اسرار عبادات

سر عبادات و ثمر آن :  در نظام تکوینى هر معلولى عبد علت خود بوده در حدوث و بقاء او را پیروى کرده و در ذات و صفت و فعل فرمان او را مى برد و هیچگونه گسستگى در رشته علت راه ندارد، نه علت از اشراف و افاضه باز مى ماند و نه معلول از انقیاد و خضوع سرباز مى زند. و بى نیازى معلول ، که صرف نیاز به علت است ، از علت خود لازمه ضرورى وى عین افاضه بر معلول مى باشد با اساس علیت و معلولیت ، سازگار نیست ؛لذا سراسر جهان امکان که معلول خداى سبحان اند، بنده محض حق بوده و آنى از امتثال دستور تکوینى آن حضرت تمرد ندارد: انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون (۱) و عناوین : اسلام (۲) ، تسبیح (۳) ، سجده (۴) ، عبودیت (۵) ، و اطاعت (۶) ، که در قرآن کریم آمده است ناظر به همین مطلب مى باشد، و کفر تکوینى معقول نبوده و نفاق یا عصیان طبیعى متصور نمى باشد، و این همان جبر على است که غیر از اشعرى جبرى همه صاحب نظران عقلى آن را پذیرفته اند، و اما اشاعره بر پایه پندار اولویت و نفى ضرورت على آن را در نظام تکوین رد کرده اند، چون اصل علیت فلسفى را به جبرى عادت مبدل ساخته و ربط ضرورى را انکار نموده اند.اگر علیت به نشان ارجاع شود، پیروى مظهر از ظاهر و اسلام و تسبیح و سجده و عبودیت و اطاعت همه مظاهر در برابر ظاهر خویش ‍ روشن تر خواهد بود؛زیرا صورت مرآتى جزء خضوع در پیشگاه صاحب صورت سمتى ندارد.۲ – در نظام تشریح که اساس هر گونه آزمون و تکامل اختیارى است هیچگونه جبر یا تفویضى راه ندارد و موجود متفکر مختار که در قلمرو قانون قرار مى گیرد در انتخاب راه خویش آزاد و در ادامه آن مختار و در قبول و نکول آن رها و در هماهنگى درون و بیرون یا ناهماهنگى آن به نام ایمان یا نفاق مخیر است ، زیرا بدون آزادى نه آزمون میسر است و نه تکامل ممکن خواهد بود.محدوده نظام تشریع از قلمرو تکوین کمتر است ، چون در غیر موجود آگاه آزاد راه ندارد، لیکن منطقه پیروى یا تمرد در قاره تشریع بیشتر مى باشد، لذا برخى از قوانین تشریع بدست نسیان سپرده شده و عده اى به بوته عصیان فرو مى روند، و بعضى به لوث نفاق و گروهى به شائبه ریا آلوده مى گردند و سرانجام برخى سهم خلوص ‍ یافته و بطور ناب و پیراسته محقق مى شوند.لذا اسلام و کفر، ایمان و نفاق ، اطاعت و عصیان و نیز صواب و خطا و خلاصه حق و باطل در فرهنگ قرآن کریم مخصوص نظام تشریع بوده و در حیطه تکوین جز اسلام و اطاعت و صواب و خلاصه حق چیز دیگرى یافت نمى شود، زیرا زمام هر موجودى در نظام تکوینى بدست خداى سبحانست و کار خداوندى نیز بر صراط مستقیم مى باشد (۷) و اگر ضلالت و بطلان و مانند آن درباره برخى از موجودهاى عالم طبیعت مطرح مى شود یا ناظر به نظام تشریع است و یا امرى است نسبى نه نفسى ، زیرا موجود عینى متن حق و صوابست و نسبت به مبدء فاعلى خود مطیع محض .۳ – هر اسمى از اسماى حسناى حق اقتضایى دارد که با زبان برهان مى توان آن را حد وسط استدلال قرار داد و نتیجه گرفت .بر اثر حکمت خداى سبحان هیچ کارى بیهوده از او صادر نمى شود، چون خداوند حکیم است و هر حکیمى کار با هدف انجام مى دهد پس خداوند کارش دارى هدف است (۸) . و بر اثر غناى ذاتى خداوند هیچ چیزى نمى تواند هدف ذات حق باشد (۹) زیرا لازمه اش آنست که ذات حق بدون آن هدف کامل نبوده و با نیل به آن کامل شود در حالى که واجب الوجود عین کمال صرف و نامحدود مى باشد و کمالى خارج از ذات وى فرض نمى شود. جمع میان این دو اقتضاء آنست که فاعل جهان امکان منزه از هدف بود – چون خود عین هدف هر موجودى است چه اینکه عین مبدء هر وجودى مى باشد – لیکن خود جهان داراى هدف وجودى بوده و به آن نائل مى گردد، گرچه عده اى از آن بین راه گزند برخورد ناگوار مصون نخواهند بود.هدف انس و جن در نظام تشریع تکامل عبادى آنهاست و اگر انسان که داراى روح مجرد عقلى است آن را شکوفا نماید و از همراهان خود سبقت بگیرد خودش هدف بسیارى از موجودهاى مادون قرار مى گیرد، گرچه هدف نهایى همه خداوند است ، لیکن همانطورى که در قوس نزول نخستین صادر جوهر عقل است ، در قوس صعود کامل ترین راجع و بازگشت کننده جوهر عقل است ، که مدار امکان از عقل شروع شده و به عقل ختم مى شود، و این مطلب نه بر پندار عقول عشره و مانند آنست که حکمت مشاء نیز آن را از مسائل جزمى فلسفه خود به حساب نیاورد و فقط در حد احتمال یاد کرده است بلکه بر اساس تشکیک وجود یا ظهور است که حکمت متعالیه یا عرفان آن را مى فهمد یا مى بیند.۴ – عبادت درجات فراوانى دارد که برخى از آنها هدف میانگین و بعض دیگر هدف نهایى مى باشند. و چون عمل محدود است و شهود نامحدود، عبادت هاى عملى هدف هاى محدود بوده و عبادت هاى شهودى هدف هاى نا محدود خواهند بود. و سر محدود بودن عبادت هاى عملى آنست که قلمرو تکلیف با انتقال از دنیا به آخرت تمام شده ولى منطقه شهود همچنان ادامه دارد، و تکامل هاى عملى که توسط فعل اختیارى انسان حاصل شود، در قیامت نیست ؛لیکن تکامل هاى علمى که با افاضه خداى سبحان حاصل مى گردد، همواره میسور مى باشد و بسیارى از پرده هاى غیب پس از مرگ برطرف مى گردد تا آنچه نادیدنى بود، مشهود شود. لذا قرآن کریم هدف آفرینش جهان خلقت را آگاه شدن انسان به قدرت و علم بى کران خداوند مى داند: الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله على کل شى ء قدیر و ان الله قد احاط بکل شى ء علما (۱۰)گرچه علم حصولى و یقین استدلالى بنوبه خود کمال عملى بشمار آمده و هدف قرار مى گیرد، لیکن نسبت به علم حضورى و یقین شهودى وسیله محسوب مى شود: کلا لو تعلمون علم الیقین* لترون الجحیم * ثم لترونها عین الیقین . (۱۱) یعنى با علم الیقین مى توان به عین الیقین رسید.بنابراین مى توان یقین شهودى به معارف را هدف نهائى آفرینش ‍ انسان دانست ، که همواره به عبادت متکى است ، گرچه نحوه اعتماد آن بر عبادت در هر نشائى مناسب با همان نشاه مى باشد (یعنى در دنیا به متن عبادت هاى تشریعى تکیه دارد و در آخرت به باطن آن که ظاهر مى شود، متکى است) و اگر لحظه اى عبادت نباشد آنچه مشهود است مستور مى گردد و آنکه شاهد است محجوب مى شود؛زیرا تنها وسیله شهود سالک و ظهور غیب همانا عبادت است : وا عبد ربک حتى یاتیک الیقین (۱۲) ،نه آنکه بعد از یقین پرستش برطرف شود، زیرا زوال عبادت همان و زوال یقین همان ، چون عصیان برترین حجاب مى باشد. آنچه از آیه سوره طلاق بر مى آید این است که هدف پیدایش جهان یعنى ظهور حق در آئینه خلق همانا آگاه شدن انسان سالک به علم و قدرت حق است و این علم شهودى عارف و اصل را مظهر علم و قدیر مى نماید که با بسم الله الرحمن الرحیم در صورت اذن خداى سبحان همان کارى را که در قیامت به صرف اراده مى کند در دنیا نیز انجام مى دهد، چه اینکه هر چه بخواهد بداند، مشاهد مى کند.و همین مطلب را مى توان از حدیث قدسى استنباط کرد که فائده ظهور ذات که کنز مخفى بود (ظهور ذات نیز همان تجلى حق در آئینه خلق است) همانا آگاه شدن انسان سالک به غیب مطلق به اندازه وسع خود مى باشد. و اگر در سند حدیث یاد شده هم علم را هدف آفرینش مى داند و هم قدرت را چون خداوند عین علم اوست قدرت انسان عارف نیز در همان علم وى تعبیه مى شود، زیرا عقل عملى و نظرى در سالکان واصل متحد است .