پیامبر بزرگوار اسلام (ص)، دو یادگار گران سنگ در میان مسلمانان نهاد تا سبب هدایت و رستگارى آنان باشد، که همانا قرآن کریم و عترت اند.مى دانیم که مجموعه هاى روایى موجودِ جهان اسلام، به دلیل آسیب پذیرى هاى سیاسى و مذهبى، نیازمند نقد و نظر بوده و نقد آنها همت و حوصله اى در خور میراث معنوى پیامبر و امامان شیعه (ع) مطلبد. از رهگذر این بررسى هاست که مى توان به هدایت قرآنى دست یافت.در میان جوامع حدیثیِ اهل سنت، کتابى که شهرت و اعتبار فزون ترى یافته، و عالمان سنى مذهب آن را پس از قرآن، بهترین منبع و متن دینى شناخته اند، صحیح البخارى است. کتاب یاد شده، ویژگى هایى در خور تجلیل و تحقیق دارد، به طورى که تاکنون کم تر پژوهش گرى، جرأت و مجال نقد آن را به دست آورده است.نوشتار حاضر، مى کوشد تا هدف روشنایى افکندن در طریق بهره گیرى مطلوب از صحیح البخارى و منظور پالایش فکرى و احیاگرى دینى خدمتى به سنت رسول اکرم (ص) نموده باشد.
زندگى نامه امام بخارىابوعبداللّه محمّد بن اسماعیل بخارى، در سال ۱۹۴ق، در شهر بخارا (خراسان بزرگ) دیده به جهان گشود. وى در کودکى، پدرش را از دست داد و از آن پس، مادر به تربیت او پرداخت.بخارى در شرح حال خود آورده است که در ده سالگى، حفظ حدیث را آغازید، و در شانزده سالگى، به همراه مادر و برادرش راهى مکه گشت و شش سال در آن شهر و نیز مدینه اقامت گزید. در این سالیان، بخارى به فراگیرى علوم دینى پرداخته و بر اثر نبوغ شگفت انگیز در میان طالب علمان درخشید. او به منظور اخذ حدیث و دانش، سفرهایى به شام، مصر، الجزیره، بغداد، بصره و خراسان داشت. در سفر به نیشابور بود که اعتقاد وى به مخلوق بودن قرآن سبب کشمکش میان او و محمّد بن یحیى دَهلى گشت.بخارى، پس از سخت کوشى هاى علمى و پدیدآوردن کتاب هایى چند، به زادگاه خویش بازگشت. اختلاف میان او و خالد بن احمد (والى بخارا) زمینؤ تبعید وى را به سمرقند فراهم آورد. وى ناچار از سکونت در روستایى گشت و سرانجام در سال ۲۵۶ق که ۶۲ سال از عمر وى مى گذشت جهان را بدرود گفت.۱امام بخارى، هجده کتاب پدید آورد که مهم ترین آن را مى توان الجامع الصحیح البخارى دانست.التاریخ الکبیر، التاریخ الأوسط، التاریخ الصغیر، خلق أفعال العباد، الضعفاء الکبیر، أسامى الصحابه، المبسوط، المسند الکبیر، الضعفاء الصغیر، و مختصر من تاریخ النبى (ص) کتابهاى دیگرى است که از وى برجاى مانده است.
کتاب صحیح البخارىاین کتاب، نخستین کتاب حدیثى فراگیر اهل سنت بوده و معتبرترین مأخذ حدیث نزد عالمان سنى مذهب شناخته شده است. مجموعه روایى بخارى در نُه جزء سامان گرفته است.احادیث به طور موضوعى در باب هاى زیر جاى داده شده است: «بدء الوحی»، «الأیمان»، «العلم»، «الوضوء»، «الغسل»، «الحیض» و «الصلوه»، و در بخش هاى دوم، سوم و چهارم کتاب، ابواب فقهى گنجانده شده است. بخارى در بخش پنجم، به مناقب و مغازى پرداخته و بخش ششم را به تفسیر آیات قرآن، و بخش هفتم را به پاره اى از ابواب فقهى، مانند نکاح و طلاق، اختصاص داده است. او در بخش هشتم، روایاتى را در زمینؤ ادعیه و برخى مسائل فقهى، و در واپسین بخش کتاب خویش، «منامات»، «فتن»، «أخبار آحاد» و «إعتصام به کتاب و سنت» و «توحید» را، به عنوان حُسن ختام آن، آورده است.
