مجمع جهانی شیعه شناسی

افغانستان قبل از اسلام

افغانستان قبل از اسلام

۱- افغانستان در عصر حجر

سرزمینی که امروز به نام افغانستان یاد می‌شود از زمانهای بسیار دور محل سکونت انسانهای اولیه بوده است و از آثار مکشوفه بدست می‌آید که از حدود ۵۰ هزار سال این سرزمین دارای ساکنین بوده است.

«دکتر کار لتن‌کون» آمریکایی که روی پارچۀ کربن شماره ۱۴ غار «قره‌کمر» ابیک انجام داده است، این حقیقت بدست آمده که این غار بین ۳۰ تا ۵۰ هزار سال قبل، محل سکونت آدمی زاد بوده است.([۱])

از سال ۱۹۲۲ م به این طرف در نقاط مختلف افغانستان، کار باستان‌شناسی و حفریات علمی انجام شده است و با توجه به اینکه کاوش‌ها چندان دقیق نبوده ولی توانست قسمت‌هایی از تاریخ باستان این کشور را روشن سازد و معلوم شد که انسانهای اولیه([۲]) بیشتر در اطراف رودخانه‌های افغانستان زندگی می‌کرده‌اند. زیرا زندگی در اطراف رودخانه‌ها آسان‌تر بوده است. اقوامی که در این سرزمین زندگی‌ می‌کردند از شکار حیوانات و استفاده از گیاهان و حبوبات روزگار می‌گذرانیدند، بعد کم‌کم از این مرحله به مرحله جدیدتری گام برداشته و به اهلی کردن بعضی از حیوانات به دامداری و زراعت رو آوردند و به ساختن قریه و دهکده پرداخته‌اند که آثار چند دهکده بسیار قدیمی از نقاط مختلف این کشور کشف شده است و از مغاره «چهل ستون» و بعضی مغاره‌های دیگر، آلات و ابزار سنگی و استخوانی به دست آمده است که بیان‌گر آن است که انسانهای آن روز از آلات یادشده برای شکار و ارتزاق و نیز برای دفاع از خویشتن استفاده می‌کرده‌اند.

کم کم این جامعۀ ابتدایی در طول هزاران سال از نظر وضع زندگی ترقی کرده و به عصر فلزات داخل گردیده است. در این زمان مس جای آلات سنگی را گرفته است، تبر، دشنه، کارد، بیل و غیره ساخته‌اند.

صنعت کوزه‌گری و ظروف سفالی در میانشان رواج یافته است، همینطور کشاورزی را توسعه داده‌اند.

در حفریات «آق کپرک» آثاری از قبیل: آینه برنجی، انگشتر، دستبند، اسلحه ابتدایی، نگین لاجورد و غیره بدست آمده که متعلق به عصر حجر و از ۲ تا ۹ هزار سال قبل از میلاد است. در همین زمان بز و گوسفند و بعضی حیوانات دیگر در این ساحه تربیت می‌شده و حبوبات جهت غذا، کشت و زرع می‌گردیده است. آثار کشف شده در شمال غربی بلوچستان نشان می‌دهد که در حدود ۴ هزار سال قبل دهکده‌هایی در این منطقه وجود داشته که ساکنین آنها کشاورزی می‌کرده‌اند.

و تفحصات سال ۱۹۵۱ م در «مندیکک» واقع در ۵۵ کیلومتری شمال قندهار نشان داد که از ۳ هزار سال قبل از میلاد مردم این خطه ده نشین بوده و خانه‌هایی از خشت و گل می‌ساخته و به زراعت و دامداری آشنا بوده‌اند.

مجموع این کشفیات نمایانگر سطح بلند پیشه‌وری آن عهد می‌باشد و نیز یکی از کانون‌های زندگی ماقبل تاریخ حوزه «ارغنداب» و «هیرمند» بوده است.

۲- ساکنین اولیه افغانستان

انسانهایی که قبل از آریایی‌ها در افغانستان زندگی می‌کردند درست مشخص نگردیده که از چه نژادی بوده و چه نام و نشان داشته‌اند؟ آیا نسلی هم از آنان باقی مانده یا نه؟

اما کشورهای همجوار، ساکنین اولیه‌شان تا حدودی مشخص شده‌اند. در لغت نامه دهخدا ذیل کلمه «تاپور» آمده است که تاپور قومی بودند که قبل از آریایی‌ها در مازندران می‌زیسته‌اند، و نام طبرستان از آنها بجای مانده است.