۵ – آنچه در محور عمل جوارح یا در حد خاطره جوانح قرار مى گیرد، یا از احکام عبادت است و یا از آداب آن ، و هیچکدام سر عبادت نخواهد بود؛و آنچه در مدار شهود عقل نظر و انبعاث عقل عمل قرار مى گیرد، مى تواند به حساب سر عبادت آید؛زیرا صرف خطور دل که حصول آن سهل و در فقه اصنر کاربرد دارد، گرچه به حمل اولى نیت است لیکن به حمل شایع غفلت مى باشد، لذا نه تنها براى تداوم حضور دل کافى نیست بلکه در آغاز هم با هر خاطره دیگر ساز مى باشد. و آن توحید متصور که با هر شرکى بسازد، شرکى است در کسوت توحید؛و عارف ناب سالک و اصلى است که نه تنها شهود کثرت مانع شهود وحدت نگردد بلکه شهود وحدت نیز حاجب شهود کثرت نشود تا بتواند جامع هر دو باشد، لیکن به شهود حق نه عرفان خلق ، چه اینکه نتیجه قرب فرایض است . و همانطورى که رعایت دستورهاى فقه اصنر واجب است لیکن براى نیل به اسرار عبادات کافى نیست ، مراعات رهنمودهاى فقه اوسط، یعنى فن شریف اخلاق مستدل ، لازم است ولى رسا نیست ؛بلکه حرمت نهادن به ارشادهاى فقه اکبر یعنى عرفان نظرى و عملى لازم مى باشد تا با ضمیر شاهد و سر طاهر به مصدر نزول عبادت راه یافت و آن را با مجارى ادراکى و تحریکى معبود انجام داد، چه اینکه حدیث قرب نوافل به گوشه اى از آن اشارات دارد.آنگاه نه تنها سالک واصل به سر عبادت مى رسد بلکه جایگاه سر معبود مى گردد و صندوق آگاهى وى مى شود: هم موضع سره ولجا امره و عییه علمه و موئل حکمه و کهوف کتبه وجبال دینه بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائضه . (۱۳) و از آن جهت که سر عبادت به مثابه روح او است و حکم و ادب وى به منزله بدن او مى باشد، همواره در قرآن کریم انفاق سرى بر انفاق جهرى مقدم یاد شده چه اینکه غالبا در همین زمینه شب بر روز جلوتر ذکر مى شود (۱۴) ، و منشاء تقدم سر بر جهر و شب بر روز همانست که در نشاه خلوت و پرهیز از غیر شهود حق بهتر و بى پیرایه تر خواهند بود. ان ناشئه اللیل هى اشد وطاء و اقوام قیلا (۱۵)البته وقتى سالک واصل مظهر لایشغله شان عن شان شد دیگر لیل و نهار براى او یکسان و سر و جهر در نزد او برابرند زیرا بجایى رسیده که صباح و مساء را بدانجا راه نیست و سر و جهر را به آن مقام بار نخواهد بود، چون از قلمرو قیاس گذشت و از مساحت نسبت سپرى شد و اگر سالکى تمام شب را به ذکر آیه مخصوصى بسر مى برد یا به منظور تعلیم غیر است و یا قبل از حصول به هدف نهایى مى باشد، مانند آنچه از رسول اکرم (ص) رسیده است که ثلث شبى را با تلاوت ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزیز الحکیم سپرى نمود، و بسم الله الرحمن الرحیم را بیست بار تکرار کرد (۱۶) ، و سعید بن جبیر شبى را در این آیت سپرى کرد: و امتازوا الیوم ایها المجرمون (۱۷)۶ – براى راهیابى به اسرار عبادت نشانه هایى است که برخى از آنها عبارتست از اینکه آنچه شرط صحت و قبولى طولى عبادات است نه شرط عرضى وى از اسرار آن محسوب مى شود؛مثلا طهارت شرط صحت نماز است : لا صلاه الا بطهور ؛همانطورى که فاتحه الکتاب جزء قطعى آنست : لا صلاه الا بفاتحه الکتاب ؛لیکن اینگونه از اشراط و توقف گرچه تقدم رتبى را به همراه دارد لیکن از لحاظ سرشناسى در عرض عبادت مشروط و موقوف قرار دارند نه در طول آنها، زیرا شرط طولى قبول طهارت و صلاه نیز پرهیزکارى است : انما یتقبل الله من المتقین (۱۸) و قبول تقوى نیز رهن ولایت انسان کامل است که هیچ عبادتى حتى تقوى بدون تولى معصومین (ع) مقبول نخواهد بود، حتى پذیرش والى بودن آنان بدون اعتقاد به ولایت آن ذوات عظام مقبول نیست . زیرا ولایت تکوینى سر والى بودن و سر پرستى جوامع بشرى آنان خواهد بود، یعنى پذیرش سر پرستى آنان مانند نماز و روزه و زکات و حج و… از فروع دین بشمار مى رود (۱۹) ، و هر فرعى داراى اصل است که سر آن فرع محسوب مى گردد، و آنچه جزء فرع دین است قبول سرپرستى آنان مى باشد و آنچه از اصول دین بشمار مى آید ایمان به لزوم نصب آنان از طرف خداى سبحان و مظهریت آنها براى خداوند متعالى مى باشد.از این رهگذر معلوم مى شود که حقیقت انسان کامل سر هر گونه عبادت است و هر سالکى به مقدار نیل خود از کمال انسانى به راز عبادت مى رسد و کاملترین آنها که معصومین – علیهم السلام – اند به سر نهایى عبادت واصل آمدند، لذا صراط مستقیم و میزان اعمال و… خواهند بود.۷ – براى رسیدن به این هدف عالى و پیروزى بر رقیب – که همچنان محترم نخواهد ماند – و سرانجام ایام غم به سر آید، چاره جز خردمندى و هوشیارى در مراقبت حرم امن دل نیست و فرزانگى بدونه تدبر و ژرف اندیشى حاصل نخواهد شد و صاحب نظرى بدون راز دارى و طهارت ضمیر و صیانت سر مسیر نخواهد شد: الظفر بالحزم والحزم با جاله الراى والراى بتحصین الاسرار (۲۰)۸ – چون با عنایت الهى رساله دیگرى به منظور تبیین سر عبادت در برنامه تدوین است لذا سخن را به بیان سرگشت کتاب حاضر معطوف داشتن مناسب تر است . این کتاب مجموعه گفتارهایى است که در ماه مبارک رمضان ۱۴۰۵ هج . ق . برابر با تابستان ۱۳۶۳ هج .ش ‍ در جمع برادران سپاه ناحیه قم ایراد شد و در اثر تناسب با ماه رمضان اسرار روزه بیش از اسرار عبادت هاى دیگر طرح شد و همچنین گوشه اى از اسرار قرآن که این ماه ظرف نزول و فرود آمدن بسیارى از صحائف انبیاء (ع) است ، ارائه شد و شمه اى از مباحث لیله قدر تبیین شد؛و مقدارى از سخنان امام مجتبى (ع) ، که نیمه ماه رمضان میلاد آن حضرت است ، به میدان آمد، و چون فتح بدر و فتح مکه در این ماه مبارک بود و از طرف دیگر آن ایام مصادف با بمباران مناطق مسکونى و حمله موشکى و شیمیایى حزب بعث عراق به دستور صدام پلید بود، گوشه اى از جریان جهاد و ایثار و نثار مردم متدین و متعهد ایران اسلامى باز گو شد؛و براى تعظیم و تعریف ماه مبارک از خطبه رسول اکرم (ص) در آخرین جمعه شعبان و همچنین از دعا وداع حضرت سجاد (ع) استمداد شد، و سر نامگذارى این ماه به شهر الله که در خطبه پیامبر گرامى (ص) و نیایش امام سجاد (ع) آمده است ، تشریح شد.و راز زود گذرى این ماه پر فیض نسبت به مومنان و طولانى بودن آن نسبت به تبهکاران که در ادعاى وداع آمد: ما اطولک على المجرنمین ، همانست که روز قیامت نسبت به مومنان راستین به مقدار وقت یک نماز واجب است و نسبت به دیگران پنجاه هزار سال مى باشد. (۲۱) و دلیل این مطلب آن است که : مومن نور ممثل است و در مراحل نور سفر مى کند، و سیر نور سهل و سریع مى باشد زیرا هر حجابى را مى شکافد؛و آنچه در نور حسى مشهود است نمودار ضعیفى از آن نور عقلى مى باشد. حضرت امام صادق (ع) از پدران معصومش (ع) از حضرت امیرالمومنین (ع) چنین نقل مى نماید: المومن یتقلب فى خمسه من النور : مدخله نور و مخرجه نور و کلامه نور و منظره یوم القیمه نور (۲۲)تقدیر و سپاسگزارىبر اساس توحید افعالى هیچ احسان و لطفى از غیر خداى سبحان متصور نیست : و ما بکم من نعمه فمن الله (۲۳) ، لیکن مومنان الهى مظاهر فضل خداوندند، لذا سپاس از آنان همانا حمد ولى نعمتى است که در مقام فعل در کسوت آنان ظهور کرده است (۲۴) ، و از این جهت است که صاحب مقام محمود فرمود: لایشکر الله من لایشکر الناس ؛چه اینکه مبدء فاعلى هر گونه حمد و سپاسى نیز ذات اقدس خداست ، چون حضرت حق هم حامد محض است و هم محمود صرف لذا حمد مطلق خواه به معناى حامد و خواه به معناى محمود منحصر در حق است .
