تجسّم اعمال
یکی از مسائل مهم در جهان پس از مرگ، مسأله تجسّم اعمال است. مقصود از تجسّم اعمال این است که آنچه را که انسان در این جهان انجام داده است در عالم برزخ و صحنه قیامت، شکل جسمانی به خود گرفته، متناسب با آن جهان آشکار گردد. یعنی پاداشها و کیفرها، ثواب و عذاب حقایق همان اعمال دنیوی انسانها است که در جهان دیگر خود را نشان میدهد. بنابراین میتوان گفت: هر عملی که انسان در دنیا انجام میدهد، خواه خوب باشد، خواه بد، یک صورت دنیوی و ظاهری دارد که ما آن را به ظاهر مشاهده میکنیم. مانند ظاهر نماز، روزه، حج و تمام نیکیها، غیبت، تهمت، شرب خمر و تمام زشتیها و یک صورت باطنی و سیرت درونی دارد که در دل اعمال نهفته است و در جهان دیگر، شکل کنونی و دنیوی خود را از دست داده و با واقعیت اخروی و ملکوتی خود آشکار میگردد و باعث لذّت و فرح عامل یا آزار و عذاب وی میشود. بنابراین اگر در دنیا اعمال نیک و خیری انجام داده، در جهان دیگر تغییر شکل داده و به صورت باغ، حوریان زیبا اندام، غلامان خوش صورت و کاخهای مجلّل درخواهد آمد. به عکس اگر کارهای بد و ناروا انجام داده، قیافه دنیوی خود را دگرگون کرده و به صورت آتش و زنجیر، حیوان درنده و انواع عذاب نمودار خواهد گردید.
همچنین علی عمل نیک را کشت و زرع آخرت دانسته، میفرماید:
العَمَلُ الصّالح حَرثُ الآخِرَه.([۱])،([۲])
پاداش و کیفرها همانند محصول طبیعی کشت است. هرکس هر چه بکارد، محصول همان را درو خواهد کرد.
بدون شک در محکمه عدل الاهی هیچ چیزی بهتر از این نیست که عین عمل انسان را به خود انسان بازگردانند.
شاعر خوش ذوق عطّار نیشابوری این مضمون را چنین سروده است:
هست دنیا بر مثال کشتزار زانکه عزّ و دولت دین سر به سر تخم امروزینه فردا بر دهد |
هم شب و هم روز باید کشت کار جمله از دنیا توان برد ای پسر ور نکاری ای دریغا بر دهد |
مولانا نیز در این باره چنین گفته است:
ای دریده پوستین یوسفان گشته گرگان یک به یک خوهای تو زانچه میبافی همه روزه بپوش گر ز خواری خستهای خود کِشتهای چون ز دستت زخم بر مظلوم رست این سخنهای چو مار و کژدمت |
گرگ برخیزی از این خواب گران میدرانند از غضب اعضای تو زانچه میکاری همه ساله بنوش ور حریر و قزدری خود رشتهای آن درختی گشت زان زقّوم رست مار و کژدم میشود گیرد دمت |
چنانچه فیثاغورس([۳]) حکیم که از بزرگان حکما و متقدمین است، چنین میگوید:
إنّک ستعارض لک فی أفعالک وأقوالک وأفکارک وسیظهر لک من کلّ حرکه فکریّه او قولیّه او علمیّه صوره روحانیّه وجسمانیّه، فإن کانت الحرکه غضبیّه او شهویّه صارت مادّه لشیطان یؤذیک فی حیاتک وتحجبک عن ملاقاه النّور بعد وفاتک، وإن کانت الحرکه عقلیّه صارت ملکاً تلتذّ بمنادمته فی دنیاک وتهتدی به فی أُخراک إلی جوار الله ودار کرامته.([۴])
همانا تو به زودی در برابر هر یک از اعمال و گفتار و افکارت قرار خواهی گرفت و از هر یک از حرکات فکری و گفتاری یا رفتاری تو یک صورت روحانی و جسمانی ظاهر خواهد شد. اگر این حرکت، شهوانی و غضبی باشد، مادّه تکوین شیطانی میشود و سبب اذیت و آزار در دنیا میشود (و از ملازمت با او رنج میبری و موجب سلب آسایش از تو خواهد شد)؛ و بعد از مرگ، حجاب و پرده بین شما و ملاقات نور (یعنی انوار عقلیه الهیّه و ذوات قدسیّه نوریّه یعنی خدای تعالی) خواهد شد. اگر این حرکت، عقلایی و نیک (و سیر و سلوک در معارف کلّیه الهیّه) باشد، به صورت ملکی ظاهر شده؛ در دنیا همدم با تو خواهد بود و از ملازمت با او لذّت میبری و در روز قیامت راهنما به قرب و کرامات ذات حق خواهد گردید.
از کلام فیثاغورس به روشنی دانسته میشود که وی معتقد است، افعال و افکار انسان حتّی در دار دنیا تجسّم پیدا میکند.
خلاصه، آن جهان جهان ظهور و بروز حقایق است. افعال و اعمالی را که انسان در نشئه دنیا انجام داده است، در نشئه بعد از مرگ به صورتهای واقعی برای انسان جلوهگر و مجسّم میشود. حتّی عقائد انسان مجسّم شده و به او نمایانده میشود. علمای علم اخلاق و فلاسفه این ظهور اعمال انسان را در عالم دیگر به صورت باطنی (تجسّم اعمال) میگویند. ناگفته نماند: تفاوت دو نشئه، تفاوت جوهری است و اعمال انسان هم از مقولههای جواهر است نه اعراض تا فانی شود.
البتّه تجسّم اعمال و بقای آن از نگاه علوم روز و تحقیقات جدید به اثبات رسیده است، که به طور خلاصه ذیلاً اشاره میشود.
دانشپژوهان با تحقیقاتی که انجام دادهاند، به این نتیجه رسیدهاند که در درون هسته یک درخت، شکل و رنگ و خصوصیات درخت بزرگی است که در آینده به وجود خواهد آمد و یا الآن موجود است.
همچنین میگویند در درون یک سلّول انسان تمام خواص غریزی و اخلاقی، شکل چشم و گوش انسان نهفته است. از موضوع بحث خارج نشویم، بحث ما در تجسّم اعمال بود.
آنچه میتوان گفت که حوادث و حقایق عالم برزخ و جهان رستاخیز از حقایق غیب بوده و درک صحیح و کامل آن برای انسانهای ظاهر بین دشوار و یا غیر ممکن است. چون بشر محبوس و محصور در حصار طبیعت و مادّه قرار گرفته است. ولی کسانی که پیوند مستحکمی با جهان غیب داشتهاند، حقایق آن جهان را از نزدیک مشاهده مینمایند که تعدادشان بس اندک و کم است.
