانشان بازگشتند.[۵۵]

وقایع سال ۱۹۱۶ میلادى‏

به رسمیت شناخته شدن مرزهاى حکومت عبدالعزیز در سال ۱۹۱۵٫ ششم دسامبر ۱۹۱۵ معاهده اى میان عبدالعزیز و بریتانیا امضا شد و بر حسب آن، پادشاهى عبدالعزیز بر مناطق نجد، احساء، قطیف و جبیل و ملحقات آن به رسمیت شناخته شد. در صورت وقوع حمله به حکومت عبدالعزیز بریتانیا وى را یارى خواهد کرد.

وقایع سال ۱۹۱۹ میلادى‏

پیکار اخوان با سپاه شریف:

خالد بن منصور بن لوى، پسر عموى شریف مکه بود. در اثر بروز واقعه اى از وى کناره گرفت و به محلى به نام خرمه رفت و به دشمنى با وى برخاست. شریف سپاهى را براى بازگرداندن وى فرستاد و عبدالعزیز پس از اطلاع از این امر، سپاه کوجکى را براى تکریم و کمک به خالد فرستاد. سپاه شریف سه بار به خالد حمله کرد، اما در هر سه حمله شکست خورد. اخوان بسیارى از سپاهیان شریف را کشت و اموالشان را به غنیمت برد.[۵۶]

۲۴ شعبان ۱۳۳۷ قواى شریف عبدالله وارد شهر تربه شدند. عبدالعزیز احساس خطر کرد و چهار هزار نفر از قواى خود را در نزدیکى مرزهاى خود با تربه مستقر نمود.[۵۷] شب ۲۵ شعبان اخوان حملات خود را به سپاه‏هاى شریف آغاز نمود و پى در پى آنان را ذبح مى‏نمود تا انجا که نهرى از خون در شهر جارى شد.[۵۸] سپس انان را غارت نمودند. تنها شریف عبدالله و دوازده نفر از سربازان همراه با وى توانستند از این معرکه جان سالم به در ببرند.[۵۹]

وقایع سال ۱۹۲۰ میلادى‏

واقعه حمض ۱۹۲۰ میلادى:[۶۰]

۲۸ شعبان ۱۳۳۸ مصادف با ۱۸ مایو ۱۹۲۰ سپاه دو هزار نفرى فیصل الدویش با سپاه «کویتى شیخ دعیج بن سلمان الصباح» در محلى به نام‏ حمض پیکار نمود.[۶۱] فیصل الدویش پیروز شد و همه سپاه شیخ دعیج (به جز شیخ دعیج و تعداد اندکى از همراهانش) همگى کشته شدند.[۶۲]

۱۲ رمضان ۱۳۳۸ مصادف با ۳۰ مایو ۱۹۲۰: جمعى از طرف سالم بن الصباح پادشاه کویت براى پى‏گیرى جنایت فیصل الدویش و گفت‏وگو با عبدالعزیز به عربستان رفتند. عبدالعزیز در پاسخ آنان گفت: وى در این اقدام، نقشى نداشته است و سعى در بازگرداندن فیصل داشته که پیک وى دیر هنگام به فیصل رسیده است. بلکه از آنان معذرت خواهى نمود و گفت تمام غنائم آنان را بازخواهد گرداند.[۶۳]

واقعه جهراء ۲۶ محرم ۱۳۳۹ قمرى مصادف با ۱۰ اکتبر ۱۹۲۰:

اوایل سال ۱۳۳۸ هجرى بود که عبدالعزیز به «هایف بن شقیر» که یکى از بزرگان قببیله مطیر بود اجازه داد شهرکى در کنار آب‏هاى قربه بنا کند.[۶۴] این اقدام شاه کویت را بر آشفت و اعلام کرد این منطقه متعلق به کویت است. اما عبدالعزیز و هایف به سخنان شاه کویت اعتنا نکردند. شاه کویت براى بیرون کردن هایف از این منطقه، سپاهى چهارصد نفرى را فرستاد. عبدالعزیز پس از اطلاع از این امر، فیصل الدویش را مامور نمود به یارى هایف برود.[۶۵] فیصل الدویش همراه با چهار هزار سرباز به سپاه کویت حمله نمود و بسیارى از آنان را کشت. باقیماندگان به قلعه حمراء پناه بردند.[۶۶] فیصل سه روز قلعه را محاصره کرد و به مذاکره با آنان پرداخت. در نهایت هواپیماهاى بریتانیا به کمک کویت آمده و سپاه فیصل را فرارى دادند.[۶۷] این واقعه به دلیل وقوع در منطقه‏اى به نام «جهراء» به واقعه جهراء شهرت یافت.