شمار احادیث کتابعالمان اهل سنت در شمارش احادیث کتاب بخارى، اختلاف نظر دارند. ابن حجر در هدى السارى، از ابن صلاح نقل کرده است که مجموع حدیثهاى تکرارى و غیر تکرارى آن به ۷۲۷۵ حدیث مى رسد.۲ کتاب تک جلدى صحیح البخارى که در ریاض چاپ شده، ۷۵۶۳ حدیث را نشان مى دهد،۳ و از طرفى، رضوان محمّد رضوان در اثرى موسوم به فهارس البخارى ، به نقل از ابن حجر، شمار احادیث آن را به ۹۰۸۲ مى رساند.۴ باید دانست که تکرارى بودن نیمى از احادیث کتاب بخارى، مجموعؤ احادیث غیر تکرارى را بنابر شمارش ابن صلاح، ۴۰۰۰ حدیث مى نمایاند.از آنجا که بخشى از احادیث بخارى (۱۳۴۱ حدیث)، از معلّقات بوده و سند کامل ندارند، و بسیارى از آن احادیث، سخنان پیامبر نبوده و از اصحاب، یا تابعان روایت شده است، و همچنین موارد دیگر، مى توان گفتؤ ابن حجر را پذیرفت:احادیث مسند و موصول به پیامبر (ص)، بدون تکرار در صحیح البخارى، فقط ۲۶۰۲ حدیث است.۵صحیح البخارى، بیش از دیگر آثار حدیثى، مورد توجه و اهتمام دانشمندان اهل سنت بوده و تاکنون ۱۱۸ اثر دربارؤ آن نگاشته اند. ۵۹ اثر، شرح تمام یا ناتمام صحیح البخارى است. ۲۸ کتاب به عنوان حاشیه، و پانزده تلخیص از مندرجات صحیح البخارى نشر یافته و شانزده درآمد بر آن نوشته شده است.۶
چگونگى ضبط احادیث بخارى
1 . نقش دوران منع حدیثپاره اى از ایمان آورندگان که حدیث پژوه نبوده و ظاهر حدیث را مى نگرند چنین مى پندارند که تمامى حدیث هاى منسوب به پیامبر، بى کم و کاست از آن حضرت روایت شده و مخاطبان رسول اکرم (ص)، الفاظ و ظرافتهاى کلام او را بدون اندک تغییرى نقل کرده و در مجموعه هاى روایى به نسل بعدى انتقال داده اند. آنان مى پندارند که احادیث کتاب هایى همچون صحیح البخارى، همگى از پیامبر نقل شده و بر زبان آن حضرت رفته است، حال آن که این قضاوت را خرد نمى پذیرد؛ زیرا که نمى توان از صحابؤ رسول اکرم انتظار داشت که حافظه اى چنان نیرومند داشته باشند که حتى یک حدیث یا یک عبارت و کلمه را از یاد نبرده باشند. و همین سان، باید تابعان و دیگر راویان را در نظر آورد.به نظر مى رسد که هر کدام از صحابیان پیامبر، به اندازؤ حافظؤ خویش، الفاظ و معانى سخن آن حضرت را به ذهن خود سپرده و با گذشت ایام، دگرگونى در آن همه رخ داده است. از این رو، بسا که معنا را در قالب کاربردى خویش گنجانده و برخى الفاظ را به همراه آن آورده است.این نظر، آن گاه قدرت مى گیرد که یکى، دو سده پس از رحلت رسول اکرم (ص) را که به دوران منع حدیث مشهور است به یاد آوریم؛ دورانى که حافظان و عالمان حدیث نبوى، از نوشتن و نشر احادیث باز داشته شده بودند. گفتنى است که این نگرانى (امکان فراموشى و دگرگونى در الفاظ حدیث) با پیامبر اسلام در میان گذارده شده و آن حضرت ضرورت حفظ معنا را خاطر نشان ساخته است:عبدالله بن سلیمان بن أکیمه اللیثى، قال: قلت: یا رسول، إنّى أسمع منک الحدیث لا تستطیع أن أودیه کما أسمعه منک، یزید حرفاً أو ینقص حرفاً؟ فقال: إذا لم تحلوا حراماً و لم تحرموا حلالاً و أصبتم المعنى، فلا بأس».7از همین روست که واثله بن أسقع، در پاسخ درخواست مِکحول و أبوالأزهر که حدیثى صحیح و دقیق و منقول از پیامبر را و بدون کم و کاست در صورت کلام مى خواستند با شگفتى چنین مى گوید:شما، شاهدید که ما متن آیات قرآن مجید را که نوشته اى نزد ماست و همواره آن را تلاوت مى کنیم، به هنگام حفظ نمودن آن، گاهى غلط مى خوانیم. چگونه انتظار دارید که حدیثى را که شاید فقط یک بار از پیامبر شنیده باشیم، دقیقاً در ذهن خویش گنجانده باشیم؟۸نقل به معنا آن اندازه در میان مسلمانان وجود داشته است که حدیث شناس بزرگى چون «ابن صلاح» را واداشته تا در پیش گفتار کتابش اعترافى در این ارتباط داشته باشد:کثیراً ما کانوا ینقلون معنى واحد فى أمر واحد بألفاظ مختلفه و ما ذلک إلاّ لأنّ معولهم کان على المعنى دون اللفظ.۹چه کسى مى تواند ادعا کند که متنِ احادیث کتاب صحیح البخارى که پس از دو سده از صدور آن گردآورى شده است تمامى صحیح و عین سخنان پیامبر و عِدل قرآن باشد؟ اگر کسى ناگزیر از گفتن این عبارت باشد که «دسترسى نداشتن به سنت ثابت و صحیح رسول خدا (ص) ما را به عمل بر پایؤ احادیث آمیخته با تردید سوق داده است»، سخنى قابل تأمل گفته است؛ چنان که ما در برخورد با احادیث خاندان پیامبر (ع) که اصحاب ایشان شنیده و نگاشته و بر یکدیگر خوانده و در طى ایام استنساخ کرده اند، ضمن قداست قایل شدن براى آن همه دقت به کار خواهیم برد تا یکایک کلمات، قابل استدلال باشند.
2 . اعتراف بخارى و ابن عقده، در باب تفاوت بین شنیدن و نوشتنوالى بخارا، از امام بخارى نقل مى کند که وى چنین گفت:بسا که احادیثى را من در شهر بصره شنیده بودم، اما در شهر شام آن را مى نوشتم و یا حدیثى را که در شهر شام شنیده بودم و در کشور مصر آن را مى نگاشتم.۱۰والى بخارا مى پرسید:آیا در این صورت، مى توانستى آن همه را چنان که شنیده بودى بنویسی؟امام بخارى در برابر این پرسش، سکوت را برمى گزیند.۱۱ این موضع گیرى خردورزانؤ وى قابل تقدیر است. کاش آنان که در ساحت دانش، به وى ارادت مى ورزند، از او سرمشق گیرند!.رجالى معروف، ابن عقده به این نقطؤ ضعف روش بخارى تصریح دارد:بخارى، یک حدیث را با دو لفظ و یک سند روایت مى کند. وى به حافظه خویش اعتماد مى ورزید و دربازگشت به بخارا، احادیث را یادداشت مى نمود.۱۲از همو پرسیدند که حافظؤ مسلم قوى تر بود، یا حافظؤ بخاری؟ وى پاسخ داد که هر دو از عالمانند. آنها پرسش را چندبار تکرار کردند. سرانجام، ابن عقده، چنین جواب داد:محمّد بخارى درباره اهل شام، اشتباه کرد؛ زیرا کتابهاى آنان را گرفت و خواند. بسا که در جایى، کنیؤ راوى را مى آورد و در جایى دیگر، نام او را ذکر مى کرد و گمان داشت که دو تن را یاد کرده است؛ اما مُسلِم، کم تر دچار چنین اشتباهى مى شد؛ چرا که احادیث مسند را مى نوشت و از نوشتن احادیث مقطوع و مرسل خوددارى مى ورزید.۱۳
3 . تحریف در صحیح البخارىقسطانى در کتاب ارشاد السارى چنین مى نویسد:در نسخه هایى که از صحیح البخارى اکنون در دست ماست، بعضى باب ها عنوان دارد، بى آن که حدیثى را آورده باشد. و در برخى از باب ها احادیثى آمده که عنوان ندارد. این نابسامانى در نسخه هاى کتاب یاد شده، مورد نقد گروهى قرار گرفته است. حافظ ابوذر هروى سخنى را از ابو الولید باجى مى آورد، که راز این آشفتگى را مى نمایاند: «من از روى نسخؤ اصلى صحیح البخارى که نزد فربَرى (کتابدار امام بخاری) بود نسخه بردارى مى کردم. در آنجا، مواردى به چشم مى خورد که ناتمام بود. و برخى عنوان ها نیز وجود نداشت. پاره اى از احادیث، فاقد زندگى نامؤ شخصیت راوى بود و آنجا که شرح حالى آمده بود، حدیثى به چشم نمى خورد. ما ناگزیر پاره اى را به پاره اى دیگر افزودیم تا این که کتاب سامان یافت. از همین روست که نسخه هاى صحیح البخارى با یکدیگر تفاوت دارند؛ زیرا هر نسخه اى بر پایؤ سلیقؤ گردآورنده اى نظم یافته است».14از این رو، چندان نمى توان اعتماد داشت که تمامى حدیثها و شرح حال هایى که در نسخه هاى موجود صحیح البخارى درج شده است، به راستى از امام بخارى باشد.
بررسى رجالى صحیح بخارى
1 . جهت گیرى حنفى ستیزانؤ بخارىاز آداب پژوهش گرى و گردآورى، بویژه جامع نگارى در باب سخن پیامبر، این است که جانب دارى مذهبى و سیاسى خود را به کنارى نهاده و آنچه را که واقعیت است، بنگاریم، و تعصب هاى فکرى و دینى، سبب رد و قبول سخنها و دلیلها نگردد.امام بخارى که مسلک فکرى ظاهریه داشت و تا میزان زیادى چون امام احمد حنبل فکر مى کرد با مکتب قیاس و روش عقل گرایى و تحلیلهاى عقلانى، به شدت مخالفت مى ورزید.از همین رو بود که در جاى جاى کتاب او، شواهدى از حنفى ستیزى به چشم مى خورد.امام بخارى، نام امامان مذاهب سه گانؤ اهل سنت را (احمد بن حنبل، شافعى و مالکی) بارها در صحیح خود مى آورد؛ با این همه، یک بار هم از ابو حنیفه، پیشواى دیگر اهل سنت، ابوحنیفه یاد نمى کند. البته این تلاش، بدان جهت نیست که مذهب حنفى در عصر و سرزمین امام بخارى مطرح نبوده و طرفدار نداشته است، بلکه ساکنان سمرقند و بخارا و بغداد که وى به روشنى از مردم و گرایشهاى آنان آگاهى داشته است و نیز خود او (در آغاز زندگی) و پدران او، جملگى مذهب ابوحنیفه را برگزیده بودند.او از ابوحنیفه به کنایه و با لحنى تحقیرآمیز یاد کرده و هرگاه مجبور به آوردن نظر ابوحنیفه بوده، با تعبیر «قال بعض الناس» از وى سخن گفته است. در ۲۷ مورد مى توان این عبارت را نگریست. فقط ۱۴ مورد از آن همه، در کتاب الحیل که عرصؤ نبرد مرام ظاهر گرایانؤ بخارى و مسلک عقل گرایانؤ ابوحنیفه است وجود دارد و شاگردان وى چون شیبانى و ابو یوسف را نام مى برد.سعى امام بخارى، در حنفى ستیزى به قدرى بوده است که نخستین حدیث صحیح خود را به رد نظر ابوحنیفه اختصاص داده است. او حدیث «لزوم نیت در اعمال» را در مقابل فتواى مذهب حنفى، به «عدم لزوم نیت» اختصاص داده است ؛ در حالى که ارتباطى با عنوان باب حدیث یاد شده که موسوم به بدء الوحى است ندارد. گفتنى است که امام بخارى این حدیث را از محدثى نقل کرده است که با ابوحنیفه سخت ناسازگارى داشته است.این همه، نشان مى دهد که عنوان الجامع الصحیح براى کتاب امام بخارى مناسب به نظر نمى رسد؛ زیرا که از آوردن احادیث داراى سلسله سند صحیح و متصل، اما سازگار با مرام ابوحنیفه خوددارى ورزیده است. این که آیا این گونه برخوردهاى فکرى و مذهبى به اعتبار احادیث کتاب بخارى لطمه وارد آورده است یا خیر، بحثى است که در آینده بدان خواهیم پرداخت.تردیدى نیست که باید احادیث مربوط به دو مسلک فقهى را بررسى نموده و احتمال تحریف و تقطیع آن همه را به دست آورد.