عبدالرفیع حقیقت می‌نویسد: قبل از آریایی‌ها در مغرب ایران مردمانی موسوم به «کاس سو» که نژاد آنها معلوم نیست و مورخین یونانی آنها را «کسی» یا «کوسیان» نامیده‌اند و در گیلان «کارسیان» در مازندران «تاپور» در جنوب غربی «عیلامی‌ها» و در سواحل خلیج فارس و عمان «حبشی‌ها» یا مردمان سیاه پوست زندگی می‌کرده‌اند.([۳]) و عیلامی‌ها تمدن نسبتاً پیشرفته‌ای داشتند.

ساکنین کشور پهناور هند قبل از آریا، اقوام پر جمعیت «دراویدی» بودند که در زد و خوردهای بسیار طی قرون متمادی از مهاجمین آریایی شکست سختی خوردند و از تعدادشان کاسته شد و بقایای‌شان در میان جنگلزارها پناه بردند و با این طریق نسلی از آنها باقی ماند که به نام «نجسها» معروفند. مجموع جمعیت «دراویدی» امروز به چهل میلیون می‌رسد. اما اقوام قبل از آریا در افغانستان معلوم نیست که چه قومی و نژادی بوده‌اند؟ فقط عبدالحسین مسعودی انصاری نوشته است: ساکنین افغانستان قبل از آریایی‌ها قبائل «دراویدی» بوده‌اند.([۴]) وی دلیل این گفته‌اش را ذکر نمی‌کند احتمال دارد که اجداد مردم هزاره قبل از آریایی‌ها در این کشور ساکن بوده و بعد در اثر هجوم آریایی‌ها و عدم مقاومت به تدریج به سوی مرکز افغانستان که دارای کوه‌های مرتفع و غیر قابل دسترس می‌باشد پناه برده باشند.([۵])

تمدن قبل از آریا([۶]):

برخی ادعا کرده‌اند که ساکنان اولیه افغانستان و هند، مردمان پیشرفته و دارای تمدن نبوده‌اند.

جواهر لعل نهرو می‌نویسد: «آریایی‌ها که در هند آمدند تا اندازه‌ای تحت تأثیر تمدن قدیمی‌تری که در این دیار وجود داشت قرار گرفتند این تمدن قدیمی تمدن «دراویدیها» بود و آریایی‌ها در این مهاجرت عظیم مردمان آرام‌تر و متمدن‌تری را که بر سر راه خود می‌دیدند نابود می‌کردند و یا در خود جذب می‌نمودند.»([۷])

کاوش‌های باستان‌شناسی که به سال ۱۹۲۴م، توسط «سرجان مارشال» و دستیارانش در کرانه غربی رود سند در ناحیه «موهنجودارو» به عمل آمد آثاری پیدا شد که از قدیمی‌ترین آثار تمدن جهان می‌باشد. در آنجا به آثاری از شهر مدفون شده‌ای دسترسی پیدا کردند که دارای چندصد خانه و مغازه ساخته شده از آجر و خیابان‌های عریض و ساختمان‌هایی چند طبقه بود. این اکتشافات ثابت نمود که در سند و پنجاب در ۴ الی ۳ هزار سال پیش از میلاد یک زندگی شهری بسیار مترقی وجود داشته است. مثلاً وجود آب چاه در داخل خانه‌ها، حمام و مجاری فاضلاب که نشان دهندۀ زندگی مفرهی بوده است.

