بیست و هفتم ربیع الثانی
۱- درگذشت آیت الله سید محمد طباطبایی سنگلجی (۱۳۳۹ هجری قمری)
۲- درگذشت میرزا ابوالهدی کرباسی (۱۳۵۶ هجری قمری)
۳- رحلت فقیه بزرگوار شیعه آیت الله العظمی حاج سیداحمد خوانساری (۱۴۰۵ هجری قمری)
۱- درگذشت آیت الله سید محمد طباطبایی سنگلجی (۱۳۳۹ هجری قمری)
سید محمد طباطبایی در ۱۹ ذی حجه سال ۱۲۵۷ ه.ق در کربلا متولد شد پدرش سید محمدصادق از علمای تهران بود. در یک سالگی، به همدان منتقل شد و حدود ۶ سال را نزد جدّش سید مهدی طباطبایی گذراند و آنگاه به تهران رفت و نزد پدرش پرورش یافت. سید محمد پس از تحصیل ادبیات و مقدمات علوم دینی، فقه و اصول را نزد پدرش سید محمد صادق طباطبایی آموخت و حکمت و علوم عقلی را در مکتب میرزا ابوالحسن جلوه گذراند. همچنین مدتی از مباحث اخلاقی شیخ هادی نجم آبادی استفاده کرد.
او در ۱۵ شوال ۱۲۹۹ ه.ق به قصد سفر مکه، تهران را ترک کرد و از راه دریای خزر به سمت آسیای صغیر و به استامبول رفت و از آنجا به مکه و مدینه رفت سپس راهی نجف، کربلا، سامرا و کاظمین شده و در سامرا، بیش از یک دهه در درس میرزا محمدحسن شیرازی حاضر شد و از یاران و نزدیکان میرزای بزرگ به شمار میرفت.
ناصرالدین شاه چون از محبوبیت و نفوذ میرزای آشتیانی به هراس افتاده بود، برای تضعیف موقعیت او، در پی مطرح کردن یکی از عالمان در مقابل وی بود. از این رو، از میرزای شیرازی درخواست کرد تا یکی از عالمان مورد اعتماد خود را به پایتخت اعزام کند. میرزا نیز سید محمد را فرستاد.
سید محمد طباطبایی در جمادی الاولی ۱۳۱۱ ه.ق وارد تهران شد و به جای پدر در مسجد و محراب به وظایف دینی و اجتماعی پرداخت. با آمدن سید و درایت او، علما و روحانیون تهران اتحاد بیشتری پیدا کردند و برنامه ناصرالدین شاه به جایی نرسید.
گویا مشی اعتراضی و انتقادگونه سید، از آغاز ورود به مرز، به گونهای بوده است که ناصرالدین شاه نه تنها طباطبایی را مفید برای نیل به هدف خود نمیدانست، بلکه حضور او را نیز برای سلطنت خویش خطرناک قلمداد میکرد.
طباطبایی در تهران، مدرسهای با عنوان مدرسه مبارکه اسلام، در سال ۱۳۱۷ ه.ق تأسیس کرد.
میتوان گفت، سید محمد طباطبایی زندگی سیاسی خود را متأثر از فعالیتهای سیاسی سید جمال الدین اسدآبادی آغاز کرد. هنگام حضور سید محمد در سامرا، وی با سید جمال مکاتباتی داشت و سید جمال الدین نیز از لندن با ارسال نامههایی، طباطبایی را برای ورود به ایران و رهبری جامعه اسلامی ترغیب میکرد.
طباطبایی از ارکان مهم مشروطیت ایران و از موسسان آن است. او مدعی است که از اول ورود به تهران، در صدد تأسیس مجلس شورای ملی و ایجاد عدالتخانه بوده است؛ عدالتخانهای که بعدها به مشروطه تغییر یافت. ناصرالدین شاه از این سلوک سید ناراضی و غالباً گلهمند بود.
در اوج مبارزات مشروطهخواهی، سید محمد طباطبایی در ماه شوال ۱۳۲۳ ه.ق با دیگر همراهان، عالمان و روحانیان به حرم حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) پناه برد. او خود مینویسد: «بنا شد مقاصد نوشته شود. هر کسی چیزی خواست از قبیل ردّ مدرسه خان مروی که امام جمعه ضبط کرده بود و عزل عسکر گاریچی و امثال اینها. من نوشتم آنچه مقصود است، مجلس عدالت است. قبول کردند و به شهر آمدیم.»
عالمان و مردم همراه، به شهر تهران بازگشتند اما عین الدوله هرگز حاضر به تن دادن به خواست آنان نشد و اجرای آن را به تأخیر میانداخت. سید محمد طباطبایی ساکت ننشست و نامههایی خطاب به شاه و عین الدوله نگاشت.
