برهان محبت چیست؟ و آیا حضرت ابراهیم(ع) از این برهان برای اثبات ربوبیت پروردگار استفاده کرد؟

برهان محبت چیست؟ و آیا حضرت ابراهیم(ع) از این برهان برای اثبات ربوبیت پروردگار استفاده کرد؟

پاسخ اجمالی
برهان محبت، برهانی است که حضرت ابراهیم(ع) از طریق آن به نفى ربوبیت غیر خدا و اثبات ربوبیت خدای متعال در برابر مشرکان پرداخته است.
حضرت ابراهیم(ع) با حد وسط قرار دادن محبت در قیاسى منطقى در قالب «شکل دوم» فرمود: ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ، غروب کننده نیست.
این برهان بر دو مقدمه استوار است: یکی ملازم بودن ربوبیت با محبوبیت؛ زیرا ربوبیت پیوندى حقیقى میان ربّ و مربوب است که کشش تکوینى مربوب به سوى رب، و در نتیجه دل‌دادگى مربوب به رب را در پى دارد. و دیگر این‌که افول کننده نمی‌تواند محبوب باشد؛ زیرا افول آفل مستلزم آن است که انسان پس از دست‌یابى، آن‌را از دست خواهد داد و انسان هرگز نمی‌تواند در حد پرستش، دل‌داده چیزى شود که از دست رفتنى است، بلکه شخص خردورز بهره‌‌مند از فطرت سلیم به چیزى که از او پنهان می‌‌شود حتى محبّت عادى پایدار نمی‌‌یابد، چه رسد به محبت در حد عبادت که فقط شایسته ربّى است که همواره حاضر باشد.
پاسخ تفصیلی
برهان محبت، برهانی است که حضرت ابراهیم(ع) از طریق آن به نفى ربوبیت غیر خدا و اثبات ربوبیت خدای متعال در برابر مشرکان پرداخته و در قرآن کریم به آن اشاره شده است.
آن‌حضرت در برابر مشرکان قوم خود به محاجّه برخاست و از طریق این برهان به نفى ربوبیت غیر خدا و اثبات توحید ربوبى پرداخت. برهان مذکور از آیات ۷۵ – ۷۹ انعام استفاده می‌‌شود، ولى بیشتر بر آیه ۷۶ انطباق دارد:
«فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کَوکَبـًا قالَ هـذا رَبّى فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الاَفِلین»؛ هنگامى که (تاریکى) شب او را پوشانید، ستاره‌اى مشاهده کرد، گفت: این خداى من است! امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: غروب ‏کنندگان را دوست ندارم!
تقریر برهان محبت
حضرت ابراهیم(ع) با حد وسط قرار دادن محبت در قیاسى منطقى در قالب شکل دوم فرمود: ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ، غروب کننده نیست.
این برهان بر دو مقدمه استوار است:
۱٫ ملازم بودن ربوبیت با محبوبیت؛ زیرا ربوبیت پیوندى حقیقى میان ربّ و مربوب است که کشش تکوینى مربوب به سوى رب و در نتیجه دل‌دادگى مربوب به رب را در پى دارد.
۲٫ افول کننده نمی‌تواند محبوب باشد؛ زیرا افول آفل مستلزم آن است که انسان پس از دست‌یابى، آن‌را از دست خواهد داد و انسان هرگز نمی‌تواند در حد پرستش، دل‌داده چیزى شود که از دست رفتنى است،[۱] بلکه شخص خردورز بهره‌‌مند از فطرت سلیم به چیزى که از او پنهان می‌‌شود حتى محبت عادى پایدار نمی‌یابد، چه رسد به محبت در حد عبادت که فقط شایسته ربّى است که همواره حاضر باشد.
توضیح این‌که: انسان ذات خویش را دوست دارد؛ از این‌‌رو آنچه را که در بقاى ذات او و کمالش مؤثر است دوست مى‌دارد، پس اگر انسان دریافت که موجودى وراى خودش وجود دارد که ادامه حیات وی به دست او است، بلکه حیاتش وابسته به حیات آن موجود برتر است، و هر چیزى که به او می‌رسد از ناحیه او است، به طور فطری و طبیعی به سوى او می‌‌گراید و خواهان او می‌شود و هرچه معرفتش به او بیشتر شود محبتش نیز به او افزون‌‌تر خواهد شد.
