قبل از پرداختن به موضوع مهم و محوری امامت در آیات و احادیث، به بررسی «حقیقت و ماهیت امامت» به عنوان پیش نیاز بحث میپردازیم
از روزی که پیامبر گرامی اسلام(ص) به دیار باقی شتافتند، اختلاف درمیان مسلمانان، روز به روز افزایش پیدا کرده، تا آنجا که فرقهها شکل گرفتند و حتی برخی از آنان، هم دیگر را گمراه و ضال نیز شمردند!
همراه با به وجود آمدن و تشدید اختلافات، زمینهی بررسیهای اختلافی و پژوهشهای تطبیقی نیز رفته رفته به وجود آمد، و انبوه عظیمی از کتابها و رسالهها در این زمینه به رشته تحریر در آمدند.
اما اکثر اوقاف بحث و بررسیها، از جادهی منطق و استدلال دور شده، و در باطلاق تعصب و دشمنی گرفتار شدهاند، که البته دشمنان امت اسلام بیشترین سوء استفاده را از این فضای فتنه و تفرقه، کرد و میکنند.
یکی از انحرافاتی که تعداد زیادی از پژوهشگران به آن مبتلا شدهاند، عدم تشخیص اصل و فرع در موضوعات مورد بررسی است، مثلاً بحث امامت که یک موضوع اساسی و کلیدی و اصل است، آنرا نادیده گرفته، به دنبال بررسی برخی موضوعات فقهی رفتند. در حالی که نادیده گرفتن بحث امامت خودش مشکلات بحث فقهی را دو برابر میکند، و خیلی از موضوعات فقهی به دنبال حل اختلاف در امامت، خود به خود حل و فصل میشود.
از مشکلات دیگر پژوهشهای ناپخته اینکه، وقتی حتی سراغ موضوع امامت میآیند، باز دچار اشتباه بزرگ دیگر میشوند، و آن اینکه معنی امامت و نکته اختلاف را بگونهی درست و دقیق تشخیص نمیدهند.
چون بحث امامت فوقالعاده مهم، اساسی و کلیدی است، و بر آن دیدگاههای علمی در رشتههای مختلف علوم اسلامی، استوار و مبتنی است، بر آن شدیم که این موضوع فوق العاده مهم را مورد بررسی قرار دهیم.
نکتهی نخست: اختلاف در موضوع امامت دقیقاً بر چه مبنایی است؟
از اشتباهات مهم برخی بژوهشگران، عدم تشخیص محلّ نزاع است، یعنی اینکه در این موضوع دقیقاً کجا و در چه نکتهای اختلاف نظر است؟ بعضیها اشتباهاً فکر میکنند که اختلاف سر اول یا چهارم بودن حضرت امیر المؤمنین امام علی(ع) است، به گمان اینها شیعه، فقط می گوید حضرت علی(ع) خلیفه اول است نه چهارم، در حالیکه اهل تسنن علی را چهارم قرار دادهاند! بعضی دیگر به اشتباه این گمان واقفاند، اما دچار اشتباه دیگرند؛ زیرا گمان میکنند اختلاف سر اینست که چه کسی خلیفهی بر حق است؛ مولا امیر المؤمنین علی(ع) یا ابو بکر و عمر و عثمان، یعنی اینها گمان کردند خلافت یک معنا دارد نزد مسلمانها، واختلافشان این است که چه کسی خلیفه بر حق است و چه کسی خلیفه ناحق!
مشکل بیشتر پژوهشگران غیر شیعی در تشخیص ماهیت اختلاف است؛ که با تبیین وجه صحیح اختلاف، به اشتباه این دیدگاه نیز پی خواهیم برد. احتمالاً دلیل این گمانهای نا درست این باشد که معمولاً علمای شیعه، در صدد تبیین اشتباه دیدگاه سنّیها هستند، آن هم بر اساس مبانی و دیدگاههای آنها، که این نحوهی پرداختن به موضوع واهمهی یکی بودن مبنا را به ذهنها القا میکند. اما بررسی اقوال و استدلالهای دو طرف قضیه، نشان میدهد که اختلاف آنها بر سر مطلبی اساسی تر است، که در واقع خود ماهیت امامت است.
در حقیقت وقتی شیعیان دوازدهامامی، عنوان امامت را مطرح میکنند، یک منظور و معنای خاصی مد نظرشان است، که سنّیها اصلا به آن فکر هم نمیکنند. امامت پیش شیعیان اهل البیت و مخالفین آنها فقط از لحاظ لفظ، مشترک است، اما از لحاظ معنا، زمین تا آسمان فرق میکند.
امامت از دیدگاه شیعه مرتبهای والا، در نبوغ و کمال علمی و معنوی شخصیت است، آن هم به حد عصمت که به معنای مصونیت شخص از طرف خدای متعال به گونهای،که مانع از بین رفتن آن نبوغ وکمال میگردد، که به دنبال آن، صاحب این نبوغ و کمال برای مقام رهبری و هدایت خلق، از طرف خدا نصب میشود. همان مقامی که از آن انبیای الهی است. مقامی که یک پیامبر نیز بعد از گذراندن امتحانات سخت، به آن نایل میشود، همانگونه که در حق ابراهیم خلیل الله(ع) خدای متعال میفرماید: {وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لایَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ} (بقره /۱۲۴) و (یاد کنید) هنگامى که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتى آزمود; و او به طور کامل از عهده آنها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم» ابراهیم گفت: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمىرسد (مگر آنها که شایستهاند)».
مقامی که به {لتخرجهم من الظلمات الی النور} از آن یاد میشود، وهمچنین به {وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ} و از آنان پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مىکردند; چون شکیبایى نمودند، و به آیات ما یقین داشتند. و دیگر آیات فراوانی که عظمت و اهمیت جایگاه امامت را میرساند.
