هر چیزى که در اطراف خود مى بینم، اعم از پدیده یا مفهوم، از زمانى به وجود آمده و در سیر وجودى خود تغییر کرده است. زمان به وجود آمدن خانواده را شاید باید همزمان با به وجود آمدن انسان دانست، امّا تحول آن قابل تأمل است. سعى ما در این نوشتار مختصر، نگاهى است به این دگرگونى ها. البته از مباحث پر کشاکش در هر زمینه اى، بحث منشأ و شکل ابتدایى آن است که تنوع این بحث ها به اندازه تنوع افرادى است که در این باره اظهارنظر مى کنند.شکل ابتدایى خانواده یا «خانواده نخستین»، موضوعى است که اندیشمندان هنوز بر سر آن به تفاهم نرسیده اند.انگلس، اوّلین نوع خانواده را «خانواده هم خون» مى داند که در آن، مردان و زنان مى توانسته اند به صورت همزمان، زن و شوهر باشند، امّا محدوده این رابطه والدین را در بر نمى گرفته است. در واقع، تنها مانع ارتباطى در این چارچوب، ارتباط والدین با فرزندان است.سیرى که انگلس براى تکامل خانواده در نظر مى گیرد این چنین است:۱. خانواده هم خون، ۲. خانواده پونالوا، ۳. خانواده یارگیر ۴. خانواده تک همسری.در خانواده پونالوا، دومین محدودیت یا پیشرفت در سازماندهى، مبتنى است بر محروم کردن روابط برادران و خواهران. در تمام اشکال خانواده گروهى، پدر طفل، معلوم نیست؛ ولى مادر، مشخص است. بدین ترتیب، هر جا ازدواج گروهى وجود داشته باشد، نسبت را از طریق مادر مى توان معیّن کرد، که این دوران را «مادرتباری» یا «زن سالاری» نامیده اند.انگلس معتقد است با به وجود آمدن انحصار در مالکیت، «زن سالاری» به «مرد سالاری» تبدیل شد. این بُرهه مربوط مى شود به دوران گردآورى و میوه چینی؛ زمانى که هنوز بشر نتوانسته بود با کشاورزى بر طبیعت، غالب شود. در دوران زن سالارى، حقّ ارث هم به زنان تعلق داشت و مردان از مؤثّر بودنشان در امر فرزندآورى بى اطلاع بودند. افرادى که به این مرحله از تحوّل خانواده معتقدند، اغلب، شواهدى از برخى قبایل بومى و ابتدایى در تأیید این مسئله مى آورند.مرحله بعد، «خانواده یارگیر» است. پیچیدگى روزافزون ممنوعیت هاى ازدواج، ازدواج گروهى را دشوار کرد. در این شکل خانواده، یک مرد با یک زن زندگى مى کرد؛ امّا چند همسرى و بى وفاییِ گهگاهى، هنوز جزو حقوق ویژه مرد، باقى ماند؛ ولى ازدواج با وابستگان حتى سببى منع شد.بین مرحله خانواده یارگیر و خانواده تک همسرى، مرحله اى است که شامل چند همسرى به نفع مرد است و این همان خانواده پدر سالار است که عده اى آن را «گسترده» نامیدند. در این مرحله، حقّ ارث و مالکیت، به مرد منتقل مى شود و از قدرت زن کاسته مى شود.آخرین مرحله، همان تک همسرى است که در این نوع هم تفوّق مرد، مشهود است، هر چند که عشق و علاقه پدید مى آید و شاید بتوان نوعى از برابرى حقوق در مقابل قانون را در این نوع، در نظر گرفت.نظر دورکیم، متفاوت از نظر انگلس است. وى اوّلین شکل خانواده را «کلان» مى داند. کلان، گروهى است که همه اعضایش خود را از تبار آن مى دانند و اصل خود را به دنیاى مشترک چندین نسل عقب تر مى رسانند. اعضاى یک کلان، اعتقادات مذهبى همانندى دارند، داراى تعهدات اقتصادى نسبت به یکدیگرند و در یک محل، زندگى مى کنند.پس از کلان، انواع خانواده صُلبى، خانواده پدرْسریِ قدیم، خانواده پدرْژرمنى و در نهایت، خانواده هسته اى ایجاد مى شوند، که خانواده پدرْژرمنى، معادل خانواده گسترده است.اگر بخواهیم هر دو نظر را جمع کنیم و سیرى واحد در نظر بگیریم، مى توان گفت که خانواده، در طول اعصار گذشته، ابتدا گروهى بوده و بعد، گسترده و در نهایت، هسته اى شده است. این، خطّ سیرى است که اکثر اندیشمندان، با آن توافق نظر دارند.از سیر تاریخى خانواده که بگذریم، بیشترین اشکالى که براى ما عینى و ملموس هستند و در گذشته نه چندان دور با آن سر و کار داشته ایم یا آشنا هستیم، خانواده گسترده و در جامعه کنونى، خانواده هسته اى است. جا دارد براى روشن تر شدن تفاوت ها و فضاى هر دو نوع، به مقایسه ویژگى هاى آنها بپردازیم:
خانواده گسترده
در این دوره، خانواده، یک واحد تولیدى و مصرفى بود. و مهم ترین تولید خانواده، مواد غذایى و پس از آن، تولید پوشاک و مسکن بود.این واحد مستقل، داراى سلسله مراتب مشخص سنّى و جنسى بود و کلیه افراد از سنین پایین در امر تولید، شرکت داشتند.مرکز خانواده و روابط در این نوع، «پدر» است. همه مایملک خانواده، به او تعلق دارد و ارث، از طریق او منتقل مى شود. اقتدار پدر و امکان امرار معاش خانواده در این دوره، تنها علت ماندن اعضا در کنار هم بوده است. در واقع، چون امکان زندگى جز از طریق خانواده میسّر نبود، افراد، خود را با این سیستم، مطابقت مى دادند. اقتدار پدر، از یک طرف، ضمانت اجرایى قوانین بوده است. و از طرف دیگر، باعث محدود شدن آزادى فردی.در واقع، در همه بخش هاى جامعه سنّتى (اعم از خانواده، حکومت و …)، فردیّت، نقش چندانى نداشته است؛ چون جمع گرایى، علّت بقاى هر جامعه و نهادى بوده است. خانواده نیز در این دوره، یک کلّ واحد بوده که اعضاى آن، باید براى بقاى این کل، از فردیّت خود مى گذشتند و بقاى این کل، محتاج نیرویى بازدارنده به نام اقتدار بوده است.