در میان اشیاء کشف شده وسایل آشپزخانه، ظروف منزل، لوازم آرایش، ظروف سفالین نقاشی شده رنگی، سکه‌های قدیمی، که خیلی قدیمی‌تر از سکه‌هایی است که قبل از آن پیدا شده بود. کاشی کاری‌های عالی، آثار فلزی، از جمله اسلحه و لوازم مسی و یک نمونه ارابه و دوچرخه مسی که از کهن‌ترین ارابه‌هایی است که تاکنون کشف گردیده است محسوب می‌شود. دست بندهایی زرین و گوشواره‌ها و گردن بندها و بعضی صنایع دستی که حاکی از تمدن پیشرفته اقوام قبل از آریایی‌ها می‌باشد.([۸])

دانشمند غربی می‌گوید: آریایی‌ها از لحاظ فرهنگی به مراتب از دراویدی‌ها عقب مانده‌تر بودند. آنان دامپرورانی چادرنشین بودند که منبع اصلی درآمدشان از ناحیه احشام تأمین می‌شد و آریایی‌ها بعد از هجوم به سوی جنوب بسیار زود جذب فرهنگ دراویدی‌ها شدند و به کشاورزی روی آوردند و عده‌ای از اقوام پیشین را نابود و قسمت دیگر را به بردگی گرفتند.([۹])

هجوم آریاییها:

آریایی‌ها دارای جمعیت بسیار و قبائل بی‌شمار بودند که محل سکونت اصلی آنها در شمال دریای سیاه و سواحل رود دانوب و کلاً در اروپای شرقی بوده که به خاطر کثرت جمعیت و سخت شدن شرایط زندگی به سوی زمین‌های وسیع و پربرکت جنوب مهاجرت کردند. آغاز مهاجرت شان تقریباً از سال ۱۸۰۰ قبل از میلاد شروع شد و تا هزار سال بعد از آن ادامه یافت و زمین‌های وسیع که به نام‌های ایران، هند، افغانستان، ایران و هند یاد می‌شوند به تصرف در آوردند.([۱۰])

بدیهی است که هر یورش و تهاجم، قتل و کشتار، خرابی‌های بی‌شمار بدنبال دارد. آریایی‌ها در همه جا مردم بومی آن مناطق را قتل عام نمودند. این درگیری‌های بقدری وحشتناک بود که نسل بیشتر بومی‌ها منقرض گردید. امروزه هیچ نشانی از آنها بجای نمانده است جز اقوام دراویدی در کشور هند.

واژه «آریا» از ریشۀ کلمه‌ای می‌آید که به معنای کشاورزی است اینان چون کشاورزی را از بومی‌ها یاد گرفتند اغلب به این شغل روی آوردند بعدها این کلمه معنی نجیب و اشرافی را بخود گرفت.([۱۱])

از آنجا که زبان آریایی‌های مذکور با زبان ملل اروپایی ریشه مشترک دارد چنین حدس زده می‌شود که اینان در اصل با اروپائیان از نژاد مشترکی سرچشمه گرفته باشند.

اساطیریها:

آریایی‌ها بعد از استقرار در ایران و افغانستان موفّق به تشکیل سلسلۀ سلطنتی گردیدند. اولین سلسلۀ آنها بنام «پشیدادیان» یاد می‌شود که در بلخ به قدرت رسید و بر قسمت‌هایی از افغانستان و ایران حکم راند. و از طرف شمال و شمال شرقی با تورانی‌ها «ترکها» همسایه بود و دائم با آنها مشغول زد و خورد و جدال بوده است.([۱۲])

بعد از آن سلسلۀ «کیانیان» به قدرت رسیدند. مؤسس‌شان «کی قباد» نام داشت. فریدون یکی از پادشاهان افسانه‌ای این خانواده است که قلمرو حکومت خود را میان سه پسرش به نام‌های «ایرج» پدر ایرانیان، «تورج» پدر ترک‌ها و «سلم» پدر رومیان تقسیم نمود.

سلسلۀ دیگری از آریایی‌ها به نام «اسپه» یا دودمان «اسپه» است که دارندگان اسب بودند و بعد از کیانیان ظهور نمودند که گفته می‌شود «زردشت» در زمان این سلسله در بلخ ظهورکرد و مردم را به سوی کیش جدید که خود آورندۀ آن بود فراخواند. کتابی آورد به نام «اوستا» که لبّ گفتار آن در سر جمله: «گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک» خلاصه می‌شود.

از پیروان زردشتی آمار دقیق در دست نیست ولی در سال ۱۳۷۲هجری به نیم میلیون نفر می‌رسید که تعداد زیادشان در هند و تعدادی در ایران و پاکستان سکونت دارند.

آیین زردشتی با خرافات آلوده است و پیروان زردشت را در اسلام بنام «مجوس» می‌خوانند.