گفتار اول
ماه مبارک رمضان مستقیما به خداوند سبحان استناد دارد. تنها ماهى که در قرآن کریم نام او آمده است ماه مبارک رمضان است و این ماه را خداوند سبحان به نزول قرآن معرفى کرد و فرمود: شهر رمضان الذى انزل فیه القران . عظمت این ماه به نزول قرآن کریم است نه به روزه گرفتن .قرآن کریم احکام و حکمى دارد که در یکى از آن احکام روزه گرفتن است . ماه مبارک رمضان ماه نزول قرآن کریم است . انسان در این ماه میهمان خداوند است و خداوند هم در این ماه غذایى به نام قرآن براى انسانها فرستاده است .از رسول الله – صلى الله علیه و آله و سلم – رسیده است : ان هذا القران مادبه الله ؛قرآن غذاى آماده الهى است . قرآن سفر نیست که هر کسى غذاى خود را بیاورد و آن را در سفره قرآن بخورد. کسى حق ندارد که خواسته هاى خود را بر قرآن تحمیل کند، برداشت هاى خود را به حساب قرآن گذارد. قرآن سفره نیست ، غذایى آماده . هر کسى گرسنه معارف باشد از این غذا استفاده مى کند. این را هم علماء سنت و شیعه نقل کرده اند.خداوند در این ماه ما را به قرآن خواندن فرا خواند است ، و با ما در این ماه سخن مى گوید.بزرگان اهل معنى مى گویند گرچه روزه گرفتن دشوار است لکن لذت شنیدن این نداى خداوند، که مى فرماید: یا ایها الذین امنوا کتب علیکم الصیام ، خستگى روزه گرفتن را از انسان مى گیرد.کسانى که اهل راه اند سال را از ماه مبارک رمضان شروع مى کنند. اول سال کار یک کشاورز پاییز است که در آمدها را از پاییز حساب مى کند؛اول سال یک جوان ماه فروردین است که لباس نو در بر مى کند؛و لکن اول سال یک سالک الى الله ماه مبارک رمضان است ، از ماه مبارک رمضان تا ماه مبارک رمضان دیگر حسابش را برسى مى کند که در چه مرحله اى است .رسول خدا (ص) در آخرین جمعه ماه شعبان خطبه اى ایراد فرمود: یا ایها الناس ان انفسکم مرهونه با عمالکم ففکوها باستغفار کم . (۲۵) مردم شما آزاد نیستید، در قفس هستید و نمى دانید که در قفس هستید، گناهانتان شما را در قفس زندانى کرده است ، در ماه مبارک رمضان با استغفار خود را آزاد کنید.انسان گنهکار بدهکار است و بدهکار باید گرو بسپرد، در اینجا خانه و زمین را به عنوان گرو قبول نمى کنند، اینجا جان را به گرو مى گیرند. آنکه بگوید من هر چه بخواهم مى کنم ، هر جا بخواهم مى روم و هر چه بخواهم مى گویم او اسیر است ، آزاد نیست . آنکه گرفتار هوس و آز است او برده است و آزاد نیست .چیزى در اسلام به عظمت آزادى ارزش ندارد. معصومین – علیه السلام – در بسیارى از کلمات به ما آموختند که آزاد بشوید. آزاد شدن از دشمن درونى بسیار مهم است .ما اگر خواسته باشیم بدانیم بنده ایم یا آزاد راه دارد: اگر به دلخواه خود عمل مى کنیم ، معلوم مى شود در قفس آز و طمع زندانى هستیم ؛و اگر به خواسته خداى سبحان عمل مى کنیم ، آزاد هستیم . آنکه آزاد است به غیر از خدا نمى اندیشد. على – علیه السلام – فرمود: اءلا حر یدع هذه اللماظه لا هلها (۲۶) آیا یک انسان آزاده پیدا مى شود که این مانده لاى دندان نسل گذشته را ترک کند. آنچه فعلا به نام دنیاست – مقام ، مسکن ، زمین ، ثروت – نسل قبل از آن ها استفاده کرد و در لاى دندانش ماند و بعدا به شما رسید. آنچه فعلا در روى زمین است ، همه این مقامها، ثروتها، اوهام و خیالها، ته مانده لاى دندان گذشتگان است ، در قرآن کریم مى فرماید: کل نفس بما کسبت رهینه ، کل امرء بما کسب رهین (۲۷) ، همه در گروند؛فقط یک عده آزاد هستند: الااصحاب الیمین (۲۸) . اصحاب یمین مردانى هستند که مصاحب با میمنت اند و در صحبت با یمن و برکت اند چیزى جز برکت از آنان متوقع نیست ، و آنها هم کارى جز یمن و برکت ندارند. این بهترین نعمت است که خداوند سبحان ما را به تحصیل این نعمت فرا مى خواند. این ماه ، ماه آزاد شدن است ، هر روز که مى گذرد یک بند از بندهایى که بافته ایم باید بگسلد تا آزاد شویم . بهترین راه براى آزاد شدن پى بردن به اسرار عبادات است .عبادات یک ظاهرى دارند و یک باطنى و سرى ، به ما گفته اند که آن اسرار را فرا گیریم و بدانها عمل کنیم . نماز خواندن و روزه گرفتن و وضو گرفتن و دیگر تکالیف جزء احکام الهى است . هر یک از احکام براى آن است که انسان به اسرار آنها پى نبرد و آزاد شود.مرحوم شهید – رضوان الله تعالى علیه – نقل فرموده است (۲۹) که همواره رسول خدا (ص) بعد از نماز صبح ، بین الطلوعین ، در مسجد مى نشستند و به سوالات مردم پاسخ مى داند. روزى دو نفر نوبت گرفتند در محضر حضرت سوالاتى طرح کنند. حضرت به اولى فرمود: گرچه شما قبل از آن بردار آمده اید لکن نوبتنان را به ایشان بدهید، چون شما اهل کرم و ایثار هستید و او کار لازمى دارد و مستعجل است . این ادب رعایت نوبت را حضرت در آنجا آموختند. بعد فرمودند: من بگویم شما براى چه آمده اید یا شما مى گویید؟ عرض کردند یا رسول الله شما بفرمایید.فرمودند: یکى براى یاد گرفتن مسائل حج آمده است و دیگرى براى سوال و آموختن مسائل وضو گرفتن . آنگاه سوالها را جواب فرمود:اما معناى وضو گرفتن – شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها در وضو رازى دارد: شستن صورت در وضو یعنى خدایا هر گناهى که با این صورت انجام دادم ، آن را شستشو مى کنم که با صورت پاک به جانب تو عبادت کنم و با پیشانى پاک سر بر خاک بگذارم . شستن دستها در وضو یعنى خدایا از گناه دست شستم ، و گناهانى را که با دستم مرتکب شده ام ، دستم را تطهیر مى کنم . مسح سر در وضو یعنى خدایا از هر خیال باطل و هوس خام که در سر پرورانده ام سرم را تطهیر مى کنم و آن خیالهاى باطل را از سر به دور مى اندازم . مسح پا یعنى خدایا من از جاى بد رفتن پا مى کشم و این پا را از هر گناهى که با آنها انجام داده ام تطهیر مى کنم .