2 . احادیث نبوى غیر مسند، و احادیث غیر نبوى در صحیح البخارىبرخى ساده اندیشان که اعتراف امام بخارى را در چند و چونى احادیث و گردآورى او نشنیده اند چنین مى پندارند که همه روایات کتاب صحیح البخارى را مى توان احادیث نبوى و صحیح تلقى نمود؛ حال آن که شمار بسیارى از آنان همه، اساساً حدیث نبوى نبوده و گردآورنده از رسول اکرم (ص) روایت نکرده است، تا دربارؤ صحیح یا ضعیف بودن آن داورى کنیم. چنان که پیش تر اشارت رفت، پاره اى از احادیث بخارى را باید سخنان صحابه یا تابعان دانست.ناگفته نماند که اگر از اعتبار احادیث بخارى، سخن به میان مى آید، احادیث نبوى مراد است، وگرنه دیگر احادیث آن، از دیدگاه عالمان بزرگ اهل سنت، آمیخته به تردید و اختلاف نظر است. علامه عینى (شارح صحیح البخاری) در پیش گفتار کتابش چنین مى نویسد:قد أکثر البخارى من أحادیث و أقوال الصحابه و غیرهم بغیر إسناد، فإن کان لصیغه جزم ک «قال» و «روی» و نحوهما، فهو حکم منه بصحته، و ما کان بصیغه التمریض «روی» و نحوه، فلیس فیه حکم بصحته، و لکن لیس هو واهیاً، إذ لوکان واهیاً لما أدخله فى صحیحه.۱۵احادیث مرفوع و معلق در صحیح البخارى تا آنجا فزونى گرفته است که ابن حجر عسقلانى، شمار آن را به ۲۷۶۱ حدیث مى رساند و با حذف احادیث غیر نبوى و نیز احادیث تکرارى، گفته است:شمار احادیث نبوى مسند، بدون آنکه تکرار در آن همه دیده شود، فقط ۲۶۰۲ حدیث است.۱۶
3 . مطلق نگرى رجالى امام بخارىبسیارى از اهل حدیث که به بررسى احوال راویان حدیث مجموعه هاى روایى پرداخته و میان افراد مورد اعتماد و جاعلان حدیث تفکیک قایل شده اند نسبت به نقد احوال راویان احادیث صحیح البخارى سکوت کرده اند. گویى که بیان و اقدام بخارى، عدالت و صداقت آن کسان را نشان مى دهد. از این رو، محدثان براى رجال بخارى حریم قایل شده و هاله اى از قداست گرداگردِ رجال حدیث بخارى کشانیده شده و در پى آن، پژوهشگران در ادوار بعدى، جرأت ورود در عرصؤ نقادى رجال حدیث صحیح البخارى را به دست نیاورده اند. در این ارتباط مى توان از ابوالحسن مقدسى حنبلى یاد کرد که گفته است:هر راوى حدیث که بخارى، در کتاب صحیح خویش از او حدیثى آورده است، از پُل، گذشته است؛ یعنى دیگر نباید به انتقادهایى که از آن شخص و زیست وى شده است اعتنایى داشت.۱۷رفاعى به هنگام دفاع از صحیح البخارى در برابر نظریؤ افضلیت صحیح مسلم بر صحیح البخارى و اشکال هاى شش گانه بر بخارى را اعتراف دارد که:آن شمار راویانى که فقط بخارى از آنها نقل حدیث کرده و مُسلِم حاضر نشده در صحیح خودش از آنان حدیث بیاورد، ۴۳۰ نفر بیش تر نبوده، که از میان آنان، ۱۶۰ نفر مورد انتقاد و تضعیف قرار گرفته اند.۱۸در اینجا براى مثال، از نعیم بن حماد مروزى نام مى بریم. وى از راویان و رجال حدیث صحیح البخارى است. هرچند برخى عالمان او را مورد اعتماد دانسته اند، پاره اى نظرگیر از دانشوران علم رجال و حدیث اهل سنت او را شایسته ندانسته و احادیثش را بى اعتبار تلقى نموده اند.مى توان در این مورد به تهذیب التهذیب۱۹ ابن حجر عسقلانى رجوع کرد.