در اینکه آیا مجوسیان اهل کتاب هستند یا نه؟ اختلاف است در هر صورت این سه خاندان سلطنتی که ذکر شد تاریخ‌شان روشن نیست و بلکه جنبه‌ای افسانه‌ای دارند که در شاهنامه از آنها یاد شده است.([۱۳])

هخامنشیان:

«کوروش» از سلسلۀ هخامنشی حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد، حکومت سلطنتی را در ایران به وجود آورد و کشورگشایی می‌کرد و سرزمین‌های وسیع را به خاک ایران ملحق کرد. وی در حملات خود از غرب بین النهرین (عراق فعلی) و آسیای صغیر (ترکیه امروزی) و قسمتی از یونان را متصرف شد و از شرق افغانستان و قسمتی از آسیای میانه را تحت تصرف خویش در آورد.

ویل دورانت می‌نویسد: «کوروش در جنگ با قبائل ماساکت در سواحل جنوبی بحر خزر کشته شد.»([۱۴])

یونانیان:

اسکندر بعد از تسخیر ایران و تمام افغانستان به سوی هند لشکر کشید. بعد از تصرف قسمت‌هایی از آن، از راه بلوچستان به سوی بابل (بابل شهر بزرگی بود که محل آن نزدیک بغداد فعلی قرار دارد) بازگشت در آنجا در اثر افراط در شرب مسکرات در تاریخ ۳۲۳ قبل از میلاد به عمر ۳۲ سالگی جان باخت. بعد از او بین سرداران او بر سر تصرف سرزمین‌های مفتوحه نزاع در گرفت و بالاخره ایران و افغانستان به یکی از سرداران او بنام «سلوکس» واگذار شد. افغانستان تا سال ۱۳۵ قبل از میلاد توسط یونانیان اداره می‌شد و نظامیان یونان با مردم این سرزمین در آمیخته زاد و ولد نمودند که مردم نورستان که در شرق افغانستان ساکن هستند از بقایای سپاهیان اسکندر می‌باشند.

یکی از دست آوردهای تصرف افغانستان توسط یونانیان برجای ماندن رسم الخط یونانی در کنار رسم‌الخط قدیم افغانستان خط و الفبای خروشتّی بود که از الفبای آرامی مشتق شده بود. بعد از انقراض یونانیان مدتی افغانستان تحت فرمان امیران محلی اداره می‌شد.([۱۵])

موریا:

بعد از مرگ اسکندر «چندراگوپتا» که از سلاطین محسوب می‌شد در هند امپراطوری بزرگی تشکیل داد. قسمتی از خاک افغانستان را نیز تصرف کرد و بعد از او پسرش به سلطنت رسید که شرق و جنوب افغانستان کما فی‌السابق در تصرف هند باقی ماند و سومین و بزرگترین شاه این سلسله «آشوکا» نام داشت که در حدود ۲۷۳ سال پیش از میلاد به قدرت رسید.

وی نسبتاً از جنگ و خونریزی بیزار بود در زمان او دین بودایی رواج تمام یافت در افغانستان این دین رو به توسعه نهاد. آشوکا یکی از پادشاهان نیک نام هند و از مردم بزرگ آن زمان به حساب می‌آمد. او با مردم مهربان بود و برای عمران و آبادی و توسعه کشور و گسترش علم و دانش و خدمت به محرومین قدم راسخ برداشت با اینکه خود بودایی بود اما به ادیان دیگر احترام می‌گذاشت. وی در سال ۲۳۲ قبل از میلاد بعد از ۴۰ سال سلطنت از دنیا رفت و بعد از او افغانستان از زیر سلطۀ هند بیرون آمد.([۱۶])

کوشانیان:

بعد از سلسله‌های هخامنشی و یونانی و موریا، مدتی افغانستان به شکل ملوک الطوایفی توسط خوانین محلی اداره می‌شد تا اینکه قبیلۀ «کوشانی» شاخه‌ای از اقوام «ستی» (پوچی) وارد افغانستان شده و به تدریج قدرت یافتند و حکومت‌های محلی را برداشتند و یک حکومت بزرگی تشکیل دادند. آنان دارای جمعیت بسیار و شامل هزاران خانوار بودند و بر تمام افغانستان فرمان روایی داشتند و تا شمال هند و رود سند نفوذ کردند.