اگر کسى بخواهد نام مبارک حق تعالى را بر زبان آورد، باید دهان را تطهیر کند. مگر مى شود با دهان نا شسته انسان نام خدا را ببرد، باید دهان را با آب مضمضه کند و بشوید. این گوشه اى از اسرار وضو گرفتن است . اگر ما مى بینیم از نماز لذت نمى بریم براى آن است که به این اسرار آشنا نیستیم . آنها که از عبادت لذت مى برند چیز را به این عبادت تبدیل و تعویض نمى کنند.مرحوم ابن با بویه نیز از امام هشتم نقل فرموده است که امام رضا – سلام الله علیه – به یکى از شاگردانش به نام محمد بن سنان مرقوم فرمود: ان عله الوضوء التى من اجلها صار على العبد الوجه والذرا عین و مسح اراس و القدمین . فلقیامه بین یدى الله تعالى واستقباله ایاه بجوارحه الظاهره و ملاقاته بها الکرام الکاتبین . فیغسل الوجه للسجود والخضوع ویغسل الیدین لیقلبهما و یرغب بهما ویرهب ویتبتل و یمسح الراس والقدمین لانهما ظاهران مکشوفان یستقبل بهما کل حالاته ولیس فیهما من الخضوع والتبتل ما فى الوجه و الذراعین . (۳۰)فرمود سر وضو گرفتن و غسل و مسح این است که انسان با اعضاى پاک متوجه خداى سبحان گردد. آیا مى شود انسان با چشم گناه بکند و با همان چشم و صورت متوجه خدا بشود؟ و اصولا اسرار الهى حقایقى است که لایمسه الا المطهرون . (۳۱) اگر حقیقت قرآن را جز افراد با طهارت نمى یابند، حقیقت این عبادت را هم جز افراد پاک نمى یابند. آنگاه عبادت در کام انسان لذت پیدا مى کند و هیچ چیزى انسان را به خود مشغول نخواهد کرد.در این حدیث شریف سخن از ملاقات خدا و استقبال فرشتگان است . انسان ملائکه را مى بیند، سخنان آنان را مى شنود. اینکه مى بینیم ما نماز مى خوانیم و چیزى از نورانیت احساس نمى کنیم براى آن است که نماز را با آداب و اسرار آن نمى خواندیم . خاصیت نماز در معرفت باطن آن است . اگر انسان با این اسرار آشنا شد و آنگاه در راه خدا شربت شهادت نوشید، خون او با دیگر خونها یکسان نیست .هر شهیدى آن قدرت را ندارد که نظام اسلامى را تحکیم کند. گاهى هزاران نفر باید شهید شوند تا سدى در برابر سیل بیگانگان باشند، گاهى یک نفر سیل را برمى گرداند. گرچه براى شهید مقامى است بس عظیم ، اما همه شهدا در یک درجه نیستند. آن کسى که عالمتر و آگاهتر و با فرشتگان خدا در زمان حیاتش ملاقاتها داشته است ، خون او هم مؤ ثرتر است .اگر زینب کبرى – علیها السلام – در شام به یزید خطاب فرمود که با هر قدرتى که در اختیار دارى ممکن نیست بتوانى نام ما را به فراموشى بسپارى ، سرش همین است که بیان شد.در وضو، شستن صورت با صابون کافى نیست ، شستن صورت با نیت لازم است . اگر کسى صورت را با این قصد بشوید که خدایا براى وضو گرفتن و امتثال امر تو نماز خواندن صورتم را از هر گناه شستم و تطهیر کردم که با چهره اى پاک به سوى تو و در خاک تو بیفتم ، او به اسرار عبادت پى برده است و با فرشتگان ملاقات کرده و ملاقات مى کند، دست ها را مى شوید تا با دست پاک خدا را بخواند و به دعا برخیزد؛و سر و پاها را مسح مى کند چون در نماز سر او پیداست و پاهاى او به طرف قبله است ، باید با فکر پاک و با پاى پاک و از سر تا پا پاک باشد تا به طرف خداوند سبحان بایستند و لذت ببرد. این گوشه اى است از آنچه در مورد وضو بیان فرموده اند.اما نماز – درباره نماز نیز از رسول خدا نقل شده است که فرمودند: ما من صلوه یحضر وقتها الا نادى ملک بین یدى الناس : اءیها الناس قوموا الى نیرانکم التى اوقد تموها على ظهورکم فاطفئوها بصلاتکم (۳۲) ؛هیچ نمازى نیست مگر آنکه در وقت نماز فرشته اى به مردم مى گوید اى مردم برخیزید آن آتشهاى که با دست خود بر پشت خود روشن کرده اید با نماز خاموش کنید. چنان نیست که ما نگاه نارواى کردیم ، سخن بدى گفتیم ، بیراهه اى رفتیم ، از ما جدا و دور باشد، همه اینها آتشهاى است که با دست خود روشن کرده ایم و بر دوش حمل مى کنیم و نمى دانیم که خروارها آتش بر دوش ما است .انسان خود آتش و هیزم افروخته مى شود: و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا (۳۳) ؛آنها که اهل ظلم و قسط هستند، خود هیزم جهنم اند. انسان به صورت آتش و هیزم افروخته مى شود.اگر خداوند اهل قسط و عدل را دوست دارد، اهل قسط و ظلم را دشمن دارد، و آنها هیزم افروخته جهنم اند. بسیارى از کارهاى ماست که به صورت آتش بر دوش ، انباشته است و ما احساس ‍ نمى کنیم . معلوم مى شود اگر کسى نماز خواند نه تنها گرفتار گناهى بعد از نماز نمى شود. بلکه آتشهایى را که قبلا روشن کرده است خاموش مى کند و مى شود نور.از امام صادق – علیه السلام – نقل شده است که اگر خداوند سبحان بخواهد برکتى به انسان مرحمت کند آن را در بهترین حال عطا مى فرماید، و بهترین حالت در محراب بودن و در جنگ با دشمن درونى است . خداى سبحان اگر به زکریا، یحیى را مرحمت کرده است در حال عبادت این بشارت را به او داده شده است . قال امام صادق – علیه السلام -: ان طاعه الله – عزوجل – خدمته فى الارض ولیس شئى من خدمته یعدل الصلوه فمن ثم نادت الملائکه زکریا علیه السلام – و هو قائم یصلى فى المحراب (۳۴) ؛طاعت خداوند آن است که در زمین انسان خداوند را خدمت کند و چیزى از خدمت او به اندازه نماز نمى ارزد و به همین جهت بشارت در حال عبادت به زکریا داده شده است .یحیى (ع) هم شهید است و ما او را به عنوان یحیاى زاهد مى شناسیم . و اگر کسى این توفیق را داشت که در راه دین با سلاح فداکار باشد، در کنار این سلاح گیرى آن معرفت که سلاح عقل است لازم است .از امام صادق – علیه السلام – در ذیل آیه کریمه خدوا ما آتینا کم بقوه (۳۵) سوال شده است که آیا منظور و مقصود قوت قلب است یا قوت بدن . حضرت فرمودند: قوت قلب و ابدان هر دو است . (۳۶) آنگاه یحیى – علیه السلام – که خداوند به او فرموده است : یا یحیى خدا الکتاب بقوه ، (۳۷) هم با قوه عقل و معرفت کتاب آسمانى را گرفت و هم با قوه بدن از این کتاب حمایت کرد و سرانجام شربت شهادت نوشید و شد یحیاى شهید که بشارت او را در حال نماز به زکریا دادند. اینها همه از برکات نماز زکریا – علیه السلام – بود.