بنابراین، ممکن نیست انسان چیزى را، ربّ و مدبر خود بداند، ولى محبوب وى نباشد. همچنین ممکن نیست چیزى را که انسان در حد پرستش و به صورت مستقل دوست ندارد ربّ خود بداند، در نتیجه، اجرام آسمانى به دلیل این‌که همواره در دست‌رس انسان نیستند و از حال پرستنده خود بی‌خبر می‌مانند، نمی‌توانند به این اندازه محبوب وى باشند، پس اجرام مزبور نمی‌توانند ربّ انسان باشند.
این برهان نه تنها ربوبیت اجرام آسمانى را باطل می‌کند، بلکه برهانى براى ابطال هر نوع شرک و بت‌‌پرستى است؛ زیرا معیار ارائه شده در این برهان، یعنى «تعلق نگرفتن محبت به آفل» در همه جسمانیات جارى است، بلکه ربوبیت ارباب انواع و موجودات نوریّه‌‌اى که برخى بت‌پرستان آنان را از ماده، طبیعت، جسمانیت و حرکت برتر و منزه می‌دانند، نیز با این برهان باطل می‌شود؛ زیرا آنان تصریح می‌کنند که این انواع با همه شرافت وجود و صفا و نورانیت، مقهور خدا بوده، در برابر نور او مستهلک‌اند؛ به همین سبب اگر در برابر آنان حبّى ابراز شود، این حب متعلق به مدبر آنها است؛ نه خود آنها.[۲]
قرار داشتن آیه «وکَذلِکَ نُرى اِبرهیمَ مَلَکوتَ السَّمـوتِ و…»،[۳] در بین آیات متضمن حجت، خود دلیل روشنى است، بر این‌که حجت مزبور از مشهودات ملکوتى ابراهیم، که ملاک یقین به خدا و آیات او است گرفته شده است.[۴]
اما آنچه از امام رضا(ع) در تفسیر جمله «لا أُحِبُّ الْآفِلین» وارد شده است که ابراهیم(ع) فرمود: آفل را دوست ندارم؛ زیرا افول از صفات حادث است، نه از صفات قدیم،[۵] بدین معنا نیست که پایه استدلال، «افول حادث» است، بلکه پایه استدلال همان «عدم حب» است، و در بیان معیار عدم حب فرمود: افول از صفات حادث است و حادث سزاوار آن نیست که متعلق حب انسان قرار گیرد.[۶]
البته، برخى پایه استدلال را «افول حادث» دانسته و وجه‌ دلالت آن بر نفى ربوبیت اجرام آسمانى را دلالت افول بر حدوث و امکان و در نتیجه نیاز آفل به محدث و واجب الوجود بالذات دانسته‌‌اند؛[۷] زیرا افول حرکت است و حرکت متوقف بر متحرک و هر متحرک حادث است و هر حادث به قدیم نیاز ‌دارد.[۸] یا در بیان وجه دلالت افول بر نفى ربوبیت اجرام گفته‌اند: افول حرکت است و هر حرکتى محرکى دارد و سلسله محرک‌ها به ناچار باید به یک محرک غیر متحرک پایان یابد و آن ذات بارى تعالى است.[۹]
به اعتقاد برخى محبت در طرز تفکر فلسفى و عقلى محض هرگز حد وسط قرار نمی‌گیرد؛ زیرا اولاً: محبت از شئون عقل عملى است و در اسلوب منطقى که از شئون عقل نظرى است نمی‌گنجد. ثانیاً: استعانت به محبت قابل عرضه به خصم نیست؛ زیرا ممکن است آنچه را مستدل دوست دارد، محبوب خصم نباشد و او در برابر مستدل بگوید: من آفل را دوست دارم.[۱۰] بنابراین شاید بتوان گفت حد وسط در برهان مزبور افول است؛ نه محبت؛ زیرا در آیات روى افول تکیه شده و به واسطه آن ربوبیت از اجرام آسمانى نفى شده است. دلیل رب نبودن آفل غایب شدن آن از مربوب است، در حالی‌که رب باید حاضر باشد. البته در بیان نتیجه از زبان‌ دل کمک گرفته شده و گفته شده است: من فلان را دوست ندارم، بر این اساس با توجه به چگونگى بیان نتیجه، می‌توان برهان مورد نظر را «برهان محبت» نامید.