کوشانی‌ها تقریباً ۱۸۰سال در افغانستان حکومت کردند. در زمان آنان ادیان بودایی، برهمینی، و زردشتی مورد احترام بود زبان کوشانی‌ها زبان ختینی خوانده می‌شد. بعد از کوشانی‌ها مدتی افغانستان تحت آمریت حکومت‌های کوچک اداره می‌شد.([۱۷])

یفتلیها:

طائفۀ یفتلی‌ها مانند کوشانیان جزء اقوام «سیتی» بودند که از ناحیه شمال شرق در حوزه سیحون به سوی افغانستان سرازیر شدند و تا اواخر قرن سوم میلادی اراضی شمال جیحون را اشغال کردند. در اوایل قرن پنجم میلادی از طریق جیحون وارد افغانستان شدند. در سال ۴۲۵ میلادی در طخارستان تشکیل حکومت دادند. پادشاه یفتلی‌ها با سلاطین ساسانی ایران جنگ‌های متعددی کردند.

 «اخشور» مقتدرترین شاه این سلسله بود که از حدود سال ۴۶۰ میلادی تا سال‌های اول قرن پنجم به مدت نیم قرن سلطنت نمود، سلسلۀ یفتلی تا ۵۶۶ میلادی حکومت کردند و سرانجام بدست ترک‌هایی که با ساسانیان متحد شده بودند منقرض گردیدند.

مورخین غربی ترک بودنِ یفتلی‌ها را تأیید کردند. خوارزمی می‌گوید: یفتلی‌ها (هیاطله) به زبان بخارایی مرد قومی را گوید و هیاطله قومی بودند که در بلاد تخارستان زندگی می‌کردند و ترک‌های خلج و گنجینه از بقایای آنها می‌باشد.([۱۸])

در «دائره المعارف ترکی» یفتلی‌ها، اقوام ترک نژاد شمرده شده‌اند و اضافه می‌کند که اصل یفتلی «اتلی» بوده که در ترکی به معنای سوارکار است.

در لغت نامۀ دهخدا یفتلی‌ها جزء اقوام زردپوست به حساب آمده است. بعید نیست که اقوام یفتلی در واقع از دو نژاد مختلف زرد و سفید تشکیل شده‌اند و با هم در یک زمان وارد افغانستان شده باشند.([۱۹])

یفتلی‌ها در عهد اخشور به دو دسته تقسیم شدند دسته‌ای از ناحیه کوهستانی تخارستان از شمال هندوکش بطرف غرب حمله کردند ساسانی‌ها را عقب راندند.

دسته‌ای دیگر در حوالی کابل و غزنی استقرار یافته که در میان‌شان قبیلۀ «زاولی» شهرت بیشتر داشت که «زابل» و «زابلستان» نامیده شد که ولایت زابل امروز در جنوب غزنی جزئی از زابلستان (زاولستان) قدیم است.

یکی از قبایل «هزاره» تا به امروز به اسم «زاولی» یاد می‌شود که در جنوب غرب هزاره‌جات در حدود اجرستان و مالستان و جاغوری و نیز ولایت ارزگان زندگی می‌کردند. در قتل عام‌های بین سال‌های ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۲ هـ . ق جمعیت زیادی از این قبیله از بین‌رفت و عده‌ای اندک از آنها تاکنون در جاغوری باقی مانده‌اند و بعید نیست که همین «زاولی‌های هزاره» از بقایای اقوام زاولی یفتلی‌ها باشند که با این حساب هزاره‌ها کلاً به یفتلی‌ها پیوند خواهند خورد خصوصاً که مورخین یفتلی‌ها را (هیاطله) ترک نژاد دانسته‌اند.

مورخین غربی نیز ترک بودن یفتلی‌ها را تأیید کرده‌اند. خوارزمی می‌گوید: هیطل به زبان بخارایی مرد قوی را گویند. هیاطله قوی بودند که بلاد تخارستان را در اختیار داشتند.([۲۰])

ترکها:

ترکان با توجه به اینکه در ابتدا دارای زندگی چادرنشینی و گله‌داری و زراعت و صنعت نساجی و باقی صنایع دستی بودند از زمان‌های دور مناطق وسیعی از غرب مغولستان و شمال غرب چین و اراضی میان جیحون و سیحون و حوزه بالخاش تماماً در اختیار شان بودند.