در اینجا لازم است برای توضیح مطلب و تقریب به ذهن خواننده، مثالی ذکر کنیم وقتی که انسان نماز میخواند. ظاهری دارد و باطنی؛ مُلکی دارد و ملکوتی. ظاهرش طهارت است و قیام و رکوع و سجود و حمد و سوره و تسبیح و … و باطن و ملکوتش، آن روح و جان این نماز است، که آیا از روی خلوص و اخلاص جهت تقرّب به خدا خوانده است یا از روی ریا و خودپسندی. ممکن است برای خدا انجام داده باشد و ممکن است برای ریا و خودنمایی و اظهار تقدّس باشد. در اینجا عمل ظاهری انسان یکی میباشد، امّا روح و حقیقت نماز دو تا است؛ اگر برای خدا باشد با صورتی زیبا و خوش لباس، خوشخو و خوشبو، بهطوری مجسّم میشود که انسان از دیدن آن لذّت میبرد و اگر برای خودنمایی و ریا باشد، با صورت زشت و بدقیافه، بدخو و بدبو جلوه میکند، به طوری که انسان از دیدن آن ناراحت و شرمنده میشود. همین نماز که در اینجا از روی ریا و خود نمایی خوانده شده است، در آنجا به صورت مار و عقرب و آتش است چون برای غیر خدا بوده و عمل حرامی را انجام داده است و ریا در عبادت حرام میباشد. البتّه تمام اعمال نیز اینچنین است. حتی اعمالی که به صورت زشت میباشند، دارای ظاهر و باطناند. انسانهایی که در دنیا زندگی میکنند. در ظاهر همه آنها به صورت انسانند، قدی دارند، دست و پا و چشم و گوش، جوارح و اعضایی؛ هر بینندهای آنها را انسان میبیند، ولی باطنها یک شکل نیست؛ یکی مؤمن است و دیگری کافر؛ یکی عادل و دیگری فاسق؛ یکی صادق است و آن دیگری منافق و هکذا. خلاصه اخلاق آنان متفاوت است. اختلاف اخلاقی و تفاوت ملکات، موجب اختلاف شکلها و صورتها میگردند و آنها در برزخ و قیامت با صورتهای متفاوت وارد میشوند.
در حدیثی از براء بن عازب روایت شده که معاذ بن جبل نزدیک رسول خدا در منزل ابو ایّوب انصارى نشسته بود پس معاذ گفت: یا رسول الله آیا قول خداى تعالى که میفرماید:
{یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً…}را دیدهاى.
پس پیامبر فرمود: اى معاذ از امر بزرگى سؤال کردى آن گاه چشمان مبارکش را فرو بست سپس فرمود:
تُحْشَرُ عَشَرَهُ أَصْنَافٍ مِنْ أُمَّتِی أشْتَاتاً قَدْ مَیَّزَهُمُ اللهُ تَعَالَى مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَبَدَّلَ صُوَرَهُمْ فَبَعْضُهُمْ عَلَى صُورَهِ الْقِرَدَهِ وَبَعْضُهُمْ عَلَی صُورَهِ الْخَنَازِیرِ وَبَعْضُهُمْ مُنَکَّسُونَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ فَوْقُ وَوُجُوهُهُمْ مِنْ تَحْتُ ثُمَّ یُسْحَبُونَ عَلَیْهَا… .([۵])
ده طائفه از امّت من بطور پراکنده محشور میشوند. خداوند آنها را از میان مسلمین، مشخّص فرموده و صورت بعضى از آنها بشکل میمون و بوزینه و برخى را به صورت خوک و بعضى هیکلشان منکوس و وارونه است پاهایشان بالا و صورتشان پائین آن گاه بصورتشان کشیده میشوند بر روى زمین. و بعضى از آنها نابینایند و رفت و آمد میکنند و بعضى کر و گنگ هستند. و بعضى زبانهاى خود را میجوند پس چرک از دهانشان جارى میشود که اهل محشر از بوى گند آن ناراحت میشوند. و بعضى دست و پایشان بریده و بعضى از ایشان، بر شاخههایى از آتش آویزانند. و بعضى از آنها عفونتشان از مردار گندیده بدتر است. و بعضى از ایشان به لباسهایى از مس گداخته شده در آتش که چسبیده به بدنشان است ملبوسند.
فَأَمَّا الَّذِینَ عَلَى صُورَهِ الْقِرَدَهِ فَالْقَتَّاتُ مِنَ النَّاسِ وَأَمَّا الَّذِینَ عَلَی صُورَهِ الْخَنَازِیرِ فَأَهْلُ السُّحْتِ وَأَمَّا الْمُنَکَّسُونَ عَلَی رُءُوسِهِمْ فَأَکَلَهُ الرِّبَا.
امّا آنهایى که بصورت میمونند آنها سخنچینان از مردمند. و امّا آنهایى که بر صورت خوکند. پس آنها حرام خورها که از راه حرام کسب میکنند. و امّا آنها که وارونهاند آنها ربا خورانند. و نابینایان قضات و دادستانهایى هستند که در حکمشان ستم میکنند. و کر و لالها افرادى هستند که به اعمال خود مغرورند و آنهایى که زبان خود را میجوند دانشمندانى هستند که به علمشان عمل نکردهاند. و نیز قاضىهایى هستند که اعمالشان مخالف گفتارشان بوده و دست و پا بریده آنهایى هستند که همسایگان را اذیّت میکردند و دار آویختگان بر شاخههاى آتش افراد سازمانى هستند که در میان مردم و حکومت، سعایت کرده (و پرونده سازى نموده و مردم را بزندان و تبعید و اعدام مبتلاء مینمودند) و آنهایى که عفونتشان از مردار بدتر است، افرادی هستند که از شهوات و لذّتهاى حرام کامیاب میشدند و حقوق مالى خدا را (از زکات و خمس و …) نمىپرداختند. و آنهایى که لباسشان از مس گداخته در آتش است آنها اهل کبر و تفاخرند.
آنجا عالم حقیقت است، حساب با ظاهر نیست، و همچنین در دنیا ما با حواسّ پنج گانه؛ یعنی بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، لامسه به عالم ظاهر و خارج متصل میشویم و ادراکات پیدا میکنیم. اگر اینها نبود به هیچ وجه ما از عالم خارج بهرهای نداشتیم. وقتی از این دنیا میرویم، این حواسّ پنجگانه ظاهری از ما گرفته میشوند. دیگر چشم و بینایی، گوش و شنوایی، بینی و بویایی، دهان و چشایی نداریم؛ اینها در میان قبر تبدیل به خاک میگردند. ولی انسان یک نور باطن دارد که با آن حقایق را ادراک میکند؛ آن متعلق به نفس است نه متعلق به بدن.
مرحوم سبزواری میگوید:
إنّ للنّفس فی ذاتها سمعاً وبصراً وشمّاً وذوقاً ولمساً وغیر ذلک تدور معها حیث دارته… .
از برای نفس در ذات خود گوشی است و چشمی، شامّهای است و ذائقه و لامسهای و غیر ذلک.
قوایی که در بدن است اثر و سایه قوای نفس است و بواسطهی همان ادراکات نفسانیّه، انسان در حال خواب و مستی و بیماری و مکاشفات، صورت جزئیه را در محسوسات ادراک میکند».([۶])
در این رابطه شعر زیبای ملا محمد عارف رومی را آورده است:
پنج حسّی است، جز این پنج حس صحّت این حس ز معموریّ تن صحّت این حس بجویید از طبیب |
آن چو زر سرخ و این حس همچو مِس صحّت آن حس ز ویرانیّ بدن صحّت آن حس بجویید از حبیب([۷]) |
زیرا آن عالم، عالم «تبلی السرائر» است مخفیّات آشکار میشود؛ گاه گاهی در دنیا نیز صورت برزخی و قیامتی آنها نمایانده میشود.