به عبارت مختصر: امام، نمایندهی خدا است که صراط مستقیم را به همهی خلق نشان و به سمت آن هدایت میکند.
و به عبارت دیگر: امام کعبهی ایمان است که جهت مسیر را مشخص میکند و باید حرکت همهی خواهان حق، به سمت او باشد.
در حالیکه امامت نزد برادران اهل تسنن، فقط به معنای رهبری و مدیریت جامعه است در جهت حفظ منافع دینی و دنیوی، که بر فرض عدم تحقق رهبری دینی یا دنیوی ولو اینکه هردو نیز منتفی باشند باز هم این امامت نزد آنان از مشررعیت ساقط نمی شود، مثلاً: زکریای انصاری که از علمای شافعیه است در کتاب خود میگوید: مشروعیت اگر حتی یک نوجوان غیر بالغ یا زن یا هر کسی که اهلیت رهبری را نداشته باشد، به قدرت برسد، ولو اینکه به زور و عدم انتخاب اهل حل و عقد، باز هم امامت او صحیح و مشروعیت دارد! «فتح الوهاب» (ج۲، ص۲۶۸)
نسبت به این دیدگاه، بسیاری از علمای مذاهب چهارگانه معتقد هستند.
به جهت آنکه مطلب به درستی تفهیم شود، باید دقت کنیم که علمای اهل تسنن در وهلهی اول، برای امامت و امام شرایطی را مطرح میکنند، که تقریباً همان شرایط ولایت فقیه است، اما در عین حال اگر فاسق و فاجر زمام قدرت را به زور به دست بگیرد، امامت او را باطل نمیدانند، بلکه خروج بر حکومت او را حرام و اعتقاد به امامتش را واجب میدانند.
و این به ما نشان میدهد که امامت در نزد اهل تسنن به معنی رهبری جامعه است، که باید طبق شرایط خاص، در شخص معینی متجلی گردد، که ملاکش حفظ یکپارچگی جامعه است، نه هدایت به سمت خدا، و لذا امامت فاجر و فاسق را نیز صحیح و معتبر دانستهاند.
پس اختلاف بین پیروان اهل بیت(ع) و عامه در ماهیت امامت و ملاک آن است، که شیعیان اهل بیت(ع) آن را مقام هدایت به سوی خدای ورضای او میدانند، در حالیکه اهل تسنن، آنرا مقام حفظ یکپارچهگی جامعهی اسلامی میدانند.
به عبارت دیگر: شیعه راجع به خلیفه الله بر خلقش و حجه الله بر بندگان و هدایتگری معصوم به صراط مستقیم، همان معصومی که وارث علم انبیا و عنده علم الکتاب است، سخن میگویند در حالیکه سنّیها راجع به مقام ولایت فقیه صحبت میکنند، که اگر در دست یک جاهل ستمگر فاسق هم بیفتد، باز هم آن را معتبر و پیروی از آن را فریضهی دینی میدانند.
اثبات حقانیت و ضرورت امامت به آن معنی که شیعیان به آن معتقداند، منجر به حل و فصل اختلاف بین شیعه و سنی میشود؛ چراکه سنیها مدعی نیستند و نمیتوانند ادعا کنند که خلفای آنان به چنین مقام عظیمی که برای امامت است، نایل بودند، پس اگر برای آنها اثبات شود که امامت به این معنی که شیعیان به آن معتقد هستند، حق و ضروری است، آنها مجبور میشوند که به بدنبال ائمهای بگردند که هیچ وقت زمین از وجود با برکت آنها خالی نمیماند، ائمهای که معصوم باشند و فقط از راه متون دینی ونص شرعی مصادیق آنها را میشود شناخت، نه از طریق شوری یا بیعت اهل حل و عقد یا به قدرت رسیدن کسی توسط زور تشخیص دقیق محل اختلاف و نزاع، در روند استدلال نیز نقش به سزایی دارد؛ زیرا پژوهشگر باید جهت اثبات موضع خود، در محل دقیق اختلاف، حرکت کند و ادله بچیند. در موضوع امامت، هر دلیلی که بیاوریم باید امامت را به این معنی که بیان شد و مد نظر شیعیان است، اثبات کند. اگر این مطلب را به خوبی فهمیده باشیم، میتوانیم سر آوردن متون فضائل را در باب امامت، بفهمیم؛ زیرا فضائل مقام قرب خاص ائمه را میرساند، مثلاً: وقتی در یک متن آمده باشد که علی مانند کعبه است، این می شود دلیل امامت؛ چون مثل کعبه بودن، معنیش اینست که همهی دلها به سمت علی باید حرکت کنند، و در غیر این صورت، یعنی وقتی که علی قبلهی ایمان نیست، اعمال و کردار نیز باطل است. استدلال برای اثبات امامت طبق نظر شیعه در دو مرحله انجام میگیرد:
1 ـ مرحلهی اثبات ماهیت امامت و ضرورت آن.
2 ـ مرحلهی معرفی اشخاص ائمه که مصادیق این امامتاند.
ادلهی امامت نیز دو گونهاند:
1 ـ ادلهی مشترک فریقین که عبارت است از آیات قرآن کریم و احادیث مشترک.
2 ـ ادلهی اختصاصی تشیع، که عبارت است از احادیثی که در منابع معتبر شیعه آمده، اما در منابع مخالفین نیامدهاست. در شمارههای بعد، به بررسی ادلهی امامت طبق دو مرحلهی ذکر شده و با دو نحوهی ادله، خواهیم پرداخت.
ان شاء الله تعالی. و الحمد لله رب العالمین.
منبع : نشریه شیعه شناسی ، شماره۵
بازدیدها: ۰










هیچ نظری وجود ندارد