گفتار دوم
تنها چیزى که انسان را به خدا نزدیک مى کند نزاهت از طبیعت و دنیاست ، زیرا انسان متعلق به دنیا، به خدا نخواهد رسید، و هر چه انسان را از خدا باز مى دارد دنیاى اوست ، خواه حب نفس ؛لذا وقتى خداوند متعال عبادتها را بیان مى کند مى فرماید راز این دستور آن است که شما طاهر شوید. تا انسان طاهر نشود به خدایى که طیب است ،نمى رسد؛و اگر از طرف خداوند فیضى به نام قرآن نازل شده است ، کسانى از این قرآن سهم دارند که طاهر باشند: انه لقران کریم فى کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون ، (۳۸) افرادى که مطهرند از معارف قرآن کریم در آیه انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا (۳۹) ، اهل بیت را بعنوان مطهر معرفى فرموده است ؛و در سوره واقعه فرمود: انه لقرآن کریم فى کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون ، یعنى به عمق قرآن جز مطهر کسى نمى رسد؛و اهل بیت عصمت و طهارت هم مطهرند؛پس آنها هستند که به حقیقت قرآن راه ندارد، و شاگردان آنها هم به اندازه طهارتشان بهره اى مى گیرند.طهارت را قرآن کریم راز عبادت مى داند، مى فرماید این دستورات براى آن است که شما پاک شوید، مردانه نه طهارت ظاهرى است . اگر درباره وضو گرفتن خداوند این چنین مى فرمود که وضو بگیرید براى آنکه پاک شوید، انسان خیال مى کرد که این آب ظاهر بدن را شستشو مى کند و به انسان طهارت مى دهد، اما این معنا را درباره تیمم هم مى فرماید تیمم بگیرید، صورت را خاک مالى کنید تا پاک شوید. (۴۰) بنابراین طهارتى که خدا مى خواهد از انانیت پاک شدن است . آب ممکن است انسان را طاهر کند به طهارت ظاهرى ، اما دستها را خاک مالى کردن و به صورت مالیدن ، انسان را به آنها طهارت معنوى مى رساند. در سوره شریفه مائده در جریان تشریح تیمم مى فرماید: فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه مایرید الله لیجعل علیکم من حرج ولکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم لعکم تشکرون (۴۱) ؛آنجا که آب نیافتید از خاک طیب استفاده کنید و تیمم کنید، چهره ها و دست ها را از این صعید روى زمین خاک مالى کنید و مسح کنید. برخى از بزرگان از اینکه انسان تنها دست را به سنگ صاف بزند و به صورت بمالد اشکال کرده و گفته اند چون در این آیه کریمه آمده است فامسحوا بوجوبکم و ایدیکم منه ، پس چیزى باید از این زمین به صورت انسان بچسبد، باید صورت را خاک مالى کرد تا گرد و غبار از زمین به صورت بچسبد. آنگاه فرمود خداوند نمى خواهد نمى خواهد هیچ گونه دشوارى بر شما تحمیل کند بلکه مى خواهد شما را پاک کند. معلوم مى شود انسان از اینکه خاک را در تیمم به صورتش مى مالد پاک مى شود. از چه چیزى پاک مى شود؟ غرور و منیت و انانیت را از انسان مى گیرد و انسان را تطهیر مى کند. اگر انسان را تطهیر کرد دیگر انسان در برابر خواسته خداوند سخنى ندارد، نمى گوید من نظرم آن است . همچنان که خداوند سبحان نعمتهاى ظاهرى را بر مى داشت و سپس مى فرماید شاکر نعمت باشید، این تیمم را هم به عنوان یک نعمت ذکر مى کند تا در برابر این نعمت انسان شاکر باشد.هیچ دشمنى بدتر از دشمن درونى نیست ، و هیچ آلودگى بدتر از پلیدى نفس نیست ؛لذا تمام این عبادتها براى آن است که انسان از راههاى مختلف از این غرور و منیت و خودخواهى رهایى یابد. همه دستورات دین براى تطهیر است . انسان نماز مى خواند براى آنکه طاهر شود، روزه مى گیرد براى آنکه طاهر شود، جنگ مى کند که براى طاهر شدن تلاش کند، شهید مى شود که طاهر شود، مشکلات جنگ را تحمل مى کند که از غرور نجات یابد.همچنان که نماز یک رازى دارد روزه گرفتن یک رازى دارد و طهارت یک رازى دارد و مکه رفتن یک رازى دارد، جبهه رفتن هم یک رازى دارد. و چنانکه همه نماز گزاران یکسان نیستند و همه حاجیان یکسان نیستند. باید چنان عمل کنیم که در بین نمازگزاران برجسته ترین آنان و در بین روزه گیران برجسته ترین روزه داران و در بین جنگجویان برجسته ترین رزمندگان باشیم .این همت بلند را به ما آموختند، راه باز است و به مقام بلند رسیدن وقف کسى نیست ، راه را به روى کسى نبسته اند. در فرازهاى دعاى کمیل از خداوند مسئلت مى کنیم که خدایا من را جزء برترین و بالاترین بندگانت قرار بده ، و این معلوم مى دارد که راه باز است : و اقر بهم منزله منک و اخصهم زلفه لدیک (۴۲) جلو هیچ کسى را نگرفته اند.ما همتمان این نباشد که نسوزیم ، نسوختن هنر نیست ، بسیارى از افراد را خداوند را خداوند در قیامت نمى سوزاند و به جهنم نمى برد. بچه ها به جهنم نمى برد ، دیوانه ها را به جهنم نمى برند. جهنم نرفتن که کار نشد، هنر نیست . به ما گفته اند از خدا بخواهیم . در تمام شبهاى جمعه از خدا مسئلت مى کنیم که خدایا مرا به جایى برسان که از من بالاترین کسى نباشد،البته غیر از انبیاء الهى و معصومین – سلام الله علیهم اجمعین – که حسابشان با خدا است در بین دیگران انسان همتش این چنین باشد. این حدیث شریف را حسین بن على بن ابیطالب – علیه السلام – از رسوا الله – صلى الله علیه و آله و سلم – نقل فرموده اند که حضرت فرمودند: ان تعالى یحب معالى الامور و اشرافها و یکره سفسافها ؛ (۴۳) خداوند بزرگ همتهاى بلند را دوست دارد، فکرهاى بلند را دوست دارد، کارهاى نازل و پست و فرومایه را دوست ندارد. انسان تلاشش این نباشد که در قیام به جهنم نرود، و براى این هم عبادت نکند که نسوزد: تلک عباده العبد (۴۴) . به ما گفته اند آن همتهاى بلند را در خود احیا کنید، به ما گفته اند آن معالى امور را از خدا مسئلت کنید.این حدیث را که امام حسین بن على – علیه السلام – نقل کرد خود نیز با سیرت عملیش به ما آموخت که چگونه امت ، امت عالیه مى شود، چگونه ملتى بلند همت مى شود، وقتى به حضرتش گفتند یمن آشوب است ، حجاز آشوب است ، عراق آشوب است ، و بسیارى از مناطق در آشوب به سر مى برند فرمود: لولم یکن فى الدنیا ملجا ولا ماوى لما بایعت یزید بن معاویه (۴۵) . فرمود شما مى گویید این سرزمینها در خاورمیانه آشوب است اگر همه دنیا ناامن باشد من اهل تسلیم و بیعت نیستم . این را از آن حدیث آموخت . آن حدیث بلند رسول الله – صلى الله علیه و آله – فرزندى این چنین تربیت کرد. فرمود به من نگویید حجاز و عراق ناامن است ، نگویید کوفه و بصره آشوب است ، اگر سراسر دنیا ناامن باشد و همه علیه من به مبارزه برخیزند من دست از قیام بر نمى دارم ؛روح این است .