در این زمینه روایتی از امام صادق نقل شده است:
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: حَجَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللهِ فَلَمَّا کُنَّا فِی الطَّوَافِ قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ! یَغْفِرُ اللهُ لِهَذَا الْخَلْقِ فَقَالَ: یَا أَبَا بَصِیرٍ إِنَّ أَکْثَرَ مَنْ تَرَى قِرَدَهٌ وَ خَنَازِیرُ. قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَرِنِیهِمْ. قَالَ: فَتَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ، ثُمَّ أَمَرَّ یَدَهُ عَلَى بَصَرِی فَرَأَیْتُهُمْ قِرَدَهً وَخَنَازِیرَ فَهَالَنِی ذَلِکَ ثُمَّ أَمَرَّ یَدَهُ عَلَى بَصَرِی فَرَأَیْتُهُمْ کَمَا کَانُوا فِی الْمَرَّهِ الْاوّلى. ثُمَّ قَالَ: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ! أَنْتُمْ فِی الْجَنَّهِ تُحْبَرُونَ وَ بَیْنَ أَطْبَاقِ النَّارِ تُطْلَبُونَ فَلَا تُوجَدُونَ وَاللهِ لا یَجْتَمِعُ فی النَّارِ مِنْکُمْ ثَلَاثَهٌ لَا وَاللهِ وَلااثْنَانِ لا وَاللهِ وَلَا وَاحِدٌ.([۸])
ابوبصیر میگوید: در خدمت امام صادق به حج مشرّف شدیم. هنگامی که در حال طواف بودیم، عرض کردم: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! آیا خداوند تمام این خلق را میآمرزد و از گناهان آنان صرف نظر میکند؟
فرمود: ای ابوبصیر! بیشتر این افرادی که میبینی از میمونها و خوکها هستند. ابوبصیر میگوید: عرض کردم: آنان را به من نیز نشان بده.
آن حضرت کلماتی بر زبان جاری ساخت و پس از آن دست خود را روی چشمان من کشید. ناگهان آنها را که به صورت خوک و میمون بودند، دیدم و این امر موجب وحشت من شد. آن حضرت دوباره دست خود را بر چشمم کشید، آنها را به همان صورتهای اوّلیه مشاهده کردم.
سپس فرمود: یا ابا محمّد! شما در میان بهشت خوشحال و مسرورید و در طبقات آتش شما را میجویند و یافت نمیشوید. سوگند به خدا که سه نفر از شما در آتش با هم نخواهد بود. سوگند به خدا دو نفر از شما با هم نخواهد بود. سوگند به خدا یک نفر هم نخواهد بود.
آنچه از این روایت بدست میآید این است که کسانی که ظاهر و باطنشان یکی است و مؤمن حقیقی میباشند به شکل حیوانات در نمیآیند و به جهنّم هم نمیروند و در صحرای قیامت به شکل انسان وارد میشوند.
تا اینجا معنا و مفهوم تجسّم را دانستیم. اکنون برای اثبات آن، وارد بحث میشویم و برای اینکه این مطلب به طور کاملتر و در عین حال آسانتر انجام بگیرد، ما دلائل را به سه دسته تقسیم میکنیم:
- تجسّم اعمال از نظر قرآن. ۲٫ تجسّم اعمال در روز رستاخیز از نظر روایات. ۳٫ تجسّم اعمال در عالم قبر و برزخ از نگاه روایات.
الف) تجسّم اعمال در آیات قرآن
از آیات متعددی در قرآن استفاده میشود که همین عمل آدمی در روز قیامت برای پاداش و یا کیفر تجسّم مییابد. به همین دلیل شخص گنهکار در روز قیامت هرگز نمیتواند جرم خود را انکار کند؛ زیرا همانطور که گفتیم اعمال انسان در آن روز تجسّم مییابد و این خود بهترین و قویترین شاهد و گواه بر جرم و جنایت خواهد بود. هر چند در آن روز، پشیمانی صورت میگیرد اما هیچ سودی به حالش نخواهد داشت.
اینک برخی از آیات بیانگر این مطلب را یادآور میشویم:
{یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیرٍْ مُحضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ أَمَدَا بَعِیدًا}.([۹])
روزی که هر انسانی هر کار نیکی که انجام داده است، نزد خود حاضر مییابد و هر کار بدی را که انجام داده است نیز حاضر و آماده مییابد و آرزو میکند که میان او و آن عمل ناروا فاصله مکانی یا زمانی بسیاری وجود میداشت (و او آن عمل ناروا را که در دنیا انجام داده است در قیامت مشاهده نمیکرد.
از این آیه مبارکه به وضوح استفاده میشود که خود عمل در روز قیامت حاضر میشود و انسان بر آن آگاه میگردد. نفس حضور عمل، دلیل بر تجسّم است. هر چند برخی از مفسّران بزرگوار اسلام، هر کدام این آیه را به گونهای تأویل و تفسیر نمودهاند.([۱۰])
در اینجا برای اختصار تنها نظریه فخر رازی ـ که به فخر المشکّکین معروف است ـ را میآوریم که دربارهی آیه فوق میگوید:
إعلم أنّ العمل لا یبقی ولایمکِن وجدانه یوم القیامه فلابدّ فیه من التّأویل.
بدان که عمل انسان پس از انجام، باقی نمیماند و ممکن نیست که عمل در روز قیامت دریافت گردد پس باید آیه را تأویل نموده بگوییم: یا منظور این است که انسان نامههای اعمالش را میبیند که در این صورت مثل این آیه شریفه میشود:
{إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}.([۱۱])
یعنی ما از آنچه شما عمل میکردید نسخه برداری میکردیم. یا منظور این است که انسان جزای اعمال خود را مییابد. بنابراین در مورد معنای «محضراً» دو احتمال وجود دارد: یکی اینکه همین نامههای اعمال انسانها را حاضر میکنند و دیگر اینکه جزای عمل انسان را احضار مینمایند.([۱۲])
شاید علّت تأویل فخر رازی و برخی مفسّرین این باشد که گمان کردهاند که احضار عمل انجام شده در دنیا به قیامت با عقل سازگار نیست. زیرا عمل انجام شده از بین رفته و امکان تجسّم ندارد؛ در پاسخ باید گفت:
همانطور که قبلاً یادآور شدیم، اعمال از مقوله اعراض نیست که فانی شود بلکه از نوع جواهر است و همیشه باقی خواهد ماند.
دیگر اینکه اگرچه عقل نمیتواند کیفیت تجسّم اعمال را درک کند ولی این عدم درک عقل دلیل بر عدم امکان آن نخواهد شد. زیرا معتمدترین دلیل، آیات قرآن و روایات ائمّه معصومین هستند که به صراحت به تجسّم اعمال گوشزد میکنند. گذشته از همه تأویل، دلیل و قرینه میخواهد. در اینجا هیچ قرینه و دلیلی وجود ندارد که مجبور به تأویل باشیم.
علّامه طباطبایی در این باره میگوید:
احضار چیزی صحیح و درست میباشد که موجودی غایب باشد. اعمال انسان موجود و نزد خدا محفوظ است و خدای متعال در قیامت آنها را حاضر خواهد کرد.
سپس به عبارت روشنتر میگوید:
والآیه من الآیات الدّاله علی تجسّم الأعمال.
این آیه از آیاتی است که دلالت بر تجسّم اعمال میکند.([۱۳])
- {وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا}.([۱۴])
آن گاه اعمال خود را در مقابل خود بیابند و پروردگار تو، به کسى ستم نمىکند.
- {عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا أَحْضَرَت}.([۱۵])
در آن هنگام (که روز قیامت است) هر نفسى هر آنچه بر خود حاضر کرده همه را بداند.
همانگونه که ملاحظه میکنید ظاهر این هر دو آیه دانسته میشود که خود عمل در قیامت حاضر میشود. این نفسِ حضور به خوبی دلالت بر تجسّم اعمال دارد و هیچ دلیل و قرینهای بر تأویل ظاهر آیه نداریم.