البته به نظر برخی «برهان محبت» یکى از دو گونه تقریر «برهان فطرت» است. «برهان فطرت» آن بخش از واقعیت انسان را که حقیقتى ذات اضافه و داراى دو طرف است، مورد استفاده قرار می‌دهد و با توجه به تضایفى که بین دو طرف حقایق اضافى برقرار است، از تحقق یکى از دو طرف بر تحقق طرف دیگر استدلال می‌کند. محبت نیز حقیقتى اضافى و طرف مقابل آن محبوب بودن است. اوصاف و حالاتى که در برهان فطرت حد وسط قرار می‌گیرد، اوصاف اضافى است؛ مانند امید و محبت. بنابراین حد وسط برهان فطرت، وصف محبت نیز می‌‌تواند باشد؛ زیرا محبت وصفى وجودى است و بدون محبوب نمی‌تواند موجود باشد. قوام برهان فطرت در هنگام استفاده از محبت به این است که محبوب حقیقى انسان هیچ‌یک از کمال‌هاى دنیوى، بلکه هیچ‌‌یک از امور محدود و مقید جهان نیست، بلکه انسان دوست‌دار حقیقت مطلق و نامحدود بوده، و اگر در پى کمال‌هاى محدود می‌رود به سبب نشانه‌اى است که این امور به راست یا دروغ از حقیقت نامحدود دارند.[۱۱] با این بیان هر دو اشکالی که به برهان محبت شده پاسخ داده می‌شود؛ زیرا اولاً: محور بحث تلازم بین اطراف حقایق اضافی است و شناخت آن از شئون عقل نظری است نه عملی. ثانیاً: بحث روی عشق حقیقی است که در نهاد هر انسانی وجود دارد، هر چند ممکن است فردی به حسب ظاهر آن‌را انکار کند. بنابر این خداوندى که در این برهان ثابت می‌شود همان حقیقتى است که محبوب و دل‌پذیر است. این دیدگاه مؤیَّد به روایتى از امام صادق(ع)است که فرمود: «هل الدین إلاّ الحُبّ»؛[۱۲] (مگر دین جز دوستى و محبت چیز دیگرى است). حضرت ابراهیم در این برهان از محبوب نبودن هر چیز غیر ازلى و محدود و افول‌‌پذیر، بر نفى الوهیت ماه و ستارگان و از طرف دیگر از محبت و عشقى که دارد، بر وجود خداوندى که زنده و بی‌زوال بوده، آفریننده آسمان‌ها و زمین است، استدلال کرده است.[۱۳] در نتیجه انبیا خداوند را به عنوان یک فرضیه یا بحث نظرى خشک ثابت نمی‌کنند، بلکه آنان توحید را با تربیت در کنار هم براى مردم مطرح کرده، و ربّ را به عنوان محبوب به مردم معرفى می‌کنند.[۱۴]، [۱۵]

[۱]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۷، ص ۱۷۷، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، ۱۴۱۷ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ‏۷، ص ۲۴۹- ۲۵۰، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش.
[۲]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۷، ص ۱۹۰٫
[۳]. انعام، ۷۵٫
[۴]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۷، ص ۱۸۵٫
[۵]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج ۱، ص ۱۹۷، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
[۶]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۷، ص ۱۸۷٫
[۷]. رشیدالدین میبدی، احمد بن ابی سعد، کشف الأسرار و عده الأبرار، تحقیق، حکمت‏، علی اصغر، ج ‌۳، ص ‌۴۰۹، تهران، امیر کبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‌۴، ص ‌۵۰۱،‌ تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
[۸]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏۱۳، ص ۴۴، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
[۹]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌۷، ص ‌۱۸۷٫
[۱۰]. ر. ک: جوادی آملی، عبد الله، تفسیر موضوعى قرآن مجید(فطرت در قرآن)، ج‌۱۲، ص‌۲۳۱، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
[۱۱]. جوادی آملی، عبد الله، تبیین براهین اثبات خدا، ص ‌۲۸۶، قم، نشر اسراء، چاپ اول.
[۱۲]. شیخ صدوق، خصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج ۱، ص ۲۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
[۱۳]. تبیین براهین اثبات خدا، ص ‌۲۹۴٫
[۱۴]. تفسیر موضوعى قرآن مجید، ج‌۱، ص‌۳۰۶، تهران، مرکز فرهنگی نشر رجاء، ۱۳۶۳ش.
[۱۵]. ر. ک: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائره المعارف قرآن کریم، ج ۵، ص ۵۳۸- ۵۴۱، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.