آنگاه اگر کسى شاگرد این مکتب شد دیگر سخن از این مطلب نمى کند که خلیج ناامن شد، تنگه هرمز ناامن شد، سخن از آن است که چگونه فداکارى کنیم . در مکتب امامت ترس ، ترسانده شده است ، یعنى اصلا ترس حق ندارد پیش اولیا الهى خود نمایى کند. اگر براى کسى ثابت شد که انسان یک موجود ابدى است ، اگر براى انسان ثابت شد که مى تواند به مقام بالاتر نائل شود، تمام کوشش و تلاش خود را در این راه صرف مى کند که چگونه به آن مقام برسد. سخن این نیست که ما یک مقدار آب و خاک را حفظ کنیم و یا سخن این نیست که جهنم نرویم . اگر دستورات دینى ما هر کدام یک روحى دارند و یک بدن ، در تمام موارد از طهارت گرفته تا تولى و تبرى این چنین است . جنگهاى ما هم این چنین بود بعدا معلوم مى شود که راز جنگ کردن و فلسفه مبارزه با دشمن چیست و آن روحى که رزمنده را به مقام والاى شهادت مى رساند آن روح کدام است . این راه را قرآن کریم از طهارت شروع کرد تا ما را به بقیه آشنا کند، فرمود: تیمم بگیرید خاک را به صورت بمالید که پاک بشوید معلوم مى شود که هر عبادتى را که خداوند متعال دستور داده اند بر این مبنا بوده است که انسان عبد او بشود ولا غیر.درباره نماز این چنین آمده است که رسول خدا – علیه الاف التحیه و الثناء- هر وقت فرصت نماز فرا مى رسد فرشته الهى مى گوید مردم برخیزید و آن آتشها را خاموش کنید، آتشى که فقط شما را مى سوزاند (۴۶) : ایها الناس قومو الى نیرانکم التى اوقد تموها على ظهور کم فاطفوها بصلوتکم . در تمام اوقات نماز، فرشته الهى به انسانها ندا مى دهد که بر خیزید آن آتشها را خاموش کنید.نماز یک نهر روان و یک چشمه کوثر است ، همه آتشهاى گذشته را خاموش مى کند، و هم نمى گذارد انسان بعدا گرفتار آتش شود. هم جلو بدیها را مى گیرد و هم آن بدیهاى گذشته را از بین مى برد. این خاصیت نماز است که در قرآن کریم بدان اشاره شده است : ان الصلوه تنهى عن الفحشاء والمنکر و لذکر الله اکبر و الله یعلم ما تصنعون (۴۷) . آنگاه بیانى از امام صادق – علیه السلام – نقل شده است : اول ما یحاسب به العبد عن الصلوه فاذا قبلت قبل منه سائر عمله و اذا ردت علیه رد علیه سائر عمله فادا صلیت فا قبل بقلبک الى الله – عزوجل – فانه لیس من عبد مومن یقبل بقلبه على الله – عزوجل – فى صلوته ودعائه الا اقبل الله علیه بقلوب الومنین الیه وایده مع مودتهم ایاه بالجنه (۴۸) :اول چیزى که از انسان سوال مى کنند نماز است ، اگر نماز قبول شد سایر اعمال هم قبول است . نماز و نماز گزار را قرآن کریم به خوبى معرفى فرموده است . نماز گزار کسى است که مسائل مالى به عهده او نیست ، طمع و آز در درون او نیست ، وقتى که طبیعت دنیا پرست انسان را خداى خالق انسان تبیین مى کند: ان الا نسان خلق هلوعا؛اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا ؛این مفاسد طبیعت انسان را تشریح مى کند آنگاه مى فرماید: الا المصلین (۴۹) ؛نمازگزاران از این رذاول محفوظاند. معلوم مى شود نماز مسله اى است که انسان را از این رذائل محفوظ و تطهیر مى کند. بنابراین تطهیر انسان از همین نماز خواهد بود، زیرا نماز بسیارى از فضائل را براى انسان تحصیل ، و بسیارى از رذائل را برطرف مى کند.باز امام ششم فرمود: ان العبد اذا صلى الصلوه فى وقتها و حافظ علیها ارتفعت بیضاء نقیه . تقول حفظتنى حفظک الله واذا لم یصلمها لوقتها ولم یحافظ علیها ارتفعت سوداء مظلمه تقول ضیعتنى ضیعک الله (۵۰) انسان وقتى نماز را در اول وقت خواند، این نماز بصورت یک امر تابان جلو مى کند و مى گوید: تو مرا حفظ کردى خدا تو را حفظ کند. معلوم مى شود نماز یک حقیقتى دارد، زنده است ، روحى دارد، براى همیشه هست ، دعا مى کند و دعا نماز هم همیشه مستجاب است . آن روح نماز است و اگر کسى نماز را نخواند و یا در وقت نخواند، به صورت یک چهره تاریک در مى آید و مى گوید: تو مرا ضایع کردى خدا تو را ضایع کند.بهترین فرصت در حال نماز همان حال سجده است که امام صادق – علیه السلام – فرمودند: انسان هر چه به خاک نزدیک مى شود به خدا نزدیکتر مى شود: (۵۱) اقرب مایکون العبد الى الله – عزوجل – و هو ساجد که امیرمومنین – علیه السلام – در نهج البلاغه از رسول الله نقل فرموده است که حضرت فرمود من در تعجبم از کسى که چشمه اى بر درب منزل اوست و شبانه روزى ۵ بار در آن چشمه شستشو مى کند معذلک آلوده است (۵۲) . فرمود نماز مثل چشمه زلالى است که انسان نمازگزار در این وقتها پنجگانه در آن شستشو مى کند. نماز کوثرى است که انسان را تطهیر مى کند. قهرا اگر ما از نماز این طهارت را در خود احساس نکردیم باید بپذیریم که آن نماز واقعى را نخوانده ایم . ممکن است نمازمان صحیح باشد، لکن مقبول نیست ، زیرا آن نمازى مقبول است که روح انسان را تطهیر کند و با انسان سخن گوید و او را مژده دهد.از امام صادق – علیه السلام – نقل شده است : لا تجتمع الرهبه والرغبه فى قلب الا وجبت له الجنته (۵۳) اگر انسان از خدا ترسید و به خدا علاقه مند بود، بهشت براى او لازم است ، یک وقت انسان خدا را وسیله قرار مى دهد که به بهشت برسد، این ناشى از همتهاى پست است که خدا از آن کراهت دارد. یک وقت از خدا چیزى نمى طلبد، فقط خدا مى طلبد، حب و لقاء او را مسئلت مى کند، در اینجا خداوند سبحان او را به این نعمت عظیم متنعم مى کند، فرمود هیچ عبدى نیست که در قلب او رغبت به خدا و ترس ‍ از خدا قرار بگیرد، مگر آنکه بهشت براى او واجب شود، وقتى که نماز مى خوانید با قلب متوجه خداى سبحان باشید. قلب را انسان وقتى در نماز مى تواند مهار کند که چشم و گوش را بیرون نماز مهار کرده باشد. اگر در بیرون نماز و در حالت عادى چشم انسان و گوش ‍ وى یله و رها بود، آن خاطرات ذخیره شده در هنگام نماز مزاحم انسان مى شود. ولى اگر در بیرون نماز چشم و گوشش را حفظ کرد، در نماز دشمن درونى هجوم نمى آورد. مهم آن است که انسان در بیرون از نماز خود را حفظ کند.به ما فرموند: طهروا افواهکم فانهاء طرق القران (۵۴) . این در جوامع روایى ماست . دهان را پاک کنید زیرا دهان انسان ، راه قرآن است ، نه فقط دندان را با مسواک پاک کنید، هم دندان را هم زبان را هم فضاى دهان را، هم از خوردن غذاى شبهه ناک بپرهیزید که غذاى شبهه ناکى در دهان وارد نشود، و هم از گفتن حرف مشکوک بپرهیزید که از دهان حرف مشکوکى صادر نشود. این دهان را پاک کنید براى اینکه این قرآن باید از این دهان عبور کند. اگر قرآن که کوثر چشمه زلال است ، از یک دهان لایه روبى نشده عبور کند بى اثر است ، رنگ مى گیرد، بو مى پذیرد. چرا باید دهان را پاک کنید؟ چون مى خواهید قرآن بخوانید و سخن شما در دیگران اثر کند و خودتان هم که مى شنوید متاثر شوید.