- {إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلاً اوّلئکَ مَا یَأْکُلُونَ فىِ بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّار}.([۱۶])
آنان که پنهان دارند آیاتى از کتاب آسمانى را که خدا فرستاده بود و آن را به بهاى اندک فروشند، جز آتش جهنّم در شکم نمىبرند.
- {إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فىِ بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا}.([۱۷])
آنان که اموال یتیمان را به ستمگرى مىخورند، در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنّم فرو مىبرند و به زودى در آتش فروزان خواهند افتاد.
از این دو آیه شریفه نیز دانسته میشود کسانی که از راه کتمان حقایق الاهی مال اندکی به دست میآورند و یا از راه ظلم و ستم، اموال یتیمان را میخورند، در حقیقت و واقع آتش را در درون خود جای میدهند. بدون شک اموال یاد شده در دو آیه یاد شده به صورت ظاهری و دنیوی آتش نیست که هیچ، بلکه در ظاهر انواع لذّتهای دنیوی را به دنبال دارد و خورنده این اموال در دنیا احساس لذّت و غرور هم میکند.
بنابراین باید بگوییم این گونه اموال در واقع صورت دیگری دارد که اکنون از چشم ظاهربین انسان مخفی و پوشیده است ولی در عالم دیگر که پردهها بالا رود و حقایق پنهان آشکار گردد، چهره واقعی این اعمال نمایان گردیده و آن چیزی جز آتش و عذاب خداوند علیم و حکیم نخواهد بود.
مجدّداً یادآور میشویم کسانی که دست به تأویل این آیات زده و میگویند: مقصود از آتش، آتش دوزخ است که به عنوان کیفر در آن میسوزند، مخالف مفاد و مدلول ظاهری آیه است.
- {وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلا یُنفِقُونَها فیِ سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فیِ نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُون}.([۱۸])
کسانى که طلا و نقره را گنجینه و ذخیره مىکنند و در راه خدا انفاق نمىکنند آنها را به عذابى دردناک بشارت ده. روزى که آن طلا و نقره ذخائرشان در آتش دوزخ گداخته شود و پیشانى و پشت و پهلوى آنها را به آن داغ کنند (و فرشتگان عذاب به آنها گویند) این است نتیجه آنچه بر خود ذخیره کردید، اکنون بچشید (آتش حسرت و عذاب) همان سیم و زرى که اندوخته مىکردید.
نکته قابل توجّه در این آیه جمله «هَذَا مَا کَنَزْتُمْ لِأَنفُسِکمُ» است یعنی این همان عذاب و آتشی است که شما برای خود اندوختهاید، حالا بچشید. گوی طلا و نقره در دو نشئه دنیا و آخرت به دو صورت مجسّم میگردد. در این جهان به صورت فلز خیره کننده چشمها و در جهان آخرت به صورت عذاب دردناک خداوندی.
- {وَلایَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیرًْا لَّهُم بَلْ هُوَ شرٌَّ لَّهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَه}.([۱۹])
آنان که بخل نموده و از مالى که خدا از فضل خویش به آنها داده حقوق فقیران را ادا نمىکنند، گمان نکنند این بخل به نفع آنها خواهد بود بلکه به ضرر آنهاست، چه آنکه مالى که در آن بخل ورزند در قیامت زنجیر گردن آنها شود.
به طور حتم بخل در ادای حقوق واجبی همانند خمس و زکات و … وقتی که به صورت طوق در گردن درآید، همان تجسّم اعمال خواهد بود.
البتّه آیات زیادی بر تجسّم اعمال دلالت دارند که ما به همین مقدار اکتفا نمودیم.([۲۰])
ب) تجسّم اعمال در قیامت از نظر روایات
از مجموع آیات گذشته دانسته شد که عمل انسان در روز قیامت تجسّم مییابد. ولی علاوه بر آیات، از روایات متعدّدی نیز میتوان استفاده کرد که اعمال انسانها در روز رستاخیز تجسّم پیدا میکند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
- عَنْ أبی عَبْدِاللهِ قَال: قَالَ رَسُولُ اللهِ: اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُمَاتُ یَوْمِ الْقِیَامَهِ.([۲۱])
از امام صادق نقل شده است که پیامبر اسلام فرمود: از ستمگری و ظلم بپرهیزید. زیرا ظلم و ستم در روز قیامت به صورت تاریکیها و ظلمات نمایان میشود.
از ظاهر روایت دانسته میشود که خود ظلم در روز قیامت به صورت ظلمت و تاریکی تجسّم مییابد.
- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَمِعْت أَبَا عَبْدِ اللهِ یَقُولُ: مَنْ أَکَلَ مَالَ أَخِیهِ ظُلْماً وَلَمْ یَرُدَّهُ إِلَیْهِ أَکَلَ جَذْوَهً مِنَ النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ.([۲۲])
ابوبصیر میگوید از امام صادق شنیدم که میفرمود: هر کس مال برادر دینی خود را از روی ظلم و ستم بخورد و عوضش را به او برنگرداند، روز قیامت قطعهای از آتش را میخورد.
این روایت صریحاً دلالت میکند که مالی که ظالمانه تصرّف شود، عیناً همان خوردن آتش است امّا چون در این دنیا هستند، نمیفهمند، مجرد اینکه حجاب کنار رفت و از این جهان بیرون شدند، در جهان دیگر خود به خود به صورت آتش دوزخ تجسّم پیدا میکند و غاصب را عذاب مینماید.
- امیر مؤمنان علی در نهج البلاغه میفرماید:
أَعْمَالُ الْعِبَادِ فی عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أعْیُنِهِمْ فی آجِلِهِم.([۲۳])
کارهایی که انسان در دنیا انجام میدهد، در آخرت در برابر او قرار میگیرد.
- امام صادق میفرماید: جبرئیل نزد پیامبر آمده به او گفت:
یَا مُحَمَّدُ عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ وَأَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّکَ مُفَارِقُهُ وَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مُلَاقِیهِ.([۲۴])
لحن، روایت صریح و قاطع است و به صورت امر میگوید:
ای محمّد! هر طور که میل داری زندگی کن ولی آخر باید بمیری و هر چه و هر کسی را میخواهی دوست بدار، سرانجام از او جدا خواهی شد و هر عملی که میخواهی انجام بده قطعاً در روز قیامت تو آن را ملاقات خواهی کرد.
نکته قابل دقّت در این روایت جمله «اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مُلَاقِیهِ» است، یعنی آنچه را که انسان در قیامت ملاقات خواهد کرد، خود عملی است که در دنیا انجام داده است.