4 . احادیث ناصبى ها در صحیح بخارىدر حالى که محدثان بزرگ اهل سنت، از آوردن احادیث نبوى به روایت از زبان ناصبى ها پرهیز کرده اند، امام بخارى نه تنها پرهیز نداشته، بلکه بدان تمایل و باور داشته است. ابن حجر عسقلانى فصلى از مقدمؤ خویش بر صحیح البخارى را به ذکر نام راویان و رجال آن کتاب اختصاص داده و ناصبى ها را خاطرنشان ساخته، که نامشان به قرار زیر است:اسحاق بن سوید العدوى، جریر بن عثمان حمصى، حصین بن نمیر واسطى، عبداللّه بن سالم اشعرى، عکرمه مولى ابن عباس (از خوارج)، عمران بن حطان (از خوارج)، قیس بن ابى حازم، ولید بن کثیر بن یحیى مدنى (از خوارج).۲۰
5 . امساک بخارى از نقل احادیث اهل بیت (ع)امام بخارى دوران حیات خویش را در شهرهاى مکه، مدینه، بغداد، سامرا و کاظمین سپرى کرده و دانش اندوخته و حدیث اخذ کرده است. با این همه، جاى شگفتى دارد که وى در این سالیان هجرت که امام جواد، امام هادى و امام عسگرى (ع) در شهرهاى یاد شده زیسته اند حدیثى از خاندان پیامبر روایت نکرده است. بر این همه، باید شمار بسیار شاگردان امام صادق (ع) و رهروان آنان را که در کار تعلیم دین و حدیث بوده اند افزود. نه تنها از زبان شیعه و ائمؤ شیعه حدیثى در صحیح البخارى نیامده، بلکه احادیث شیعه از زبان محدثان سنى مذهب هم به چشم نمى خورد.با این همه، در آثار اهل سنت، به میراث فکرى و فرهنگى شیعه اشاره شده است. ابن عقده، رجالى بزرگ اهل سنت که معاصر بخارى بوده و با وى ارتباط و دیدار هم داشته است در کتاب خویش از ۴۰۰۰ نفر که جملگى محدثان و پروردگان امام صادق (ع) بوده اند نام مى برد.۲۱ سفیان ثورى، ابن عُیینه، شعبه، عبدالملک بن جرع، فضیل بن عیاض، محمّد بن اسحاق، امام مالک بن انس و دیگران، جملگى با تکریم و مباهات از امام صادق (ع) روایت کرده اند؛ اما بخارى از آن دریغ ورزیده است.