سپس فرمود شما اگر با قلبتان متوجه خداى سبحان باشید، خداى سبحان چندین پاداش به شما مرحمت مى کند، گذشته از اقبال الهى و گذشته از بهشت ، خداوند متعال دلهاى دیگران را متوجه شما مى کند و شما محبوب دلهاى دیگران مى شوید. چه ذخیره اى بالاتر از اینکه دلهاى مومنین به طرف انسان متوجه باشد. در مشکلات مومنین یار انسان اند. دعا مومن نسبت به انسان موثر است . فرمود قلبهاى دیگران را خدا متوجه شما مى کند. مگر نه آنست که انسان مى خواهد محبوب مومنین باشد و مومنین او را بخواهند و به او علاقه مند باشند، مشکل او را حل کنند، براى او دعا کنند، طلب آمرزش کنند، چه وقت انسان محبوب دلهاى اهل ایمان مى شود؟ چه وقت مومنین انسان را مى خواهند و مى طلبند؟ وقتى که انسان قلبش را متوجه خدا کند، مخصوصا در حالت نماز.دعا را از ابراهیم خلیل – سلام الله علیه – بیاموزید. عدد دعا را به ما گفته اند. ابراهیم خلیل به خداى سبحان عرض کرد: پروردگارا، فاجعل افئده من الناس تهودى الیهم (۵۵) . دلهاى عده اى از مردم متوجه ذریه من بشوند، دلهاى مردم ذریه مرا دوست داشته باشند و بطلبند.قرآن کریم راه محبوب شدن بین مؤ منین را بیان کرد، فرمود: ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا (۵۶) . آنها که از نظر عقیده مؤ من اند و از نظر اعمال صالح اند، خدا براى اینها محبت قرار مى دهد و اینها را محبوب دلها دیگران مى کند، دلهاى دیگران متوجه اینها مى شود. چه ذخیره اى بالاتر از این ؟اگر محبت امت نسبت به امام نبود، این انقلاب به ثمر مى رسید؟ اگر الان آن محبت نباشد، آن علاقه قلبى دلهاى مردن را نسبت به این رهبر نباشد، حرفش در دلها این قدر نافذ است ؟ انسان راه دارد که به این مقام برسد یا خیر؟ فرمود راه دارد. این راه رفتنش سخت است ، نه اینکه راه مبهم باشد، راه بسیار روشن است ، رفتنش دشوار است ، صراط مستقیم به معنى راه آسان نیست ، بلکه آن راه را مستقیم مى گویند که اگر طى شود پایانش بالضروره سعادت بخش خواهد بود.امام رضا – سلام الله علیه – هنگام غذا میل کردن ، وقتى سفره گسترده مى شد و غذاها را روى سفره قرار مى دادند، قبل از غذا خوردن یک ظرف خالى طلب مى کردند و از بهترین غذاهاى آن سفره قبل از غذا خوردن در آن ظرف مى ریختند و براى مستمندان مى فرستادند و این آیات را مى خواندند، فلا اقتحم العقبه ؛وما ادریک ما العقبه (۵۷) یعنى چرا مردم از این عقبه و گردنه ها بالا نمى روند، چرا در سرزمین دشت و هموار و مساعد و ملایم راه مى روند؟ در دامنه کوه که زمین هموار است راه رفتن آسان است و لکن انسان جایى را نمى بیند. بالاى کوه رفتن که دید انسان را وسیع مى کند هنر است . فرمود: چرا اینها بالاى کوه نمى روند؟ چرا اینها غذاهاى نخورده را نمى دهند، غذاهاى خورده را مى دهند؟ این لباسهاى مانده و مندرس را دادن که صراط مستقیم نیست ، این که اقتحام عقبه نیست ، از گردنه ها گذشتن نیست . این آیه ما را تشویق مى کند که چرا از کوه بالا نمى روید، چرا همیشه در دامنه کوه هستید، چرا همتهاى بلند ندارید،چرا سعى نمى کنید که از این گردنه ها و کتلها بگذرید، از این گردنه ها صعب العبور؟ و گر نه غذاهاى مانده و لباسهاى مندرس را به این و آن دادن کار سهلى است ، و این کار را خداى سبحان دوست ندارد.اگر مى بینیم که دلها متوجه یک مقام اند: این مقلب القلوب متوجه کرده است . و این راه هم براى دیگران باز است ، براى همه ما باز است ولو به مقدار مسیرمان . لذا فرمودند: هیچ بنده مؤ من نیست که در نماز قلبش را متوجه خداوند سبحان کند، مگر آنکه خدا قلوب مؤ منین را متوجه او مى کند، گذشته از آنکه او را به بهشت متنعم و برخوردار خواهد کرد. این خیر دنیا و آخرت است .هر یک از نمازها مزیتى دارند. در بین نمازها، نماز ظهر خصوصیتى دیگر دارد.حافظوا على الصلوات و الصلوه الوسطى (۵۸) – روایات صلوه وسطى را به نماز ظهر تفسیر کرده اند (۵۹) – فرمودند وقتى آفتاب از دایره نصف النهار زائل شد و ظهر فرا رسید نگذارید نماز ظهر شما به تاخیر افتد. هنگام زوال ظهر درهاى رحمت باز است و از خداى سبحان رحمتى را مسئلت کنید. در این وقت هرگز به فکر خود نباشید که خدایا ما را بیامرز یا پدر و مادر ما را بیامرز یا دوستان ما را بیامرز. بیانى از امام هشتم امام رضا – علیه السلام – رسیده است که : لک الحمدان اطعتک ولاحجه لى ان اعطیتک لى و لالغیرى فى احسانک ولاعذر لى ان اسات ما اصابنى من حسنه فمنک یا کریم . اغفر لمن فى مشارق الارض و مغاربها من المومنین و المومنات (۶۰) همتها را همیشه بلند بگیرید. نظرتان همیشه بلند باشد که خدایا همه مؤ منین عالم را رحمت کن .هنگام زوال ظهر درهاى آسمان رحمت باز است ، لذا یکى از اسرار جنگ در اسلام این است که جنگ مستحب است از ظهر به بعد شروع شود و قبل از ظهر مکروه است (۶۱) ، مگر اینکه دشمن حمله کند، در این صورت انسان در تمام اوقات مى تواند حمله او را پاسخ دهد، قرآن کریم به ما چنین فرمود. همان طور که مسائل فردى قصاص دارد، حقوق الهى و احکام الهى هم قصاص دارد. اگر کسى ظالمانه کس را کشت اولیاء مقتول مى توانند قصاص کنند: ولکم فى قصاص حیوه یا ولى الالباب (۶۲) ، اگر دشمن در ماههایى که جنگ حرام است به شما حمله کرد شما هم دفاع کنید. ذیقعده ، ذیحجه ، محرم ، رجب ماههاى خداست که اشهر الحرام است ، اگر کسى مانند صهاینه و عفالقه عراق در یکى از این ماهها به ما حمله کردند قرآن مى فرماید و الحرامات قصاص (۶۳) ، یعنى شما هم در همان ماهها قصاص و دفاع کنید. آنها ماه ذیحجه حمله کردند شما نگویید در این ماه جنگ حرام است ، دفاع کنید. آنه ماه ذیقعده یا محرم یا رجب حمله کردند شما دفاع کنید، زیر بار ستم رفتن ذلت است و خداوند سبحان ذلیل را دوست ندارد: لا یحتمل الضیم الا الضعیف (۶۴) ، این حرفها چقدر بلند است ، این از سخنان بلند على بن ابى طالب – علیه السلام – است ، فرمود: جز افراد فرومایه و خوار کسى زیر باز زور نمى رود. امت اگر عزیز و شریف است ستم به جایش بر مى گرداند، فرمود: ردوا الحجر حیث جاء فان الشر لایدفعه الا الشر ؛ (۶۵) سنگ ستم از هر جا که آمد برگردانید، ستم پذیر نباشید، زیرا شر را باید با شر پاسخ داد.جنگ کردن قبل از ظهر مکروه است اما از ظهر به بعد مستحب است . چرا؟ راز این نکته در کتب فقهى ما که از این روایات استفاده کرده اند این چنین بیان مى شود که : درهاى رحمت هنگام ظهر باز است ، بلکه خداوند قلب کفار و منافقین را هدایت کند که به اسلام گرایش پیدا کنند و خونى ریخته نشود. این راز جهان در میدان جنگ است که آن هم حکمى خاص دارد. بعد ازین نکته مرحوم صاحب جواهر – رضوان الله علیه – مى گوید: سید الشهدا حسین بن ابى طالب – علهیم السلام – شخصا از ظهر به بعد روز عاشورا وارد میدان جنگ شد، اصحابش قبل از ظهر دفاع کرده اند، اما آنچه مربوط به خود حضرت است از ظهر به بعد است ، لذا نماز ظهر را در آن حالت خواندند، سپس وارد میدان جنگ شدند. ظهر که مى شود درهاى رحمت باز است ، وقتى که درهاى رحمت باز شد انسان از خداى سبحان رحمت کامله مسئلت مى کند.