- إِذَا بَعَثَ اللهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ قَبْرِهِ خَرَجَ مَعَهُ مِثَالٌ یَقْدُمُ أَمَامَهُ کُلَّمَا رَأَی الْمُؤْمِنُ هَوْلًا مِنْ أَهْوَالِ یَوْمِ الْقِیَامَهِ قَالَ لَهُ الْمِثَالُ لَا تَفْزَعْ وَلَا تَحْزَنْ وَأَبْشِرْ بِالسُّرُورِ وَالْکَرَامَهِ مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ حَتَّی یَقِفَ بَیْنَ یَدَیِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَیُحَاسِبُهُ حِسَاباً یَسِیراً وَیَأْمُرُ بِهِ إِلَی الْجَنَّهِ وَالْمِثَالُ أَمَامَهُ فَیَقُولُ لَهُ الْمُؤْمِنُ یَرْحَمُکَ اللهُ نِعْمَ الْخَارِجُ خَرَجْتَ مَعِی مِنْ قَبْرِی وَمَا زِلْتَ تُبَشِّرُنِی بِالسُّرُورِ وَالْکَرَامَهِ مِنَ اللهِ حَتَّى رَأَیْتُ ذَلِکَ فَیَقُولُ مَنْ أَنْتَ فَیَقُولُ أَنَا السُّرُورُ الَّذِی کُنْتَ أَدْخَلْتَ عَلَی أَخِیکَ الْمُؤْمِنِ فی الدُّنْیَا خَلَقَنِی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْهُ لِأُبَشِّرَکَ.([۲۵])
امام صادق میفرماید: وقتی خداوند مؤمن را از قبر خارج میکند مثالی با او نیز خارج میگردد و در پیش روی او راه میرود، پس هر گاه مؤمن هول و هراسهای روز قیامت را ببیند، آن مثال به او میگوید: نترس و غم مخور و مژده باد تو را به شادی و کرامت خدای عزّ وجل، تا در برابر خدای متعال بایستد و خداوند هم از او حساب گیرد، حساب آسانی، سپس امر فرماید او را به بهشت و آن مثال در جلوی او باشد، در این موقع مؤمن به آن مثال گوید: خداوند تو را رحمت کند که خوب رفیقی بودی برای من؛ بیرون آمدی با من از قبر و همواره مرا به شادی و کرامت خداوند بشارت دادی تا دیدم من آن را، پس گوید: تو کیستی؟ مثال در جواب میگوید: من آن سرور و خشنودی هستم که در دنیا به برادران مؤمنت میرساندی و آنان را شاد و خرسند میساختی. خداوند عزّوجل مرا از آن شادی و سرور آفریده تا تو را بشارت و مژده دهم و در وقت وحشت با اتو انیس باشم.
ج) تجسّم اعمال در برزخ و قبر از نظر روایات
در گذشته از آیات و روایات متعددّی استفاده نمودیم که دلالت میکرد بر اینکه عمل انسان در دنیا ـ چه نیک باشد و چه بد ـ در قیامت تجسّم مییابد، اکنون روایات دیگری را که دلالت بر تجسّم اعمال انسانها در عالم برزخ و قبر میکند یادآور میشویم. البتّه در این باره روایت زیاد است که به طور خلاصه به برخی از آنها اشاره میشود:
- از رسول خدا روایت شده است که:
فإذا خرجوا من قبورهم، خرج مع کلّ إنسان عمله الّذی کان عمله فی دار الدّنیا، لأنّ عمل کلّ إنسان یصحبه فی قبره.([۲۶])
وقتی انسان از قبر بیرون میآید، عملی که در دنیا انجام داده است او را همراهی خواهد کرد، زیرا اعمال او در قبر قرین و همراه او است.
- از امیر المؤمنین نقل شده است که فرمود:
إِنَّ ابْنَ آدَمَ إِذَا کَانَ فی آخِرِ یَوْمٍ مِنَ الدُّنْیَا وَاوّل یَوْمٍ مِنَ الآخِرَهِ مُثِّلَ لَهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ وَعَمَلُهُ فَیَلْتَفِتُ إِلَی مَالِهِ فَیَقُولُ وَ اللهِ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکَ لَحَرِیصاً شَحِیحاً فَمَا لِی عِنْدَکَ فَیَقُولُ خُذْ مِنِّی کَفَنَکَ ثُمَّ یَلْتَفِتُ إِلَی وَلَدِهِ فَیَقُولُ وَ اللهِ إِنِّی کُنْتُ لَکُمْ لَمُحِبّاً وَإِنِّی کُنْتُ عَلَیْکُمْ لَمُحَامِیاً فَمَا ذَا لِی عِنْدَکُمْ فَیَقُولُونَ نُؤَدِّیکَ إِلَى حُفْرَتِکَ وَنُوَارِیکَ فِیهَا ثُمَّ یَلْتَفِتُ إِلَى عَمَلِهِ فَیَقُولُ وَ اللهِ إِنِّی کُنْتُ فِیکَ لَزَاهِداً وَإِنَّکَ کُنْتَ عَلَیَّ لَثَقِیلًا فَمَا ذَا عِنْدَکَ فَیَقُولُ أَنَا قَرِینُکَ فی قَبْرِکَ وَیَوْمِ حَشْرِکَ حَتَّى أُعْرَضَ أَنَا وَأَنْتَ عَلَی رَبِّکَ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ وَلِیّاً أَتَاهُ أَطْیَبَ النَّاسِ رِیحاً وَأحْسَنَهُمْ مَنْظَراً وَأَزْیَنَهُمْ رِیَاشاً فَیَقُولُ أَبْشِرْ بِرَوْحٍ مِنَ اللهِ وَرَیْحَانٍ وَجَنَّهِ نَعِیمٍ قَدْ قَدِمْتَ خَیْرَ مَقْدَمٍ فَیَقُولُ: مَنْ أَنْتَ؟ فَیَقُولُ: أَنَا عَمَلُکَ الصَّالِحُ ارْتَحِلْ مِنَ الدُّنْیَا إِلَی الْجَنَّهِ … وَإِذَا کَانَ لِرَبِّهِ عَدُوّاً فَإِنَّهُ یَأْتِیهِ أَقْبَحَ خَلْقِ اللهِ رِیَاشاً وَأَنْتَنَهُ رِیحاً فَیَقُولُ لَهُ: أَبْشِرْ بِنُزُلٍ مِنْ حَمِیمٍ وَتَصْلِیَهِ جَحِیمٍ([۲۷])
انسان وقتی در آخرین روز دنیا و اوّلین روز آخرت قرار گیرد، مال و فرزند و عمل او در مقابل دیدگانش مجسّم میشود. اوّل به مال خود توجّه کرده میگوید: به خدا قسم من به تو حریص و برای تو بخیل بودم. اکنون چه بهرهای از تو دارم؟ مال جواب میدهد: کفنت را از من بگیر. (فعلاً غیر از کفن چیزی از من ساخته نیست). آن گاه متوجّه فرزندانش شده، گوید: به خدا قسم من شما را دوست میداشتم و حامی شما بودم. حالا چه میتوانید انجام بدهید؟ در جواب گویند: تو را در قبر سپرده و در آن دفن خواهیم کرد. (دیگر از ما چیزی برای تو نیست.) بعد به عملش رو کرده و گوید: من نسبت به تو زاهد و روگردان بودم و تو بر من سنگین بودی. الآن چه بهرهای از تو دارم؟ عملی که مجسّم شده است میگوید: من با تو در قبر و روز رستاخیز همدم و همنشین هستم. تا من و تو در پیشگاه پروردگار حاضر شویم. اگر میّت از اوّلیای خدا باشد، عملش از لحاظ زیبایی، خوش چهرهترین، خوشبوترین و خوش جامهترین افراد نزد او حاضر میشود و میگوید : مژده باد بر تو روح و ریحان و بهشت پر نعمت که از هر همّ و غمی آسوده شدی. آمدنت بهترین آمدن است. آن ولی خدا میپرسد: تو کیستی؟! پاسخ میدهد: من عمل صالح تو هستم از دنیا به طرف بهشت منتقل شو… .
اگر او از دشمنان خدا باشد، کسی نزد او میآید که از بدلباسترین و بدقیافهترین و بدبوترین خلق خدا است و به او میگوید: بر تو باد نوشیدن آب جوشان و ورود به دوزخ.