کتک زدن یک زن به جرم پوشیدن لباس حریر

در تاریخ ۱۰ آوریل ۱۹۲۰ میلادى در «هفوف» زنى از «قبیله سبیع» لباسى رنگارنگ از جنس حریر به تن کرده بود و براى دیدن خواهرش که همسر ابن جلوى بود به این محل امده بود. یکى از اخوان وى را دید و به شدت او را کتک زد. ابن جلوى آن مرد و سایر اخوانى‏ها را گرفت شترهایشان را مصادره نمود و مرد اخوانى را تازیانه زد.[۶۸]

واقعه دکاکه‏

۲۶ دسامبر ۱۹۲۰ اخوان به رهبرى فیصل الدویش به خیمه‏گاه‏هاى عجمان و رشیدى‏ها حمله برد. برخى از این واقعه با نام «واقعه دکاکه» یاد مى‏کنند.[۶۹]

وقایع سال ۱۹۲۱ میلادى‏

حمله به حایل و تسلیم شدن آن:[۷۰]

عبدالعزیز فرزندش سعود را همراه با سپاهى متشکل از قبایل عتیبه، قحطان، مطیر، حرب و دیگر قبایل را به سوى حائل فرستاد.[۷۱] این سپاه ابتدا به قبیله‏هاى شمر و عشایر ابن رشید حمله کرد و آنان را کشت و اموالشان را غنیمت گرفت. سپس حائل را به مدت سه ماه محاصره کردند. در این مدت، امیر عبدالله بن متعب به سپاه اخوان پناهنده آورد. پس از سه ماه عبدالعزیز مجبور شد به دلیل کمبود خرج و آذوقه انان را به ریاض فرا بخواند.[۷۲] اندکى پس از بازگشت سپاه عبدالعزیز، امیر حائل (محمد بن طلال آل رشید) به دسته کوچکى ازسپاهیان عبدالعزیز که در یکى از روستاهاى نزدیک حائل مستقر بودند حمله کرد و آنان را کشت. عبدالعزیز پس از آگاهى از این واقعه، فیصل الدویش را به همراه سه هزار سرباز مامور به محاصره دوباره حائل نمود. لکن امیر حائل به همراه ۱۵۰۰ سرباز از شهر خارج شده و در نیصیه که داراى قلعه محکمى بود جاى گرفته بود. عبدالعزیز با ده هزار سرباز به فیصل الدویش ملحق شد و عرصه را بر محمد بن طلال، امیر حائل تنگ نموده و بسیارى از آنان را کشتند و ابن طلال فرار کرد.[۷۳] در نهایت در ۲۹ صفر ۱۳۴۰ قمرى مصادف با ۳۱/ ۱۰/ ۱۹۲۱ میلادى شهر نائل به تصرف اخوان در آمد. ناصر السعید که خود از اهالى حائل بود از کشته شدن ۱۶۰ نفر در یک نقطه و سوزانده شدن ۴۷ نفر در نقطه اى دیگر سخن گفته است.[۷۴]

وقایع سال ۱۹۲۲ میلادى‏

حمله اخوان به عشایر آبار: ماه رجب ۱۳۴۰ قمرى مصادف با ۱۱ نارس ۱۹۲۲ میلادى، اخوانى‏ها به عشایر حوالى أبار[۷۵] حمله برده و آنان را غارت کردند.[۷۶]

وقایع سال ۱۹۲۴ میلادى‏

حمله اخوان به شرق اردن و عمان:

در نیمه آگوست ۱۹۲۴ میلادى حدود ۱۵۰۰ نفر از اخوانى‏ها به اردن سپس عمان حمله‏ور شدند که هواپیماهاى بریتانیا آنان را به خاک و خون کشید و تنها ۱۰۰ تن از آنان زنده ماندند.[۷۷]

حمله به طائف ۱۹۲۴ م:[۷۸]

اواسط سال ۱۳۴۲ قمرى سپاهى متشکل ازشهرک‏هاى مختلف اخوانى (در راس آنان سلطان بن نجاد) به سوى طائف حرکت کرد.