و رسم الخط سریان را در الفبای ترکی قبول نموده بودند و ترکان «اویغور» نسبت به سایر قبایل ترک بسیار پیشرفته بودند.

واژه ترک به معنای شجاع و نیرومند و جنگجو می‌باشد و از آن جا که ترکان عموماً مردم سلحشور و جنگجو بودند به این نام شهرت یافتند.

بعضی مدعی شده‌اند که ترک به معنی کلاه‌خود است چون ترکان در جنگ‌ها کلاه خود بسر می‌گذاشتند به این نام معروف شدند.

ترکان در قرن ششم میلادی امپراطوری وسیعی به وجود آوردند که از غرب مغولستان تا «آرال» وسعت داشت مؤسس آن شخصی مقتدر به نام «تومنه خان» بود که در سال ۵۲۵ میلادی از دنیا رفت و قلمرو حکومت او میان پسر و برادرش تقسیم شد ناحیه شرقی آن که شامل «منگولیان» و غیره می‌شد به پسرش «موگان خان» تعلق گرفت و قسمت غربی آن که شامل کاشغرستان و حوزه جیحون و آرال و شمال شرق افغانستان می‌گردید به برادر تومنه که «ایستامی ییغو» نام داشت تعلق گرفت.

ترکها اندکی پیش‌تر از این تاریخ بسوی غرب و جنوب غربی مهاجرت کردند و از جمله مناطق شمال و شمال شرقی تا مرکز افغانستان را به تصرف در آودند. ترکان در افغانستان ابتدا با دولت ساسانی متحد شده اقوام یفتلی را از میان برداشتند. سپس با هم اختلاف کردند «تاردوخان یبغو» امپراطور ترکان در اواخر قرن ششم میلادی حکام ساسانی را از ایالت شمالی افغانستان بیرون کرد. ترکان در سراسر تخارستان مستقر شده و چندین امارت کوچک تشکیل دادند که مجموع امارات ترکان تخار به ۳۰ امارت می‌رسید و همه از خان‌ بزرگ که مرکز امارتش در قندوز بود اطاعت می‌کردند. ترکان مانند آریایی‌ها دارای قبایل بی‌شمار بودند که فخرالدین مبارک شاه معتقد است که ترکان دارای قبایل بی‌شمار است و اگر کسی بخواهد اقوام ترک را بداند هرگز نخواهد توانست و سپس خود، سی تا ۶۴ قبیله بزرگ را نام برد.([۲۱])

ترکان در مصر، شمال آفریقا، آسیای صغیر، افغانستان، هند و… حکومت می‌کردند، در قرن هفتم میلادی سلسله تانک امپراطوری چین بر ترکان غربی از جمله ترکان افغانستان غلبه یافته و آنها را از قدرت انداختند. در نتیجه افغانستان مدت یک قرن زیر نفوذ چینی‌ها بود و مقارن ظهور اسلام از قدرت ترکان کاسته شد.([۲۲])

 

([۱]) افغانستان در پرتو تاریخ، نوشته احمد علی کهزاد، ص۳۲٫

([۲]) از مطالب کاملاً اشتباهی که در بین مسلمانان و حتی ما شیعیان نفوذ فوق العاده‌ای داشته و در بسیاری از کتب مخصوصاً کتب تاریخی در همه‌ی سطوح از ابتدایی گرفته تا دانشگاهی وارد شده است، نظریه غربی‌ها در مورد پیدایش انسان و چگونگی زندگی و رشد او در طی ادوار تاریخ بوده است. طبق نص آیات قرآن که حداقل برای مسلمانان کاملاً حجت است؛ اولین بشری که بر روی کره زمنی قرار داشته است حضرت آدم می‌باشد که خدای متعالی ایشان را از خاک آفرید و طبق آیات قرآن تمام اسماء و حقایق را به ایشان آموخت و ایشان را حجت و پیامبر خود بر روی کره زمین قرار داد. بنابراین تصویری که از انشان اولیه ارائه داده و آنها را موجوداتی وحشی و جاهل قلمداد می‌کند اشتباهی بیش نمی‌باشد.