بررسى محتوایى صحیح البخارى
1 . تحریف و تقطیع احادیث در صحیح البخارىدر این کتاب، احادیثى به چشم مى خورد که متن آن بى کم و کاست در دیگر کتابهاى معتبر حدیثى اهل سنت آمده است؛ ولى امام بخارى به دلیل وجود پاره اى محتواى ناخوشایند نسبت به خلفا در همه آنها دست برده و دگرگونشان نموده است. تردیدى نیست که این روش با حدیث نگارى سازگار نیست و اساساً اعتبار مجموعؤ روایى را زیر سوءال مى برد.۲۲
2 . احادیث نابسامانگاه، متن حدیث از انسجام و معانى بلند برخوردار است، به طورى که یک عالم حدیث شناس بدون رجوع به شرح حال رجال آن، مى تواند راهى به صحت برد. و گاه حدیث از این همه بى بهره بوده و جعلى بودن خود را نمایان مى سازد. در صحیح البخارى، موارد بسیارى از این دست مى توان سراغ گرفت که هیچ سامان و نظمى ندارد. حدیث خواستگارى على (ع) از دختر ابو جهل،۲۳ از این دست است. صدر و ذیل حدیث، کم ترین ارتباطى با هم ندارد. آیا از نگاه واقع بینانه مى توان به درستى این گونه روایتها گواهى داد؟
3 . افراط در ستایش معاویهبخارى، باب ۶۰ از کتاب الفضائل را به معاویه و ستودن وى اختصاص داده است، و از آنجا که هیچ حدیث نبوى در این رابطه وجود ندارد، ناگزیر سه حدیث در فضیلت معاویه آورده است:ابن عباس: معاویه از صحابؤ پیامبر بوده است.ابن عباس: معاویه، فقیه بوده است.معاویه: ما همراه پیامبر بوده و دیده ایم که چگونه نماز مى خواند.این حدیث ها که کم ترین تأثیر را دارند همراه با سند در صحیح آمده است، به طورى که تفصیل آن، آدمى را شگفت زده مى سازد.۲۴
4 . کوتاهى در نقل فضایل امام على و فاطمه زهرا (ع)بخارى، آن گاه که به خاندان پیامبر مى رسد، در باب ۶۱ از الفضائل یک حدیث کوتاه نیم سطرى نقل کرده است. هرچند در لابه لاى احادیث دیگر ابواب، فضیلت هاى آنان پیداست. در باب ویژؤ حضرت زهرا (ع) به یک حدیث بسنده کرده است، در حالى است که در فضیلت خلیفؤ اول، ۲۴ حدیث، و در فضایل خلیفؤ دوم، ۱۵ حدیث را روایت کرده است. نوبت به حضرت امیر که مى رسد، فقط هفت حدیث را مى بینیم؛ اما هیچ اثرى از احادیث غدیر، أنا مدینه العلم، على مع الحق، مباهله و ثقلین دیده نمى شود، حال آن که، دیگر محدثان اهل سنت، صدها گونه از این احادیث را در فضیلت على (ع) نشان داده اند. گفتنى است که از هفت حدیث یاد شده، دو مورد تکرارى است و حدیث سوم که «ابوتراب» بودن مولاست ، با تغییرى آمده است، که در تطبیق با صحیح مسلم روشن مى شود.۲۵ در حدیث چهارم، به تسبیحات فاطمه زهرا (ع) بسنده نموده و حدیث پنجم، در باب منزلت بوده و حدیث ششم، نامفهوم است.
تحریف معارف اسلامى از رهگذر احادیث جعلى
1 . تصویرسازى جسمانى از خداوندمهم ترین ویژگى ادیان الهى، آن است که تصویرى معقول از خداوند به دست مى دهد؛ آفریننده اى مجرد و برتر از از ماده، و منزه از آن چه ذهن انسان ساخته است. بر اساس تعالیم اسلام، خدا جسم ندارد، در مکانى خاص قرار ندارد و با چشمان سر دیده نمى شود. چنان که قرآن کریم تصریح دارد:لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللطیف الخبیر.۲۶و نیز:لیس کمثله شى ء.۲۷اما بخارى از زبان پیامبر، احادیثى را مى آورد که در آنها خداوند اعضایى همچون آدمى دارد۲۸ و دیده مى شود۲۹ و هر شب به آسمان دنیا فرود مى آید۳۰ و در رستاخیز۳۱ مى توان او را با این دیدگان خویش نگریست.