۶ صفر ۱۳۴۳ قمرى مصادف با ۷ سبتامبر ۱۹۲۴ سپاه اخوان وارد طائف شد.[۷۹] هذلول نیز در این باره مى‏نویسد:

«اخوان بسیارى از مردم بى‏گناه را کشت.»[۸۰] على الوردى درباره جنایت‏هاى اخوان در جریان حمله به طائف چنین مى‏نویسد:

اخوان همانند سیل ویرانگر وارد شهر طائف شد، آنان در کوچه و بازار مى‏گشتند و هر که را مى‏دیدند به آتش مى‏کشیدند. درهاى خانه‏هاى مى‏شکستند و به زور وارد خانه‏ها مى‏شدند. اموال را غارت و اهل خانه را مى‏کشتند. آنان به جز اخوان، همه را کافر مى‏خواندند و جان و مالش را حلال بر خود حلال مى‏دانستند. چنانکه شیخ زواوى مفتى شافعى مذهبان و پسران شیخ عبدالقادر الشیبى از خادمان کعبه را کشتند.[۸۱]

فیلبى معتقد است: اخبار مربوط به جنایت‏هاى اخوان در طائف، بى پایه و اساس نیست. لکن این اخبار مبالغه آمیز بوده و از سوى خاندان شریف منتشر شده است.[۸۲] وى درباره حمله اخوان به طائف مى‏گوید:

سلطان بن بجاد و سپاهش با ساکنان طائف پیکار کرد و آنان را مطیع خویش ساخت. آنان با مشرکین جنگیدند. سپاه ابن بجاد همه خانه‏ها و انسان‏ها را غارت کردند. در واقع تعداد کشتگان کمتر از سیصد نفر بود که تعدادى از آنان در حین فرار کشته شدند.[۸۳]

فتح مکه‏

در سال ۱۳۳۸ ه-/ ۱۹۱۹ م سپاه عبدالعزیز وارد مکه شد. فیلبى درباره کیفیت تصرّف مکه مى‏گوید:

شریف حسین نیز از مکه گریخت. سلطان بن نجاد به سادگى بر مکه تسلط یافت. مردم مکه مقاومتى نشان ندادند. سلطان بن نجاد به ساکنان مکه امان داد. سپاهیان سلطان بن نجاد قصرهاى شریف را غارت کردند و تمام مقامات و قبرها و ضریح‏هاى ائمه اسلام را تخریب نمودند.[۸۴]

حمله اخوان به عشایر عراق در ۱۹۲۴ میلادى‏

جون غلوب باشا مى‏نویسد:

اوایل آذز ۱۹۲۴ میلادى بود که به ناصریه سفر کردم. پس از گذشت مدتى کوتاه، فیصل الدویش به عشایر و گلّه داران عراقى که در نزدیکى انصاب بودند حمله کردند. ….. پس از چند روز اخوان بار دیگر به قبایل و عشایر بنى سلامه و یعاجب که کارشان دامدارى بود حمله کردند و صدها نفر را کشتند؛ هزاران گوسفند، تعداد زیادى الاغ، خیمه، لباس، اموال، مواد غذایى را باخود به غنیمت بردند.[۸۵]

جون غلوب باشا در ادامه مى‏گوید:

بدون شک ابن سعود اجازه چنین غارت وحشیانه اى را صادر نموده تا بدین وسیله عراق را به دلیل پناه دادن به پناهندگان اخوانى مجازات کند، لکن وى همواره در سخنان رسمى اظهار بى اطلاعى کرده است.[۸۶] اخوان پس از آن در ۲۶ صفر ۱۴۳۴ مصادف با ۲۶/ ۹/ ۱۹۲۴ به نیروهاى تحت رهبرى شریف على بن حسین حمله کردند و آن‏ها را کشتند و به انبارهاى مهم اسلحه آنان دست یافتند.

حمله به ظفیر عراق و کشتار پنجاه نفر از عراقى ها

۲۶ دسامبر ۱۹۲۴ اخوان به قبیله ظفیر عراق حمله کرد و پنجاه نفر از عراقى‏ها را کشت.[۸۷] بدر الدین عباس الخصوصى در این باره گفته است: «اخوان به پیروزى‏هایش در طائف و حجاز بسنده نکرد، آنان براى نشر و تبلیغ دین و آیین خود به عشایر و قبایلى که در اردن، عراق و کویت بودند حمله مى‏کردند.»[۸۸]

حمله اخوان به اردن و عمان‏

گروهى از اخوان التوحید به شرق اردن و عمان حمله کردند.[۸۹] صبح روز ۱۴ اوریل ۱۹۲۴ میلادى کلنل بیک، زنانى را دید که به سوى او مى‏آیند و فریاد مى‏زنند: اخوان … اخوان. سپس گفتند اخوان به روستاى طنب حمله نموده و بیشتر ساکنانش را ذبح کشته است و اکنون در راه عمان هستند. کلنل بیک خیلى زود چند هواپیما و سپاهى را به سوى اخوان گسیل نمود و آنان را شکست داد.[۹۰]