([۳]) تاریخ قومس:  ص ۱۵ چاپ اصفهان ۱۳۶۲٫

([۴]) زندگانی من، عبدالحسین مسعود انصاری، تهران ۱۳۵۲ (مجموع جمعیت «دراویدی» امروز به چهل میلیون می‌رسد.).

([۵]) نگاهی به تاریخ جهان جواهر لعل نهرو، تهران ۱۳۶۱٫

([۶]) آنچه که مسلّم است و درباره زندگی بنی آدم در قرآن و روایات اهل‌بیت آمده است زندگی بنی آدم از خلقت حضرت آدم در روی زمین شروع شده است و آن حضرت دارای فرزندانی شدند که بعضی به کشاورزی (مانند قابیل) و بعضی به دامداری (مانند هابیل) پرداختند و تاریخ خلقت حضرت آدم و جریان هبوط او نیز در روایات ذکر شده و اساساً مبنای تاریخی الهی در قبل از حضرت عیسی هبوط آدم بوده است. و زندگی حضرت آدم در خاورمیانه بوده و مکان‌هایی نیز در عراق و عربستان به نام آن حضرت موجود است و قبر شریفشان در نجف کنار قبر مولی الموحدین علی بن ابی طالب است و بعضی از مطالبی که به عنوان تاریخ دوران زندگی ماقبل تاریخ و غیره بیان شده مربوط به نظریات غربی‌هاست که بعضی هم به اثبات نرسیده است و با کشفیات جدید متوجه مطالب جدیدی می‌شوند که بعضاً نظرات گذشته را زیر سؤال می‌برد. البته این نکته نیز در روایات ذکر شده است که قبل از حضرت آدم نیز بشرهای دیگری روی کرۀ زمین زندگی می‌کرده‌اند که جدای از حضرت آدم و بنی آدم هستند و تا زمان آن حضرت اثری از آنان باقی نمانده بود. (محقق کتاب)

([۷]) همان.

([۸]) پژوهشی در تاریخ هزاره‌ها، حسین علی یزدانی (حاج کاظم) ج ۱ ص ۲۷ چ دوم ۱۳۷۲ انتشارات مدرس مشهد.

([۹]) تاریخ مختصر جهان ج ۱ ص ۴۵، نوشته هفت تن از نویسندگان.

([۱۰]) نگاهی به تاریخ جهان، ج ص ۳۲ و لغت نامه ذیل کلمه “آریا “ و کشف هند ج ۱، ص ۱۴۰، تهران ۱۳۵۰٫

([۱۱]) کشف هند، ج ۱ ص ۱۴۱٫

([۱۲]) مراد از توران سرزمین ترک‌ها می‌باشد.

([۱۳]) افغانستان در پرتو تاریخ و تاریخ افغانستان ج ۱٫

([۱۴]) داستان تمدن جلد ۱ ص ۲۸۲٫

([۱۵]) پژوهشی درتاریخ هزاره‌ها، حسین علی یزدانی، ج۱، مشهد، ۱۳۷۲٫

([۱۶]) تاریخ افغانستان ج ۱ نوشته کهزاد، کشف هند، ج ۱ از صفحه ۲۲۰ تا ۲۲۵، نگاهی به تاریخ جهان ج ۱ ص ۱۴۰-۱۵۰٫

([۱۷]) پژوهشی در تاریخ هزاره‌ها، حاج کاظم یزدانی ج ۱ ص ۳۴٫

([۱۸]) مفاتیح العلوم خوارزمی.

([۱۹]) بالاحصار کابل:  ج۱ ص ۳، افغانستان در مسیر تاریخ و مقاله تحقیقی پروفسور “ولیدی طوغان “ استاد دانشگاه استانبول درباره هیاطله و خلج.

([۲۰]) مفاتیح العلوم خوارزمی.

([۲۱]) تاریخ فخرالدین مبارکشاه ص ۴۷ چاپ لندن.

([۲۲]) شبحارا دست آودر قرون وسطی ص ۲۵۷٫

منبع: برگرفته از کتاب بررسی ریشه های تاریخی تشیع در افغانستان؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.