- قَالَ أَبُوعَبْدِاللهِ: إِذَا وُضِعَ الْمَیِّتُ فی قَبْرِهِ، مُثِّلَ لَهُ شَخْصٌ فَقَالَ: لَهُ یَا هَذَا کُنَّا ثَلَاثَهً کَانَ رِزْقُکَ فَانْقَطَعَ بِانْقِطَاعِ أَجَلِکَ وَکَانَ أَهْلُکَ فَخَلَّفُوکَ وَانْصَرَفُوا عَنْکَ وَکُنْتُ عَمَلَکَ فَبَقِیتُ مَعَکَ أَمَا إِنِّی کُنْتُ أَهْوَنَ الثَّلَاثَهِ عَلَیْکَ.([۲۸])
امام صادق فرموده است: وقتی میّت به قبر گذاشته شود، شخصی برای او ممثل شده و گوید: ای بنده خدا ما سه نفر بودیم یکی رزق و روزی تو که با تمام شدن عمرت قطع گردید، دیگری خانوادهات که تو را تا قبر بردند و به آغوش خاک سپردند و برگشتند ولی من که عمل و کردار تو بودم با تو ماندم، تا روز قیامت همراهت خواهم بود هر چند که مرا خوارتر و سبکتر از آن دو میپنداشتی.
- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ قَال: إِذَا دَخَلَ الْمُؤْمِنُ قَبْرَهُ کَانَتِ الصَّلَاهُ عَنْ یَمِینِهِ وَالزَّکَاهُ عَنْ یَسَارِهِ وَالْبِرُّ یُطِلُّ عَلَیْهِ وَیَتَنَحَّی الصَّبْرُ نَاحِیَهً وَإِذَا دَخَلَ عَلَیْهِ الْمَلَکَانِ اللَّذَانِ یَلِیَانِ مُسَاءَلَتَهُ قَالَ الصَّبْرُ لِلصَّلَاهِ وَالزَّکَاهِ دُونَکُمَا صَاحِبَکُمْ فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ.([۲۹])
ابوسعید از امام صادق نقل نموده است که آن حضرت فرمود: وقتی مؤمن داخل قبر شود نمازش در طرف راست او و زکات در طرف چپش قرار میگیرند، و نیکیهایی که کرده بر او اشراف خواهد داشت و صبر در ناحیهای قرار دارند و هنگامی که دو فرشته برای سؤال بر او وارد میشوند، صبر به نماز و زکات گوید: صاحب خود را که در برابر شما است دریابید و حمایت کنید؛ سپس اگر عاجز ماندید، من او را حمایت خواهم کرد.
- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا قَالَ: إِذَا مَاتَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ، دَخَلَ مَعَهُ فِی قَبْرِهِ سِتَّهُ صُوَرٍ، فِیهِنَّ صُورَهٌ أَحْسَنُهُنَّ وَجْهاً وَأَبْهَاهُنَّ هَیْئَهً وَأَطْیَبُهُنَّ رِیحاً وَأَنْظَفُهُنَّ صُورَهً قَالَ: فَیَقِفُ صُورَهٌ عَنْ یَمِینِهِ وَأُخْرَی عَنْ یَسَارِهِ وَأُخْرَی بَیْنَ یَدَیْهِ وَأُخْرَی خَلْفَهُ وَأُخْرَی عِنْدَ رِجْلِهِ وَتَقِفُ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُهُنَّ فَوْقَ رَأْسِهِ فَإِنْ أُتِیَ عَنْ یَمِینِهِ مَنَعَتْهُ الَّتِی عَنْ یَمِینِهِ ثُمَّ کَذَلِکَ إِلَى أَنْ یُؤْتَی مِنَ الْجِهَاتِ السِّتِّ قَالَ: فَتَقُولُ أَحْسَنُهُنَّ صُورَهً وَمَنْ أَنْتُمْ جَزَاکُمُ اللهُ عَنِّی خَیْراً؟ فَتَقُولُ الَّتِی عَنْ یَمِینِ الْعَبْدِ أَنَا الصَّلَاهُ وَتَقُولُ الَّتِی عَنْ یَسَارِهِ أَنَا الزَّکَاهُ وَتَقُولُ الَّتِی بَیْنَ یَدَیْهِ أَنَا الصِّیَامُ وَتَقُولُ الَّتِی خَلْفَهُ أَنَا الْحَجُّ وَالْعُمْرَهُ وَتَقُولُ الَّتِی عِنْدَ رِجْلَیْهِ أَنَا بِرُّ مَنْ وَصَلْتِ مِنْ إِخْوَانِکِ ثُمَّ یَقُلْنَ مَنْ أَنْتِ فَأَنْتِ أَحْسَنُنَا وَجْهاً وَأَطْیَبُنَا رِیحاً وَأَبْهَانَا هَیْئَهً فَتَقُولُ أَنَا الْوَلَایَهُ لآلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ.([۳۰])
ابا بصیر از امام باقر یا امام صادق نقل میکند که آن حضرت فرمودند: هنگامی که انسان مؤمن را در قبر میگذارند شش صورت با او داخل قبر میشوند که یکی از دیگری سیمایش نیکوتر است. امّا در میان همه آنها یکی سیمایش زیباتر، هیئتش جمیلتر، بویش خوشبوتر و صورتش نظیف و پاکیزهتر است. یکی از آن شش صورت طرف راست و دیگری طرف چپ و سوّمی در مقابل او، چهارمی در پشت سر، پنجمی در نزد پای او قرار میگیرد و آن صورتی که از همه نیکوتر است در بالای سر او میایستد و بر همه آنها نظارت میکند، پس اگر عذابی از سمت راست او بیاید صورتی که در آن سمت قرار دارد مانع آن میشود و اگر عذابی از طرف چپ پیش آید صورت طرف چپی او را دفع میکند. همین طور در جهات دیگر نیز چنین خواهد بود اگر عذابی برسد صورتی که در همان جهت است او را دفع مینماید. صورتی که از همه جمیلتر و در بالای سر قرار گرفته است، به بقیّه صورتها میگوید: شما چه کسانی هستید؟ خدا به شما جزای خیر دهد صورتی که در طرف راست میّت است گوید: من نمازم، و صورت سمت چپی گوید: من زکاتم، و صورتی که در جانب مقابل است گوید: من روزه هستم، و صورتی که پشت سر قرار گرفته گوید: من حج و عمرهام، و آن صورتی که در پایین پا است گوید من احسان و نیکیهایی هستم که از طرف او به برادران دینیاش انجام شده، سپس دیگر صورتها از نیکوترین صورت میپرسند تو چه کسی هستی که چهرهات از همه ما نیکوتر، بویت خوشتر و قیافهات زیباتر است؟! او جواب میدهد من ولایت آل محمّد هستم، یعنی برای این آمدهام اگر مشکلی برای این شخص پیش آید و شما نتوانید آن را حل کنید برای او حل کنم و از گرفتاری نجاتش دهم و درود خدا بر همه آنان.