وقایع سال ۱۹۲۶ میلادى‏

تازیانه زدن به رئیس دیوان ملکى در سال ۱۹۲۶ میلادى:

اخوان رئیس دیوان ملکى را به دلیل تاخیر در حضور نماز جماعت در حضور مردم تازیانه زد.[۹۱]

وقایع سال ۱۹۲۷ میلادى‏

حمله اخوان به اطراف کویت:

در ۱۹۲۷ میلادى گروه پانصد نفره‏اى از اخوان التوحید به روستایى در نزدیکى جهراء حمله کرده و شترها و گوسفندان روستانشینان را غارت کردند.[۹۲]

حمله به مرزنشینان عراقى:

فیصل الدویش در اکتبر ۱۹۲۷ گروهى را به سوى مرزداران عراقى فرستاد. آنان تعداى از مرز داران را کشتند. فصیل با این کار مخالفت خود را با گردهمایى ریاض نشان داد.[۹۳]

وقایع سال ۱۹۲۸ میلادى‏

حمله اخوان به افداویه:

۵ شعبان ۱۳۴۶ قمرى على بن عشوان یکى از بزرگان اخوان به افداویه‏[۹۴] حمله برد. پس از کشتن رئیس این قبیله، شتر و گوسفندهاى آنان را غارت کردند.[۹۵]

وقایع سال ۱۹۲۹ میلادى‏

حمله اخوان به مردم کویت:

در ۲۱ ینایر ۱۹۲۹ میلادى ضیدان بن حثلین که شیخ عجمان و از جمله اخوان التوحید بود همراه با جماعتى به قبایل دامدار در شمال کویت حمله بردند و چند صد گوسفند و الاغ را غارت کرده و شش دامدار را کشتند.[۹۶]

نتیجه‏

اخوان التوحید، از جمله جنبش‏هاى تکفیرى بودند که کارنامه آنان مملو از قتل، ذبح، غارت و ویرانگرى مسلمانانى است که تنها جرمشان پیروى نکردن از آیین اخوانى‏هاست.

منابع‏

  1. محمد نصیف، اخبار نجد من مجله لغه العرب البغدادیه، محمد نصیف، تحقیق قاسم بن خلف الرویس، جداول، چاپ اول، بیروت، ۲۰۱۴ م.

  2. جون س حبیب، الاخوان السعودیون فى عقدین، دارالمریخ، ریاض ۱۴۱۹ ق.

  3. محمد صادق اسماعیل، الارهاب فى المملکه العربیه السعودیه، دارلعلوم، چاپ اول، ۱۴۳۱ ق.

  4. زرکلى، خیرالدین بن محمود، الأعلام‏، دارالعلم للملایین، چاپ پانزدهم، ۲۰۰۲ م.

  5. خطیب، سید عبدالحمید، الامام العادل صاحب الجلالل الملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن الفیصل‏، مطبعه المصطفى البابى و اولاده، قاهره، چاپ اول، ۱۳۷۰ ق.

  6. عارف مرضى الفتح، الایجاز فى تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، دارالعربیه للموسوعات.

  7. ماکس فرایهیر فون اوبنهایم، البدو، ترجمه محمد بیکو، چاپ دوم، شرکه دارالوراق للنشر المحدوده، ۲۰۰۷ م.

  8. وهیم طالب محمد، تاریخ الحجاز السیاسى ۱۹۱۶- ۱۹۲۵، وهیم طالب محمد، چاپ اول، الدار العربیه للموسوعات، ۲۰۰۷ م.

  9. ایلکسى فاسیلیف، تاریخ العربیه السعودیه، چاپ اول، بیروت ۱۹۹۵ م.

  10. مصاوى الرشید، تاریخ العربیه السعودیه بین القدیم و الحدیث‏، چاپ سوم، دارالساقى، بیروت، ۲۰۰۹ م.

  11. القاضى، ابراهیم بن محمد، تاریخ القصیم السیاسى‏، چاپ اول، دارالعاصمه، ۱۴۱۹ ق.

  12. مختار، صلاح‏الدین، تاریخ المملکه العربیه السعودیه فى ماضیها و حاضرها، دارالمکتبه الحیاه، بیروت، (بى‏تا).

  13. السباعى، احمد، تاریخ مکه، چاپ هَشتم، ۱۹۹۹ م.

  14. امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، مطابع الریاض، چاپ اول، ۱۳۸۰ ق.