2 . مخدوش کردن سیماى خاتم پیامبرانپیامبر بزرگوار اسلام که از نظر ابعاد شخصیتى، کامل تر از تمامى پیامبران است و اسوؤ حسنؤ ایمان آورندگان تلقى مى شود در صحیح البخارى، شخصى شناسانده مى شود که داراى ضعفهاى شخصیتى است. تردید در نبوت، اطمینان بخشیدن یک عالم نصرانى به وى،۳۲ اثرپذیرى از سحر ساحران،۳۳ دو رکعت خواندن نماز عشا،۳۴ اقامؤ نماز عصر پس از غروب آفتاب،۳۵ مسح نمودن بر کفش و عمامه،۳۶ فراموش کردن قرآن۳۷ و موارد دیگر که قلم از ذکر آن شرم دارد در وصف رسول اکرم (ص) آمده است. این همه در حالى است که قرآن کریم دربارؤ آن حضرت فرمرده است:لقد کان لکم فى رسول اللّه أسوه حسنه.۳۸
3 . مخدوش کردن سیماى پیامبران دیگربخارى در مورد دیگر پیامبران نیز، احادیثى نگاشته است که شایسته مقام والاى آنان نیست: ابراهیم خلیل به دلیل سه دروغ خود، از شفاعت محروم مى شود.۳۹ پیامبرى به خاطر گازگرفتن مورچه اى، لانؤ مورچگان را به آتش مى کشاند.۴۰ و حضرت موسى، سیلى به صورت عزراییل زده و او را نابینا مى سازد.۴۱
——————————————–پى نوشت ها :
1. هدى السارى، مقدمؤ فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، دارالمعرفه، ص ۴۷۸ و ۴۹۴.۲. همان، ص ۴۶۵.۳. صحیح البخارى، ریاض: چاپ بیت الأفکار الدولیه للطبع و النشر.۴. فهارس البخارى، چاپ مصر، ص ۲.۵. هدى السارى، لبنان: چاپ دارالفکر، ص ۶۶۳ .۶. مقدمؤ صحیح البخارى، مکه مکرمه، ۱۳۷۶ ق، به نقل از عفواً صحیح البخارى، ص ۴۰.۷. معجم الکبیر، طبرانى، به نقل از أضواء على السنه المحمدیه، ص ۷۸.۸. بیهقى، به نقل از أضواء على السنه المحمدیه، ص ۸۱.۹. همان، ص ۷۷.۱۰. هدى السارى، دارالمعرفه، ص ۴۸۸.۱۱. همان.۱۲. پژوهشى تطبیقى در احادیث بخارى و کلینى، هاشم معروف الحسنى، ص ۱۳۱.۱۳. همان.۱۴. ارشاد السارى، ج ۱، ص ۲۳.۱۵. عمده الغارى، ج ۱، ص ۱۰.۱۶. هدى السارى، دارالفکر، ص ۶۶۳ .۱۷. همان، ص ۳۸.۱۸. مقدمؤ صحیح البخارى، بیروت: دارالعلم، ج ۱، ص ۱۶.۱۹. تهذیب التهذیب، ج ۱۰، ص ۴۶۱.۲۰. همان.۲۱. الامام الصادق (ع) و مذاهب الاربعه، ج ۱، ص ۳۹۸.۲۲. براى اطلاع بیشتر، ر.ک: عفواً صحیح البخارى، ص ۵۴.۲۳. صحیح البخارى، ج ۴، ص ۱۰۱.۲۴. همان، ج ۵، ص ۹۶.۲۵. صحیح البخارى، ج ، ص ۸۰؛ صحیح مسلم، ج ۱، کتاب الایمان.۲۶. سورؤ انعام، آیؤ ۱۰۳.۲۷. سورؤ شورى، آیؤ ۱۱.۲۸. صحیح البخارى، ج ۶.۲۹. همان، ج ۱، کتاب الصلوه.۳۰. همان، ج ۲، کتاب التهجد.۳۱. همان، ج ۱، باب فضل السجود.۳۲. صحیح البخارى، ج ۱، باب بدء الوحی.۳۳. همان، ج ۷، ص ۲۵۷.۳۴. همان، ج ۲، باب ۳۲۹، حدیث ۴۵۸.۳۵. همان، ج، ص ۱۵۴ و ۱۶۵ و ۲۰۱.۳۶. همان، ص ۱۰۸ و ج ۱، ص ۶۲.۳۷. همان، ج ۳، کتاب الشهادات، باب شهاده الأعمى و نکاحه.۳۸. سورؤ احزاب، آیؤ ۲۱.۳۹. صحیح البخارى، ج ۶، تفسیر سورؤ بنى اسرائیل، ذیل آیؤ «ذریه من حملنا مع نوح».40. همان، ج ۴، کتاب الجهاد و السیر.۴۱. همان، ج ۲، باب ۸۵۳، حدیث ۱۲۴۹.
منبع : مجله علوم حدیث، شماره ۲۴
بازدیدها: ۰









هیچ نظری وجود ندارد