حدیث شریف، حدیث عجیبی است. چه کسی ـ به جز آنانی که به جهان و عالم وحی ارتباط دارند ـ میتوانند این حقیقت را دریابند که اعمال انسان مجسّم شده و در قبر، کنار انسان قرار میگیرند و حتّی آنها با همدیگر گفتگو میکنند راستی اگر خاندان وحی این حقایق را برای انسان بیان نمیکردند بشر به هیچ وجه با عقل خویش به این حقایق دست نمییافت نگارنده معتقد است مضمون و محتوای حدیث خود به خود بیانگر این حقیقت است که از امام معصوم صادر شده است وگرنه این مطلب برای هیچ کس قابل جعل نیست. راستی باید انسان همشیه از خدا بخواهد که پیوسته در تحت ولایت محمد و آل محمد باشد. ولایت ریسمان متصل بین انسان و خدا است، اگر یک سر این ریسمان به دست انسان باشد، آن، انسان را به اوج سعادت بالا میبرد و از حضیض ناسوت به اوج لاهوت میرساند، روایتی از امام باقر نقل شده است که:
بُنِیَ الاِسْلامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَی الصَّلَاهِ وَالزَّکَاهِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوَلَایَهِ وَلَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ.([۳۱])
آن حضرت فرمود: اسلام بر پنج پایه بنا شده است، نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و هیچ چیز مانند ولایت دارای اهمیت نیست و برای ترغیب و تحریص به آن اعلام نشده است.
ولایت روح و جان اعمال است. اگر ولایت باشد، اعمال مقبول وگرنه مردود است. زیرا عمل بدون ولایت، همانند کالبدی بیجان است. تمام اعمال به سبب ولایت زنده و باقی میماند. اگر پیروی از ولایت نباشد، انسان به قعر دوزخ برده میشود. یک نمونه عینیاش خوارج نهروان میباشند که به ظاهر همهشان دارای اعمال چشمگیر و زاهدانه و صالحهای بودند. اهل تعبّد و تهجد بوده و از کثرت عبادت، پیشانیشان پینه بسته بود؛ بعضی از آنان حافظ قرآن بودند و قرآن را حمایل مینمودند و شعار (لا حکم الّا لله) سرمیداده و بدان تمسک میجستند! امّا ولایت را قبول نداشتند؛ و امام خود را نمیشناختند که هیچ، بلکه بر علیه او قیام کردند. با امیرالمؤمنین به اتهام کفر جنگ میکردند و میخواستند او را به جرم کفر بکشند([۳۲]). اینها مردمانی هستند که ایمان از ظاهر آنان به قلب آنها اثر نداشته و روحشان را بیدار و زنده ننموده است؛ این گونه مردمان هستند که علی دربارهشان در نهج البلاغه چنین شکایت میکند:
اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَمَلُّونِی وَسَئِمْتُهُمْ وَسَئِمُونِی.([۳۳])
خدایا من این مردم را با پند و تذکرهای مداوم، خسته کردهام و آنها نیز مرا خسته نمودهاند؛ آنها از من به ستوه آمدهاند و من از آنان به ستوه آمده و دلشکستهام.
امیدواریم خوانندگان عزیز این خطبه را مورد بررسی و دقت قرار دهند. خلاصه بحث ما در «تجسم ولایت» بود، در این زمینه روایات دیگری نیز وجود دارد که در مبحث «در قبر از چه چیزهایی سؤال میشود؟» بیان گردید.
- عَنْ قَیْسِ بْنِ عَاصِمٍ قَالَ: وَفَدْتُ مَعَ جَمَاعَهٍ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ عَلَى النَّبِیِّ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ… .
قیس بن عاصم میگوید: روزی من و جمعی از بنیتمیم از راه دور به مدینه آمدیم و خدمت رسول گرامی اسلام مشرف شدیم، به آن حضرت عرض کردم: ای رسول خدا ما در صحرا زندگی میکنیم و کمتر از حضور شما بهرهمند میگردیم ما را موعظه فرمایید.
فَقَالَ: رَسُولُ اللهِ یَا قَیْسُ إِنَّ مَعَ الْعِزِّ ذُلًّا وَ إِنَّ مَعَ الْحَیَاهِ مَوْتاً وَإِنَّ مَعَ الدُّنْیَا آخِرَهً وَإِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً وَإِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَاباً وَإِنَّهُ لَا بُدَّ لَکَ یَا قَیْسُ مِنْ قَرِینٍ یُدْفَنُ مَعَکَ وَهُوَ حَیٌّ وَتُدْفَنُ مَعَهُ وَأَنْتَ مَیِّتٌ فَإِنْ کَانَ کَرِیماً أَکْرَمَکَ وَإِنْ کَانَ لَئِیماً أَسْلَمَکَ ثُمَّ لَا یُحْشَرُ إِلَّا مَعَکَ وَلَا تُحْشَرُ إِلَّا مَعَهُ وَلَا تُسْأَلُ إِلَّا عَنْهُ فَلَا تَجْعَلْهُ إِلَّا صَالِحاً فَإِنَّهُ إِنْ صَلَحَ آنَسْتَ بِهِ وَإِنْ فَسَدَ لَا تَسْتَوْحِشْ إِلَّا مِنْهُ وَهُوَ فِعْلُک… .([۳۴])
پیغمبر اکرم فرمودند: ای قیس! با عزّت، ذلّت است و با حیات، مرگ است و با دنیا، آخرت. بیگمان برای هر چیزی در نظام آفرینش حسابرسی است و بر هر چیزی ناظر و مراقبی، هر کار خوبی را پاداشی است، هر عمل زشتی را عقابی و برای مدّت هر چیزی نوشته و کتابی است. ای قیس! برای تو به ناچار همنشینی خواهد بود که هرگز از تو جدا نمیگردد؛ با تو دفن میگردد در حالی که تو مرده ای و او زنده است، اگر آن همنشینت کریم و شریف باشد، تو را اکرام و گرامی میدارد، اگر لئیم و پست باشد، تو را در دامان حوادث سپرده و تسلیم دشواریها میکند، پس آن همنشین محشور نمیشود مگر با تو، و در روز قیامت مبعوث نمیشوی مگر همراه با او، مورد سؤال قرار نمیگیری مگر درباره او، پس دقّت کن همنشینی که انتخاب میکنی صالح و نیک باشد، زیرا اگر او صالح بود مایه انس تو خواهد بود، و اگر فاسد باشد، موجب وحشت تو میگردد و تنها از او وحشت خواهی کرد، و همانا آن همنشین کردار و عمل تو است.
قیس عرض کرد: ای رسول خدا دوست دارم نصایح شما به صورت شعر در آورده شود تا آن را حفظ و ذخیره کنم و موجب افتخار ما باشد. پیامبر فرمود: کسی به دنبال حسان بن ثابت برود؛ امّا قیس که خود شاعر زبردستی بود، قبل از آمدن حسان بن ثابت با اجازه رسول مکرّم اسلام در همان مجلس سخنان پندآمیز آن حضرت را به شعر در آورد که چنین است.
تخیر خلیطا من فعالک إنما ولا بد بعد الموت من أن تعده فإن کنت مشغولا بشیء فلا تکن فلن یصحب الانسان من بعد موته ألا إنما الانسان ضیف لأهله |
قرین الفتى فی القبر ما کان یفعل لیوم ینادی المرء فیه فیقبل بغیر الذی یرضى به الله تشغل ومن قبله إلا الذی کان یعمل یقیم قلیلا بینهم ثم یرحل |
از کردارت همنشینی برای خود انتخاب کن، که رفیق آدمی در قبر و برزخ همان اعمال او میباشد. به ناچار بعد از مرگ آن همنشین تا قیامت با تو باشد. پس اگر میخواهی مشغول کاری شوی، به غیر از چیزی که رضایت و خرسندی خدا در آن است خود را مشغول مدار. زیرا هیچ چیزی غیر از عمل چه قبل از مرگ و چه بعد ازمرگ، انسان را همراهی نمیکند. آگاه باش، که انسان در این دنیا نزد خانواده خود مدّت کمی مهمان میباشد و پس از آن به سوی قرار گاه اصلی و ابدی خود کوچ خواهد کرد.