  15. سنت جون فیلبى، تاریخ نجد و دعوه الشیخ محمد بن عبدالوهاب‏، ترجمه عمر دیراوى، چاپ اول، مکتبه المدبولى، قاهره ۱۴۱۴ ق.

  16. أمین الریحانى، تاریخ نجد الحدیث‏، المطبعه العلمیه لیوسف صادر، بیروت، ۱۹۲۸ م.

  17. البسام، عبدالله بن محمد، تحفه المشتاق فى اخبار نجد و الحجاز و العراق‏، دارالعرب و دارالنور، دمشق ۲۰۱۳ م.

  18. توحید المملکه العربیه السعودیه، ترجمه محمد المانع ص ۱۵۲

  19. بیربى جان، جزیره العرب‏، ترجمه نجده هاجر و سعید الغز، المکتب التجارى للطباعه و التوزیع و النشر، بیروت، (بى‏تا).

  20. حافظ وهبه، جزیره العرب فى القرن العشرین‏، چاپ اول، الدار العربیه للموسوعات، ۲۰۱۰ م.

  21. مرکز السمبار، الجماعات الاسلامیه و العنف‏، مجموعه مقالات، چاپ اول، دبى ۲۰۱۲ م.

  22. جون غلوب پاشا، حرب الصحراء؛ غارات الاخوان- الوهابیین- على العراق‏، ترجمه صادق عبدالرکابى، چاپ اول: الاهلیه للنشر و التوزیع، عمان، ۲۰۰۴ م.

  23. جلال کشک، محمد، السعودیون و الحلّ الاسلامى‏، محمد جلال کشک، چاپ چهارم، قاهره ۱۴۰۴ ق.

  24. علیزاده موسوى، سید مهدى، سلفى گرى و وهابیت‏، چاپ ششم، آواى منجى، قم، ۱۳۹۳ ش.

  25. پول بون آنفان و گروه نویسندگان، شبه جزیره عربستان در عصر حاضر، چاپ اول، آستان قدس رضوى، چاپ اول، مشهد ۱۳۸۰ ش.

  26. آل بسام، عبدالله بن عبدالرحمن، علماء نجد خلال ثمانیه قرون‏، دارالعاصمه، چاپ دوم، ریاض ۱۴۱۹ ق.

  27. فواد حمزه، قلب جزیره العرب، مکتبه النصر الحدیث‏، چاپ دوم، ریاض ۱۳۸۸ ق.

  28. الوردى، على، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث‏، چاپ اول، انتشارات شریف الرضى، قم ۱۳۷۱ ش.

  29. احمد عسه، معجزه فوق الرمال‏، چاپ سوم، (بى‏جا) ۱۹۷۲ م.

  30. حمد الجاسر، معجم الجغرافى للبلاد العربیه السعودیه، چاپ اول، (بى‏جا) ۱۳۹۷ ق.

  31. الخصوصى، بدرالدین عباس، معرکه الجهراء، جامعه الکویت، کویت (بى‏تا).

  32. ملوک العرب، امین ریحانى، دارالجیل، چاپ هشتم، بیروت ۱۹۸۷ م.

  33. المملکه العربیه السعودیه فى مائه عام‏،، ریاض، ۱۴۲۸ ق.

  34. جمعى از نویسندگان، موسوعه المملکه العربیه لسعودیه، مکتبه الملک عبدالعزیز العامه، ریاض ۱۴۲۸ قمرى.

  35. زرکلى، خیرالدین بن محمود، الوجیز فى سیره الملک عبدالعزیز، بیروت دارالعلم للملایین.

  36. الگار، حامد، وهابیگرى‏، ترجمه احمد نمایى، چاپ دوم: آستان قدس رضوى، مشهد ۱۳۸۷ شمسى.[۹۷]

 

 

[۱] .؟؟؟

[۲] . المملکه العربیه السعودیه فى مائه عام، ج ۱۲ ص ۳۲۶ و ۳۲۷ …. عبدالله بن محمد الخریجى« توطین البدو فى المجتمع العربى السعودى فى عهد الملک عبدالعزیز»، ریاض ۱۴۲۸٫

[۳] . حافظ وهبه، جزیره العرب فى القرن العشرین، ص ۲۸۷ و …. جون س حبیب، الاخوان السعودیون فى عقدین، ص ۲۷٫

[۴] . جون س حبیب، الاخوان السعودیون فى عقدین، ص ۴۶ و ۴۷ و ۵۹ و ۶۰٫

[۵] . احمد عسه، معجزه فوق الرمال، ص ۶۲؛ …. عبدالله بن محمد البسام، تحفه المشتاق فى اخبار نجد و الحجاز و العراق، ص ۳۷۷ … و فیلبى، تاریخ نجد و دعوه الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص ۴۱۱٫

[۶] . محمد جلال کشک، السعودیون و الحل الاسلامى، ص ۵۵۵٫

[۷] . قلب جزیره العرب، ص ۳۷۸٫

[۸] . المملکه العربیه السعودیه فى مائه عام، ج ۱۲، ص ۳۲۸٫

[۹] . ماکس فرایهیر فون اوبنهایم، ج ۳ ص ۱۱۸ ….