خانواده هسته اى
با صنعتى شدن جوامع و تغییر ساختار جامعه، شکل خانواده نیز دگرگون شد. شرایط زندگى، دیگر خانواده هاى پر جمعیت را نمى پسندید؛ بلکه افراد را مجبور مى کرد که به محدود کردن هر چه بیشتر دامنه خانواده رو بیاورند. افراد، دیگر مجبور نبودند تحت لواى خانواده، نیازهاى اساسى شان را تأمین کنند؛ زیرا دولت، عهده دار این مسئولیت بود و در نتیجه، اقتدار شخص به نام پدر، به دولتْ منتقل شد و معناى خود را از دست داد.در عصر جدید، افراد امکان استقلال پیدا کردند و شاید به نوعی: اجبار استقلال! زیرا جامعه از هر فردى انتظار داشت که خود، نقش مجزّا ایفا کند و افراد به خاطر خودشان و کارى که انجام مى دادند، اهمیت یافتند. در کانون خانواده هم نقش زن و مرد، دستخوش تغییر شد. البته در این تغییرات، تحوّلات اجتماعى و شکل گیرى جنبش هایى مثل فمنیسم (آزادى زنان)، بى تأثیر نبود. در طى این تغییرات، مرد، از اریکه قدرت به زیر آمد و کمى از قدرتش را با شریک زندگى خویش تقسیم کرد و عاطفه و محبت، نقش پررنگى در این میان به خود گرفت و شرط لازم (امّا نه کافی) براى تداوم زندگى شد. فرزندان، دیگر به عنوان نیروى کار، مطرح نبودند و دوران مهمّى به نام «کودکی» مطرح شد. برخلاف خانواده گسترده که در آن، فرزندان، از زمانى اهمیت مى یافتند که وارد چرخه تولید و مسئولیت پذیرى مى شدند (در خانواده هسته اى، کودک، از بدو تولّد، داراى شخصیت است).
جمع بندى
با نگاهى کوتاه به این سیر تحول، متوجه مى شویم که هر جامعه اى، به فراخور شرایط خود، نهادهایش را به گونه اى تنظیم مى کند و خانواده به عنوان مهم ترین نهاد جامعه، خود را با ساخت هاى مختلف، تطبیق مى دهد. بشر اولیه به علت عدم تسلّطش به محیط و نیاز مبرمش به جمع، در خانواده اى «تجّمعی» زندگى مى کرد و هر چه به زمان حال نزدیک مى شویم، صداقت انسان را در فائق شدن به شرایط طبیعى و برآورده کردن نیازهایش به تنهایى بیشتر احساس مى کنیم و همزمان با این تغییر، محدود شدن دامنه خانواده را نیز مى بینیم.با شرایط جدید جامعه امروزین، اَشکال تازه اى از خانواده، در غرب، ظهور کرده که باعث نگرانى و واکنش تند دانشمندان علوم اجتماعى شده است، خانواده هایى مثل: خانواده تفاهمى، خانواده تک والد و خانواده هم جنس [که در واقع، قبول آنها به عنوان خانواده، به معناى نفى بنیاد خانواده است]. چالشى که در ذهن این دانشمندان وجود دارد، این است که با کمرنگ شدن پیوندهاى خانوادگى و به وجود آمدن انواع جدید خانواده، آیا زمانى فرا خواهد رسید که افراد، در پى تشکیل خانواده نباشند؟ و آیا زمانى مى رسد که همه چیز، آن قدر مکانیزه شده باشد که حتى براى تداوم نسل، محتاج خانواده نباشیم؟
منابع
۱. جامعه شناسى خانواده، شهلا اعزازى، تهران: روشنگران، ۱۳۸۰.۲. جامعه شناسى خانواده، آندره میشل، ترجمه: فرنگیس اردلان، تهران: دانشگاه تهران.۳. منشأ خانواده، مالکیت خصوصى و دولت، فردریک انگلس، ترجمه: مسعود احمدزاده، تهران: جامی.۴. مبانى جامعه شناسى، آنتونى میدنز، مترجم: منوچهر صبورى، تهران: نشر نی.
بازدیدها: ۰










هیچ نظری وجود ندارد