پس از درگذشت مظفر الدین شاه، فرزندش محمد علی میرزا بنای ناسازگاری با مشروطه گذاشت. با وجود آن که مجلس در ابتدا مدارا کرده و مقاومت جدی از خود نشان نمیداد، سید محمد طباطبایی به همراه سید عبدالله بهبهانی به خوبی دربرابر شاه مقاومت کردند.
شاه به باغشاه کوچید و آرایش جنگی گرفت و قوای قزاق به فرماندهی لیاخوف روسی، مجلس را به توپ بستند. طباطبایی به اتفاق بهبهانی، به ناچار به باغ امین الدوله رفته و در آنجا طرفداران لیاخوف آن دو را یافتند و پس از اهانت و آزار بسیار، تا حدی که محاسن ایشان را کندند، با هتاکی به باغشاه بردند، به گردن سید زنجیر انداختند و با بیاحترامی زیاد وی را در باغشاه محبوس کردند.
طباطبایی عاقبت پس از مدتی که در حوالی شمیران و ونک متواری بود، در ماه شعبان ۱۳۲۶ ه.ق به دستور محمد علیشاه به مشهد تبعید شد و در این شهر فعالیت سیاسی را ادامه داد و کمیته مجاهدین را تشکیل داد.
وی پس از فتح تهران توسط مشروطهخواهان، در هفتم شعبان ۱۳۲۷ ه.ق و در شرایطی که شیخ فضل الله نوری اعدام شده بود، به این شهر بازگشت.
آیت الله طباطبایی سالهای واپسین عمر را به گوشهنشینی و انزوا گذرانید و از صدمات وارده بر خود چنین یاد میکرد: «از صدماتی که در توپ بستن مجلس به من زدند، حالت وحشت و خیال دست داده است و از این رو، به من سخت میگذرد، اگر کسی باشد که مرا مشغول کند، حالم بهتر میشود. در ونک، کسی نیست؛ من تنها هستم. دستم از چارهها کوتاه و راه دراز پیش؛ جز به خداوند و رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه هدی(علیهم السلام)امیدی ندارم.»
سرانجام آیت الله طباطبایی در سال ۱۳۳۹ ه.ق در تهران درگذشت. پیکر وی را پس از تشییع، در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) در کنار قبر پدرش به خاک سپردند.
—
۲- درگذشت میرزا ابوالهدی کرباسی (۱۳۵۶ هجری قمری)
کمالُالدّین میرزا اَبوالهُدی کلباسی زادگاه او اصفهان بوده است. پدرش میرزا ابوالمعالی کلباسی و مادرش دختر آقا سید زین العابدین فرزند سیدمحمد باقر حجت الاسلام شفتی است.
وی تحصیلات مقدماتی خویش را نزد پدر گذراند. پس از درگذشت پدر به نجف هجرت کرده و در دروس اساتیدی چون آخوند خراسانی صاحب کفایه و سید یزدی صاحب العروه الوثقی شرکت میکند. سپس به اصفهان برمیگردد و مباحث علمی خویش را ادامه میدهد و محل مراجعات مردم میشود.
ملأ عبدالکریم گزی در «تذکره القبور» درباره پدر میرزا ابوالمعالی مینویسد: «پدر مرحوم حاجی کرباسی، حاجی محمد حسن کرباسی بوده که اول امر، در محله حوض کرباس هرات که محله کرباس هم میگفتهاند متوطن بوده، و به این جهت به (کرباسی) معروف شدهاند.»
سید شهاب الدین مرعشی نجفی،شیخ احمد فیاض،شیخ ذبیح الله محلاتی و ابوالفضل بن عبدالحسین نجفی قدسی از شاگردان میرزا ابوالهدی کرباسی به حساب میآیند.
زمانی که به اصفهان بازگشت به تدریس و تألیف مشغول شد و یکی از مهمترین تألیفاتش”سماء المقال فی تحقیق علم الرجال” است.
هر چند میرزا ابوالهدی کلباسی در فقه، اصول، کلام، نجوم و رجال از چهرههای مهم روزگار خود به شمار میرفت اما در زهد و تقوا، تهذیب نفس و پاکی روح از نوادر عصر خویش بود. وی این مقامات اخلاقی را تحت تأثیر روحیات و احوال معنوی پدرش و ملأ علی محمد نجفی و محمد جواد بیدآبادی به دست آورد.
سرانجام این عالم فرزانه در نیمه شب سه شنبه ۲۷ ربیع الثانی سال ۱۳۵۶ ه.ق در اصفهان از دنیا رفت و پیکر او کنار مزار پدرش میرزا ابوالمعالی در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
۳- رحلت فقیه بزرگوار شیعه آیت الله العظمی حاج سیداحمد خوانساری (۱۴۰۵ هجری قمری)