[۱۰] . من قرى الزلفى فى اماره منطقه الریاض … از کتاب المعجم الجغرافى للبلاد العربیه السعودیه، ج ۱، ص ۷۰، عبدالله بسام در کتاب تحفه المشتاق ص ۳۷۵ گفته است: ساخت این شهرک در سال ۱۳۲۸ قمرى اغاز شد. البته این مطلب منافاتى با تاریخ مذکور ندارد.

[۱۱] . على الوردى، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ملحقات، ج ۶، ص ۲۱۸٫

[۱۲] . جون س‏حبیب، الاخوان السعودیون فى عقدین، ص ۹۵٫

[۱۳] . تاریخ نجد و دعوه الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص ۴۱۳٫

[۱۴] . فواد حمزه، قلب جزیره العرب، ص ۳۷۵٫

[۱۵] . محمد صادق اسماعیل، الارهاب فى المملکه العربیه السعودیه، ص ۴۱٫

[۱۶] . عبدالله بن عبداللطیف بن عبدالله آل عمیر در سال ۱۲۹۷ ق در توابع احساء دیده به دنیا گشود و در سال ۱۳۷۷ ق درگذشت.( عبدالله بن عبد الرحمن آل بسّام، علماء نجد خلال ثمانیه قرون، ج ۴، ص ۲۹۰). فاسیلیف براین باور است که عبدالعزیز مبدع شهرک نشینى نبوده است بلکه شیخ عبدالله بن عبداللطیف و شیخ عیسى قاضى احساء و شیخ عبدالکریم مغربى موسسان حرکت شهرک نشینى بادیه نشینان بوده‏اند.( ایلکسى فاسیلیف، تاریخ العربیه السعودیه، ص ۲۹۵).

[۱۷] . مضاوى الرشید، تاریخ العربیه السعودیه بین القدیم و الحدیث، ص ۹۵٫ عبدالله بن لطیف در میان شهرک نشینان جایگاه بسیار مهم و پر نفوذى یافت؛ به طورى‏که پس از درگذشت وى در سال ۱۹۲۲ میلادى عبدالعزیز گفت:« امروز من حاکم نجد هستم».

[۱۸] . به عنوان مثال وى عبدالله عنقرى و پس از مدتى عمر بن محمد بن سالم به شهرک ارطاویه فرستاد.( مضاوى الرشید، تاریخ العربیه السعودیه بین القدیم و الحدیث، ص ۹۳).

[۱۹] . صلاح الدین مختار، تاریخ المملکه العربیه السعودیه فى ماضیها و حاضرها، ج ۲، ص ۱۴۷ و ۱۴۸٫

[۲۰] . وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ( آل عمران، ۱۰۳).

[۲۱] . السعودیون و الحل الاسلامى، ص ۵۵۵٫ بر اساس این آیه خداوند به مومنین تذکر مى دهد که آنان پیش از اسلام با هم دشمن بودید اما اکنون به برکت اسلام و ایمان برادران و اخوان یکدیگر هستید.

[۲۲] . موسوعه المملکه العربیه السعودیه، ج ۱۴، ص ۱۸۱ و أمین الریحانى، تاریخ نجد الحدیث، ص ۲۳۴٫

[۲۳] . جون س حبیب، الاخوان السعودیون فى عقدین، ص ۸۳٫

[۲۴] . امین الریحانى، همان، ص ۲۳۸ و ۲۳۹ و ص ۲۱۸؛ على الوردى،. لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ملحقات ج ۶، ص ۲۲۸ …؛ امین الریحانى، ملوک العرب، ج ۲ ص ۵۶۵ و ایلکسى فاسیلیف، تاریخ العربیه السعودیه، ص ۲۹۹٫

[۲۵] . على الوردى، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ملحقات ج ۶، ص ۲۱۸٫

[۲۶] . على الوردى، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ملحقات ج ۶، ص ۲۲۸٫