از رسول خدا – علیه الاف التحیه و الثناء – نقل شده است : اذا زالت الشمس فتحت ابواب السماء و ابواب الجنان و استجیب الدعاء فطوبى لمن رفع له عنه ذلک عمل صالح (۶۶) . درهاى رحمت باز است ، درهاى بهشت باز است ، و دعاها هم مستجاب است ،خوشا به حال کسى که هنگام زوال ، عمل صالحى از او به آسمان معنى رفعت یابد که اگر عمل رفت عامل هم مى رود. چنین نیست که عمل از عامل جدا باشد و عمل را در یک نامه بنویسند و او تنها بالا برود. آن جان عمل که نیت است ممکن نیست از انسان جدا باشد. عمل مانند بخار یا دود نیست . عمل واقعیتى است که از جان آدم جدا نیست و ممکن نیست عمل را بالا برند و جان آدم و آن حقیقتى که منشاء این عمل است در زمین باشد. اگر عمل بالا مى رود عامل هم بالا مى رود، انسان آسمانى و فرشته مى شود، وصف انسان سماوى مى شود.این معناى عقلى را امیر المؤ منین – علیه السلام – در بیان لطیفى چنانکه در کلمات قصار حضرت در نهج البلاغه آمده است تبیین فرمودند، فرمود: فاعل الخیر خیر منه و فاعل الشر شر منه ؛ (۶۷) بهتر از هر عمل خیرى آن انسانى است که آن عمل خیر را انجام مى دهد. اگر نماز فضیلت دارد، اگر نماز بالا مى رود، بهتر از نماز،نماز گزار است ، چون این نماز اثر فعل اوست . چگونه مى شود نماز بالا برود و نماز گزار بالا نرود، چگونه مى شود روزه بالا برود و روزه دار بالا نرود، همچنین بدتر از هر عمل بد همان عامل بد است ، زیرا عمل بد و شر اثر آن شخص است ، چگونه مى شود اثر از موثر قویتر باشد.در بعد فضیلت اگر خیر بالا مى رود آن روح انسان که عامل این اعمال خیر است آن هم یقینا بالا مى رود. فرمودند اگر مى خواهید بالا بیایید راهش این است .به ما گفته اند بالا بیایید. انبیاء به امت هایشان مى فرمایند بالا بیاید. رسول خدا – علیه الاف التحیه و الثناء – به امت اسلامى مى فرماید: تعالو اتل علیکم (۶۸) .الى غیر از تعالى است . اگر دو نفر در یک سطح قرار گیرند یکى به دیگرى مى گوید الى ؛پیش من بیا. اما اگر در دو طبقه باشند، آنکه بالاتر است مى گوید تعال ؛یعنى بالا بیا. حرف انبیاء این است که بالا بیایید.این لطیفه را در تفسیر بیضاوى ملاحظه مى فرمایید. این ادیب چنین مى گوید: در بین بادیه نشینان عرب رسم بود و هم اکنون هم هست که در مناطق کوهستانى خانه ها را در سینه هاى کوه مى سازند و دامنه کوه را که هموار است براى کشت و زرع آماده مى کنند. بچه ها در نقاط هموار به بازى مشغول مى شدند، هنگام غروب پدر و مادر به لبه ایوان مى آمدند و به بچه ها مى گفتند: تعالوا تعالوا ؛بیائید بالا بیائید بالا. حرف انبیاء چنین است .قرآن کریم هم وقتى سخن پیامبر را نقل مى کند مى فرماید: بیائید بالا تا من براى شما بگویم ؛ تعالوا اتل علیکم .تا کى به طرف طبیعت و خاک ! این از سخنان مرحوم صدر المتالهین است . مى فرماید: انسانى که محصول عمر او ساختن یک قصر باشد، تهیه کردن یک سلسله امور مادى و مالى باشد، هرگز ترقى نمى کند. او مثل یک درخت است ، مگر درخت ترقى مى کند، هرگز درخت ترقى نمى کند. اگر درختى را مى بینید که شاخه هاى او بالا آمده است ، این فروع است نه اصل او. اصل او همان دهان و چشم او و ریشه و مغز و سر اوست در گل فروع رفته است . انسانى که به طبیعت فروع رفته است و دل به گل داده است و تمام فکر و همش آن است که از زمین در بیاورد و زمین را مزین کند، مثل درخت است که تمام عمق فکرش به درون خاک رفته و ریشه هاى او بالا آمده است . او چه ترقى دارد، او خاکى را روى خاک گذاشته است ، او که ترقى نکرده است .هرچه بیشتر به گل فرو برود شاخه ها و فروع او بیشتر است . این درخت چنار چرا شاخه هایش اینقدر بلند است ، چون سرش ‍ پایین تر است . فرمود شما انسانید، مثل فرشته باشید، مثل درخت نباشید (۶۹) .این لطائف را از زبان رسول خدا – صلى الله علیه و آله – استفاده مى کنند که به ما مى فرماید بیایید بالا. کى ما مى فهمیم که بالا آمده ایم ؟ مگر انسان چیزى نفهمد بالا مى آید، مگر آن فهم را سر پل عقل قرار ندهد بالا مى آید مگر آن عقل را وسیله عقال کردن شهوت و غضب نکند بالا مى آید، و مگر دست و بال شهوت و غضب و منیت را نبندد بالا مى آید؟حیف است که انسان خود را با افراد تبهکار و فاسق و منافق بسنجد و بگوید الحمد الله . امام مجتبى – علیه السلام – فرمود هرگز این کار را نکنید که خودتان را با بدان بسنجید (۷۰) و گر نه مى مانید. بگویید خوشا به حال ما که در این راه آمدیم و در گروه کفار و منافق نیفتادیم . خود را با آنها نسنجید، خود را با شهداى کربلا بسنجید، خود را با یاران پاک حضرت بسنجید، با آنان که چهل سال با وضوى نماز عشاى خود را نماز صبح را مى خواندند بسنجید.آن خونها بود که توانست اسلام را تا الان حفظ کند. یعنى تقریبا در طى این چهارده قرن همه قدرتها در کوباندن اسلام خلاصه شده بود، براى اینکه ائمه – علیهم السلام – یا در زندان بودند، یا در تبعید، یا تحت نظر قرار داشتند، و عاقبت هم مسموم و مقتول شدند. دشمان هم که تمام امکانات خاور دور و نزدیک در اختیارشان بود و هر چه توانستند کردند. از بعد از جریان کربلا تا زمان امام حسن عسگرى – علیه السلام – وضع چنین بود (۷۱) . پس از دوستان که کارى ساخته نبود.دودمان ننگین اموى و مروانى و عباسى و دیگر سلاطین هم که توانستند هر جا که مقدورشان بود علیه اسلام تلاش کنند. پس ‍ چهارده قرن اینها کوبیدند و چهارده قرن آنها مظلومانه صبر کردند و نتیجه اش این شد که دیدیم . اگر مى بینم خونى کشور را حفظ مى کند خون عادى نیست . ما مى توانیم آن خون غیر عادى را تحصیل کنیم و با کشته شدن کشور را حفظ کنیم .امام مجتبى مى فرماید: هرگز خود را با بدان و با اهل دنیا نسنجید و گر نه ضرر کرده اید. و از آن طرف هم گفته اند که در تمام شبهاى جمعه بخوانید که خدایا مرا از برجسته ترین بندگانت قرار بده : و اخصهم زلفه لدیک (۷۲) . روحتان بلند باشد. لذا رسول خدا فرمود خوشا به حال کسى که هنگام ظهر عمل ظهر عمل صالحى از او به آسمانها بالا رود که اگر عملى بالا رفت عامل هم یقینا بالا مى رود و روح آسمانى مى شود.
 
 

بازدیدها: ۱

نویسنده

https://shiastudies.com/fa/?p=2038

مطالب مرتبط

هیچ نظری وجود ندارد