۷ . البتّه نه تنها اعمال و کردار انسان تجسّم پیدا میکنند، بلکه در عالم برزخ رأی و عقیده خوب و بد هم، شکل و قیافه به خود میگیرند و به صورتهای متناسب با خود در میآیند و اعمال روحی مانند اعمال بدنی تجسّم پیدا میکنند. چنانچه در حدیث از امام صادق نقل شده: چون انسان مؤمن را در قبر میگذارند دری از جهان غیب بر روی وی گشوده میشود به وسعت دید چشم، قبرش وسعت مییابد و او جایگاه خود را در بهشت خواهد دید. «وَ یَخْرُجُ مِنْ ذَلِکَ رَجُلٌ لَمْتر عَیْنَاهُ شَیْئاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهُ» و در این حال مردی را با چهره زیبا مشاهده میکند که هرگز زیباتر از او را ندیده است، میگوید: «یَا عَبْدَ اللهِ مَا رَأَیْتُ شَیْئاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْک» بنده خدا من زیباتر از تو کسی را هرگز ندیدهام تو کیستی؟ او جواب میدهد: «أَنَا رَأْیُکَ الْحَسَنُ الَّذِی کُنْتَ عَلَیْهِ وَ عَمَلُکَ الصَّالِحُ الَّذِی کُنْتَ تَعْمَلُه» من، نیّت و عقیده خوب و عمل پسندیدهای هستم که در دنیا انجام میدادی.
وقتی انسان کافر را در قبر میگذارند،
یَخْرُجُ مِنْهُ رَجُلٌ أَقْبَحُ مَنْ رَأَی قَطُّ قَالَ: فَیَقُولُ: یَا عَبْدَ اللهِ مَنْ أَنْتَ مَا رَأَیْتُ شَیْئاً أَقْبَحَ مِنْکَ؟ قَالَ: فَیَقُولُ أَنَا عَمَلُکَ السَّیِّئُ الَّذِی کُنْتَ تَعْمَلُهُ وَ رَأْیُکَ الْخَبِیث.
مردی از قبر بر وی ظاهر میگردد که زشتترین کسی است که تا به حال دیده است. گوید: بنده خدا تو کیستی که زشتتر از تو هرگز کسی را ندیدهام؟! جواب میدهد: من عمل بد تو هستم که انجام میدادی و رای و عقیده خبیث تو هستم که در دنیا داشتی.([۳۵])
واعجبا ما کجا بودیم؟ما را کجا آوردند؟ما توقّع نداشتیم خود عمل، مشهود گردد. اینک علاوه بر عمل، آن عقیده و نیّت نفسانی در اخفاء هم تجسّم پیدا نموده است.
[۱]) نهج البلاغه، خطبه ۲۲۱٫
[۲]) همچنین آن حضرت میفرمایند: ان الدنیا دار صدق لمن صدقها، ودار عافیه لمن فهم عنها، ودار غنی لمن تزود منها، ودار موعظه لمن اتعظ بها، مسجد احباء الله و مصلی ملائکه الله ومهبط وحى الله ومتجر أولیاء الله… . نهج البلاغهًْ، خطبه ۱۳۱ (وقد سمع رجلاً یذم الدنیا)؛ بحار الأنوار، ۷۰/۱۲۹/۱۳۵ الباب الثانی والعشرون والمأهًْ، کلمات قصار ذم الدنیا ومن طلبها. (محقق)
[۳]) وی فرزند منسارَخس و اهل جزیره ساموس بود و از حکمای الهی و ریاضیدانان و طبیبان مشهور یونان به شمار میرفت.
[۴]) علم الیقین، فیض کاشانی، ج ۲، ص۸۸۵؛ الشواهد الربوبیهًْ فی مناهج السلوکیّهًْ، ص۲۹۵٫
[۵]) مجمع البیان، ج۱۰، ص ۶۴۲؛ بحار الأنوار، ج۷، ص ۸۹٫
[۶]) شرح منظومه سبزواری، الفرید الثانی فی المعاد الجسمانی، ص ۳۴۰٫
[۷]) همان. حاشیه ص ۳۴۰٫
[۸]) بحار الانوار، ج۴۷، ص ۷۹٫ این مضمون در روایتی از امام باقر نیز آمده است؛ همان، ج۴۶، ص ۲۶۱٫
[۹]) آل عمران/ ۳۰٫
[۱۰]) همانند آلوسی، رشید رضا، مجاهد و… .
[۱۱]) جاثیه/ ۲۹٫
[۱۲]) مفاتیح الغیب، ج۸، ص ۱۹۶٫
[۱۳]) تفسیر المیزان، ج۳، ص ۱۵۶٫
[۱۴]) کهف/ ۴۹٫
[۱۵]) تکویر/ ۱۴٫
[۱۶]) بقره/ ۱۷۴٫
[۱۷]) نساء/۱۰٫
[۱۸]) توبه/ ۳۴و ۳۵٫
[۱۹]) آل عمران/ ۱۸۰٫
[۲۰]) لقمان/ ۱۶، زلزله/ ۷و۸، بقره/ ۲۴، آل عمران/ ۱۰، انبیاء/ ۹۸، نمل/۹۰، یس/ ۵۴، ق/ ۲۲ و…
[۲۱]) الکافی، ج۲، ص ۳۳۲٫
[۲۲]) همان، ص ۳۳۳٫
[۲۳]) نهج البلاغه، ص ۴۷۰، کلمات قصار، شماره ۷٫
[۲۴]) الفقیه، ج۱، ص ۴۷۱٫
[۲۵]) بحار الانوار، ج ۷۱، ص ۲۹۰، ح ۲۱؛ الکافی، ج ۲، ص ۱۹۰، ح ۸٫
[۲۶]) تفسیر برهان، ج۴، ص ۷۳۲٫
[۲۷]) بحار الانوار، ج۶، ص ۲۲۴٫
[۲۸]) الکافی، ج ۳، ص ۲۴۰٫
[۲۹]) همان.
[۳۰]) المحاسن البرقی ج ۱، ص ۲۸۸٫ بحار الانوار ج ۶، ص ۲۳۴٫
[۳۱]) کافی، ج ۲، ص ۱۸٫
[۳۲]) بعد از شهادت امیر مؤمنان علی امام حسن مجتبی خطبهای ایراد فرمودند و بعد از اتمام خطبه، یک سره به سراغ ابن ملجم آمدند؛ چون خواهرش امّ کلثوم آن حضرت را سوگند داده بود که بعد از شهادت پدرم، به آن خدایی که عالم را خلق کرده است راضی نیستم در قتل ابن ملجم یک ساعت درنگ کنی. امام فرمود: ای ابن ملجم چه کسی تو را وادار کرد که دست به چنین کاری بزنی؟ گفت: عهدی که با خدا کرده بودم. راستی اگر ولایت نباشد آخر کار این گونه خواهد بود.
[۳۳]) نهج البلاغه، خطبه ۲۵٫
[۳۴]) الخصال صدوق، ج ۱، ص ۱۱۴٫ بحار الانوار، ج ۷، ص ۲۲۸٫
[۳۵]) الکافی، ج ۳، ص ۲۴۱٫
برگرفته از کتاب “برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات”؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای دانلود کتاب اینجا را کلیک کنید.