[۲۷] . امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص ۱۸۶٫

[۲۸] . ایلکسى فاسیلیف، تاریخ العربیه السعودیه، ص ۳۹۷٫

[۲۹] . همان، ص ۲۸۵٫

[۳۰] . همان، ص ۲۸۷٫

[۳۱] . همان، ص ۲۸۸٫

[۳۲] . على الوردى، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ملحقات جلد ۶، ص ۲۲۶٫

[۳۳] . حافظ وهبه، همان، ص ۳۷۷٫

[۳۴] . زرکلى، الأعلام، ج ۵ ص ۱۶۶ و سنت جون فیلبى، تاریخ نجد و دعوه الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص ۴۵۱٫

[۳۵] . حامد الگار، وهابیگرى، ص ۴۱٫

[۳۶] . امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص ۱۸۶٫

[۳۷] . حافظ وهبه، همان، ص ۲۸۵ و ۲۸۶٫

[۳۸] . ایلکسى فاسیلیف، تاریخ العربیه السعودیه، ص ۲۹۹٫

[۳۹] . جون س حبیب، الاخوان السعودیون فى عقدین، ص ۷۵٫

[۴۰] . همان، ص ۷۵٫

[۴۱] . ابراهیم بن محمد القاضى، تاریخ القصیم السیاسى، ص ۱۶۰٫

[۴۲] . یکى از فرزندان عبدالعزیز.

[۴۳] . یکى از فرزندان عبدالعزیز.

[۴۴] . امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص ۱۸۶ و حافظ وهبه، جزیره العرب فى القرن العشرین، ص ۳۱۸٫

[۴۵] . اسامى برخى از بزرگان اخوان: فیصل بن الدویش، سلطان بن نجاد، ضیدان بن هذلین، فرحان بن مشهور.

[۴۶] . هارى سنت جون فیلبى، تاریخ نجد و دعوه الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص ۴۸۲، البته حافظ وهبه براین باور است که در میان بزرگان اخوان تنها فیصل الدویش در این گردهمایى شرکت نمود.( حافظ وهبه، همان، ص ۳۱۸).

[۴۷] . عارف مرضى الفتح، الایجاز فى تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج ۲، ص ۴۷۴ و ۴۷۶ و ماکس فرایهیر فون اوبنهایم، البدو، ج ۳ ص ۱۱۸ …. حافظ وهبه، جزیره العرب فى القرن العشرین، ص ۳۲۱٫

[۴۸] . ۱۹/ ۱۰/ ۱۳۴۷ هجرى.

[۴۹] . سبله نام محلى در نزدیکى زلفى است.

[۵۰] . عارف مرضى الفتح، همان، ج ۲، ص ۴۸۳ و حافظ وهبه، جزیره العرب فى القرن العشرین، ص ۳۲۴٫

[۵۱] . وقعه الرضا نام یکى از پیکارهاى اخوان با قبیله عوازم است. اخوان در این جنگ شکست خورد و مجبور به عقب‏نشینى شد.

[۵۲] . عارف مرضى الفتح، همان، ج ۲، ص ۴۹۱٫

[۵۳] . همان، ج ۲، ص ۴۹۳٫

[۵۴] . همان، ج ۲ ص ۴۹۶٫

[۵۵] . مجله لغه العرب، سال دوم، شعبان ۱۳۳۰، ج ۲، ص ۷۵٫

[۵۶] . عارف مرضى الفتح، الایجاز فى تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج ۲، ص ۴۲۲ و ۴۲۳٫

[۵۷] . عارف مرضى الفتح، همان، ص ۴۲۴٫

[۵۸] . همان، ص ۴۲۴٫

[۵۹] . همان، ص ۴۲۴٫

[۶۰] . همان، ص ۴۲۹٫

[۶۱] . همان، ص ۴۲۹ و حافظ وهبه این واقعه ر ا در شمار وقائع سال ۱۹۱۹ میلادى آورده است.( جزیره العرب فى القرن العشرین، ص ۳۷۶).

[۶۲] . سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص ۱۲۳٫

[۶۳] . عارف مرضى همان، ص ۴۲۹ و ۴۳۰ و تاریخ ملوک آل سعود، سعود بن هذلول، ص ۱۲۳٫

[۶۴] . ایلکسى فاسیلیف، تاریخ العربیه السعودیه، ص ۳۳۰٫

[۶۵] . سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص ۱۲۳ و ۱۲۴٫

[۶۶] . عارف مرضى الفتح، الایجاز فى تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج ۲، ص ۴۴۲؛ امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک ال سعود، ص ۱۲۷؛ حافظ وهبه، جزیره العرب فى القرن العشرین، ص ۳۷۶ و فواد حمزه، قلب جزیره العرب، ص ۳۸۱ و ۳۸۲٫

[۶۷] . عارف مرضى الفتح، همان، ص ۴۴۲٫

[۶۸] . جون س حبیب، الاخوان السعودیون، ص ۸۱٫

[۶۹] . عارف مرضى الفتح، همان، ص ۴۴۶٫

[۷۰] . جمعى از نویسندگان، موسوعه المملکه العربیه لسعودیه، ج ۱۴، ص ۱۸۲٫

[۷۱] . پیش از این ذکر شد که مطیر و عتیبه از هسته‏هاى اصلى اخوان به شمار مى امدند.

[۷۲] . عارف مرضى الفتح، الایجاز فى تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج ۲، ص ۴۵۱ و ۴۵۲٫

[۷۳] . همان، ص ۴۵۳ و امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک العرب، ص ۱۳۴٫

[۷۴] . سید مهدى علیزاده موسوى، سلفى گرى و و هابیت، ج ۱، ص ۳۷۸ و تاریخ آل سعود، ص ۱۰۴ و ۱۰۵٫

[۷۵] . سى میلى جنوب ناصریه.

[۷۶] .( و استولوا على اعداد کبیره من المواشى ثم مضواللهجوم على مفزره من الشرطه الهجانه( الفت لحمایه عشائر المنتفق) کانت على بعد ۲۰ میلا بعیدا الى الجنوب فى الشقره و قد انسحب الشرطه الى تل اللحم بعد معرکه شدیده خسروا فیها خسائر جمّه، وکان الهجوم من دون تحریض، و یحتمل ان یکون اثاره حمود بن سویط، و یختلف عدد الاخوان حسب الاخبار ما بین ۱۲۰۰- ۵۰۰۰( نجده صفوه، الجزیره العربیه فى الوثائق البریطانیه، ج ۶ ص ۳۶۵).

[۷۷] . عارف مرضى الفتح، الایجاز فى تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج ۲، ص ۴۶۷٫

[۷۸] . همان، تاریخ الحجاز السیاسى، وهیم طالب محمد، ص ۳۷۶ و حضور سلطان بن نجاد/ تاریخ الدوله السعودیه حتى الربع الاول من القرن العشرین، ص ۱۱۰٫

[۷۹] . عارف مرضى الفتح، الایجاز فى تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج ۲، ص ۴۶۸٫

[۸۰] . امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص ۱۵۳٫

[۸۱] . على الوردى، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ملحق، ج ۵، ص ۲۲۸٫

[۸۲] . سنت جون فیلبى، تاریخ نجد و دعوه الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص ۴۴۹٫

[۸۳] . همان، ص ۵۵۰٫

[۸۴] . همان، ص ۴۵۱٫

[۸۵] . جون غلوب باشا، حرب الصحراء؛ غارات الاخوان- الوهابیین- على العراق، ص ۱۲۵ و ۱۲۶٫

[۸۶] . همان، ص ۱۲۶٫

[۸۷] . عارف مرضى الفتح، الایجاز فى تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج ۲، ص ۴۷۰٫

[۸۸] . بدر الدین عباس الخصوصى، معرکه الجهراء، ص ۴۰٫

[۸۹] . على الوردى، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ملحقات ج ۶، ص ۲۲۵ و ۲۲۶٫

[۹۰] . همان، ص ۲۲۵، فواد حمزه، قلب جزیره العرب، ص ۳۸۶٫

[۹۱] . جمعى از نویسندگان، الجماعات الاسلامیه و العنف، ص ۳۶۱٫

[۹۲] . مجله لغه العرب العراقیه، ج ۵، ص ۶۳۷٫

[۹۳] . حافظ وهبه، جزیره العرب فى القرن العشرین، ص ۳۲۱٫

[۹۴] . نام قبیله اى در کویت.

[۹۵] . محمد نصیف، اخبار نجد من مجله لغه العرب البغدادیه، ص ۱۷۶ و عارف مرضى الفتح، الایجاز فى تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج ۲، ص ۴۷۶٫

[۹۶] . عارف مرضى الفتح، همان، ص ۴۸۱٫

[۹۷] کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام _نخستین: ۱۳۹۳: قم)، مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، ۱۰جلد، دار الإعلام لمدرسه اهل البیت (علیهم السلام) – قم – ایران، چاپ: ۱، ۱۳۹۳ ه.ش.

منبع: مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام ؛ ج‏۷ ؛ ص۹۷-۱۱۵٫

http://shiastudies.com/fa/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.